کلمات کلیدی :سلطان محمود، غزنويان، سبكتكين، البتكين، هندوستان
نویسنده :محمد هادي عالمي
سلطان محمود غزنوی
سلطان محمود غزنوی در سال 360 هجری قمری در “غزنین” یکی از شهرهای افغانستان که در دامنه سلسله کوههای سلیمان واقع شده است، به دنیا آمد او شصت و یک سال عمر کرد و در سال 421 هجری قمری در همان بلاد وفات نمود.[1] یکی از القاب معروف وی غازی است، که به جهت زادگاه وی او را بدین نام ملقب کردند. پدر محمود، :ابومنصور ناصر الدّوله سبکتکین" نام داشت[2]، که داماد "البتکین" است و مانند او از غلامان ترک نژاد بود. البتکین که اساس حقیقی دولت غزنوی از اوست، سبکتکین را در نیشابور از تجّار برده فروش خریداری کرد و سپس او را به دامادی خود درآورد. در سال 366 هجری سبکتکین جانشین البتکین گردید.[3] سبکتکین به مدت نوزده سال سلطنت کرد.[4]
پدر سلطان محمود در سال 387 در هنگام بازگشت از پایتخت خود (بلخ) به شهر غزنه، در راه فوت کرد و در این زمان محمود در خراسان به ادارۀ امور اشتغال داشت. وقتی جنازه سبکتکین به غزنه رسید، بنابر وصیّت او پسر کوچکش "اسماعیل"، حاکم گردید؛ لکن محمود این واقعه را نپسندید و با کمک عموی خود "بُغراجُق" و برادر دیگرش "نصر" به جنگ اسماعیل رفته و بر او ظفر یافت. و به این ترتیب به حکومت رسید.[5]
سلطان محمود پس از رسیدن به قدرت، سرداران معروف دولت سامانی را مغلوب کرد، سیستان را از "احمد صفاری" گرفت، سپس چون مردم خوارزم بر ابوالعباس مأمون که داماد محمود بود شوریدند و او را کشتند به آنجا لشکر کشید و آن جا را فتح کرد.[6]
مردم سیستان که از جنایات "خلف بن احمد" به ستوه آمده بودند از سلطان محمود تقاضای کمک کردند و او هم که مترصّد چنین فرصتی بود، به آنجا حمله کرده و خلف را در قلعه طاق سیستان محاصره کرد. خلف پس از چهار ماه مقاومت تسلیم شد و سیستان در ماه صفر سال 393 به تصرف محمود درآمد.[7]
و اما در مورد خوارزم که همان سرزمین «خبوه» است که در ماوراء النهر قرار دارد، سلطان محمود به بهانه انتقام خون ابوالعباس مأمون بن محمد صاحب جرجانیه و نجات خواهر خویش که در تزویج فرزند ابوالعباس بود به آن منطقه حمله کرد و پس از جنگ در محل هزار اسب در نزدیکی جرجانیه سپاهیان خوارزمشاه را شکست سختی داد و در تاریخ پنجم صفرالمظفر سال 408 وارد آن ناحیه شد.[8]
سلطان محمود در مذهب حنفی تعصّب شدیدی داشت و به شدت اسماعیلیان و شیعیان را قتل عام میکرد، وی مردی آزمند و ثروت طلب بود و در جنگهای خود به غارت ثروتهای کشورها میپرداخت.[9]
او لشکرکشیهای متعدّدی به هندوستان کرد و معابد و بتخانههای آنها را غارت نمود. همچنین به شهر "سومنات" که شهری معروف در کنارۀ غربی هند است حمله کرده و معبد بزرگ آن شهر را ویران ساخت.[10] هر چند این نکته قابل ذکر است که برخی از مناطق هند برای اولین بار به دست یک فرد مسلمان فتح میشد.
سلطان محمود از سال 392 تا 416 هجری قمری چند مرتبه به نقاط مختلف هندوستان لشگرکشی کرد و در این 24 سال ظاهراً به نیّت جهاد با کفّار هند و باطناً برای غارت سرمایههای آنان به جنگ پرداخته است. از آنجا که حمله به هند پس از سال پنجم جلوس وی بوده لذا تاریخ شروع سلطنت وی همان سال 387 هجری قمری میباشد.[11]
سلطان محمود نسبت به شعراء توجه خاصی داشت و در حضور خود مجالسی از آنها ترتیب میداد و میگویند که در دربار او چهار صد شاعر رفت و آمد داشته است.[12]
وی در سال 420 هجری وارد ری شد و خزائن گرانبهای آنجا را به تصرف خود درآورد و کتابخانه بزرگ مجدالدّوله را به عنوان اینکه از کتب ضالّه نجوم و حکمت است به آتش کشید و دولت دیالمه ری را منقرض ساخت.[13]
سلطان محمود در اواخر عمر به مرض سل مبتلا شد و روز به روز نحیفتر گردید. در سفر ری مرض وی شدّت یافت و با این حال به خراسان آمد و در "بلخ"، مقیم شد و سپس در بهار سال 421 به "غزنین" آمد و پس از چند روز 23 ربیع الأول 421، پس از 61 سال زندگی فوت کرد.[14]بعد از مرگ وی پسرش "مسعود" بر عریکه قدرت تکیه زد.