مشابه، متشابه سازي، جنگ نرم
خلیل منصوری
یکی از شیوههایی که در جنگ نرم به کار میرود، مشابه و همانندسازی و ایجاد متشابهات است تا با جایگزینسازی چیز تقلبی به جای اصیل، مردم را بدان سرگرم کنند و در یک بازی زرگری، حق و باطل را در هم آمیزند و مقاصد زشت و بد خویش را تحقق بخشند.
قرآن به این مسئله از جهات گوناگون پرداخته است. گزارشهای قرآنی روشن میسازد که این شیوه بارها از سوی دشمنان قرآن و اسلام به کار گرفته شده است. از جمله موارد استفاده این شیوه را میتوان در مدعیان پیامبری و آوردن آیات مشابه و متشابه با قرآن و نیز مسجدسازی ردگیری کرد. بی گمان مسجد ضرار یکی از مهمترین پایگاههای دشمن برای بهره مندی از این شیوه است. درسهای بسیاری از این مسئله میتوان گرفت که نویسنده به برخی از آنها در این مطلب اشاره کرده است.
جنگ نرم، جنگ اندیشهها
جنگ نرم در برابر جنگ سخت، به جای اینکه جنگ بدنی و فیزیکی باشد، جنگ اندیشهها و تسخیر عقلها و قلب هاست. در جنگ سخت، قتل و یا تسلط بر جسم و جغرافیا و منطقه اصالت دارد. در این جنگ آنچه حکومت میکند شمشیرهاست تا منافع پیروز میدان را برآورده سازد؛ اما در جنگ نرم، جنگجو در اندیشه تسلط بر جسم از طریق تسلط بر جان و روح فرد است، بی آنکه هیچ ضربهای به جسم یا مناطق جغرافیایی وارد سازد. هدف از جنگ نرم بندگی به جای بردگی است؛ چرا که فکر و قلب شخص را چنان به تسخیر خویش در میآورد که نه تنها خود را برای معبود خویش فدا میکند بلکه همه هزینههای تحقق مقاصد و اهداف معبود را متقبل شده و با نیت خالص بدان میپردازد و دمی از انجام ماموریتها و تکالیف باز نمیایستد.
در حقیقت در جنگ نرم، رابطه میان پیروز و مغلوب رابطه بنده و معبود است، در حالی که در جنگ سخت، این رابطه در نهایت به مالک و برده خاتمه مییابد و برده هر آن در اندیشه فرار از کار و ایجاد اختلال در تحقق اهداف و مقاصد مالک و ارباب است و هیچ دلبستگی میان ارباب و برده نیست.
از گذشته دور تاکنون این مسئله مطرح بوده که بیهیچ هزینه یا کمترین هزینه، رابطه بنده و معبود ایجاد شود و یا جای رابطه برده و مالک قرار گیرد؛ زیرا کسانی که چیره میدان جنگ نرم شده باشند، بر جان و دل و روح و روان وی تسلط یافته و خدمتکاری بی مزد و مواجب و فدایی و پیشمرگ برای خود فراهم آوردهاند.
قرآن رابطهای را که میان بنده و معبود ایجاد میشود، رابطه ولایی میداند. در رابطه ولایی که مبتنی بر محبت و دلبستگی نه وابستگی است، شخص با تمام وجودش خود را وقف اهداف مولامی کند و با جان و دل تمام سرمایههای مادی و غیرمادی خویش را مصروف اهداف و مقاصد مولامی کند و هیچ گاه از انجام آن دلزده نمی شود و دمی کوتاه نمی آید؛ چرا که انجام تکالیف و وظایف و مقاصد مولا را موجب ازدیاد محبت و جلب محبت بیشتر او میداند.
از نظر قرآن این ارتباط تنها میان خدا و خلق به وجود نمیآید که یک ارتباط طبیعی و درست و راستین است؛ بلکه ممکن است میان انسان و شیطان نیز پدید آید و میان آنان رابطه ولایت پدید آید به گونهای که انسان خود را همان گونه که برای خدا وقف میکند، وقف شیطان و مقاصد او میکند. از این رو خداوند از وحی شیاطین در میان خودشان همانند وحی الهی به انسان سخن به میان میآورد و از ولایت شیطان و انسان سخن میگوید. (انعام، آیات 112 و 121؛ نساء، آیه76)
از نظر قرآن، جنگ نرم مبتنی بر تسلط فکری، فرهنگی و قلبی و براساس محبت و دلبستگی نه وابستگی است؛ هر چند که دلبستگی وابستگی را نیز به دنبال خواهد آورد.
براین اساس میتوان گفت جنگ نرم، ارتباط تنگاتنگی با روان شناسی و جامعه شناسی و کنترل فرهنگی دارد و به جای تهیه جنگ افزارهای سخت و کشنده، سلاحهای فرهنگی و فلسفی مورد توجه قرار میگیرد. شیاطین غربی در سدههای اخیر همواره بر جنگ نرم در کنار جنگ سخت تاکید داشتهاند. دراین رابطه مسئله استشراق در غرب به عنوان یک موضوع علمی و دانشگاهی مطرح و در همه سطوح جامعه غربی به یک دغدغه تبدیل شده است.
در سده بیستم میلادی به ویژه پس از جنگ جهانی دوم، تسلط فرهنگی و تسخیر دلها به عنوان یک اصل اساسی مورد توجه قرار گرفت و بنیادهای به اصطلاح فرهنگی و خانههای آزادی و دمکراسی، تحقیقات علمی بسیاری را برای تسلط بر قلوب آغاز کردند. بنیادهای راکفلر و کارنگی دو بنیاد بزرگ بودند که در این زمینه تحقیقات گسترده ای را انجام دادند. این گونه بود که جامعه شناسی و روان شناسی در آمریکا و دانشگاههای آن رونق گرفت و در ادامه همین روند استفاده از ابزار رسانه در دستور کار قرار گرفت؛ چرا که تسلط فرهنگی و تسخیر قلوب نیازمند آگاهی از اوضاع فرهنگی و اجتماعی جوامع هدف است. چنان که نیاز به آگاهی از خلق و خو و روحیات بشر دارد. روان شناسی به جنگجویان عرصه جنگ نرم کمک کرد تا با شناخت از روحیات، شیوههای تسخیر قلوب و اذهان را بیاموزند و با آگاهی از کارکرد رسانهها و تلقین و تبلیغاتی که از طریق آن انجام میگیرد، اذهان و قلوب را تحت تسخیر خود در آورند و با آگاهی از مزاج جوامع از طریق مردم شناسی، جامعه شناسی و دیگر علوم اجتماعی تحت پروژه مشابه سازی و متشابه سازی، مزاج ایشان را مدیریت کرده و تحت کنترل خود قرار دهند. لذا جهانی سازی به عنوان مدیریت و کنترل فرهنگی همه جوامع بشری در دستور کار غرب به ویژه آمریکا قرار گرفت.
به هرحال، جنگ نرم، جنگ اندیشهها و تسخیر قلوب و تسلط بر همه وجود انسان و جوامع بشری است. دراین جنگ کسی کشته نمی شود ولی همه، مسخ فکری و فرهنگی میشوند و از انسان عاقل و فعال به انسانی مطیع، بی خرد و منفعل تبدیل میشوند. دراین راه نیز از همه علوم انسانی و اجتماعی چون روان شناسی، جامعه شناسی و مردم شناسی و ابزارهایی چون رسانه و مانند آن بهره گرفته میشود.
متشابه سازی و مشابه سازی
شناخت نیازهای معنوی و مادی انسان، گام نخست در جنگ نرم است؛ زیرا تا دشمن شناخته نشود و نیازهای او معلوم نشود نمی توان با او همراهی کرد و همگام با او مسیر اعتمادسازی را پیمود. در جنگ نرم لازم است تا دشمن به عنوان یک مخاطب شناسایی شود و عنوان دشمن به مخاطب در پیام فکری و فرهنگی تبدیل شود.
اصولا چیزی به نام دشمن در جنگ نرم وجود ندارد، بلکه در جنگ نرم همواره از نوع دوستی، حقوق بشر، دموکراسی و مردم سالاری و مانند آن استفاده میشود تا نوعی همدلی و همراهی در مخاطب برانگیخته شود.
پس از شناسایی مخاطب از طریق دانش هایی چون روان شناسی و جامعه شناسی و مردم شناسی، براساس نیازهای مخاطب و اهداف و مقاصد سلطه گران فکری و فرهنگی، متشابه سازی انجام میگیرد. در متشابه سازی به گونه ای عمل میشود که مخاطب پیام فرهنگی در جنگ نرم، نسبت به پیام ارسالی واکنش منفی و تقابلی نشان ندهد. دراینجاست که نوعی همراهی و همدلی ظاهری انجام میگیرد؛ زیرا اگر با مخاطب پیام، همراهی انجام نگیرد، نمیتوان اعتمادسازی کرد. اعتمادسازی با همراهی امکان پذیر است و مخاطب، واکنش سرد و منفی و تقابلی انجام نمیدهد.
البته این روش از سوی مومنان و کافران مورد استفاده قرار میگیرد؛ زیرا روشی مناسب با خلق وخوی آدمی است. از این رو حضرت ابراهیم(ع) در نقد خورشید و ماه و ستاره پرستی با آنان همراه میشود و پس از اعتمادسازی به نقد درونی میپردازد. (انعام، آیات 76 و 77)
به سخن دیگر، همراهی در جهت اعتمادسازی این امکان را به شخص میدهد تا به نقد درونی دین و فکر و اندیشه بپردازد بی آن که واکنش منفی و تقابلی طرف را برانگیزد.
روش دیگری که برای اعتمادسازی در مخاطب در جنگ نرم مورد استفاده قرار میگیرد، متشابهسازی است. متشابهسازی به این هدف انجام میگیرد که مخاطب در شناخت راست و نادرست و حق و باطل در ماند. تردیدافکنی و تخریب محتوا از درون از کارکردهای متشابه سازی است. ایجاد شبهات به معنای حق و باطل را در هم آمیختن، از دیرباز مورد استفاده بوده و آثار و کارکردهای خود را به خوبی نشان داده است.
گام دیگری که در جنگ نرم برای اعتمادسازی و تخریب درونی انجام میگیرد، مشابه سازی است. مشابه سازی یعنی همانند سازی به گونهای که شخص گمان کند که همان است، در حالی که تنها همانندی آنان، در ظاهر است ولی در محتوا هیچ گونه همانندی وجود ندارد.
در عصر نخست اسلامی، دشمنان اسلام و قرآن از همه روشها برای تخریب اسلام و قرآن استفاده کردند. از جمله در متشابه و مشابه سازی میتوان به مدعیان دروغین پیامبری و آوردن سورههایی مانند سوره قرآنی اشاره کرد که از سوی کسانی چون مسیلمه کذاب و سجاح بنت حارث بن سوید انجام گرفت. آیاتی را که ایشان مشابه سازی کردند به گونهای غیرشیوا بود که مورد تمسخر عرب قرار گرفت. از جمله آیاتی که ایشان همانندسازی کردند میتوان به این موارد اشاره کرد: یا ضفدع نقی، لاالشراب تمنعین و لاالماء تکدرین؛ ای قورباغه! آواز بخوان، نه آب را تیره میسازی و نه آشامیدن را باز میداری.(طبری، تاریخ طبری، ج 4، ص 1265)«لقد انعم الله علی الحبلی اخرج منها مسنه تسعی...؛ خداوند به زن باردار نعمت داد و موجودی زنده و روان از او بیرون آورد. (همان)
«اعدوا الرکاب و استعدوا للنهاب، ثم اغیروا علی الرباب، فلیس دونهم حجاب؛ سواران را آماده کنید و برای غارت آماده شوید و به سوی قبیله «رباب» حمله برید که مانعی در مقابل آنها نیست. (طبری، پیشین، ج 4، ص 1399)
این آیات کجا و آیات قرآنی کجا! مشابه سازی و همانندسازی مطلوب کسانی است که از سادگی مردم استفاده میکنند تا ایشان را گمراه کنند؛ چنان که متشابه سازی برای گمراهی کسانی است که بهرهای از خرد دارند ولی از بصیرت کامل برخوردار نیستند.
به هر حال، مشابه و متشابه سازی از شیوههای مورد استفاده در جنگ نرم است. در متشابه سازی که آمیزهای از حق و باطل است، افراد کم خرد مورد سوءاستفاده قرار میگیرند و به سبب عدم تسلط کامل گمان میکنند که حق را میشناسند و این گونه در دام فتنه میافتند و پیرو آن میشوند. (آل عمران، آیه 7)
اما در مشابهسازی این تودههای مردم هستند که مورد خطاب پیامها هستند؛ زیرا مردم، به ظاهر امور توجه دارند و عقل شان در چشم شان است. لذا به سادگی پیرو پیامی قرار میگیرند که در پیام مشابه وجود دارد و در همان مسیر پیام مشابه گام بر میدارند و معتقد بدان میشوند.
در توطئههای گوناگونی که در صدر نخست انجام گرفت، از این مسایل و دانشهای روان شناسی به خوبی بهره گرفته شده است. پیامبر(ص) بارها مواجه با کسانی بود که به نام اسلام در میان مسلمانان حضور داشتند و با متشابه سازی، نسبت دادن افک و تهمت و دروغ، مشابه سازی و ساخت مسجد و حتی آیات و روایات میکوشیدند تا مردم کم خرد و بی خرد را با خود همراه سازند.
منافقان هر چند که در دوره پیامبر(ص) با هوشیاری آن حضرت(ص) نتوانستند به اهداف پلید و شوم خویش برسند، ولی پس از رحلت با مشابه و متشابه سازی توانستند مسیر دولت اسلامی را منحرف کرده و با غصب خلافت، جامعه را به سوی اسلامی سوق دهند که به تعبیر امیرمومنان علی(ع) پوستین وارونهای بود که به نام اسلام بر تن امت کرده بودند. نتایج این انحراف در صدر اسلام، شهادت امامان(ع) و جنگها و فتنههای داخلی و ضعف و سستی اسلام و گرفتاری امت بود که تاکنون ادامه دارد.
باید توجه داشت که پرداختن به این مسایل تنها به معنای بازخوانی تاریخ نیست، بلکه به این علت است که مسیر انحرافی و علت آن شناخته شود و با توبه و بازگشت امت به مسیر درست و سرچشمه هدایت، از حالت و وضعیت کنونی که گرفتار آن هستند و از خواری و مذلت رهایی یابند و غضب الهی را از خود دور سازند؛ زیرا کاری که گذشتگان کردند هنوز آثار آن وجود دارد و خداوند بر امت غضب کرده چنان که بر یهودیان غضب کرده است. (بقره، آیه61) پس با بازخوانی تاریخ و علت انحراف میتوان با بازگشت به اصول، دوباره در مسیر قرار گرفت و از خشم الهی رهایی یافت.
مسجد ضرار، همانندسازی با پایگاه دین
از جمله کارهایی که در جنگ نرم در عصر رسالت انجام گرفت، همانند سازی دشمن و منافقان با پایگاههای دولت اسلامی بود.
از آن جایی که مسجد در عصر پیامبر(ص) به عنوان پایگاه دولت اسلامی بود و همه تصمیمات مهم از فکری و فرهنگی و نظامی و قضایی و مانند آن در آنجا انجام میگرفت، دشمن در اندیشه همانندسازی برآمد تا بدین وسیله تودههای مردم را فریب دهد و به سوی پایگاه خود بکشاند و در یک فرآیندی آنان را مسخ فرهنگی کرده و بر دلها و اندیشههای آنان تسلط یابد.
دشمن در برابر مسجد پیامبر(ص) در این اندیشه افتاد که مسجدی مشابه بسازد تا پایگاه آموزشی، فکری و فرهنگی و نظامی و اطلاعاتی و قضایی آنان باشد. از آن جایی که فضای گفتمانی غالب در مدینه، گفتمان ناب اسلامی بود، آنها میبایست با متشابه و مشابه سازی کارهای خویش را پیش میبردند.
گام نخست در این راه ایجاد پایگاهی خاص برای خود بود بی آنکه حساسیت دولت اسلامی و مسلمانان را برانگیزند. لذا مسجد ضرار به عنوان همانندسازی در برابر مسجد النبی شکل گرفت.
مسجد ضرار مسجدی است که در هنگام غیبت رسول اکرم(ص) و حضور در جبهات جنگ یعنی جنگ تبوک از سوی گروهی از منافقان ساخته میشود. رهبری این گروه از منافقان را مردی به نام ابوعامر برعهده داشت که در زمان جاهلیت در مسلک راهبان بود. وی پس از هجرت پیامبر(ص) به مدینه و حاکمیت اسلام، بر آن حضرت(ص) حسد ورزید و در شمار مخالفان سرسخت اسلام قرار گرفت.
او به منافقان وعده داد که به سوی قیصر روم خواهد رفت و با لشکری از سوی او به مدینه هجوم خواهد آورد تا مسلمانان را سرکوب کند؛ اما مرگ به او مهلت نداد و مرد.
