كلمات كليدي : سنت، اجتماعي شدن، امانت، سنت گرايي، پيشداوري
نویسنده : علي كيا دربندسري
از حیث لغتشناسانه کلمهی tradition ریشهای لاتینی دارد و ماخوذ از trado–tradere–tradidi–Traditum میباشد که به معانی تسلیمکردن، تحویلدادن، تفویضکردن، واگذارکردن، سپردن و به ارثگذاشتن بهکار میرود. این واژه در اصل لاتینی خود به همهی اَشکال ارث گذاشتنِ چیزی برای آیندگان اطلاق میشود.[1] بنابراین از لحاظ ریشهی لغوی واژهی tradition بر نوعی حرکت، سیلان و جریان دلالت میکند. این واژه در گسترهی معناییاش مفهوم انتقال معرفت، آداب، فنون، قوانین، قوالب و بسیاری عناصر دیگر را که ماهیتی ملفوظ یا مکتوب دارند در خود جای میدهد. چیزی که معروض این نقل و انتقال قرار میگیرد میتواند هم کلماتی مکتوب باشد و هم تاثیرات غیرمکتوبی که بر جان آدمیان گذاشته میشود.[2]
در زبان فارسی نیز کلمهی سنت که معمولا به عنوان معادلی برای واژهی tradition بهکار میرود دال بر نوعی حرکت و سیالیت است. طبرسی (متوفای 548 ه..ق) در مجمع البیان سنت را از نظر معنایی با سیره که متضمن نوعی توالی و استمرار است یکی دانسته و مینویسد: «سنت، طریقه و سیره، نظایر یکدیگرند.»[3] ابن فارس نیز در بیان ریشهی لغوی سنت آن را از ریشه ی سَنَنَ دانسته و معتقد است در زبان عربی هرگاه عرب آب به صورت خود بپاشد و این آب بر صورت وی جاری شود میگوید "سَنَنْتُ الماءَ علی وجهی، ای اَرسلته ارسالاً." به اعتقاد ابن فارس سنّ در اصل به معنی جاری کردن چیزی به آرامی است.[4]
تعاریف انسان شناسانه (anthropological) از سنت
در یک استعمال متداول و عادی، سنت عبارت است از عقیده، باور یا آداب و رسومی که به صورت شفاهی یا عملی، از گذشتگان به آیندگان به ارث رسیده است.[5] این تعبیر از سنت نظیر تعریفی است که دائره المعارف فلسفی راتلج از آن ارائه میدهد. مطابق این تعریف سنت عبارت است از مجموعهای از اعمال و باورها که بهصورت اجتماعی از گذشته به زمان حال منتقل شدهاند. حجیت و اعتبار سنت تنها به این دلیل ساده است که سنت امری است متعلق به گذشته و متضمن حکمت و تجربهی گذشتگان.[6]
مطابق این تعریف از سنت، فرایند اجتماعی شدن، به مثابهی مکانیسم نقل و انتقال سنت از نسلی به نسلی دیگر دانسته شده است. در این تعریف، سنت مجموعهای از فهمهاست که یک فرد در خلال فرایند اجتماعیشدن آنها را کسب میکند. افراد تنها از طریق سنتی که از طریق جامعه به ارث میبرند به باورها و اعمال خاص خود دست پیدا میکنند و از این طریق در فرایند اجتماعی شدن قرار میگیرند.[7]
به عنوان نمونه کودک از طریق قرارگرفتن در دل سنت است که امور مختلفی از قبیل نام، ویژگیهای خاص، کاربرد و مکانیسم اشیا را میآموزد، واژهها و ساختار دستوری زبان را فرا میگیرد و با مفاهیم و آموزههای دینی، آداب و رسوم عرفی، مناسبات اجتماعی، قوانین، ارزشها، هنجارها، الگوهای فکری و... آشنا میشود. در این میان عواملی مانند خانواده، گروه همسالان، نظام آموزشی، وسایل ارتباط جمعی و... در شکلگیری فرایند اجتماعی شدن و انتقال و اشاعهی سنت دخالت مستقیم دارند.
