حكومت، احقاق حق
مصطفی دلشاد تهرانی
بازشناسی حکومت اسلامی در نهج البلاغه
اسلام و نظامات اجتماعی از جمله مسائلی است که به دلیل اهمیت آن همواره مورد توجه اندیشمندان قرار گرفته است؛ در همین حوزه نیز مسئله تشکیل حکومت برای اجرای اهداف اجتماعی اسلام از مهمترین موضوعات این حیطه به شمار میرود. در این میان نگاه به نصوص دینی که شامل قرآن و روایات و سنت معصومین میشود از اهمیت کلیدی برخوردار است به طوری که تنها این منابع، معیار صحیح و دقیقی از مفاهیم اساسی و ارزشی حاکم بر جامعه اسلامی ارائه میدهند و همواره به عنوان میزان قرار میگیرند.
در این راستا نوشتار حاضر درباره ویژگیهای حکومت اسلامی در نهج البلاغه از کتاب «حکومت حکمت» نوشته استاد مصطفی دلشاد تهرانی انتخاب شده است که قسمت اول آن تقدیم خوانندگان میشود.
هدف یا وسیله
از جمله مسائل مهم و تعیین کننده درباره حکومت این است که مشخص شود حکومت در دیدگاه امیرمومنان علی(ع) هدف شمرده شده است یا وسیله.
تلقی حاکمان و زمامداران از این امر بشدت در رفتار حکومتی و نوع زمامداری آنان تاثیر دارد. اینکه آیا حکومت فی نفسه با ارزش است یا به امری دیگر ارزش مییابد و اینکه آیا حکومت بالاتر از هر امر دیگر است یا خود در خدمت اموری دیگر قرار دارد، در تصمیم گیریها، برنامه ریزیها و رفتارهای حکومتی نقشی اساسی بازی میکند.
برخی حکومت را هدف و غایت و مقصد تلقی میکنند، و از این رو همه چیز را برای آن میخواهند و در راه آن میدانند. بر این مبنا حکومت فی نفسه بالاترین ارزش را داراست و همه چیز باید با آن سنجیده شود و خود آن با چیزی محک نمی خورد. دراین صورت همه تلاشها برای رسیدن و دستیابی به حکومت و حفظ و نگهداری آن به هر صورت و با هر وسیله است؛ و بالاترین لذت و مهم ترین سعادت دستیابی به حکومت و حفظ قدرت است. حکومت برای برخی معبودی است که همه چیز را در پای آن قربانی میکنند: حریت، انسانیت، عدالت و...
برخی دیگر حکومت را وسیله و آلت و طریق میدانند، و از این رو حکومت را برای اموری دیگر میخواهند و در آن جهت به کار میگیرند. در اینجا ممکن است حکومت وسیله و آلت و طریق رسیدن به قدرت و مکنت، و نگهداری و گسترش اینها باشد؛ و ممکن است حکومت وسیله و آلت و طریق خدمتگزاری و دادگری باشد و اعتبارش فقط در این جهت باشد. اکنون باید دید که امیرمومنان علی(ع) حکومت را چگونه دیده و برای آن چه نقشی قائل شده است.
شریف رضی آورده است که عبدالله بن عباس گوید در «ذی قار» [پیش از جنگ جمل] نزد امیرمومنان(ع) رفتم. آن حضرت مشغول پینه زدن کفش خود بود. چون مرا دید، گفت: «ما قیمه هذه النعل»؟ (بهای این کفش چقدر است؟) گفتم: «لاقیمه لها.» (بهایی ندارد). فرمود:
«والله لهی احب الی من امرتکم الاان اقیم حقا او ادفع باطلا.»[1]
به خدا سوگند این کفش بیارزش نزد من محبوبتر است از حکومت بر شما، مگر آنکه حقی را برپا سازم یا باطلی را براندازم.