پیامبر(ص) پس از بازگشت از تبوک، عاصم بن عوف و مالک بن دخشم را ماموریت داد تا آن را ویران کنند و ساختمان را به آتش کشند و بسوزانند. زیرا این مکان برخلاف مسجدهای واقعی از هیچ گونه قداستی برخوردار نبود. (الکشف و البیان، ثعلبی، ج 5، ص 92؛ مجمع البیان، ج 5 و 6، ص 110)
خداوند در آیاتی مسجد ضرار را مسجدی میداند که برپایه ضرر و زیان رسانی به جامعه اسلامی بنا شده است و برخلاف اسم مشابه مسجد که برآن نهاده شده بود، مکان کفر بود؛ چرا که بناگذاری آن به دست افراد منافق و کافری بود که به ظاهر اسلام آورده بودند تا در پناه این نام در امنیت باشند و از فواید شهروندی بهره برند ولی هیچ اعتقاد و تعهدی نسبت به امت و جامعه اسلامی و دولت اسلامی نداشتند.
هدف از ساخت مسجد از سوی منافقان، تفرقه افکنی میان مسلمانان و توطئه علیه اسلام و دولت اسلامی بود. منافقان در این اندیشه بودند که پایگاهی را در جامعه اسلامی برای خود داشته باشند بی آنکه دولت و امت را حساس کنند. از این رو پایگاهی را به عنوان مسجد میسازند تا با مشابه سازی با مسجد پیامبر(ص) که مرکز آموزش و پرورش و برنامه ریزی دولت اسلامی بود، آنان نیز پایگاهی را داشته باشند که به دور از هرگونه حساسیتهای امنیتی باشد. (توبه، آیات 107 و 109)
مسجدهای ضرار در عصر حاضر درجهان امروز همین نقش (مسجد ضرار) را برخی سازمانهای فرهنگی و پایگاههای خبری و اطلاع رسانی و خانههای سینما و مانند آن به عهده گرفتهاند که در شکل سازمانهای مردم نهاد به دور از حساسیتهای امنیتی، به تخریب و توطئه مشغول هستند. استفاده از مجالس عزای حسینی و دیگر عناوین دینی و مذهبی از مصادیق همانندسازی است که منافقان جدید آن را انجام میدهند تا اهداف شوم و پلید خویش را پیش برند.
در این نهادها و مراکز همچون مسجد ضرار، دشمن به ترویج کفر و فساد و فحشاء، تفرقه افکنی، توطئه چینی، تجمع بخشی به مخالفان، مدیریت و برنامه ریزی میان آنان، محافل سری و به ظاهر ایمانی مشغول است. (همان آیات)
خداوند دراین آیات فرمان میدهد که چنین مراکز و نهادهایی میبایست از جامعه اسلامی برچیده و به آتش مومنان سوخته و تخریب شود. البته افشای نیات شوم بانیان این گونه مراکز و آگاهی بخشی افکار عمومی نسبت به آنان از واجبات و مقدمات آن است؛ زیرا دشمن به سبب مشابه و متشابه سازی، کم خردان و بی خردان را با خود همراه کرده است. تخریب مساجد ضرار و مراکز فرهنگی، غوغایی را در میان مردم ایجاد میکند که ای وای حقوق بشر و حقوق مردم و مسلمانی از میان رفته است. بنابراین، افشاگری و آگاه سازی مردم نسبت به توطئهها و برنامهها مقدمهای بر رهایی از جنگ نرم دشمن و همراه سازی مردم و جامعه است که خداوند در آیه 107 سوره توبه بر آن تاکید میکند.
پس از همراه سازی افکار عمومی نسبت به مراکز و نهادهای فرهنگی و عملی دشمن و مساجد ضرار، باید با شدت عمل آنها را سرکوب کرد و همه بانیان را خوار و ذلیل نمود تا درس عبرتی برای دیگران باشد و وسوسه توطئه از درون و جنگ نرم را از سر خویش دور سازند.
تاکید خداوند بر برخورد عالمانه و حکیمانه با این گونه مباحث به خودی خود نشان میدهد که در جنگ نرم نمی توان با خشونت، دشمن را سرکوب و ناکام گذاشت، بلکه باید با بهره مندی از خرد و علم و حکمت با نرمی دشمن را شکست داد. (توبه، آیات 107 تا 110)
به هرحال، شناخت دشمن و روان شناسی و فرهنگ شناسی او کمک بسیار شایانی در موفقیت دولت اسلامی میکند؛ چرا که برای تسخیر قلوب یا دفع و رفع حرکات تسخیری دشمن میبایست دشمن را شناخت و با علم و حکمت به مقابله با او برخاست.
سخن دراین مقوله بسیار است و خداوند در قرآن به این مسئله در جهات و ابعاد گوناگونی پرداخته است ولی بیان و تحلیل و تبیین همه آنها بیرون از حوصله این مقال است و به وقتی دیگر واگذار میشود.