در مجموع، تعاریف انسانشناسانه از سنت، سنت را مقوم فرهنگ انسانی میدانند. مفهوم فرهنگ، هم شامل جنبههای نا محسوس نظیر عقاید، اندیشهها و ارزشهایی که محتوای فرهنگ را میسازند میشود و هم در بر گیرندهی جنبههای محسوس مانند اشیاء، نمادها، و فناوریهایی که بازنمود محتوای فرهنگ است.[8] مجموعهی این جنبههای محسوس و نامحسوس که تشکیلدهندهی فرهنگ یک جامعه هستند به جهت وجود عناصر مشترک میان نسلها و همچنین وقوع فرایند اجتماعیشدن در زندگی جمعی بشر، امکان تداوم و حیات پیدا کرده و در گذر زمان استمرار مییابند. اجتماعیشدن فرایندی است که در طی آن، اعضای جامعه روش زندگی جامعهی خویش را میآموزند. اجتماعی شدن مجرای اصلی و اساسی انتقال فرهنگ در طول زمان و بین نسلهاست.[9] بنابراین حاصل تلقیهای انسانشناسانه از سنت آن است که سنت مقوم فرهنگ است، فرهنگ موضوع فرایند اجتماعیشدن، و اجتماعیشدن ساز و کاری که موجب اتصال نسلهای مختلف به یکدیگر، تداوم فرهنگ، و در نتیجه استمرار سنت میشود.
تعاریف کلامی از سنت
بهطور کلی میتوان گفت که در تاریخ مسیحیت تعاریف متنوع و مختلفی از چیستی سنت ارائه شده است. برخی از این تعاریف سنت را به معنایی عام در نظر گرفتهاند که شامل تعالیم شفاهی، و تعالیم مکتوب و کتاب مقدس میشود. در برخی دیگر از تعاریف تنها تعالیم شفاهی شایستهی عنوان سنت دانسته شدهاند و در بعضی دیگر عنصر کلیسا و نفس عمل انتقال نیز در تعریف سنت گنجانده میشوند.
پدران کلیسا نخستین تعریف از سنت را با مرگ آخرین حواری و بستهشدن دایرهی الهام وحیانی به حواریان، پیش رو نهادند. در این مرحله تعریف گرگوریوس[10] از سنت را میتوان نقطهی آغاز دانست. در نظر او سنت یعنی حقیقتی که به تواتر از حواریان همچون امانتی به ما رسیده است. در این دریافت که سنت را به منزلهی امانت تعریف میکند، سنت مانند کتاب مقدس حاوی همهی ایمان بود و کتاب بدون سنت و سنت بدون کتاب مقدس قابل لحاظ نبود.[11] این تلقی از سنت امری موازی با کتاب مقدس و در عین حال جدای از آن است. در این تعریف تنها تعالیم شفاهی حواریان سنت دانسته شده و از اطلاق این واژه به خود کتاب مقدس پرهیز میشود. به عبارت دیگر سنت در این استعمال به معنی آموزهای است دارای حجیت و اعتبار الهی، که در کتب مقدس به نگارش در نیامده است. در این معنی، سنت سه صورت معروف در ادیان یهودیت، مسیحیت و اسلام به خود میگیرد. از نظر یهودیان و فرقهی فریسی، سنت عبارت است از قوانینی که از طریق خدا به موسی رسیده است. از نظر مسیحیان سنت آن دسته از تعالیم شفاهی مسیح و حواریون وی است که توسط مریدان آنها به رشتهی تحریر در نیامده و مکتوب نگشته است. به اعتقاد مسلمانان نیز سنت عبارت است از مجموعهی اقوال و افعال پیامبر که جزئی از قرآن مجید نبوده و در آن وجود ندارند.[12] بدین ترتیب کلیسای کاتولیک سنت خود را در کنار وحی مکتوب در کتاب مقدس قرار داد و آن را مقدس خواند و هنوز هم این امر مهمترین اعتقاد کاتولیکی است. به عبارت دیگر در شکلگیری اعتقادات کاتولیکی دو امر دخیلند: سنت مقدس که از آن به وحی شفاهی نیز تعبیر میشود، و کتاب مقدس.[13] مبنای اعتقاد به قداست سنت شفاهی در کلیسای کاتولیک باور به این امر است که تمام اسقفهای کلیسای کاتولیک رم جانشینان پطرس مقدس هستند، از این رو زمانی که اسقف شهر رم لقب پاپ را گرفت مقدس شده و سخنان او عین دین در نظر گرفته میشود. به این معنا که از طریق این سلسلهی جانشینی، هنگامی که شخص به عنوان پاپ انتخاب میشود وحی دریافت میکند و دیگر از خود سخن نمیگوید بلکه پطرس قدیس است که از دهان او مسیحیان را راهنمایی میکند.[14]
