دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

ريشه‌ها و آثار خوارج 2

اشاره: هفته گذشته به مناسبت شکست داعش، اهميت بازشناسي عقبه فکري آنها مطرح شد و از اين روي به سراغ بخشي از کتاب «جاذبه و دافعه علي(ع)» رفتيم که استاد شهيد به خوارج و آغاز پيدايش و عوارض رفتار و انديشه‌شان پرداخته‌اند.
ريشه‌ها و آثار خوارج 2
ريشه‌ها و آثار خوارج 2

استاد شهيد آيت‌الله مطهري - بخش دوم

اشاره: هفته گذشته به مناسبت شکست داعش، اهميت بازشناسي عقبه فکري آنها مطرح شد و از اين روي به سراغ بخشي از کتاب «جاذبه و دافعه علي(ع)» رفتيم که استاد شهيد به خوارج و آغاز پيدايش و عوارض رفتار و انديشه‌شان پرداخته‌اند.

در قوانين نظامي و جنگي جهان يک قانون مسلّم است که اگر دشمن خواست از نيروهاي داخلي استفاده کند، آن نيرو را نابود مي‌کنند تا به دشمن دست يابند و وي را به عقب برانند. در صورتي که مسلمان و موجود زنده‌اي را اسلام مي‌گويد بزن تا پيروزي اسلام به دست آيد، کاغذ و جلد که ديگر جاي سخن نبايد قرار گيرد. کاغذ و کتابت احترامش به خاطر معني و محتواست. امروز [در جنگ صفين،] جنگ به خاطر محتواي قرآن است. اينها [لشکر شام] کاغذ را وسيله قرار داده‌اند تا معني و محتواي قرآن را از بين ببرند.

اما ناداني و بي خبري همچون پرده‌اي سياه جلو چشم عقلشان را گرفت و از حقيقت بازشان داشت؛ گفتند: «ما علاوه بر اينکه با قرآن نمي‌جنگيم، جنگ با قرآن خود منکري است و بايد براي نهي از آن بکوشيم و با کساني که با قرآن مي‌جنگند، بجنگيم.» تا پيروزي نهايي ساعتي بيش نمانده بود. مالک اشتر که افسري رشيد و فداکار و از جان گذشته بود، همچنان مي‌رفت تا خيمه فرماندهي معاويه را سرنگون کند و راه اسلام را از خارها پاک نمايد. در همين وقت اين گروه به علي فشار آوردند که ما از پشت حمله مي‌کنيم. هرچه علي اصرار مي‌کرد، آنها بر انکارشان مي‌افزودند و بيشتر لجاجت مي‌کردند. علي براي مالک پيغام فرستاد: «جنگ را متوقف کن و خود از صحنه برگرد.» او به پيام علي جواب داد که: «اگر چند لحظه‌اي را اجازتم دهي، جنگ به پايان رسيده و دشمن نيز نابود گشته است.» شمشيرها را کشيدند که: «يا قطعه قطعه‌ات مي‌کنيم يا بگو برگردد!» باز به دنبالش فرستاد که: «اگر مي‌خواهي علي را زنده ببيني، جنگ را متوقف کن و خود برگرد.» او برگشت و دشمن شادمان که نيرنگش خوب کارگر افتاد.
جنگ متوقف شد تا قرآن را حاکم قرار دهند، مجلس حکميت تشکيل شود و حکمهاي دو طرف بر آنچه در قرآن و سنت، اتفاقي طرفين است، حکومت کنند و خصومت‌ها را پايان دهند و يا اختلافي را بر اختلافات بيفزايند و آنچنان را آنچنان‌تر کنند! علي گفت: «آنها حکم خود را تعيين کنند تا ما نيز حکم خويش را تعيين کنيم.» آنها بدون کوچکترين اختلافي با اتفاق نظر عمرو عاص، عصاره نيرنگ‌ها را انتخاب کردند. علي، عبدالله بن عبّاس سياستمدار و يا مالک اشتر، مرد فداکار و روشن‌بين باايمان را پيشنهاد کرد و يا مردي از آن قبيل را؛ اما آن احمق‌ها مردي چون ابوموسي را که مردي بي‌تدبير بود و با علي(ع) ميانه خوبي نداشت، انتخاب کردند. هرچه علي و دوستان او خواستند اين مردم را روشن کنند که ابوموسي مرد اين کار نيست و شايستگي اين مقام را ندارد، گفتند: «غير او را ما موافقت نکنيم.» گفت: «حالا که اين‌چنين است، هرچه مي‌خواهيد بکنيد.» بالأخره او را به عنوان حکم از طرف علي و اصحابش به مجلس حکميت فرستادند.