دلالت سخن امام(ع) براینکه حکومت فی نفسه هیچ ارزشی ندارد و امری آلی است، نه عالی؛ و وسیلهای در جهت اقامه حق و دفع باطل بیش نیست کاملا روشن است. امام خمینی(ره) دراین باره چنین فرموده است:
«عهده دار شدن حکومت فی حد ذاته شان و مقامی نیست، بلکه وسیله انجام وظیفه اجرای احکام و برقراری نظام عادلانه اسلام است. حضرت امیرالمومنین(ع) درباره نفس حکومت و فرماندهی به ابن عباس فرمود: این کفش چقدر میارزد؟ گفت: هیچ. فرمود: فرماندهی بر شما نزد من از این هم کم ارزشتر است، مگر اینکه به وسیله فرماندهی و حکومت بر شما بتوانم حق (یعنی قانون و نظام اسلام) را برقرار سازم؛ و باطل (یعنی قانون و نظامات ناروا و ظالمانه) را از میان بردارم. پس، نفس حاکم شدن و فرمانروایی وسیلهای بیش نیست و برای مردان خدا اگر این وسیله به کار خیر و تحقق هدفهای عالی نیاید، هیچ ارزشی ندارد. لذا در خطبه نهج البلاغه میفرماید: «اگر حجت بر من تمام نشده و ملزم به این کار نشده بودم، آن را (یعنی فرماندهی و حکومت را) رها میکردم.»
بدیهی است تصدی حکومت به دست آوردن وسیله است، نه اینکه یک مقام معنوی باشد، زیرا اگر مقام معنوی بود، کسی نمی توانست آن را غصب کند یا رها سازد.
هرگاه حکومت و فرماندهی وسیله اجرای احکام الهی و برقراری نظام عادلانه اسلام شود، قدر و ارزش پیدا میکند و متصدی آن صاحب ارجمندی و معنویت بیشتر میشود. بعضی از مردم چون دنیا چشمشان را پرکرده، خیال میکنند که ریاست و حکومت فی نفسه برای ائمه(ع) شان و مقامی است، که اگر برای دیگری ثابت شد دنیا به هم میخورد.
ائمه و فقهای عادل موظفند که از نظام و تشکیلات حکومتی برای اجرای احکام الهی و برقراری نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم استفاده کنند.
صرف حکومت برای آنان جز رنج و زحمت چیزی ندارد، منتها چه بکنند؟ مامورند انجام وظیفه کنند.»[2]
در اندیشه و سیره پیشوای آزادیخواهان، امیرمومنان علی(ع) حکومت جز وسیله خدمت و عدالت نیست و هرگز آلت کسب قدرت و مکنت تلقی نشده است. آن حضرت در ضمن خطبهای چنین فرموده است:
«اللهم انک تعلم انه لم یکن الذی کان منا منافسه فی سلطان، و لاالتماس شیء من فضول الحطام...»[3]
خدایا! تو میدانی آنچه از ما رفت، نه به خاطر رغبت در قدرت بود، و نه به خاطر رسیدن به چیزی از بهرههای ناچیز دنیا.
امام(ع) یادآور شده که آن همه تلاش و مبارزه برای دستیابی به قدرت و مکنت نبوده است. حکومت فی نفسه و امور دنیایی به طور کلی بیارزشتر از آن است که مقصد آدمی قرار گیرد، و اینها جز وسیلهای برای تحقق اهداف انسانی و الهی نباید باشد، چنان که پیشوای عدالتخواهان، امیرمومنان علی(ع) پس از به دست گرفتن حکومت مکرر یادآور شده است. در خطبه «شقشقیه» پس از آنکه اشاره نموده که اگر حضور حاضران و اتمام حجت با اعلام وجود ناصران نبود، و اگر خداوند از عالمان پیمانی سخت نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ستمگر و گرسنگی ستمدیده هیچ آرام و قرار نگیرند، بیتامل رشته حکومت را از دست میگذاشته و خود را به کناری میکشیده، چنین فرموده است:
«ولالفیتم دنیاکم هذه ازهد عندی من عفطه عنز!»[4]
و میدیدید که دنیای شما را به چیزی نمیشمارم و حکومت را پشیزی ارزش نمیگذارم.
«عفطه » به معنای آب بینی بز و گوسفند است که هنگام عطسه کردن پرتاب میشود و «عنز» به معنای ماده بز است. «عفطه عنز» (آب بینی بز) را استعاره آرند از برای بیان چیزی بسیار بی ارزش، و امام(ع) حکومت را فی نفسه چنین بی ارزش معرفی کرده و در واقع دعوای بر سر حکومت و قدرت را دعوا بر سر آب بینی بز اعلام نموده است. همچنین پیشوای آزادگان، امیرمومنان علی(ع) فرموده است:
«و ان دنیاکم عندی لاهون من ورقه فی فم جراده تقضمها.»[5]
و دنیای شما نزد من خوارتر است از برگی در دهان ملخ که آن را میخاید و طعمه خود مینماید.
امیرمؤمنان(ع) در ضمن نامهای که به عثمان بن حنیف انصاری- از اصحاب خاص امیرالمومنین و کارگزار بصره -نوشته و او را به سبب حضورش در مجلس عروسی یکی از جوانان بصره که مجلسی اشرافی بوده، توبیخ کرده، چنین فرموده است:
«و لهی فی عینی اوهی و اهون من عفصه مقره »[6]
و این دنیا در نظر من از دانه حنظل تلخ هم حقیرتر و بی ارزش تر است.
پیشوای آزادگان، علی(ع) درباره نگاه به دنیا و نظر به حکومت- فی نفسه- و آزادی از دام دنیا و وارستگی از وسوسه قدرت چنین سفارش کرده است:
«فلتکن الدنیا اصغر فی اعینکم من حثاله القرظ و قراضه الجلم. و اتعظوا بمن کان قبلکم، قبل ان یتعظ بکم من بعدکم، و ارفضوها ذمیمه ، فانها قد رفضت من کان اشعف بها منکم.»[7]
پس، دنیا را بیارزش تر از پر کاه و خشکیده گیاه ببینید. و از پیشینیان خود پند گیرید، پیش از آنکه پسینیان از شما عبرت گیرند. دنیای نکوهیده را برانید، چه او کسانی را از خود رانده است که بیش از شما شیفته آن بودهاند.
در دیدگاه پیشوای عدالتخواهان، امیرمومنان علی(ع) حکومت تنها زمانی اعتبار مییابد که وسیلهای در جهت تحقق اهداف انسانی و الهی و ابزار برپایی عدالت و رفاهت همگانی و حفظ حرمت و حقوق انسانی و بستر تعالی آدمی باشد.
اهداف حکومت
حکومت نزد امیرمومنان علی(ع) وسیلهای است در جهت اهدافی عالی که جز با تحقق آنها سیری به سوی تعالی همگانی میسر نمیشود، یعنی: عدالت، امنیت، رفاه و تربیت.
تحقق عدالت
اساساً امیرمومنان علی(ع) حکومت را برای تحقق عدالت پذیرفت و آن را جز در این مسیر نمیخواست و مقصد آن حضرت از پذیرش حکومت برپایی عدالت بود، چنانکه فرمود:
«... و ما اخذ الله علی العلماء الایقاروا علی کظه ظالم، و لاسغب مظلوم، لالقیت حبلها علی غاربها، و لسقیت آخرها بکاس اولها.»[8]
و اگر خداوند از عالمان پیمانی سخت نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ستمگر و گرسنگی ستمدیده هیچ آرام و قرار نگیرند، بیتامل رشته حکومت را از دست میگذاشتم و پایانش را چون آغازش میانگاشتم، و چون گذشته، خود را به کناری میکشیدم.
