دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

حجیت عقل

پرسش: اصالت عقل به عنوان یک منبع در منابع چهارگانه استنباط احکام و حجیت داشتن و ملازمه آن با شرع چگونه قابل تبیین است؟ لطفا به نحو اجمال توضیح دهید.
No image
حجیت عقل

پرسش: اصالت عقل به عنوان یک منبع در منابع چهارگانه استنباط احکام و حجیت داشتن و ملازمه آن با شرع چگونه قابل تبیین است؟ لطفا به نحو اجمال توضیح دهید.

پاسخ: مسئله سندیت و حجیت عقل از نظر اسلام در جای خودش ثابت است و علمای اسلام نیز از ابتدا تاکنون- جز گروهی اندک- هیچ کدام در سندیت عقل تردید نداشته اند و آن را جزو منابع چهارگانه فقه به حساب آورده اند. (آشنایی با قرآن، ج1، ص47) و این یکی از راز و رمزهای جاودانگی اسلام است که برای عقل اصالت قائل شده. تحقیقاً شما هیچ دین و کتاب آسمانی را پیدا نمی‌کنید که به اندازه اسلام، برای عقل ارزش و اصالت قایل شده باشد. شما وقتی که به کتب فقهی مراجعه می‌کنید، می‌بینید آن گاه که می‌خواهند منابع اجتهاد و استنباط را مطرح کنند، می‌گویند: کتاب، سنت، اجماع و عقل. در این رابطه عقل را به عنوان منبعی در عرض کتاب و سنت و اجماع قرار می‌دهند که اجماع هم به یک معنا، عین کتاب و سنت است و جدا نیست. این خیلی افتخار بزرگی است که از صدر اسلام علمای اسلام گفته‌اند بین عقل و شرع هماهنگی است: کل ما حکم به العقل حکم به الشرع، و کل ما حکم به الشرع حکم به العقل. مقصودشان این است که اگر واقعاً یک چیزی را عقل کشف کند، ما فرضاً دلیل نقلی نداشته باشیم همین اکتشاف عقلی کافی است که بفهمیم اسلام با دین موافق است. آن چه را هم که شرع به طور قطع حکم کند، عقل حکم می‌کند... این قاعده می‌خواهد بگوید اسلام یک دین منطقی است. فرضاً فلسفه یک حکمش الان برای عقل روشن نیست، ولی یک امر مرموز مربوط به عالم مجهولات هم نیست که به کلی ضد عقل باشد... همین امر به فقه اسلامی قدرت بخشیده و سبب شده است که به علمای اسلام یک میدان باز بدهد که عقل را در مسایل دخالت بدهند. همین یکی از اسباب پیروزی‌های فقه اسلامی در ادوار گذشته است. در بسیاری از مجامع بین المللی که روی فقه اسلامی مطالعه کرده‌اند، انعطاف فقه اسلامی را خیلی ستایش کرده‌اند. انعطاف عجیبی دارد. (پانزده گفتار، ص 52 تا 50)

قاعده ملازمه

در دین اسلام دستوری که تعبدی محض باشد، یعنی خالی از هر مصلحت و حکمتی باشد، وجود ندارد. البته ما باید متعبد باشیم، یعنی باید به هر دستوری که ثابت شد که از اسلام است عمل کنیم. خواه حکمتش را فهمیده باشیم یا نفهمیده باشیم، ولی از ناحیه خود دین، تعبد محض وجود ندارد. به این معنی که هیچ دستوری که خالی از حکمت و مصلحت باشد وجود ندارد. براین اساس، علما دو قاعده را درنظر گرفته‌اند که عکس یکدیگرند و اسم آن را قاعده ملازمه گذاشته‌اند. می‌گویند: بین حکم عقل و حکم شرع همیشه تلازم است، یعنی هرچه را که عقل به لزوم آن حکم کند، دین هم به لزوم آن حکم می‌کند و هرچه را که دین به لزوم آن حکم کند، عقل هم حکم می‌کند. یعنی اگر عقل مصلحتی را به صورت قطعی و یقینی نه احتمالی و ظنی کشف کرد، باید حکم کنیم که اسلام دستورش همین است، ولو آن دستور از راه نقل به ما نرسیده باشد. مثلافقها به «ولایت حاکم» فتوا می‌دهند. یعنی حاکم شرعی در بسیاری از موارد حق ولایت دارد. اگر شخصی بمیرد و وصی تعیین نکرده باشد و قیم شرعی هم وجود نداشته باشد، حاکم شرعی بر اولاد صغیر و اموال او ولایت دارد و درباره آن ها تصمیم می‌گیرد. این مطلب در آیه یا روایت صحیحی نیامده است، ولی فقها می‌گویند اسلام مصالح مردم را بلاتکلیف نمی‌گذارد. پس این حکم عقلی کاشف از حکم شرعی است. از سوی دیگر، هرجا شارع حکم کرده است، عقل هم حکم می‌کند، نه این که عقل بالفعل حکمی دارد؛ زیرا چه بسا عقل ملاک حکم شرعی را نمی‌داند، ولی هر حکم شرعی ملاکی دارد که اگر عقل به آن پی ببرد، آن را می‌پذیرد و بر طبق آن حکم می‌کند. این را می‌گویند قاعده ملازمه. (اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، ص 138)

قاعده کل ما حکم به العقل حکم به الشرع، کلام فقهاست. مقصود آنان این است که هرجا عقل یک مصلحت ملزم یا مفسده ملزمی را کشف کرد، می‌دانیم که حکم شرع هم با آن هماهنگ است، هرچند در قرآن و سنت یا کلمات علما چیزی درباره آن نیامده باشد. (همان، ج2، ص 29)

بنابراین اگر درجایی به طور قاطع ملاکی کشف شود، شرع هم هماهنگی دارد، یعنی باید کشف کرد که حکم شرع هم همین است.

از سوی دیگر گفته‌اند، «کل ما حکم به الشرع حکم به العقل»؛ مقصودشان این است که اگر در جایی شرع به طور قاطع حکمی کرد، از باب این که می‌دانیم در اسلام سخنی به گزاف گفته نمی‌شود. عقل به طور اجمال می‌گوید: این جا ملاکی وجود دارد. اگرچه من هنوز تشخیص نداده‌ام، ولی وجود دارد و بی منطق نیست. (همان، ص 40)

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

Powered by TayaCMS