پس از ماهها مشورت، عمرو عاص به ابوموسي گفت: «بهتر اين است که به خاطر مصالح مسلمين، نه علي باشد و نه معاويه، سومي را انتخاب کنيم و آن جز عبدالله بن عمر ـ داماد تو ـ ديگري نيست.» ابوموسي گفت: «راست گفتي، اکنون تکليف چيست؟» گفت: «تو علي را از خلافت خلع مي‌کني، من هم معاويه را. بعد مسلمين مي‌روند يک فرد شايسته‌اي را که حتماً عبدالله بن عمر است، انتخاب مي‌کنند و ريشه فتنه‌ها کنده مي‌شود.» بر اين مطلب توافق کردند و اعلام کردند که مردم جمع شوند براي استماع نتايج حکميت.

مردم اجتماع کردند. ابوموسي رو کرد به عمرو عاص که: «بفرماييد منبر و نظريه خويش را اعلام داريد.» عمرو عاص گفت: «من؟! تو مرد ريش‌سفيد محترم از صحابه پيغمبر؛ حاشا که من چنين جسارتي را بکنم و پيش از تو سخني بگويم.» ابوموسي از جا حرکت کرد و بر منبر قرار گرفت. اکنون دلها مي‌تپد، چشمها خيره گشته و نفسها در سينه‌ها بند آمده است؛ همگان در انتظار که نتيجه چيست؟ او به سخن درآمد که: «ما پس از مشورت، صلاح امت را در آن ديديم که نه علي باشد و نه معاويه؛ ديگر مسلمين خود مي‌دانند هر که را خواستند، انتخاب کنند» و انگشترش را از انگشت دست راست بيرون آورد و گفت: «من علي را از خلافت خلع کردم، همچنان‌که اين انگشتر را از انگشت بيرون آوردم.» اين را گفت و از منبر به زير آمد.

عمرو عاص حرکت کرد و بر منبر نشست و گفت: «سخنان ابوموسي را شنيديد که علي را از خلافت خلع کرد و من نيز او را از خلافت خلع مي‌کنم، همچنان ‌که ابوموسي کرد» و انگشترش را از دست راست بيرون آورد و سپس انگشترش را به دست چپ کرد و گفت: «معاويه را به خلافت نصب مي‌کنم همچنان‌که انگشترم را در انگشت کردم!» اين را گفت و از منبر فرود آمد. مجلس آشوب شد. مردم به ابوموسي حمله بردند و بعضي با تازيانه بر وي شوريدند. او به مکه فرار کرد و عمرو عاص نيز به شام رفت.

خوارج که به وجودآورنده اين جريان بودند، رسوايي حکميت را با چشم ديدند و به اشتباه خود پي بردند؛ اما نمي‌فهميدند اشتباه در کجا بوده است. نمي‌گفتند: «خطاي ما در اين بود که تسليم نيرنگ معاويه و عمرو عاص شديم و جنگ را متوقف کرديم» و هم نمي‌گفتند که پس از قرار حکميت، در انتخاب «داور» خطا کرديم که ابوموسي را حريف عمرو عاص قرار داديم، بلکه مي‌گفتند: «اينکه دو نفر انسان را در دين خدا حکم و داور قرار داديم، خلاف شرع و کفر بود، حاکم منحصرا خداست نه انسان‌ها!» آمدند پيش علي که: «نفهميديم و تن به حکميت داديم؛ هم تو کافر گشتي و هم ما! ما توبه کرديم، تو هم توبه کن.» مصيبت تجديد و مضاعف شد.
علي گفت: «توبه به هر حال خوب است، استغفرُالله من کُلّ ذنب. ما همواره از هر گناهي استغفار مي‌کنيم.» گفتند: «اين کافي نيست، بلکه بايد اعتراف کني که حکميت گناه بوده و از اين گناه توبه کني.» گفت: «آخر من مسأله تحکيم را به وجود نياوردم؛ خودتان به وجود آورديد و نتيجه‌اش را نيز ديديد، و از طرفي ديگر چيزي که در اسلام مشروع است، چگونه آن را گناه قلمداد کنم و گناهي که مرتکب نشده‌ام به آن اعتراف کنم؟!»

از اينجا [شورشيان] به عنوان يک فرقه مذهبي دست به فعاليت زدند. در ابتدا يک فرقه ياغي و سرکش بودند و به همين جهت «خوارج» ناميده شدند، ولي کم‌کم براي خود اصول عقايدي تنظيم کردند و حزبي که در ابتدا فقط رنگ سياست داشت، تدريجاً به صورت يک فرقه مذهبي درآمد و رنگ مذهب به خود گرفت. خوارج بعدها به عنوان طرفداران يک مذهب، دست به فعاليت‌هاي تبليغي حادّي زدند. کم‌کم به فکر افتادند که به خيال خود ريشه مفاسد دنياي اسلام را کشف کنند. به اين نتيجه رسيدند که عثمان و علي و معاويه همه برخطا و گناهکارند و ما بايد با مفاسدي که به وجود آمده مبارزه کنيم، امر به معروف و نهي از منکر نماييم. لهذا مذهب خوارج تحت عنوان وظيفه «امر به معروف و نهي از منکر» به وجود آمد.