حکومت جز با عدالت هویت حقیقی نمی یابد و مودت مردمان را کسب نمی کند، چنانکه امیر بیان علی(ع) در عهدنامه مالک اشتر یادآور شده است:
«و ان افضل قره عین الولاه اشتقامه العدل فی البلاد، و ظهور موده الرعیه . و انه لاتظهر مودتهم الابسلامه صدورهم، و لاتصح نصیحتهم الابحیطتهم علی ولاه الامر، و قله استثقال دولهم، و ترک استبطاء انقطاع مدتهم.»[9]
آنچه بیشتر دیده والیان بدان روشن است، برقراری عدالت در شهرها، و میان مردمان دوستی پدید شدن است. و دوستی آنان آشکارا نگردد جز آن گاه که دل ایشان بیگزند شود، و خیرخواهی شان راست نیاید جز که والیان را برای کارهای خود نگاه دارند، و دوام حکومت آنان را سنگین نشمارند، و گفتگو از دیر ماندن آنان را بر سر کار، واگذارند.
امام علی(ع) حکومت را برای برقراری عدالت- به صورت همه جانبه- میخواست، چنانکه فرمود:
«والله لهی احب الی من امرتکم الاآن اقیم حقاً او ادفع باطلا.»[10]
به خدا سوگند این کفش بی ارزش نزد من محبوبتر است از حکومت بر شما، مگر آنکه حقی را بر پا سازم یا باطلی را براندازم.
و نیز فرمود که آنچه از ما رفته است، و تلاشها و مبارزات و فداکاریها برای رغبت در قدرت و رسیدن به بهره هایی از مکنت نبوده است، بلکه برای اهدافی روشن و والابوده است، از جمله:
«... ولکن لنرد المعالم من دینک... و تقام المعطله من حدودک.»[11]
بلکه مقاصد ما آن است که نشانههای دین تو را به جامعه بازگردانیم،... و حدود اجرا نشدهات به اجرا در آید.
نشانههای دین جز در بستر عدالت ظهور نمی نماید و حدود الهی در سایه عدالتی فراگیر بدرستی به اجرا درمی آید؛ بلکه بر قرار کردن عدالت، برپا ساختن بالاترین حدود الهی است که در سایه آن همه چیز جان میگیرد و راست میگردد. امیرمومنان علی(ع) نقش عدالت را چنین بیان کرده است:
«جعل الله سبحانه العدل قوام الانام، و تنزیها من المظالم و الاثام، و تسنیه للاسلام.»[12]
خدای سبحان عدالت را مایه برپایی انسانها، و ستون زندگانی آنها، و سبب پاکی از ستمکاریها و گناهان، و روشنی چراغ اسلام قرار داده است.
و نیز فرموده است:
«بالعدل تصلح الرعیه ».[13]
با عدالت مردمان اصلاح میشوند.
در واقع جامعهای که عدالت در آن برپا نیست، فاقد حیات انسانی و زندگی معنوی است؛ و دیانتی که در آن اهتمام به برقراری عدالت نیست، مایه گمراهی است؛ و حکومتی که عدالت هدف آن نیست و در راه برقراری عدالتی همه جانبه و فراگیر گام نمی زند، در مسیر هلاکت است که اصلاح دین و دنیای مردمان به عدالت است. در سخنان پیشوای عدالتخواهان، علی(ع) چنین وارد شده است:
«العدل حیاه »[14]
عدالت زندگی است.
«العدل حیاه الاحکام»[15]
عدالت حیات احکام [دین است].
«عدل السلطان حیاه الرعیه و صلاح البریه.»[16]
عدالت زمامدار، حیات مردمان و مایه اصلاح امور و صلاح احوال خلق است.
«العدل نظام الامره ».[17]
عدالت نظام بخش حکومت است.
«العدل ملاک، و الجور هلاک.»[18]
عدالت بنیاد دستیابی به هر سعادت است، و ستم مایه هلاکت است.
امیرمومنان علی(ع) هدف اساسی حکومت و والاترین ارزش را در جامعه برپایی عدالت میدانست و هر برنامه ای را با جهتگیری عدالتخواهانه میخواست. امام(ع) عدالت اجتماعی و عدالت اقتصادی را برتر از هر خدمت اجتماعی و دستگیری اقتصادی میدانست و معتقد بود که خدمات اجتماعی و دستگیریهای اقتصادی ناشی از وجود ستم اجتماعی و ظلم اقتصادی است و اگر عدالت همه جانبه برپا شود، نیازی بدین امور نیست و چنین خدماتی باید در جهت تحقق عدالت فراگیر صورت یابد و هدف بودن عدالت در حکومت به فراموشی سپرده نگردد و به خدمات اجتماعی و دستگیریهای اقتصادی بسنده نشود. شخصی نزد امام علی(ع) آمد و از آن حضرت پرسید: «ایهما افضل، العدل او الجود؟» (کدامیک برتر است، عدالت یا بخشش؟) در واقع عدالت و برپا کردن داد والاتر و باارزشتر است یا روی کردن به خدمات و اموری چون دستگیری بینوایان و رسیدگی به ناتوانان و بخشندگی و ایثارگری؟
امام(ع) دیدگاه دادگرانه و عدالتخواهانه خود را چنین بیان داشت:
«العدل یضع الامور مواضعها، و الجود یخرجها من جهتها. و العدل سائس عام، والجود عارض خاص. فالعدل اشرفهما و افضلهما.»[19]
عدالت کارها را در جای خود قرار میدهد، و بخشش آنها را از مسیرشان خارج میسازد. عدالت تدبیرکننده ای است به سود همگان، و بخشش به سود خاصگان. بنابراین عدالت شریفتر و برتر است.
هر نوع نابسامانی نشانی از بی عدالتی است و اگر عدالت هدف حکومت قرار گیرد و لوازم تحقق آن فراهم آید، جامعه و امور سامان مییابد و همگان لباس عافیت و سلامت و کرامت به تن مینمایند. امیر مومنان علی(ع) حکومت را در این جهت سیر داد، چنانکه در ضمن خطبهای خطاب به مردم فرمود:
«والبستکم العافیه من عدلی.»[20]
و از عدالت خود لباس عافیت بر تن تان کردم.
براساس هدف قرار دادن عدالت در حکومت بود که امام(ع) بلافاصله پس از به دست گرفتن امور به تحقق عدالت همه جانبه قیام کرد و بر سر پیمان عدالتخواهی استوار ایستاد. در روز دوم حکومت خود، درباره آنچه عثمان تیول بعضی کرده بود و امام(ع) آن را به مسلمانان بازگرداند، فرمود:
«و الله لو وجدته قد تزوج به النساء، و ملک به الاماء، لرددته؛ فان فی العدل سعه ، و من ضاق علیه العدل، فالجور علیه اضیق!»[21]
به خدا سوگند، اگر [آنچه را که عثمان بخشیده است] نزد کسی بیابم، آن را به بیت المال مسلمانان باز میگردانم، هر چند آن را کابین زنان کرده باشند یا بهای کنیزکان؛ زیرا در عدالت گشایش است و آن که عدالت را برنتابد، ستم را سختتر یابد.
امیر مومنان علی(ع) در راه تحقق این هدف والاهمه سختیها و مخالفتها را به جان خرید و در همین راه به شهادت رسید که درباره اش گفته اند: «قتل فی محرابه لشده عدله»پ[22] او در محراب عبادت خویش به سبب شدت عدالتش کشته شد.
ام هیثم نخعی از اصحاب علی(ع) و از مفاخر زنان شاعر شیعه، در بیتی از مرثیه سوزناک خود درباره شهادت مجسمه عدالت، در توصیف حق خواهی و عدالت مداری امیرمومنان علی(ع) چنین سرود:
یقیم الحق لایرتاب فیه
و یعدل فی العدی و الاقربینا
حق را بی هیچ تردیدی برپا میدارد، و در میان دشمنان و نزدیکان به عدالت رفتار مینماید.