واژگان کلیدی: انتظار، «جامعه موعود»، تشیع، «منتظر واقعی»، ولایت، عاشورا، جنگ، دشمن
اسامی معصومین: پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ، امیرالمؤمنین علیه السلام ، امام حسین علیه السلام ، امام زمان(عج)
سخنران استاد میرباقری
انتظار در فرهنگ تشيع و اسلام مبتني بر سلسله ای از اعتقادات است. اعتقاد به خالقيت خداي متعال كه همه هستي از جمله عالم انساني آفریده اوست. یقین داشتن به حکمت او که عالم را به سوی غايت حكيمانه اي هدايت مي كند. بنابراين، حكمت و اراده الهي است كه مسير كلي حركت عالم و حركت تاريخ بشري را ترسيم مي كند. اين حكمت بالغه، هدف رسيدن انسان و جامعه انساني به حيات طيبه و كلمه توحيد و پرستش خداي متعال است.
جامعه بشري باید به سمت تحقق توحيد پیش رود. البته این مسیر بسیار پر فراز و نشیب است كه پیش از دنيا آغاز شده و تا عوالم بعدي هم ادامه خواهد يافت. محور اين حركت هم انبيا و اولياء الهي هستند. باید گفت عبادت آنهاست كه مسير عالم را به سمت تحقق آن جامعه موعود هدایت مي كند. البته انسان ها هم مي توانند در تحقق آن جامعه موعود نقش ايفا كنند. مهمترين عبادت ها هم انتظار برای رسيدن به آن جامعه است؛ زیرا مشاركت در تحقق كلمه توحيد، مشاركت در اين پرستش جمعي و تاريخي است.
نگاه ما به جامعه موعود با مكاتب ديگر متفاوت است. آرمان جامعه موعود آنها، غير از آرمان جامعه ماست؛ اعتقادي كه ما را به انتظار مي رساند، اعتقاد به يك جامعه اي است كه بر محور ولايت ولي خدا شكل مي گيرد و همه شئونش آهنگ توحيد دارد. انديشه ولايي كه مكتب تشيع ارائه مي كند انديشه اي است كه همه مناسبات زندگي بشر را پوشش می دهد. بنابراين انديشه ولايي انديشه اي است كه همه زندگي ما را فرا مي گيرد.
پس آن جامعه موعود مورد نظر ما جامعه ای ولايي است كه همه چيز در او بر محور ولايت خداي متعال و ولايت ولي خدا شكل مي گيرد و عدل هم يعني همين. ما معتقديم كه عدل از مهمترین آرمانهاي عصر ظهور است. عدل چيزي غير از اين نيست كه همه عالم بر محور ولايت خداي متعال تنظيم شود. باید دانست که هدف ما از جامعه موعود رسیدن به جامعه ای مرفه و مادی نیست. از این رو با جامعه موعود دیگر مکاتب متفاوت است.
درباره ویژگی های انسان منتظر، به این موارد می توان اشاره کرد:
اول: روحش از حد غرائزش فراتر رفته باشد؛
دوم: روحش وسیع و از محدوده زمان فراتر باشد؛ این گونه می تواند به آينده هاي دور بیاندیشد. عده ای از انسانها، محدود به زمانند و نمی توانند براي آينده خود برنامه ريزي كنند. انسان های آینده نگر دست کم می توانند براي آينده زندگي خودشان برنامه ریزی کنند. چنين انسان هايي هم در دستگاه ابليس وجود دارند، هم در دستگاه انبيا.
روح منتظر، روحي است كه از محدوده خواهش هاي نفساني فراتر می رود و متوجه اهداف رفيعي است. روح اين انسان به حدي از وسعت رسيده كه آينده هاي بسيار دور را هم نزديك مي بيند؛ إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً وَ نَرَاهُ قَرِيباً [1] و دوردست ها برایشان نزديك است؛ أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَريبٍ[2]، و مدت ها كوتاه شده، قَبْلُ فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ[3]. آنهايي كه مهلت برايشان طولاني مي شود، به قساوت قلب مي رسند. مومن اين گونه است. او به حدي به شرح صدر و وسعت وجود مي رسد كه آينده هاي دور دست را لمس مي كند.
