6 آذر 1387, 0:0
سيره معصومين (ع)، پيامبر اكرم (ص)، حضرت علي (ع)، حريم قانون، بي رغبتي به دنيا
سردبیر روزنامه رسالت
روزى پیامبر اکرم (ص) دوازده درهم به حضرت على(ع) داد و فرمود:
«لباسى براى من تهیه کن»
على (ع) به بازار رفت و لباسى به همان قیمت تهیه کرد و خدمت رسول اکرم(ص) آورد. پیامبر فرمود:
«اگر لباس ارزانتر یا سادهترى بود بهتر بود. اگر فروشنده حاضر است، لباس را به او برگردان»
حضرت على (ع) لباس را برگرداند و پول را پس گرفت و خدمت پیامبر (ص) برگشت. رسول خدا (ص) با على (ع) به سوى بازار راه افتادند، در راه کنیزى را دیدند که گریه مىکند، از حالش جویا شدند. گفت: چهار درهم پول براى خرید جنس به من دادهاند، ولى پول را گم کردهام و اکنون مىترسم که به خانه برگردم. پیامبر (ص) چهار درهم از دوازده درهم را به او داد و آنگاه به بازار رفتند و پیراهنى به قیمت چهار درهم خریدند. هنگام بازگشت برهنهاى را دیدند، لباس را به او بخشیدند و دوباره به بازار برگشته و پیراهن دیگرى خریدند. در راه بازگشت به منزل دوباره همان کنیز را دیدند که ناراحت است و مىگوید: چون برگشتن به خانه طول کشیده مىترسم مرا توبیخ کنند. پیامبر(ص) همراه کنیز به منزل صاحبش رفت، صاحب خانه به احترام پیامبر، کنیز را بخشید و او را آزاد نمود. رسول اکرم (ص) فرمود:
«چه دوازده درهم با برکتى که دو برهنه را پوشاند و یک نفر را آزاد کرد»
(بحارالانوار، ج16، ص215)
حریم قانون
«چه جاى شفاعت است، مگر مىتوان حدود قانون خدا را بلا اجرا گذاشت؟»
حضرت دستور مجازات را صادر کرد. اسامه متوجه غفلت خود شد و از لغزش خود عذر خواست و طلب مغفرت کرد. حضرت براى اینکه فکر تبعیض در اجراى قانون را از ذهن مردم بیرون کند، به هنگام عصر در میان جمع به سخنرانى پرداخت و با اشاره به موضوع روز، چنین فرمود:
«اقوام و ملل پیشین دچار سقوط و انقراض شدند. بدین سبب که در اجراى عدالت، تبعیض روا مىداشتند. هر گاه یکى از طبقات بالا مرتکب جرم مىشد، او را از مجازات معاف مىکردند و اگر کسى از زیردستان به جرم مشابه آن مبادرت مىکرد، او را مجازات مىکردند. قسم به خدایى که جانم در قبضه اوست، در اجراى عدل درباره هیچ کس فروگذارى و سستى نمىکنم، اگر چه مجرم از نزدیکترین خویشاوندان خودم باشد»
(سید ابوالحسن مطلبی، سیره نبوی، ص 127)
بىرغبتى به دنیا
«وسایل استراحت براى این دنیا لازم ندارم، زیرا من مانند مسافر و راهگذرى هستم در سایه درختى و پس از اندک استراحتى باید به سوى مقصد حرکت کنم»
(غلامرضا سعیدی، داستانهایى از زندگى پیغمبر ما، ص136) از عایشه نیز نقل شده است که: زنى از انصار به خانه ما آمد. چشمش به فرش ما افتاد که یک عباى مستعمل بود، بعد از مدتى همان زن، یک فرش پشمى براى ما آورد. رسول خدا (ص) که به نزد من آمد، پرسید:
گفتم: اى رسول خدا، فلان زن انصارى بعد از دیدن وضعیت خانه ما، این فرش را براى ما آورده است. حضرت فرمود:
اما من که از آن فرش خوشم آمده بود، دلم نیامد آن را باز پس دهم تا اینکه براى بار دوم و سوم، حضرت از من خواستار بازگرداندن آن شد و وقتى با بىتوجهى من مواجه شد، فرمود:
«عایشه، اگر من (اهل دنیا بودم و آن را) مىخواستم خداوند کوههایى از طلا و نقره به من مىداد»
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان