جايگاه مديريتي مرد در خانه حاكميت، تحكم، مديريت خانواده
منیره غلامی توكلی
پدر؛ همان مرد خانواده که به نوعی مدیریت خانواده را برعهده دارد. حکمی که اگرچه در طول تاریخ دامنه قدرتش کمی دستخوش تغییر و تحولات شده است اما هنوز به قوت خود باقی است.
اگر کتاب قطور فرهنگ ایرانیان را ورق بزنیم در روزگارانی نه چندان دور، زمان پدربزرگهای ما نوعی فرهنگ مدیریتی برخانواده و جامعه حکمفرما بود که امروزه از آن به عنوان «مردسالاری» یاد میشود. مدیریتی که در دل خود حق بسیاری از تصمیم گیریها را به مردان واگذار کرده بود؛ بسیاری از حقوق زنان و دختران را نادیده میگرفت و آنها را در رده عناصر دست نشانده در خانواده مطرح میکرد.
اما خوشبختانه با رشد فرهنگی جامعه و بالارفتن سطح شعور اجتماعی؛ کم کم این استبداد خانوادگی و سلطه جویانه جای خود را به تقسیم وظایف و احترام به حقوق دیگران داد که این تودیع و معارفه ثمره ورود اسلام به فلات ایران و ارزش گذاری این دین برای زنان و کودکان و تعیین درست جایگاه مدیریتی مرد در خانه بود.
در ایران اسلامی برخلاف سایر کشورهای غربی که خانواده و جامعه از هم منفک هستند و افراد بیشتر وقت خود را درجامعه میگذرانند؛ خانواده همان جامعه و جامعه همان خانواده است. جامعه و خانواده در ایران با هم مساوی هستند و این امر فرهنگ و مناسبات اجتماعی خاصی را بوجود میآورد.
یکی از این مناسبات منحصر به فرد این است که در جامعه ما خانواده، محل تولید فرهنگ است. استعداد و مشخصهای که خانوادههای غربی از آن بیبهره هستند، تولید فرهنگ به معنایی که ما در فهم دینی هم بدان نیاز داریم، مقوله ای است که به انسان، شیوه مدیریت زندگی، احساس زندگی کردن، درک زندگی و توانایی برای ساختن زندگی را القا میکند.
بدیهی است که چنین خانوادهای مثل هر اجتماع دیگری نیاز به یک مدیر دارد. مدیری که مدبر باشد. اما شیوههای مدیریتی در خانواده با مکانها و گروههای دیگر موجود در جامعه متفاوت است و هنرخاص خود را میطلبد. از ویژگیهای مدیر خانواده میتوان به اقتدار توام با تفاهم و همدلی و همچنین مشورت با سایر اعضاء خانواده نام برد. اقتدار و همدلی بین اعضای خانواده میتواند در موفقیت نهاد خانواده و تک تک اعضای آن موثر باشد و این معنای موفقیت و ترقی جامعه است. وجود نظم یا قدرتی برای ایجاد و بسط آن در خانواده؛ یکی دیگر از وظایف و ویژگیهای مدیریت است. همچنین اگر بپذیریم که خانواده یک واحد اجتماعی است پس باید مثل هر سیستم دیگری هدفمند و منظم باشد. رعایت اصل انضباط در مدیریت به معنی احترام و ارزش گذاری به قوانین، مقررات و توافق هایی است که به منظور سرعت و صحت گردش کار سازمان و پیشرفت آن تعیین شده است.
در جامعه ایران اسلامی، پدر در خانواده و مادر در اداره امور خانه مدیر است. رابطه این دو مثل رابطه یک مدیر و معاون است. بچهها باید از هردو، حرف شنوی داشته باشند ضمن این که مادر نیز باید با پدر همسو و هم هدف حرکت کند و هردو باید نگاه سیستمی داشته باشند نه فردی. بچهها در رتبه سوم قرارمی گیرند.