اميرالمومنين علیه السلام در باب متقين می فرمایند: فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ [4] گويا اکنون در بهشتند. مقصود آن بهشت معنوي نیست كه اکنون در آن زندگي می کنند، بلکه آن بهشتي است كه در قيامت، وارد آن مي شوند. مومن آنقدر وسعت وجود دارد كه گويا آن دوردست ها را لمس مي كند. گويا زمان اميرالمومنين علیه السلام و امام زمان(عج) را احساس مي كند.
دوستی می گفت: وقتي بعضي خطبه هاي نهج البلاغه را مي خوانم، گويا خودم را در آن فضايي احساس مي كنم كه حضرت اين خطبه را انشا كردند. گاهي خطبه ها قطع می شوند و مي شنوم كه حضرت ادامه اين خطبه ها را مي خوانند. روح مومن اين گونه وسعت پيدا مي كند.
البته این احساس با تخیل متفاوت است و هرگز ساخته خیالات او نیست. انساني كه به كمال می رسد، إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارا[5] در پی بهشت نيست. بهشت را به او مي دهند، ولي براي بهشت كار نمي كند. انسان منتظر، بزرگتر از اين است كه براي رفاه و امنيت تلاش کند. گرچه همه اينها محقق مي شود. وقتي همه چيز بر محور مشيت خدا چرخيد، عدل محقق مي شود و در پی آن خیرات و بركات هم نازل خواهد شد.
سومین ویژگی انسان منتظر این است که او در انتظار حل رنج ها و عقده هاي خودش نيست، بلكه منتظر گشايش در كار اوليای خداست. انتظار شيعه همان چيزي است كه در دعاها مكرر مي خوانيم؛ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ[6] انتظار گشايشي در كار نبي اكرم صلی الله علیه وآله وسلم و ائمه معصومين علیه السلام . مؤمن منتظر آرزو مي كند كه آن امر الهي فرا برسد.
سپس همه عالم، يكپارچه تحت ولايت حضرت قرار می گیرند و رنگ و بوي ولي خدا را می دهند. جامعه اي محقق می شود كه همه روابطش بر محور ولايت ولي الله شکل گرفته است. نقطه مقابل آن، جامعه اي است كه آهنگ دنيا دارد. در این دنيا، شاهد ماده پرستی و بردگی انسان ها هستیم. النَّاسُ كُلُّهُمْ عَبِيدُ النَّارِ[7] در این دنیا آتش پرستش مي شود. دنيا را مي پرستند و برده آتشند؛ وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ[8] آنهايي كه از اهل طاغوت پیروی مي كنند، اصحاب نارند. النَّاسُ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعِقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ[9].
دين در عصر ظهور در حيات بشر محقق مي شود. دين يعني جريان ولایت و عبادت خداي متعال در زندگی. پس اولا موعود انبيا با موعود ديگران متفاوت است. حتي مدينه فاضله فارابي و افلاطون با آنچه انبيا وعده داده اند فاصله دارد.
چهارم: انسان منتظر تمام توان خود را در مسير تحقق جامعه موعود قرار مي دهد و خود را در این مسیر وقف مي كند. طبيعي است وقتي انساني توانست با همه وجود جذب آن جامعه موعود بشود در مسير حركت به سمت ولي خداست.
چنين انساني با ویژگی های بیان شده برای رسیدن به مقام انتظار، بايد صابر باشد و بسياري از صفات حميده در او محقق شود. کسی که نمی تواند مشکلات را تحمل کند نمي تواند منتظر باشد؛ هَلَكَ الْمُسْتَعْجِلُونَ[10]. اين انسان هلاك مي شود. در قدم اول خداي متعال اين مسير را طراحي مي كند. سپس ولي او طراحی این مسیر را بر عهده دارد. ما بايد در مقابل آن تقدير صابر باشيم و نقش خودمان را ايفا كنيم. انسان منتظر، هرگز خود را جاي ولي خدا نمی گذارد. او می داند که ما الْقَائِمَ بِأَمْرِهِ[11] حضرت كار خودشان را انجام مي دهند و ما بايد نقش خودمان را بشناسيم و به خوبی انجام دهیم.
در روایات می خوانیم: إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ[12]؛ هیچ کس نمی تواند امر ما را تحمل کند جز اين سه دسته: مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا مُؤْمِنٌ ْممتَحَنٌ[13]. به همان اندازه اي كه انسان آماده مي شود، مسؤولیت به او داده می شود كه بايد به خوبی از عهده آن برآید. انساني كه خودش را آماده نكرده، نمي تواند حامل ولايت باشد و بی شک منتظر هم نخواهد بود.
یکی دیگر از اركان انتظار، انتظار گشايش در كار اولياء خداست. گاهی انسان با خيال خود در پی عصر ظهور است. انسان مي گويد من در پی دين هستم، ولي از دین دنیایی تخيلي براي خود ساخته است. رواياتي كه درباره عصر ظهور وجود دارد به انسان های مردد و شکاک اشاره می کند که حتي با ولي خدا درگير مي شوند. بسیاری از اين روايات تكليف را سنگين مي كنند. بنابراين انتظار از خودسازي و آماده كردن خود براي تحمل اين بار و وقف خود در اين مسیر شکل می گیرد.
پس تحقق عصر ظهور با آرام نشستن میانه ای ندارد. اين مسير با درگيري های بسیاری همراه است. درگيري بين جريان حق و باطل در طول تاريخ ادامه پيدا مي كند و زمان نزدیک به ظهور، جدي ترين درگيري رخ می دهد. بنابراين، از بين اين دو صف، انسان بايد يك صف را انتخاب كند. بنابراين ، آن صف هم صف ولي خداست. بايد با تمام وجود بکوشد تا خود را وقف اين ولايت كنيم.
اکنون باید ارتباط اين جريان با فرهنگ عاشورا و فرهنگ شهادت را بررسی کنیم. فرهنگ عاشورا در تحقق جامعه موعود چه نقشي دارد؟ دو جریان در این میان وجود دارند: جريان حق و جریان باطل. جريان حق در پی تحقق عدالت خدا است و جريان باطل در پی گسترش استكبار و پرستش دنياست. عاشورا نقطه اوج اين درگيري است. باید گفت حركت عالم به سوی عصر ظهور، همواره با درگيري همراه بوده است. باید بدانیم که موضوع عاشورا درگيري بين امام حسين علیه السلام و لشكر عمر سعد نيست، بلكه جنگ بين تماميت حق و تماميت باطل در عاشورا نمود پیدا می کند. چینش وقایع به گونه ای است که جريان باطل در تاريخ بر اساس عاشورا و بر محور عاشورا محكوم به فنا و زوال شده است؛ يعني حضرت با تمام وجود عبادتي را انجام دادند كه اين عبادت محور غلبه كلمه حق بر كلمه باطل است و كلمه باطل پس از عاشورا رو به زوال و فناست.
در جریان عاشورا نشانه هایی از عوالم گوناگون دیده می شود؛ عالم ملائكه، عالم انسان، عالم جن، عالم نبات، عالم حيوانات. همه به شکلی در این صحنه حاضرند. با اینکه روز عاشورا به ظاهر یک روز معمولی است ولی ابعاد آن به همه جغرافيا و عوالم كشيده شده است. در اين روز، سلسله ای از اموري محقق شد که بی شک در تحقق عصر ظهور نقش مهمی دارند. در روز عاشورا ولي خدا با خدا عهد بسته كه همه هستي خودش را عطا کند و با این حال در اوج رضا باشد.
اساس عبادت عظيم روز عاشورا خود سيدالشهدا است. انسان هايی استثنايي بر محور وجود مقدس سيدالشهدا علیه السلام عهدي را با خداي متعال بستند و به اين عهد خود، عاشقانه وفا کردند. باید گفت هيچ نقطه ضعفي هم در اين میان وجود ندارد؛ يعني این افراد هرگز در پی این نبودند که جان سالم به در ببرند. دوستی می گفت گاهي ما در پی رفع تكليف از سر خودمان هستیم. گاهی هم انسان عاشقانه يك هدف را دنبال می کند. او در انجام دادن کار برای محبوبش سر از پا نمي شناسد. خداي متعال مي فرمايد: طه مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْءَانَ لِتَشْقَى[14]. پيامبر گرامي صلی الله علیه وآله وسلم مدت ده سال روي پنجه ها مي ايستاد و خدا را عبادت مي كرد. به گونه ای که قلبش مانند ديگي می جوشید و صداي قلب حضرت به گوش مي رسيد.
امام حسين علیه السلام شب حادثه تکلیف را از دوش اصحابش برداشت و فرمود: همه برويد ولی آنها ملتمسانه ماندند و با تمام وجود مانند پروانه دور اين شمع چرخيدند و تا زنده بودند نگذاشتند يكي از خاندان بني هاشم به ميدان برود. بني هاشم هم که تربیت یافتگان امام حسین علیه السلام بودند هنگام اسارت همین گونه بودند. شما جمال و زيبايي عبادت خدا و وفاي به عهد را آن هم در حد رضا در روز عاشورا مي بينيد. در هيچ صحنه اي به اين اندازه رضا به قضاء الله تسليم بالله و وفاي به ولي الله ظهور پيدا نكرده است.
گاهي ما درباره عاشورا مي گوييم دشمن اين گونه نقشه كشيده بود که اگر حضرت در مدينه مي ماندند حضرت را مي كشتند، اگر در مكه هم بودند ترور مي شدند. پس حضرت در بيابان ها به راه افتاده بودند تا خودش را حفظ كند. اين گونه نيست. جنگ تمام عياري است كه وجود مقدس سيدالشهدا علیه السلام ميدان دار اين جنگ هستند و در اين جنگ، دشمن را به شكست تاريخي محكوم كردند. مرحوم سيد در لهوف نقل مي كنند: وقتي حضرت از مكه خارج شدند، ملائكه خدمت حضرت آمدند و گفتند شما به مدينه برگرديد و به ما اجازه بدهيد كار را تمام كنيم. حضرت فرمود: اگر چنین باشد من از شما تواناترم.
قرار نبود امام حسین علیه السلام اينها را با کشتن، نابود کند. اگر بنا بر اين است كه اراده هاي انساني به بلوغ برسند باید چنین بلای عظیمی را تحمل کنند. بنابراين، حضرت كاري كردند كه دستگاه ابليس مجبور به پذيرش شكست شده است.
تدبير حضرت، تدبير يك جنگ نظامي نبوده است. گرچه هنگام جنگ نظامي هم يك جنگ تمام عيار به نمایش گذاشتند. مثلاً حضرت، شب عاشورا دستور دادند همه خيمه ها را به هم نزديك کنند. طناب ها را به هم طنيدند. از پشت خيمه ها خندق حفر کردند و در خندق ها، آتش روشن افروختند و مسير ورود دشمن را بستند. فقط يك طرف را براي مقابله قرار دادند. یاران حضرت براي رفتن از اين دنيا لحظه شماری می کردند. حضرت دقيق ترين و منظم ترين جنگ را طراحي كردند. صدها و بلكه هزارها نفر از لشكر دشمن كشته شدند.
اکنون هم دشمن نمي گويد که ما مي خواهیم حقوق شما را ضايع كنيم و منافع شما را از بین ببريم. مي گويد ما طرفدار آزادي، دموكراسي، حقوق بشر هستیم. این مقاومت جبهه حق است كه او را مجبور مي كند شمشير را از رو ببندد و نقاب را كنار بزند. اگر مقاومت جبهه حق نباشد، دستگاه باطل خودش را نشان نمي دهد. يوم الحسين به خاطر اين است كه مقاومت حضرت مقاومتی بي حد و حصر است. اين مقاومت موجب شده دستگاه ابليس و دستگاه شياطينی كه همراه ابليس بودند، باطن خودشان را آشكار کنند و همه رذايل اخلاقي را بروز دهند. پس در این جنگ، مكارم اخلاق بر رذايل اخلاقي پيروز شد.
باید گفت دو موضوع در عاشورا رخ داد: يكي عبادت خداي متعال و دوم تبري از دستگاه دشمن و درگيري با اين دستگاه بود. در پی این حادثه، رفته رفته عالم به بلوغ و ظهور اين تولي و تبري مي رسد که این امر در عصر ظهور محقق خواهد شد. روح سيدالشهدا علیه السلام است كه دين و معنويت را در تاريخ زنده نگه داشته است.
السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ[15] هر عبادتي بهاري دارد. ماه رمضان بهار قرآن است. بهار بهره مندي از مصيبت سيدالشهدا علیه السلام و رسيدن به همه خيرات هم ماه محرم و اين ايام است. در فصل بهار انسان با دیدن گل هاي زيبا به باغبان آفرین می گوید و می داند که اين باغبان چقدر خون دل خورده تا يك گل شكوفا شود. اگر كسي آن صحنه گلزار روز عاشورا را ببيند و گلهای به اسارت گرفته شده را ببیند، آن وقت مي فهمد كه امام حسين علیه السلام چقدر خون دل خورده تا اولا اين گلها را آماده کند و سپس شاهد پرپر شدنشان باشد. هر لحظه كه مي گذرد كار سنگين تر مي شود. همه می دانید که ماه رمضان يك طرف و شب هاي قدر یک طرف دیگر. شبی که تا لحظه سحرش همه بركات نازل می شود.
امام حسين علیه السلام با این كاروان يك طرف و تدبيري كه حضرت در اين چند روز دارند يك طرف دیگر. تدبیری که اهل کاروان را براي شهادت، اسارت و براي اين عبادت عظيم آماده کرد. ما اين ايام نباید چشممان را از باطن و ملكوت عاشورا برداريم. به ظاهر هم نباید بسنده كنيم. ظاهر عاشورا هم پر از صحنه هاي عبرت آموز است؛ اگر بتوانيم با چشم دل اين باطن را دنبال كنيم. اميد است كه قدم به قدم با اين كاروان همراه شويم تا زمینه های تحول در ما ایجاد شود. انشاءالله.
[1].مستدرك الوسائل،محدث نوری،ج5،ص74،22-باب نبذممايستحب أن يدعى به عقیب کل فریضه...ص69.
[2] . هود : 81
[3] . الحديد : 16
[4] . بحارالأنوار،مجلسی،ج64،ص315،باب 14- علامات المؤمن و صفاته .....ص261.
[5] . وسائل الشيعة ،شیخ حرعاملی،ج1،ص63، 9- باب ما يجوز قصده من غايات النية ....ص62.
[6] . الكافي،شیخ کلینی،ج2،ص570،باب الحرز و العوذة ..... ص 568.
[7] . الكافي،شیخ کلینی،ج1،430،باب فيه نكت و نتف من التنزيل في الولایه...ص412.
[8] . البقرة : 257
[9] . ابحارالأنوار،مجلسی،ج44،ص382،باب 37- ما جرى عليه بعد بيعة الناس ...ص310.
[10] . الكافي،شیخ کلینی،ج1،ص368،باب كراهية التوقيت ..... ص 368.
[11] .الكافي ،شیخ کلینی،ج1،ص356،باب ما يفصل به بين دعوى المحق و المبطل فی امرالامامه...ص343.
[12] . مستدرك الوسائل، محدث نوری، ج 12، ص 296، 23- باب تحريم إذاعة الحق مع الخوف به...ص289.
[13] . وسائل الشيعة، شیخ حرعاملی، ج 27، ص 93، 8- باب وجوب العمل بأحاديث النبي ص والائمه...ص77.
[14] . طه:1،2.
[15] . بحارالأنوار،مجلسی،ج 98،ص290،باب 24- كيفية زيارته صلوات الله عليه...ص290.