دو شرط امر به معروف

وظيفه امر به معروف و نهي از منکر قبل از هر چيز دو شرط اساسي دارد: يکي بصيرت در دين و ديگري بصيرت در عمل. بصيرت در دين اگر نباشد، زيان اين کار از سودش بيشتر است. و اما بصيرت در عمل لازمه دو شرطي است که در فقه از آنها به «احتمال تأثير» و «عدم ترتّب مفسده» تعبير شده است و مآل آن به دخالت دادن منطق است در اين دو تکليف? خوارج نه بصيرت ديني داشتند و نه بصيرت عملي. مردمي نادان و فاقد بصيرت بودند بلکه اساساً منکر بصيرت در عمل بودند، زيرا اين تکليف را امري تعبدي مي‌دانستند و مدعي بودند بايد با چشم بسته انجام داد.

پي‌نوشت:
1- يعني امر به معروف و نهي از منکر براي اين است که «معروف» رواج گيرد و «منکر» محو شود. پس در جايي بايد امر به معروف کرد و نهي از منکر نمود که احتمال ترتب اين اثر در بين باشد. اگر مي‌دانيم که قطعاً بي اثر است، ديگر وجوب چرا؟ و ديگر اينکه اصل تشريع اين عمل براي اين است که مصلحتي انجام گيرد. قهراً در جايي بايد صورت بگيرد که مفسده بالاتري بر آن مترتب نشود. لازمه اين دو شرط بصيرت در عمل است. آدمي که بصيرت در عمل را فاقد است، نمي‌تواند پيش‌بيني کند که آيا اثري بر اين کار مترتب هست يا نيست و آيا مفسده بالاتري را در بر دارد يا ندارد؟ اين است که امر به معروف‌هاي جاهلانه همان طوري که در حديث است افسادش بيش از اصلاح است. در ساير تکاليف گفته نشده که شرطش احتمال ترتب فايده است و اگر احتمال اثر دارد بايد انجام داد و اگر احتمال اثر ندارد نبايد انجام داد و حال آنکه در هر تکليفي، فايده و مصلحتي منظور است اما تشخيص آن مصلحت‌ها بر عهده مردم گذاشته نشده است. درباره نماز گفته نشده اگر ديدي به حالت مفيد است، بخوان و اگر ديدي مفيد نيست، نخوان. در روزه هم گفته نشده اگر احتمال مي‌دهي فايده دارد، بگير و اگر احتمال نمي‌دهي، نگير. در روزه گفته شده اگر ديدي به حالت مضر است نگير. همچنين در حج يا زکات يا جهاد اين‌چنين قيد نشده است؛ اما در باب امر به معروف و نهي از منکر اين قيد هست که بايد ديد چه اثر و چه عکس‌العملي دارد و آيا اين عمل در جهت صلاح اسلام و مسلمين است يا نه؛ يعني تشخيص مصلحت بر عهده خود عاملان اجراست. در اين تکليف هر کسي حق دارد، بلکه واجب است که منطق و عقل و بصيرت در عمل و توجه به فايده را دخالت دهد، و اين عمل تعبدي صرف نيست. اين شرط که اعمال بصيرت در امر به معروف و نهي از منکر واجب است، مورد اتفاق جميع فرق اسلامي است به استثناي خوارج. آنها روي همان جمود و خشکي و تعصب خاصي که داشتند، مي‌گفتند «امر به معروف و نهي از منکر» تعبد محض است، شرط احتمال اثر و عدم ترتب مفسده ندارد، نبايد نشست در اطرافش حساب کرد. طبق همين عقيده با علم به اينکه کشته مي‌شوند و خونشان هدر مي‌رود و با علم به اينکه هيچ اثر مفيدي بر قيامشان مترتب نيست، قيام مي‌کردند و يا ترور مي‌کردند.

شنبه ?? آذر ????