مخالفت با این طرز تلقی از سنت در زمان شکلگیری نهضت اصلاح دینی و به طور خاص در آراء و اقوال مارتین لوتر و پروتستانتیزم آشکار شد. لوتر که به نظریهی تنها کتاب یا Scriptura sola معتقد بود حضور ناسوتی امر لاهوتی را تنها به صرف کتاب مقدس محدود میکرد و بدینسان جایی برای سنت در کنار کتاب مقدس باقی نمیماند.[15] به اعتقاد پروتستانها تنها با رجوع به کتاب مقدس است که یک مسیحی دربارهی خدا، آفرینش، عالم، انسان، رابطه با الوهیت، اخلاق و اجتماع به اندیشه میپردازد نه از طریق کلیسا و مفسران رسمی آن.[16] در نظر لوتر مقصود از کلیسای حقیقی هیچگونه تشکیلات کشیشی خاصی نیست بلکه کلیسای حقیقی عبارت است از اتصال مومن و الوهیت تحت ریاست و رهبری عیسی مسیح.[17] به عبارت دیگر از نظر لوتر و پروتستانها فهم کتاب مقدس متوقف بر تفسیر رسمی کلیسا نیست. کتاب برای عامهی مردمان قابل فهم است و هر کس که دارای ایمان صحیح باشد میتواند کشیش نفس خود باشد و به یمن روح القدس آیات کتاب مقدس را به درستی درک کند.[18]
در واکنش به نقادیهای نهضت اصلاح دینی شورای تِرِندو برگزار شد و در آن موضع کلیسا و الهیات رسمی اهل سنت و جماعت در قبال نقادی اصلاح دینی روشن گردید. در شورای ترندو و پس از آن، سنت که پیشتر به معنای امانت بود به معنای بسط و انتقال در جریان زمان فهمیده شد.[19] این شورا تمایزی میان مرجعیت کتاب مقدس و اعتبار سنت حواریان قائل نبود بلکه در ورای هر دو به بشارتی توجه داشت که روحالقدس یگانه عامل آن به شمار میآمد و در سنت کلیسایی ظهور پیدا میکرد.[20] کلیسای کاتولیک نیز در شورای عمومی واتیکان دوم (1962 ـ 65) با اعلام اینکه سنت مقدس و کتاب مقدس هر دو منشأ الهی دارند و دو جزء لایتجزا می باشند و رهبری زنده ی کلیسا تنها مرجع تفسیر و تبیین سخن خداست این موضع را تکرار کرد و تا به امروز ادامه داده است.[21] بدین ترتیب حضور فیض روحالقدس در کلیسا سنت حواریانی را به سنتی زنده تبدیل میکند که در تاریخ مسیحیت از طریق روحانیت به نسل بعدی انتقال مییابد. روحالقدس همچنان که کلام الهی را از مجرای وحی در قلب پیامبران القا کرده است، با الهام وحیانی، نور معنای آن را در قلب کلیسا به عنوان مرجعیت زندهی تعلیم سنت نیز میافکند.[22]
در نظر سنتگرایان سنت به معنی رسم یا عادت یا انتقال قهری افکار و مضامین از نسلی به نسل دیگر نیست. در این اصطلاح سنت عبارت است از مجموعه اصولی که از عالم بالا فرود آمدهاند و در اصل عبارتند از یک نوع تجلی خاص الهی، همراه با اطلاق و بهکارگیری این اصول در مقاطع زمانی مختلف. بنابراین سنت در حد ذات خود قدسی است و اصطلاح سنت قدسی چیزی جز حشو نیست.[23] به عبارت دیگر سنت به معنای همان حقایق و اصولی است که دارای منشأ الهی هستند و از طریق شخصیتهای مختلفی معروف به رسولان، پیامبران، اوتارها، لوگوس یا دیگر عوامل انتقال برای ابنای بشر فرستاده شدهاند.[24]
این طرز تلقی باطنی و عرفانی ویژگیهای خاصی را برای سنت قائل است. سنت در این اصطلاح امری است بدون زمان و بی صورت که از صفت کلیت برخوردار است و از هرگونه مفهوم سازی میگریزد. علاوه بر این سنت امری بدیهی، خوداعتبار و استدلال ناپذیر است و بنابراین حجیت و آتوریته ی ذاتی دارد. افزون بر ویژگیهای مذکور سنت امری مافوق فردی است و ساخته و تکامل یافتهی ذهن بشری نیست، بلکه ودیعهای است که خداوند به بشر عنایت کرده است. در این معنا سنت قابل تطبیق با سنت ازلی و خرد جاویدان است.[25] اما از آنجایی که این سنت ازلی و بی زمان، ناگزیر برای انتقال به بشر در زمان و به صورتی خاص نازل میشود میبایست لااقل تجسم صوری آن را امری زمانمند و تاریخی دانست که در شکلهای مختلفی نظیر کلمات و نمادها جلوهگر میشود. بنابراین میتوان دو مقام را برای سنت در نظر گرفت. سنت در مقام اول حکمتی بدون زمان، بدون صورت و بدون تغییر است که منشأ سنت در مقام دوم است. از طرفی دیگر سنت در مقام دوم حقایقی است دارای منشأ الهی که با واسطهی وحی الهی در اسطورهها، آیینهای مذهبی، نمادها و آموزهها و سایر ظهورات تمدن دینی به تصویر در آمده است. در این معنا سنت، تغییر پذیر، زمانمند و تاریخی است و بههمین دلیل نمیتواند حقایق مطلق را جلوهگر سازد بلکه حقایق جزئی و نسبی را منتقل میکند.[26] فریتیهوف شووان از این دو مقام به دو مرتبهی طولی و عرضی تعبیر کرده، مرتبهی طولی را به بارانی که همواره از آسمان نازل میشود، و مرتبهی عرضی را به نهری که در اثر این بارش همواره بر زمین جاری میگردد تشبیه میکند.[27] ناظر به همین دو جنبه ی فراتاریخی و تاریخی سنت است که کالیستوس وار[28] در تعریفی کوتاه و رسا سنت را به "حرکت پویای خدا در تاریخ" تعریف میکند.[29]
سنت در هرمنوتیک گادامر
گادامر هیچ گاه تعریفی از آنچه که به عنوان سنت مراد میکند ارائه نمیدهد و تنها با رجوع به آرای وی در باب سنت است که میتوان با درجه ای از احتمال مفهوم سنت را در نظر وی به دست آورد. میدانیم که روشنگری سنت را عبارت از چیزی میدانست که مبنای استدلالی ما از پذیرش آن سر باز میزند و یا به عبارت دیگر عقل استدلالی (Reason) آن را معقول و مفهوم نمی یابد. از نظر روشنگری سنت به خارج از مرزهای عقل استدلالی تعلق دارد. از این منظر همه ی آنچه که از گذشتگان به ارث رسیده بود، اعم از آداب و آیین های اجتماعی که دلیل آنها بر ما مشخص نیست، دین و رسوم مذهبی، هنر و تعالیم معنوی و اموری از این دست در ذیل مفهوم سنت گنجانده میشود.
اما در نوشته های گادامر به نظر میرسد سنت معنایی عامتر از این دارد. گادامر سنت را به مقوله ی پیشداوری پیوند میزند و همه ی حیات تاریخی انسان را که به نوعی در او تولید پیشداوری میکند تحت عنوان سنت قرار میدهد. به ملاک و معیار روشنگری، دیگر میراث به جا مانده از خود روشنگری که همواره سعی داشت با عقل استدلالی به پرسش از هستی بپردازد نمیتواند تحت عنوان سنت قرار گیرد. اما از نظر گادامر حتی خود روشنگری نیز برای انسان امروزی داخل در معنای سنت قرار میگیرد. بنابراین میتوان گفت از نظر گادامر سنت معنایی عام دارد که همه ی حیات تاریخی ما را در هر شکلی که باشد و محصول هر عقلی که باشد (اعم از Reason و Intelect) در بر میگیرد.