24 آبان 1393, 14:4
كلمات كليدي : تاريخ، سريه، پيامبر(ص)، زِيد بن حارِثه، عِيص، أبو العاصِ بن رَبِيع
نویسنده : هادي اكبري
"سریة" به گروهی از سپاه گفته میشود که به دستور رسولخدا(ص) به سوی مکانی و برای انجام ماموریتی اعزام میشدند، بدون آنکه پیامبر(ص) همراه آنان خارج شود.[1]
نام کامل وی "زِید بن حارِثَة بن شُرَحبِیل بن کَعب بن عَبد العُزّى ابن اِمرِئ القِیس الکَلبی" است. مادر زید، "سَعدى"، دختر "ثَعلَبَة بن عَبد عامر بن أفلَت بن سَلسَله" و از قبیله «بَنِىمُعِن» از قبیله «طِىّ» است. وی پسر خوانده پیامبر(ص) بوده است. در اینکه وی چگونه به مکه آمده و به محضر پیامبر(ص) رسیده، نوشتهاند که "سَعدى"، مادر "زِید بن حارِثَة" او را به همراه خود برای دیدار قومش به همراه خویش برد؛ امّا در بین راه عدهای به آنان حمله کرده و زید را به اسارت بردند و در بازار «عُکّاظ» به فروش گذاشتند. "حُکیم بن حِزام"، برادرزاده خدیجه در سفرى که از شام برمىگشت، او را به همراه چند تن دیگر خریده و به مکه آورد. پس از آنکه "خدیجه" به دیدن "حکیم بن حِزام" آمد، زید را به خدیجه بخشید و خدیجه نیز او را به رسولخدا(ص) اهدا کرد. زید سرانجام در جنگ مُؤته به شهادت رسید.[2]
در مدینه به رسولخدا(ص) خبر رسید که کاروانى متعلق به قریش، از شام به سوی مکه در حرکت است.[3] مصادرۀ این کاروان، علاوه بر تضعیف قدرت و روحیۀ مشرکین، میتوانست جبران کنندۀ برخی از صدماتی که از ناحیۀ مشرکین بر مسلمانان وارد شده بود باشد؛ چرا که مشرکین در آزار رساندن و اذیت مسلمانان از هیچ تلاشی دریغ نکرده بودند، به خصوص آنکه اموال مسلمانان نیز توسط مشرکین در مکه مصادره شده بود.
پس از شنیدن این خبر، پیامبر(ص) در جمادىالأولى سال ششم هجری،[4] زِید بن حارِثه را به همراه یکصد و هفتاد سوار به سوی کاروان قریش اعزام فرمود. زِید بن حارِثه و یارانش به سوی کاروان حرکت کردند و پس از برخورد با آنان در منطقۀ «عِیص» (منطقهای است در سرزمین بَنِیسُلَیم که در نزدیکی راه ساحلی مکه به شام قرار دارد[5]) کاروان و هر چه را که در آن بود مصادره کردند. از جمله غنائم این سریه، مقدار زیادى نقره بود که متعلق به "صَفوان بن أمَیِه" بود.[6] مسلمانان برخى از افرادى را هم که به همراه کاروان بودند، اسیر کردند که از جمله آنان، "أبوالعاص بن رَبِیع" و "مُغَیرة بن مُعاوِیَة بن أبى العاص" بودند.[7]
"أبوالعاصِ بن رَبِیع" شبانه خود را به مدینه رسانده و سحرگاه به خانه زینب، دختر رسولخدا(ص) که همسر او بود، رفت و از او پناه خواست و زینب نیز به او پناه داده و او را در خانۀ خود نگاه داشت. هنگامی که پیامبر(ص) نماز صبح را خواندند، زینب بر در خانه خود ایستاد و با صداى بلند اعلام کرد که همسرش، "أبوالعاصِ بن رَبِیع" را پناه داده است. پس از سخن زینب، پیامبر(ص) با بیان عدم اطلاع از این موضوع، پناه دادن أبوالعاصِ بن رَبِیع توسط زینب را مورد تأئید قرار داده و آن را مانند پناه دادن مسلمانان دیگر نافذ دانستند.[8] پس از آن، أبوالعاص به مکه رفته و اموالی که از اهل مکه در دست او بود را بازگرداند[9] و به مدینه بازگشته و مسلمان شده و رسول خدا(ص) زینب را با همان عقد زناشویى قبلى به او بازگرداندند.[10]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان