كلمات كليدي : تاريخ، پهلوي، فرج الله بهرامي، رضاخان، كودتاي 1299، شاعر و ادبيات
نویسنده : حميده سلطاني مقدم
ملقب به دبیراعظم در سال 1300(ه.ق) متولد شد او فرزند احیا السلطنه و برادر حسین بهرامی بود. پس از پایان تحصیلات وارد خدمات دولتی شد بهرامی در هنگام کودتای 1299 رییس کابینه وزارت جنگ بود که بعد از کودتا نیز همین سمت را حفظ کرد پس از به سلطنت رسیدن رضاخان رییس دفتر مخصوص رضاشاه شد به طور کلی بهرامی مشاغل زیر را در طول خدمت خود عهده دار بود: منشی اول وزارت جنگ، رییس دفتر پیاده نظام در وزارت جنگ، منشی اول وزارت فواید عامه و بازرگانی رییس دفتر وزارت جنگ، رییس دفتر مخصوص رضاشاه، سرپرست محصلین در اروپا، فرماندار اصفهان، استاندار اصفهان، وزیر پست و تلگراف، استاندار خراسان و وزیر کشور و سرانجام نیز به نوشتن مقاله در روزنامهها اکتفا کرد.
فرجالله بهرامی در سالهای پایانی حکومت قاجار رییس کابینه وزارت جنگ بود نفیسی او را اینگونه معرفی میکند: مرد متوسط القامه ای بود که در آن زمان جثه ای نسبتا درشت و لبان کلفت برجسته و چانه گرد و پیشانی تا اندازه ای برجسته و چشمان متوسط آن به یاد میماند.[1]
بهرامی علاقمند به ادبیات و هنر و موسیقی بود و مانند همه اهالی شعر و موسیقی روحیه ای حساس و لطیف داشت زبان فرانسه را میشناخت و شیفته نثرنویسان رمانتیک فرانسه همچون شاتو بریان دوسن پیر و مخصوصا نثر شاعرانه لامارتین بود. وی همچون فرنگی مابان آن دوره در بین جملات خود چند کلمه نیز فرانسه جا میداد تا این زبان دانی اش برای دیگران پوشیده نماند. بهرامی تا اواخر قاجار رییس وزارت جنگ را عهده دار بود و در این دوره نیز دبیراعظم لقب گرفت. او در آغاز دوره پهلوی رییس دفتر مخصوص شاهنشاهی شد. اسم او در روزهای آخر قاجار که بسیاری از مردان ادبیات را نیز به صحنه سیاست میکشاند زیاد برده میشد وی در کنار رضا خان برای استقرار حکومت پهلوی بسیار کوشیده بود.[2] در آغاز ریاست وزرایی سردار سپه کمیته ای به نام کمیته تحولات و انقلاب به ریاست سردار سپه تشکیل میشد جلسات آن در 4 نیمه شب در خانه شخصی سردارسپه تشکیل میشد. در روز اول تشکیل همه دست اتحاد به هم دادند که تا آخر وفادار بمانند. اعضای کمیته عبارت بودند از: سردار سپه، سید محمد تدین، سلیمان میرزا اسکندری، سید محمدصادق طباطبایی، میرزا کریم خان رشتی و نیز سرلشگر خدایارخان و دبیر اعظم بهرامی که این دو تن از نزدیکترین یاران سردار سپه بودند.[3]
وزارت دربار
غیرمترقبترین انتصاب رضاشاه گزینش عبدالحسین تیمورتاش برای وزارت دربار بود دست کم چهار فرد نزدیکتر به رضاشاه به خاطر وفاداری و طول خدمت دیرین خود انتظار این مقام را داشتند یکی از آنها فرج الله بهرامی که از زمان وزارت جنگ بودن رضاخان به این طرف منشی مخصوص او بود. بهرامی نیز انتظار وزیر درباری را داشت اما آنچه عاید او شد بیشتر از چیزی که داشت نبود او همچنان منشی خصوصی شاه باقی ماند.[4]
در ادبیات اما نامش همیشه در حاشیه برده میشد حتی مقالاتی را که مینوشت به اسم خود او چاپ نمیشد مقالات او بیشتر در روزنامه شفق سرخ به اسم ف برزگر چاپ میشد با آنکه این نوشته ها انتقادی را دربرنداشت اما همه از بردن نام او ابا میکردند. مهمترین اثر وی انتشار مقاله ای با عنوان ایده آل ملی بود که نویسندگان دیگر را نیز تشویق میکرد دراین دوره اظهار نظر کرده و مطالب خود را در این مورد انتشار دهند[5] البته مقصد او سیاسی بود او زمینه را برای تغییر حکومت آماده میکردند و دیگران را نیز به همراهی و همفکری فرا میخواندند.
تشکیل حزب ایران نوین
رضاخان برای ظاهرسازی و بستن دهان همه مخالفانش که حکومت او را معارض با حکومت مشروطه و ملی میزدند دست به تاسیس حزب ملی زد. او پنج نفر از نزدیکان خود؛ همچون آیرم، یزدان پناه، بهرامی، داور و تیمور تاش را مامور تشکیل حزب کرد. آنها نیز در خانه بهرامی جمع شده و مقدمات تشکیلات این حزب را پیریزی میکردند. اما عوامل شهربانی که در راسشان درگاهی بود به شاه اطلاع داد که این چند نفر نه برای تشکیل حزب بلکه برای به قدرت رساندن یکی از میان خودشان این جلسات را تشکیل میدهند. رضاشاه که ذهن و فکرش برای سوءظن و بدگمانی آماده بود فکر کرد که بعید نیست که این چند تن چنین فکری داشته باشند چرا که نه اینها همان کسانی هستند که او را در رسیدن به قدرت یاری کردند و سلسله ای را برداشته و او را به تخت نشاندند. باز هم میتوانند این کار را تکرار کنند. این سوظن کار خود را کرد و بهرامی و یارانش از آستان قدرت دور شدند.[6]
استانداری فارس و خراسان
دبیراعظم چندی بیکار بود تا اینکه او را برای استانداری فارس فراخواندند در زمانی که وی در شیراز بود در سفر هانری ماسه خاورشناس معروف خطابه ای به نسبت زیبا را در آرامگاه حافظ خواند که مورد اقبال مردم قرار گرفت و چند بار نیز در نشریات آن زمان به چاپ رسید. بعداز استانداری فارس او را برای انجام ماموریتی به اروپا فرستادند اما این دوران چندان طول نکشید و بهرامی شاعر پیشه به غم غربت دچار شده و بازگشت و بعد از آن به استانداری خراسان فرستاده شد. این ماموریت مصادف شده بود با برگزاری جشن هزاره فردوسی که قرار بود در طوس مشهد برگزار شود. وی مامور پذیرایی از اعضای کنگره فردوسی شده بود که از کشورهای متعدد به ایران آمده بودند در این مراسم بهرامی از سمت خود معزول شد و علت آن نیز خودرایی بهرامی بود که از خصلتهای ویژه اش بود.[7]
دبیراعظم چند ماهی دوباره بیکار نشست که در اواخر دوره رضاخان وزیر پست و تلگراف شد[8] که چند ماهی در این وزارتخانه بود که دوباره بر اثر سوظن های رضاخان که آتش اش را اطرافیان او همچون آیرم گرم میکرد به زندان افتاد و بعد از چندی آزاد شده و تحت مراقبت بود او بعد از این به دور از هیاهو گوشه نشینی را در کتابخانه خود اختیار کرده بود که روزی ماموران شهربانی ناگهان به کتابخانه ریخته و او را کشان کشان به زندان بردند. او بعد از آزادی به ملایر تبعید شد و پس از چندی به تهران بازگشته و به مطالعه و نوشتن مقاله مشغول شد. درمورد این واقعه حاج مخبرالسلطنه هدایت در کتاب خود خاطرات و خطرات در این مورد مینویسد: رهنما تجدد و برادرش بهرامی رییس اسبق دفتر مخصوص و دشتی به علتی که نمیدانم توقیف بودند. با رهنما خصوصیتی داشتم روزی به خیال من رسید که توسطی بکنم. عرض کردم رهنما و دشتی و بهرامی اگر تقصیرشان قابل عفو است استدعای عفو دارند... آخر فرمودند آنها را بخشیدم. بروند به ولایت خودشان منظور رهنما و تجدد بود. که توطنا عراقیند. بهرامی و دشتی به بروجرد و بهبهان در مورد بهرامی فرمودند نمیکشمش.[9]
درسال 1319 بهرامی مجددا بازداشت شد این بار مختاری سوظن شاه را به بهرامی یادآوری کرده بود. مختاری برای بهرامی پرونده ای تدارک دیده بود مختاری ادعا میکند که از سفارت آلمان به منزل او تلفن شده و یک بار نیز از منزل بهرامی به سفارتخانه تماس برقرار شده اگر چه این پرونده آمده بود که او منزلش را به یکی از کارمندان سفارت آلمان داده بود و شاید این تماسها مربوط به همان موقع میشد اما به هر حال او را چندی مهمان زندان کرده بود.[10]
بعد از شهریور 20 او نیز همچون تمام مردان دربند حکومت رضاخان از زندان آزاد شد و ترجیح داد در کتابخانه شخصی اش به ادبیات و شعر و حافظ بپردازد البته او وارد حزب عدالت نیز شدحزب عدالت که انشعابی از فراکسیون عدالت مجلس بود توسط علی دشتی نماینده تندرو و ابراهیم خواجه نوری روزنامه نگار تشکیل شده بود [11]او در آنجا عضو فعال و منظم حزب بود اما بعد از چندی از حزب جدا شد و علت جدایی اش را رنجش از یکی از دوستان حزبی که گویا خواجه نوری بوده است اعلام کرده بود.[12]
درسال 1321 احمد قوام پس از وقایع 17 آذر در کابینه خود تغییراتی داد و در آن فرج الله بهرامی به وزارت کشور رسید. در بهمن 21 در جلسه هیئت وزیران مشاجره سختی بین قوام و بهرامی وزیر کشور درگرفت قوام میخواست همه وزرا استعفا بدهند تا خود دوباره از مجلس رای اعتماد بگیرد اما بهرامی قبول نمیکرد اما دو روز بعد بهرامی به همراه چند تن دیگر استعفای خود را به شاه تقدیم کردند.[13]
او مدتی بعد از این گوشه نشینی اختیار کرده و در سال 1330 در تهران درگذشت.[14]