پدر در خانواده ایرانی به لحاظ وظیفه تامین معاش، نقش فرمانده را دارد و مادر به خاطر اینکه بیشترین حضور و رابطه را با فرزندان دارد مهم ترین و بیشترین نقش را ایفا میکند. زن ایرانی، محور عاطفی خانواده است و در تصمیم گیریهای اجتماعی و درون خانواده، تنظیم رابطه خانواده با بیرون و انتخاب همسر برای دختران و پسران، مناسبات با همسایهها و خویشان و نیز سامان دادن به مراسم خانواده نقش مهمی ایفا میکند. زن خانه در نوع مصرف و اقتصاد خانواده و یا در تداوم داشتن یا نداشتن آن، نقش اصلی را دارد. دراین میان مرد خانه به عنوان مدیر بنابر اصل نظارت و آگاهی از نحوه عمل و تهیه ابزار و وسایل مورد نیاز خانه؛ کنترل کننده اوضاع و سامان بخش امور است.
لزوم مدیریت مرد در خانواده از دیدگاه قرآنی
در دین اسلام خانواده به عنوان مهم ترین و اصلی ترین نهاد اجتماعی که هسته اصلی جامعه را تشکیل میدهد و در تعیین سرنوشت انسانها و بالطبع جوامع، نقش منحصر به فردی ایفا میکند، نمی تواند بدون برنامه، رها شود. از این رو برای ساده ترین نیازهای خانواده مقرراتی را تعیین کرده است. از مهم ترین نیازهای یک سازمان برای حرکت پویا و تاثیربرانگیز داشتن مدیری مدبر و متعهد است. به همین جهت اسلام در نگاه به خانواده برخلاف سایر مدلهای رایج در جهان غرب، درباره مسئله مدیریت، موضع گیری دقیق و روشنی دارد.
در دین اسلام با در نظر گرفتن فطرت زن و مرد، تفاوتها و استعدادهایشان و سپردن زحمات سنگین و تحمیل مخارج خانواده بر دوش مرد، امتیاز مدیریت خانواده به مرد داده شده است و از مردان به عنوان «قوامون» یعنی سرپرست یاد شده است. الرجال قوامون علی النساء بما فضل الله بعضهم علی بعض و بما انفقوا من اموالهم...» (نساء/ 34) «مردان نگهبان زنانند به خاطر فضیلتی که خدا بعضی از آنها را نسبت به برخی دیگر داده است و به دلیل انفاق که از اموال شان میکنند.» دین ضمن توصیه به بردباری زن و مرد در مقابل رفتار همدیگر، مرد را که عنوان «قیم» و نگهبان دارد، مسئول اصلی بهسازی روابط خانوادگی میشناسد، قرآن هجده بار او را مخاطب قرار داده است. ابن عباس ذیل آیه: ««ولهن مثل الذی علیهن بالمعروف و للرجال علیهن درجه ...» (بقره/ 228) در رابطه با «درجه»ای که برای مرد اثبات شده، میگوید: «مقصود این است که مرد بخشی از حقوق خود را ببخشد ولی تمام حقوق همسرش را رعایت نماید؛ زیرا خداوند، اول فرموده زن و مرد حقوق همانند دارند و سپس مردان را دعوت نموده که فضیلت خود را با چشم پوشی از بعضی حقوق خود، بر زنان اثبات کند.» از امام صادق علیه السلام نقل شده است: «من سعاده الرجل ان یکون القیم علی عیاله» «از سعادت مرد آن است که سرپرست خانواده اش باشد» با کمی دقت متوجه میشویم که این مسئولیت به خاطر صلاحیت بیشتر مرد به زن در مدیریت تامین نفقه و دفاع از خانواده و نیروی جسمانی و قوای فکری قوی و تامین معاش خانواده است.
با تمام این واقعیتها نکتهای بسیار ریز اما مهم در اینجا مطرح است که خداوند به مرد حق سرپرستی و حاکمیت داده نه تحکم. در آیات الهی میخوانیم «کونوا قوامین بالقسط» و یا «قل امر ربی بالقسط» یعنی این مدیریت و سرپرستی را با عدالت و نیکویی همراه کرده است تا دلنشینتر و قابل قبولتر باشد. برخی از مفسران، بر همین مبنا، حتی خوش رویی و خوش زبانی را نیز از مصادیق معروف و قسط قلمداد کردهاند. بر این اساس کلید سلامت خانواده در دست مرد است، علاقه و محبت اصیل و پایدار زن، چیزی است که به صورت واکنش علاقه و احترام مرد، به وجود میآید. مرد هر اندازه موجبات آرامش و آسودگی خاطر همسر خود را فراهم کند، غیرمستقیم، به همان میزان به سعادت خود، خدمت کرده است و کانون خانواده خود را، رونق بخشیده است. زمانی که زن احساس کند مورد توجه و احترام است؛ همچنان به ایثار خود ادامه میدهد و این یعنی درک متقابل مرد و زن. عنصری که فقدانش دلیل بسیاری از جداییها است.
