كلمات كليدي : تاريخ، امويان، سمرة بن جندب، معاويه، زياد، بصره، جعل حديث
نویسنده : علي محمد تاج الدين
حکومت ننگین بنیامیه، مملوِّ از شخصیتهایی است که در دشمنی و کینهورزی با اهل بیت(ع) بسیار کوشیدند و برای دستیابی به امیال و آرزوهای نفسانی و غیر مشروع خود، از هیچ کوششی دریغ ننمودند. در راس این خاندان، معاویه بن ابیسفیان بود که به جهت استحکام بخشیدن به پایههای قدرت خویش و نابود ساختن اساس اسلام، افرادی را استخدام میکرد. این اشخاص با ایجاد فضای رعب و وحشت و سرکوب در میان مردم به خصوص شیعیان، و نیز جعل احادیث فراوان در مدح بنیامیه و مذمت امیرالمؤمنین علی(ع)، جامعه اسلامیرا به سمت انحراف سوق میدادند. یکی از این مهرههای دنیا پرست، «سمرة بن جندب» بود که در این راستا، خدمات شایانی به حکومت نامشروع اموی نمود.
شناخت اجمالی
وی «سمرة بن جندب بن هلال بن حریج بن مرة فزاری»[1] است. برای او چندین کنیه ذکر کردهاند؛ از جمله ابوسلیمان، ابوسعید، ابوعبدالرحمن و ابوعبدالله.[2]
مادرش «الکلفاء» دختر «حارث» و از قبیلهی «بنیاسد»[3] بود و دخترش «امثابت» همسر «مختار بن ابیعبیده ثقفی» بود.[4]
«سمرة» حلیف و همپیمان انصار بود.[5] وقتی پدرش از دنیا رفت، مادرش وارد مدینه شد و با یکی از انصار به نام «مرّى بن شیبان» عموى «ابوسعید خدرى» ازدواج نمود و سمرة در خانه او بزرگ شد.[6]
نقل شده است که وی در زمان خلافت «عمر بن خطاب» به صورت آشکارا شراب میفروخت. وقتی به عمر گفته شد: سمره شراب فروخته است، عمر گفت: خداوند سمره را بکشد! رسول خدا گفت: «خداوند لعنت کرده است یهود را که شحوم را (پیهها را) بر آنان حرام کرده بود؛ ولی آن را میفروختند.»[7]
1) سمرة و پیامبر(ص)
ابنجندب از صحابه پیامبر بوده و در جنگ احد شرکت داشت و نیز روایات فراوانی از او نقل کرده اند. علیرغم این که وی جنایات متعددی را مرتکب شده است؛ ولی از آن جهت که یک صحابی است، مورد وثوق اهل سنت بوده و تمام روایات وی را میپذیرند.
در بیان شرکت او در جنگ احد آمده است که چون پیامبر(ص) به سوى «احد» مىرفت و یاران خود را سان میدید، سمرة بن جندب را که سنّ کمیداشت، رد کرد و به «رافع بن خدیج» اجازه داد و سمرة به ناپدرى خویش گفت: «پدر جان! پیامبر(ص) به «رافع بن خدیج» اجازه داد و مرا رد کرد؛ ولى من در کشتى، رافع را به زمین مىزنم.» مرى بن شیبان نیز به پیامبر گفت: «پسر مرا رد کردى و رافع بن خدیج را اجازه دادى، اما پسر من او را زمین مىزند.» پیامبر به آنان فرمود تا کشتى بگیرند و سمره، رافع را به زمین زد و به او نیز اجازه داد که در جنگ احد شرکت کند.[8]
1-1 سمرة و قاعده ی «لاضرر و لا ضرار»
سمرة ماجرای معروفی داشت که قاعده مبارکه معروف «لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام» در داستان وی وارد شده است.
داستان از این قرار بود که سمرة بن جندب مالک باغی بود که آن را به یکی از انصار فروخت و از آن یک درخت نخل را که در میان باغ بود استثنا کرد، و گفت: «این درخت برای من باقی بماند.» آن انصاری نیز موافقت کرد و بدون این که بداند بعدها چه اتفاقی خواهد افتاد، باغ را خرید.