روزنامه اطلاعات

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

آیت الله حاج میرزا محمد غروی تبریزی (آیت اخلاص)

او يكي از علماي واقعي و زاهد بود و تا آخر عمر، تدريس را ترك نكرد . در سرما و گرما و با كهولت سن، راه طولاني را پياده به مدرسه طالبيه مي آمد . چند بار شاگردانش عرض كردند: «حاج آقا چرا سوار تاكسي نمي شويد؟» فرمود: «من كه توان آمدن دارم، چرا مال امام را خرج كنم؟
No image

حضرت آیت الله حاج میرزا علی هسته ای اصفهانی

مرحوم هسته اي اصفهاني، موقعي كه آوازه و شهرت مرحوم آيت الله شهيد شيخ فضل الله نوري در ايران منتشر شده بود، وارد تهران شد و ابتدا به دروس برخي از اساتيد مشهور تهران رفت، ولي آنان را قابل استفاده براي خود نديد و دروس آنان را قابل مقايسه با اساتيد اصفهان ندانست.
No image

مرحوم حاج عباسعلی حسینی

در این بخش سیره ی تبلیغی مرحوم حاج عباسعلی حسینی بیان شده است.
No image

حاج شیخ حسن حجتی واعظ

رحوم حجتي واعظ، سخنوري بصير، شجاع، بليغ و فصيح بود . هنوز هم بعد از چهل سال از خاموش شدن اين خورشيد درخشان شمال، در افواه و السنه مردم سخن از ملاحت و شيريني سخنان وي مي رود .
No image

امام خمینی (ره) آینه مهر و قهر

امام در طول شبانه روز حتي يك دقيقه وقت تلف شده و بدون برنامه از قبل تعيين شده نداشتند . با توجه به شرايط سني و ميزان فعاليتي كه داشتند، باز هم ساعات خاصي را در سه نوبت - هر كدام، نيم تا يك ساعت - به اهل منزل اختصاص داده بودند كه هر كدام از ما كه مايل بوديم خدمت ايشان مي رسيديم و مسائل خودمان را مطرح مي كرديم.

پر بازدیدترین ها

No image

شيخ جعفر مجتهدي(ره)10

زمانی که آقای مجتهدی در قم بسر می بردند، دهه اول ماه محرم در منزلشان مراسم سوگواری و عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) برپا بود، یک روز عاشورا که در خدمتشان بودیم و بیرون اتاق در حیاط، مراسم عزاداری برقرار بود، یکمرتبه حالشان دگرگون شد و شروع به بیان صحنه ای از روز عاشورا نمودند و به طوری آن را مجسم کردند که هر روز عاشورا آن صحنه در نظرم آمده و هرگز آن را فراموش نمی کنم.
No image

حضرت آیت الله حاج میرزا علی هسته ای اصفهانی

مرحوم هسته اي اصفهاني، موقعي كه آوازه و شهرت مرحوم آيت الله شهيد شيخ فضل الله نوري در ايران منتشر شده بود، وارد تهران شد و ابتدا به دروس برخي از اساتيد مشهور تهران رفت، ولي آنان را قابل استفاده براي خود نديد و دروس آنان را قابل مقايسه با اساتيد اصفهان ندانست.
No image

شيخ جعفر مجتهدي(ره)1

جت الإسلام دکتر محمد هادی امینی، فرزند برومند مرحوم آیت الله علامه امینی صاحب کتاب نفیس «الغدیر» نقل کردند:در سال 1349 هـ ش پس از وفات مرحوم پدرم علامه امینی، به خاطر تألیف و نشر کتابی به نام «قهرمان فخر» که در آن مطالبی بر ضد حزب بعث درج شده بود؛ دولت عراق تصمیم به جلب و محاکمه من گرفت.لذا مجبور به ترک نجف اشرف و عازم ایران شدم و در تهران اقامت گزیدم.
No image

شيخ جعفر مجتهدي(ره)8

جناب مجتهدی در مورد عظمت معنوی جناب حافظ برای استاد مجاهدی نقل کرده اند :روزی مأمور شدم تا به اصفهان رفته و به مدت یک هفته مرکب یکی از روضه خوان های اهل بیت را تر و خشک کنم! ایشان می فرمودند:بعد از اتمام ماموریت ، از خانه که بیرون آمدم، مأموریت دیگری به من محول شد که بایستی به شیراز می رفتم. وقتی به دروازه قرآن شیراز رسیدم، نوری مرا تا حافظیه همراهی کرد.
No image

شيخ جعفر مجتهدي(ره)2

روزی درخدمت آقای مجتهدی بودم ایشان در حالی که بسیار منقلب بودند، تعریف کردند:چند سال پیش که در قم بسر می بردم روز عاشورا به شدت مریض بودم و به طوری درد سراسر وجودم را فرا گرفته بود که نمی توانستم از رختخواب برخیزم.طبق معمول همه ساله در آن روز هم مراسم عزاداری در منزل برپا بود. در همان هنگام با حال سختی که داشتم متوسل به حضرت علی اصغر (علیه السلام) شدم و حالتی به خصوص برایم پیدا شد و صحنه هایی را مشاهده کردم.
Powered by TayaCMS