با درک متقابل زن و مرد از همدیگر و مسئولیت پذیری بیشتر مرد، الگوی پیشنهادی روان شناسان در رابطه با خانواده موفق، تحقق پیدا میکند که براساس آن «زن و شوهر باید الگوهایی به وجود آورند که در آن هر کدام، عملکرد دیگری را در بسیاری زمینهها حمایت کند، باید الگوی تکمیلی به وجود آورند که به هر یک از آنها، این امکان را بدهد که تسلیم شود، بی آن که احساس کند تسلیم شده است. هم زن و هم شوهر باید بخشی از مجزا بودن خود را برای کسب تعلق از دست بدهند.
این سفارشها در جهت ایجاد تعادل در حقوق و حفظ اخلاق حسنه و کرامت انسانی در خانواده است. رکن اساسی محکم شدن پایههای یک زندگی است. برای تحقق این امر به زنان دستور داده است که «قانتات» باشند یعنی خاضع و مطیع امر همسران خود باشند.
لزوم مدیریت مرد در خانه از منظر روان شناسی
اگر در جامعه ای حکم مدیریتی مرد از او سلب یا با رفتار زنان دچار تزلزل شود- چون جوامع غیراسلامی و غربی- نه تنها زنان به آن قدرت خیالی و فرمانروایی نخواهند رسید بلکه با گذشت زمان بار مسئولیت مرد بر شانه هاشان چنان سنگینی میکند که دچار بیماریهای روحی و عصبی شده و با انزوای پدر خانواده به عنوان کسی که باید تمام دغدغههای فرزندان از معاش و تحصیل آنها را مرتفع سازد؛ نه تنها باید هر لحظه یک مرد تسلیم شده و رها شده از مسئولیتها را رها کند باید گرفتاریهای ناشی از ناهنجاری رفتاری از سوی فرزندان را که فقط رابطه ای یک طرفه با مادر خانواده داشته اند را تحمل کند. طاعت در حکم سلب اختیار زن نیست بلکه در معنای تصمیم گیری نهایی مردان در مسائل خانواده است.
باری که حتی برای دوش زنان مسئولیت پذیر هم سنگین تر از قدرت روحی شان است. در این خانوادهها دیگر نیرویی قدرتمند برای حمایت از خانواده و کنترل فرزندان وجود ندارد. اگر مادر بخواهد در کنار مدیریت عاطفی فرزندان، مدیریت کلان خانواده را هم برعهده بگیرد و قاطعیت و اقتدار پدرانه را از خود در برابر رفتارهای فرزندان و جوانان نشان دهد با مشکل جدیدی تحت عنوان از بین رفتن عاطفه بین مادر و فرزند روبرو میشود. ضمن آن که قاطعیت و اقتدار او مانند قاطعیت و اقتدار مردان کارساز نخواهد بود. در چنین خانواده ای فرزندان نیز دچار مشکلاتی خواهند شد که در رفتارهای اجتماعی و آینده آنها تاثیرات بدی خواهد گذاشت. فرزندان پسر چنین خانواده ای به علت عدم استقلال، قدرت و روحیه مدیریتی قوی در اداره امور زندگی نخواهند داشت. دختران این خانوادهها نیز مدلی جهت یادگیری نقش پرعاطفه مادری ندارند و به مشکلاتی مانند افسردگی، عصبی بودن، خیره سری و... مبتلاخواهند شد.
این یک واقعیت است که کودکان خواهان مدیریت و نظارت پدر در خانواده هستند. گویی توانمندیهای والدین متناسب با نیازهای فطری آنها است. کودک هم نیاز به عشق بی قید و شرط مادر دارد و هم طالب مدیریت و حکم فرمایی با ضابطه پدر است.
با توجه به مطالب فوق و رعایت و پذیرش مسئولیتهای هر یک از اعضای خانواده که براساس توانمندیها و شئونات وی بر عهده اش گذاشته شده است ما با خانواده ای سالم و مستحکم با روابطی براساس عاطفه و منطق روبرو هستیم و این چنین خانواده هایی که از سلامت روانی کافی برخوردار هستند خود سازنده جامعه ای سالم و مترقی خواهند بود.