از آنجا که سمرة دل بیماری داشت، برای تجسس در حریم خصوصی انصاری، بدون اجازه و به بهانهی نخلش، وارد باغ آن انصاری میشد که خودش و همسر و خانوادهاش در آن زندگی میکردند. مرد انصاری از او خواست که به هنگام وارد شدن به باغ اجازه بگیرد، و مثلاً یا الله بگوید یا در بزند و کاری از این قبیل بکند؛ اما سمرة نپذیرفت و گفت: این نخل مال من است و راه هم راه من است، و دلیلی برای اجازه گرفتن وجود ندارد. انصاری هر چه از او خواهش کرد، او زیر بار نرفت، تا اینکه مرد انصاری نزد پیامبر(ص) رفت و از دست سمرة شکایت کرد، و از ایشان برای این مشکل راه حلی خواست. پیامبر(ص) سمرة را طلبید و از او خواست که در هنگام ورود به باغ اجازه بگیرد؛ اما او این خواسته را رد کرد و گفت: نخل، مال من است و من اختیار آن را دارم، پس هر گونه که بخواهم وارد باغ میشوم.
پیامبر(ص) فرمودند: این درخت را در برابر درختی در بهشت به من بفروش. او گفت: نمیفروشم. پیامبر(ص) فرمود: در برابر ده درخت، گفت: نه و همین طور پافشاری میکرد، به گونهای که نشان میداد غرضی از این کار دارد. در اینجا معروف است که پیامبر(ص) به انصاری چنین گفت: برو و نخل را از ریشه بکن و به صورت سمرة پرتاب کن، چرا که ضرر و زیان در اسلام راه ندارد؛ «لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام» و به سمرة گفت: تو مرد مضری هستی که میخواهی به دیگران زیان برسانی، هدفت خرما گرفتن از نخل نیست.[9] و بدین ترتیب این قاعده از قواعد فقهی معروف شد، که به آن عمل میشود.
2) سمرة در دوران حکومت معاویه
2-1 سمرة و ولایت بصره
اوج جنایات و کشتارهایی که سمرة انجام داده است، در دوران زمامداری معاویه است. وقتی که معاویه عمال خود را به سرتاسر سرزمینهای اسلامیگسیل داشت، «زیاد بن ابیه» را در سال 45 هجری حاکم بصره نمود. در سال 50 هجری که زیاد از سوی معاویه به عنوان والی کوفه برگزیده شد، وی سمرة را جانشین خود در بصره قرار داد.[10] وی در مدت شش ماهی که در بصره بود جنایات فراوانی انجام داد.
2-2 جنایات سمرة
1. طبری در حوادث سال پنجاهم آورده است که «محمد بن سلیم» گفت: من از «انس بن سیرین» سوال کردم: آیا سَمرة بن جندب کسی را هم کشته است؟!
گفت: «مگر میتوان تعداد کشته شدگان به دست سمرة را به حساب آورد؟! زیاد بن أبیه در وقتی که خودش والی بصره و کوفه بود از جانب معاویه به کوفه آمد، سمرة را جانشین خود در بصره کرد و او در مدّت شش ماه، هشت هزار نفر از مردم را کشت. زیاد به وی گفت: آیا نترسیدی از این که شاید در میانشان یک نفر بیگناه بوده باشد؟! سَمَرَه گفت: اگر هشت هزار دیگر نیز به مقدار آنها میکشتم هرگز باکی نداشتم![11]
2. نیز نقل شده است که «ابو سوار عبدی» میگفت: در یک صبحگاه سَمَرَه از خویشاوندان من، چهل و هفت نفر را کشت که همه جامع قرآن بودهاند.[12]
3. یکی دیگر از جنایات سمرة این است که شخصی به نام «عَوْف» روایت نموده است که سَمَرة بن جُنْدب از مدینه به کوفه برمیگشت. چون به خانههای بنیأسد رسید، مردی از بعضی از کوچههایشان بیرون آمد که با اوَّل خیل و لشگر وی برخورد کرد. یکی از لشگریان به وی حمله برد و از روی سرکشی و بازی و بدون جهت حربهای به او زد. و سپس لشگر گذشت و سمره به آن مرد رسید در حالی که داشت در خون خود دست و پا میزد. پرسید: این چه واقعهای است؟!
گفتند: اوائل لشگر امیر بدو اصابت کرده است. او از روی تکبر گفت: «إذَاسَمِعْتُمْ بِنَا قَدْ رَکِبْنَا فَاتَّقُوا أسنَّتَنَا»«چون شنیدید که ما سوار شدیم از سنانها و نیزههای ما بترسید و کنار بایستید.»[13]
4. عبدالملک بن حکیم، از حسن بصرى نقل مىکند که مىگفت: مردى از اهل خراسان به بصره آمد. اموالى را که با خود داشت به بیتالمال سپرد و رسید پرداخت زکات خویش را گرفت و سپس وارد مسجد شد و دو رکعت نماز گزارد. در همان هنگام، سمرة که رئیس شرطههاى زیاد بود. او را گرفت و متهم ساخت که از خوارج است و او را پیش آورد و گردنش را زد و چون به چیزهایى که همراه او بود نگریستند، آن رسید پرداخت زکات را که به خط سرپرست بیتالمال بود، دیدند. «ابوبکره»[14] گفت: اى سمرة! مگر نشنیدهاى که خداوند متعال مىفرماید: «همانا آن کس که زکات مىپردازد و نام پروردگارش را یاد مىکند و نماز مىگزارد رستگار است»؟[15] گفت: برادرت مرا به این کار فرمان داد.[16]
اعمش از ابوصالح نقل مىکند که مىگفته است به ما گفته شد، مردى از اصحاب رسول خدا(ص) آمده است. نزد او رفتیم و دیدیم سمرة بن جندب است. کنار یکى از پاهایش شراب و کنار پاى دیگرش یخ بود. گفتیم: این چیست؟ گفتند: گرفتار نقرس است. در همین حال گروهى پیش او آمدند و گفتند: اى سمرة فردا پاسخ خداى خود را چگونه مىدهى؟ مردى را پیش تو مىآورند و مىگویند از خوارج است، فرمان به قتل او مىدهى، سپس یکى دیگر را مىآورند و مىگویند آنکه کشتى از خوارج نبوده است، بلکه جوانى بوده است که در پى کار خود بوده و اشتباه شده است و آن خارجى همین یکى است که حالا آوردهایم و به کشتن دومى اشاره مىکنى. سمرة گفت: چه عیبى در این کار است. اگر از اهل بهشت بوده به بهشت مىرود و اگر دوزخى بوده به دوزخ مىرود.[17]
2-3 سمرة و جعل حدیث
سمرة بن جندب کسی است که معاویه صد هزار درهم به او داد و گفت آیه ی «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ»[18]؛ که همه میگفتند در شأن امیرالمؤمنین(ع) نازل شده است را، با جعل یک حدیث از سوی پیامبر، آن را به عبد الرحمن بن ملجم مرادی منسوب کن. تا این که با افزایش مبلغ به 400 هزار درهم، قبول کرد و این جعل را انجام داد.[19]
نیز در همان وقت آیه «وَمِنَ النَّاسِ مَن یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیُشْهِدُ اللّهَ عَلَى مَا فِی قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ»
(و از مردم کسانی هستند که گفتار آنان در زندگی دنیا مایه اعجاب تو میشود، و خدا را بر آنچه در دل دارند گواه میگیرند حال این که سرسختترین دشمنانند)
را در حق امام علی (ع) روایت کند.[20]
2-4 عزل از ولایت بصره
پس از این که «زیاد بن ابیه» در سال 53 هجری از دنیا رفت، معاویه به جای او، سمرة را بر حکومت بصره گماشت. سمرة تا شش ماه و برخی گفته اند تا هجده ماه در بصره بود و در سال 54 از این منصب عزل شد.[21]
بعد از این که معاویه او را عزل نمود، بسیار ناراحت و عصبانی شد و گفت: لعنت خدا بر معاویه. اگر من خداوند را به اندازه معاویه مىشناختم و اطاعت مىکردم هرگز دچار عذاب خداوند نمىشدم.[22]
سرانجام سمرة
سمرة پس از عزل از امارت بصره در سال 54 هجری، به کوفه رفت و در محله ی «بنی اسد» برای خود خانه ای ساخت و همان جا درگذشت.[23]
وی در اواخر عمر خود، گرفتار لرز و سرماى سختى شد. برایش آتش افروختند. پیش رو و پشت سرش و بر سمت راست و چپ او منقل آتش نهادند ولی سودى نبخشید و مىگفت با سرماى درونم چه کنم و بر همان حال مرد.[24]
نقل شده است که روزی پیامبر به سه تن از صحابه «ابوهریره»، «ابو محذوره» و «سمرة بن جندب» فرمود:«آن کس از شما که دیر تر از دو تن دیگر از دنیا برود، در آتش است.» و سمرة آخرین آن ها بود. و این نشان گر راستی کلام رسول خدا درباره ی وی بود. [25]
تاریخ مرگ سمره را با اختلاف، سالهاى 58 و 59 و 60 هجرى نوشته اند.[26]
در برخی از منابع آمده است که سمرة در دیگ آب جوش افتاد و سوخت و سخن پیامبر (ص) که به ابوهریره فرموده بود: «آخرین کس از شما سه تن که بمیرد در آتش است»، صحیح بود.[27]