30 بهمن 1391, 0:0
[كد مطلب: 1765]
نویسنده:علی اکبر شیروانی
۱. استیون کارنر در ابتدای مقالهاش دربارۀ پستمدرنیسم و معماری میگوید: «اینکه خود را «پُستِ» هر چیز بنامیم، مستلزم این است که نوعی خستگی، فرسودگی، یا اضمحلال را بپذیریم. کسی که در پُستِ فرهنگ زندگی میکند کسی است که دیر به مهمانی آمده است و درست زمانی به آنجا رسیده است که بطریها خالی و تهسیگارهایی را میبیند که در یک جا جمع شدهاند. همچنین این تاخیر میتواند بیانگر نوعی وابستگی باشد، زیرا پُست- فرهنگ حتی قادر نیست خود را به شیوهای مستقل تعیین و تعریف کند. اما پُست- فرهنگ محکوم است تا دستاوردی فرهنگی را انگلوار ادامه دهد که دورانشان سپری شده است.» (ارغنون، ۲۰، تابستان ۸۱)
۲. تارانتیو با فیلم داستانهای عامه پسند (۱۹۹۴) به شهرت رسید. پیش از آن سگهای انباری (۱۹۹۲) را، به عنوان فیلم بلند، ساخته بود که کمتر مورد توجه عموم قرار گرفت و منتقدان و تماشاگران حرفهای سینما به عنوان فیلمِ تجربیِ فیلمسازی جوان به حساب میآوردند. داستانهای عامه پسند اما جایگاه او را به عنوان کارگردانی موّلف و صاحب سبک تثبیت کرد. فیلم از آن جهت مورد توجه قرار گرفت که مولفههای اصلی روایت سینمائی و از همه مهمتر، عنصر زمان را به هم ریخته بود. سینما که عادت به روایتهای خطی یا موازی در خط زمان اصلی داشت، شاهد گونهای از روایت بود که قیدی برای زمان قائل نبود. تا کنون کتابها، مقالات، یادداشتها و سخنرانیهای متعددی درباره این فیلم و زمان در سینما شده است. کارگردان فیلم در داستانهای عامه پسند به دنبال نظریهپردازی و تئوری سازی نبود؛ گرچه دیدگاهی مستقل داشت و این دیدگاه مزاح با چارچوبهای غالب سینمائی بود؛ اما درپی آن نبود که به هم ریختن عنصر و تکیه بر آن در کارنامه فیلمسازیاش نوع جدیدی از سینما را بنا گذارد. داستانهای عامهپسند، ماندگارترین فیلم تارانتینوی جوان باقی ماند و تجربهای تکرار نشده برای او به ارمغان آورد.
۳. آنچه کارگردان پنجاۀساله سینما را از دیگر فیلم سازان همدورهایاش متمایز میکند عصیان و سرکشی نسبت به تعاریف تکنیکی فیلم سازی است. ژانرها و مکتبهای سینمائی در دوران ثبوت به سر میبرند و تعاریف، ساختارها و چارچوبهای خاص خود را دارند. هر کارگردانی، فارغ از موضوع و محتوای اثرش و همسو با آن، بر اساس همان چارچوبها عمل میکند. تارانتینو متعلق به مکتبهای فیلمسازی و سواد آکادمیک نیست. سینما را تجربی فراگرفته است. اشتغال به عنوان متصدی کرایه فیلم ذخیره بصری غنیای از تاریخ سینما در اختیار او قرار داد. اذعان میکند که علاقهٔ ویژهای به سینمای کلاسیک دارد و بزرگان سینما را مورد ستایش قرار میدهد. بارها در مصاحبههاو گفتوگوهایش بر این نکته تاکید کرده است. اما به خوبی میداند که دوران طلائی سینما گذشته است. دوران تعریف سینما، ژانر و پردهٔ نقرهای. کوئنتین دیر به مهمانی رسیده است و به دنبال باسازی مهمانی تمامشده نیست؛ گرچه خود را وامدار آن میداند، بلکه مهمانی خودش را برپا میکند. ۴. داستان فیلمِ «جِنگوی آزاد شده» در فضای قرن نوزدهم آمریکا تعریف میشود. دورانی که بردهداری رواج دارد و سختگیرانهترین قوانین درباره سیاهانِ مهاجرِ آفریقا-آمریکائی اعمال میشود. گانگسترها و هفتتیرکِشها قهرمانان جامعه محسوب میشوند و سیاهان، حقوقی در حد حیوانات دارند. اما در فیلمِ تارانتینو به هیچ حقیقت تاریخی نمیتوان اعتماد کرد. زمینهٔ تاریخی-جغرافیائی در فیلم چون بومِ نقاشی است که کارگردان دیوانه، هر طور که دوست دارد رنگ روایت را روی آن بپاشد؛ همچون نقاشیهای پستمدرن. این بدان معنا نیست که تابلوهای پست مدرن فاقد ارزشهای زیبائیشناسانه و هنری است. همین طور به معنای بیمنطق بودن سبک نقاشی پستمدرن نیست. بلکه به معنای منطقی از همگسیخته و عصیانی است.
۵. جِنگو، بردهای که برای فروش در بازار در حال مسافرت است، آزاد میشود. به نحوی عجیب و باورنکردنی. تقدیر جِنگو به یاریاش میآید که همزمان آزاد شود و انتقام از اربابان سابقاش بگیرد. هر یک از این دو رویائی دست نایافتنی است برای بردهٔ آن دوران. فراتر از آن حتی، در جامعهای که سیاهان به نوعی حیوان تلقی میشوند، جِنگو تبدیل به ابَر قهرمان میشود. آزادتر و فراتر از ارباب آلمانی خودش. ابَر قهرمان فقط بر اساس بخت و اقبال داستان را پیش نمیبرد. توانائیهای استثنائی و منحصر به فردی که اجازه بروز نداشتند به کمکاش میآید. جسورانه به دنبال حق و حقوقاش میرود. تمام خطرات و سختیهای مسیر را میداند و برای دست یافتن به آن واهمهای ندارد. دستمزد او یک پایان بندی شاد و عاشقانه است که با همسرش به دنبال سرنوشت خود بروند. داستان ملتهب است. به همان اندازه باورپذیر که غیرقابل اعتماد. تارانتینو سراغ ژانرهای علمی-تخیلی نمیرود. ولی فیلم اغراق زیادی در خشونت و قهرمانپروری دارد. کاملا مناسب و جذاب برای کارگردانی که دیر به مهمانی رسیده است.
۶. فیلم اخیر تارنتینو را میتوان در راستای تمایلات سیاسی او به جمهوری خواهان ارزیابی کرد. با شروع دور دوم ریاست جمهوری اوباما و مشکلات پیش روی او، نیاز جمهوریخواهان به پشتوانههای رسانهای جهت کنترل افکار عمومی، باعث تولید دو فیلم شاخص شد. جِنگوی آزاد شده و لینکلن. بحران اقتصادی، تاثیرات جنگ، وضعیت رفاه عمومی و... مشکلاتی است پیش روی رئیس جمهوری که با شعار تغییر روی کار آمد و نه تنها برخی از مشکلات حل نشدهاند که آمارهای رسمی حکایت از افزایش آنها دارد. قهرمان فیلم مانند رئیس جمهور، آمریکایی-آفریقایی است، ساختارهای حاکم را بر هم میریزد، بر سرمایهداری که موجب بردهداری است اعتراض میکند و در این راه از ارباباش پیشی میگیرد. پیام فیلم برای مردم آمریکاست. چنانچه میخواهند از سایه سنگین مشکلات بیشماری که با آن دست در گریباناند رهائی یابند نیاز به قهرمانی چون جِنگو دارند. در این راه سختیها و خطراتی هست، همان طور که در راه جِنگو بود، رهایی هزینه دارد و هزینهها گاهی خونین، دردناک، زمانبر و طاقت فرساست. ولی نتیجه آن رسیدن به اهداف خوش لعابی است که فیلم القاء میکند. قدرت، سروری، آزادی و عشق.
منبع:فیلم نوشتار
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان