24 آبان 1393, 14:4
كلمات كليدي : تاريخ سريه، پيامبر(ص)، عمير بن عدي ، عصماء
نویسنده : هادي اكبري
"سریة" از ماده سرو به قطعهای از سپاه گفته میشود که به دستور رسول خدا(ص) به سوی مکانی و برای انجام ماموریتی اعزام میشدند، بدون آنکه پیامبر(ص) همراه آنان خارج شود.[1]
"عمیر بن عدی بن خرشة بن أمیة بن عامر بن خطمة" فرزند "عدی" شاعر، یکی از شاعران عرب میباشد و برادرش "حارث" در جنگ احد کشته شد.[2] او منتسب به قبیله «بنیخطمه» و اولین کس از آنان بود که اسلام آورد.[3] او دارای ضعف بینایی بوده و لذا در برخی از رویدادها به همراه رسول خدا حضور نداشت؛[4] اما در برخی از روایات گفته شده که او نابینا بوده است.[5] او از آنجایی که بخشی از قرآن را حفظ بود در میان قبیله خود به قاری مشهور شده بود.[6]
"عصماء" دختر "مروان" از قبیله «بنىامیة بن زید»، که همسر "یزید بن زید بن حصن خطمى" بود، پیامبر اکرم(ص) را آزار مىداد و از اسلام ایراد مىگرفت و مردم را علیه پیامبر اکرم(ص) تحریک و تحریض مىکرد.[7] در نقلی دیگر آمده است که عصماء دختر مروان زنى از قبیله بنىامیة بن زید (از اهل مدینه) بود که مردى از «بنىخطمة» او را به زنى گرفته بود و چون جریان قتل "ابوعفک" را شنید، منافق شده و درباره عیبجوئى مسلمانان و دیانت مقدس اسلام اشعارى گفت.[8]
در بیست و پنجم ماه رمضان سال دوم هجرت،[9] "عمیر بن عدى" هنگامی که سخنان و اشعار عصماء را در مورد اسلام و پیامبر اکرم(ص) شنید و شوراندن مردم را علیه اسلام دید، گفت: پروردگارا، نذر مىکنم که اگر محمد را به مدینه بازگردانى، من عصماء را به قتل برسانم. (در برخی از نقلها نیز وارد شده است که رسول خدا(ص) او را برای انجام این سریه اعزام فرمود.)[10] هنگامی که پیامبر(ص) از جنگ بدر مراجعت فرمود، عمیر بن عدى در دل شب به خانه عصماء رفت. بعضى از بچههاى او اطرافش خواب بودند و یکى از آنها شیر خوار و روى سینه او بود. عمیر با دست خود او را لمس کرده و کودکى را که شیر مىداد، از سینه او برداشت و شمشیرش را بر سینه عصماء گذاشته و چنان فشار داد که از پشت او بیرون آمد. پس از آن به مدینه آمده و نماز صبح را با پیامبر(ص) اقامه کرد. هنگامی که پیامبراکرم(ص) از مسجد بیرون آمد، نگاهی به عمیر انداخته و پرسیدند: آیا دختر مروان را کشتى؟ (از این سخن پیامبراکرم(ص) میتوان اینگونه برداشت کرد که عمیر بن عدی به دستور رسول خدا(ص) این ماموریت را انجام داده است) عمیر گفت: آرى پدر و مادرم فدایت گردند! در این هنگام عمیر ترسید که نکند با قتل عصماء مرتکب نافرمانى و خطا شده باشد، از اینرو از رسولخدا(ص) پرسید: آیا با این قتل مرتکب گناه شده و مشکلی برایم پیش میآید؟ پیامبر(ص) فرمود: نه، به خاطر او حتى دو بز هم شاخ به شاخ هم نخواهند، گذاشت. (منظور پیامبراکرم(ص) آن بود که این مسأله ارزش سخن گفتن را نیز ندارد). این مثل براى اولین بار از پیامبر(ص) شنیده شد.[11]
پس از آن پیامبراکرم(ص) به اطرافیان خود نگریسته و فرمودند: هر گاه دوست داشتید به مردى نگاه کنید که خدا و رسول را از غیب یارى داده است، به عمیر بن عدى بنگرید. "عمر بن خطاب" هم گفت: به این کور بنگرید که چگونه در اطاعت خدا کوشا و سختگیر است! پیامبر(ص) فرمود: به او کور نگو، او بصیر و بیناست. هنگامی که عمیر از پیش رسول خدا(ص) برگشت، متوجه شد که پسران عصماء به اتفاق گروهى مشغول به خاک سپردن او هستند، آنها هنگامی که متوجه حضور عمیر بن عدی شدند که از مدینه مىآید، پرسیدند: اى عمیر، آیا عصماء را تو کشتهاى؟ عمیر گفت: آرى، همه به من حمله کنید و مهلتم ندهید، سوگند به آن کسى که جان من در دست اوست، اگر همه شما هم آنچه را که او مىگفت بگویید، با این شمشیر همه شما را مىزنم تا کشته شوم یا همه شما را بکشم.[12]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان