دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خطبه 171 نهج البلاغه بخش 1 : نيايش در آستانه جنگ

خطبه 171 نهج البلاغه بخش 1 به تشریح موضوع "نيايش در آستانه جنگ" می پردازد.
No image
خطبه 171 نهج البلاغه بخش 1 : نيايش در آستانه جنگ

موضوع خطبه 171 نهج البلاغه بخش 1

متن خطبه 171 نهج البلاغه بخش 1

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 171 نهج البلاغه بخش 1

نيايش در آستانه جنگ

متن خطبه 171 نهج البلاغه بخش 1

الدعاء

اللَّهُمَّ رَبَّ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ وَ الْجَوِّ الْمَكْفُوفِ الَّذِي جَعَلْتَهُ مَغِيضاً لِلَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ مَجْرًى لِلشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ مُخْتَلَفاً لِلنُّجُومِ السَّيَّارَةِ وَ جَعَلْتَ سُكَّانَهُ سِبْطاً مِنْ مَلَائِكَتِكَ لَا يَسْأَمُونَ مِنْ عِبَادَتِكَ وَ رَبَّ هَذِهِ الْأَرْضِ الَّتِي جَعَلْتَهَا قَرَاراً لِلْأَنَامِ وَ مَدْرَجاً لِلْهَوَامِّ وَ الْأَنْعَامِ وَ مَا لَا يُحْصَى مِمَّا يُرَى وَ مَا لَا يُرَى وَ رَبَّ الْجِبَالِ الرَّوَاسِي الَّتِي جَعَلْتَهَا لِلْأَرْضِ أَوْتَاداً وَ لِلْخَلْقِ اعْتِمَاداً إِنْ أَظْهَرْتَنَا عَلَى عَدُوِّنَا فَجَنِّبْنَا الْبَغْيَ وَ سَدِّدْنَا لِلْحَقِّ وَ إِنْ أَظْهَرْتَهُمْ عَلَيْنَا فَارْزُقْنَا الشَّهَادَةَ وَ اعْصِمْنَا مِنَ الْفِتْنَةِ

ترجمه مرحوم فیض

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است هنگاميكه به روبرو شدن (جنگيدن) با مردم شام در صفّين مصمّم شد، (چون در هر حال آشكار و نهان و بدى و خوشى و سختى و گشايش بنده بايد به خداوند متعال متوجّه بوده دعاء كند، زيرا دفع ضرر «موجود و متحمل» عقلا و نقلا واجب است، و چون دعاء دافع زيان است امام عليه السّلام در موقع جنگ و خونريزى و روبرو شدن با دشمن كه سختترين احوال است باين ترتيب به خداوند يكتا رو مى آورد): بار خدايا اى پروردگار آسمان بر افراشته و فضاى نگاه داشته كه آنرا جاى گردش شب و روز و سير خورشيد و ماه و آمد و شد ستارگان گردنده قرار دادى، و ساكنين آنرا گروهى از فرشتگانت گردانيدى كه از عبادت و بندگيت خسته نمى شوند، و اى پروردگار اين زمين كه آنرا جاى آرميدن مردم و محلّ آمد و رفت حشرات و چهارپايان و آنچه بشما نمى آيد از آنها كه بچشم ديده ميشود و آنها كه (از بسيارى كوچكى) ديده نمى شود قرار دادى، و اى پروردگار كوههاى استوارى كه آنها را براى زمين ميخها گردانيدى (تا از حركت و جنبش محفوظ ماند) و براى آفريده ها تكيه گاه (تا از كانها و گياهها و سائر مزاياى آنها سود برند، اى پروردگار توانا از تو درخواست مى نمايم:) اگر ما را بر دشمنانمان غلبه دادى ستمگرى را از ما دور گردان، و بحقّ و درستكارى استوارمان فرما، و اگر دشمنان را بر ما تسلّط دادى شهادت را روزى ما گردانده از تباهكارى نگاهمان دار

ترجمه مرحوم شهیدی

و از سخنان آن حضرت است چون آهنگ ديدار مردم را، در صفّين، فرمود

اى خداى آسمان افراشته، و فضاى نگاهداشته كه آن را براى شب و روز فرو رفتنگاه كرده اى، و گردشگاه خورشيد و ماه، و جاى آمد شد گردنده ستارگان، و باشندگان آن را گروهى از فرشتگان كه به ستوه نيايند از پرستش تو- هيچ زمان- ، و اى پروردگار اين زمين كه آن را آرام جاى آفريدگان كرده اى و جاى رفت و آمد خزندگان و چارپايان، و آنچه به شمار نيايد از چيزى كه ديده شود و ديدن نتوان، و پروردگار كوههاى پا برجا كه آن را در زمين چون ميخها فرو برده اى، تا نگاهش دارد، و براى آفريده پناهگاهى كه بدان پناه آرد. اگر بر دشمنانمان پيروز كردى، ما را از ستم بر كنار كن، و در راه حقّ راست و استوار، و اگر آنان را بر ما پيروزى دادى، شهادت را روزى ما كن، و از فتنه نگهدارمان.

ترجمه مرحوم خویی

از جمله كلام بلاغت نظام آن امام أنام است در حيني كه عزم فرمود بملاقات نمودن با قوم شام در جنگ صفّين كه بأين مضامين دعا نمود: بار إلها اى پروردگار سقف برافراشته و آسمان باز داشته، چنان آسماني كه گردانيدى آنرا محلّ نقصان از براى شب و روز، و محلّ جريان از براى مهر و ماه و محلّ اختلاف از براى ستارهاى سير كننده، و گردانيدى ساكنان آن را قبيله از فرشتگان خود در حالتى كه ملال نمى آورند از عبادت تو.

و اى پروردگار اين زمين كه گردانيدي آن را قرار گاه از براى مردمان و محلّ رفتار حشرات زمين و چهارپايان و آنچه كه شمرده نمى شود از مخلوقاتي كه ديده مى شود، و از مخلوقاتى كه ديده نمى شود.

و اى پروردگار كوههاى ثابت استوار كه گردانيدي آنها را از براى زمين ميخها و از براى خلق تكيه گاه اگر غالب گردانى ما را بر دشمنان ما پس كنار گردان ما را از تعدّى و ستم، و راست دار ما را از براى حقّ، و اگر غالب گردانى ايشان را بر ما پس روزي كن بما شهادت را، و حفظ كن ما را از ضلالت و فتنه.

شرح ابن میثم

و من كلام له عليه السّلام لما عزم على لقاء القوم بصفين

اللَّهُمَّ رَبَّ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ وَ الْجَوِّ الْمَكْفُوفِ الَّذِي جَعَلْتَهُ مَغِيضاً لِلَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ مَجْرًى لِلشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ مُخْتَلَفاً لِلنُّجُومِ السَّيَّارَةِ وَ جَعَلْتَ سُكَّانَهُ سِبْطاً مِنْ مَلَائِكَتِكَ لَايَسْأَمُونَ مِنْ عِبَادَتِكَ وَ رَبَّ هَذِهِ الْأَرْضِ الَّتِي جَعَلْتَهَا قَرَاراً لِلْأَنَامِ وَ مَدْرَجاً لِلْهَوَامِّ وَ الْأَنْعَامِ وَ مَا لَا يُحْصَى مِمَّا يُرَى وَ مَا لَا يُرَى وَ رَبَّ الْجِبَالِ الرَّوَاسِي الَّتِي جَعَلْتَهَا لِلْأَرْضِ أَوْتَاداً وَ لِلْخَلْقِ اعْتِمَاداً إِنْ أَظْهَرْتَنَا عَلَى عَدُوِّنَا فَجَنِّبْنَا الْبَغْيَ وَ سَدِّدْنَا لِلْحَقِّ وَ إِنْ أَظْهَرْتَهُمْ عَلَيْنَا فَارْزُقْنَا الشَّهَادَةَ وَ اعْصِمْنَا مِنَ الْفِتْنَةِ

اللغة

أقول: مغيضا لهما: أى مغيبا. و السبط: القبيلة.

المعنى

و قد دعا اللّه سبحانه باعتبار كونه ربّا للسماء و الأرض و باعتبار ما فيهما من الآيات المنبّهة على كمال عظمته و لطفه بخلقه، و هذا الدعاء ممّا تستعدّ به القلوب و الأبدان لاستفاضة الغلبة و النصر على العدوّ. و السقف المرفوع: السماء. و كذلك الجوّ المكفوف، و قد مرّت الإشارة إلى ذلك في الخطبة الاولى، و كونه مغيضا للّيل و النهار لأنّ الفلك بحركته المستلزمة لحركة الشمس إلى وجه الأرض يكون سببا لغيبوبة الليل، و استلزام حركته لحركاتها عن وجه الأرض يكون سببا لغيبوبة النهار فكان كالمغيض لهما فاستعار له لفظ المغيض. و كونه محلّا لجرى الشمس و القمر و محلّ اختلاف النجوم السيّارة ظاهر. و ليس فيه دلالة على أنّ النجوم تتحرّك: بذاتها من دون حركته. و الطائفة من الملائكة إشارة إلى الأرواح الفلكيّة لأجرامها، و قد سبقت الإشارة إليهم و بيان أنّهم لا يسأمون من العبادة في الخطبة الاولى. ثمّ دعاه باعتبار كونه ربّا للأرض، و باعتبار ما بسطها لأجله من كونها قراراً للأنام و مدرجا للهوامّ و الأنعام و ما لا يحصى ممّا يرى و لا يرى من أنواع الحيوان. قال بعض العلماء: من أراد أن يعرف حقيقة قوله عليه السّلام: ما يرى و ما لا يرى فليوقد نارا صغيرة في فلاة في ليلة صيفيّة و ينظر ما يجتمع عليها من غرائب أنواع الحيوان العجيبة الخلق لم يشاهدها هو و لا غيره. و أقول: يحتمل أن يريد بقوله: و ما لا يرى ما ليس من شأنه أن يرى إمّا لصغره أو لشفافيّته. ثمّ باعتبار كونه ربّا للجبال، و قد علمت معنى كونها أوتادا للأرض. فأمّا كونها اعتمادا للخلق فلأنّهم قد يبنون بها المساكن و يقوم فيها من المنافع ما لا يقوم في الأودية لكثير من الأشجار و الثمار، و لأنّها معادن الينابيع و منابع المعادن، و ظاهر كونها إذن معتمدا للخلق في مراتعهم و منافعهم. ثمّ سأل على تقدير نصره أن يجنّبه البغى و هو العبور إلى طرف الإفراط من فضيلة العدل ثمّ التسديد و الاستقامة على فضيلة العدل و هو الحقّ، و على تقدير إظهار عدوّه عليه الشهادة و العصمة من فتنة الغبن و الانقهار فإنّ المغلوب إذا كان معتقدا أنّه على الحقّ قلّما يسلم من التسخّط على البخت و التعتّب على ربّه، و ربّما كفر كثير من الناس عند نزول البلاء بهم. و ظاهر كونه فتنة: أى صارفا عن اللّه. و اعتصم عليه السّلام من تلك الفتنة و أمثالها استثباتا لنفسه على الحقّ و تأديبا للسامعين.

ترجمه شرح ابن میثم

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است كه در هنگامى كه تصميم گرفت با سپاه شام در صفّين روبرو شود ايراد فرموده است:

اللَّهُمَّ رَبَّ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ وَ الْجَوِّ الْمَكْفُوفِ الَّذِي جَعَلْتَهُ مَغِيضاً لِلَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ مَجْرًى لِلشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ مُخْتَلَفاً لِلنُّجُومِ السَّيَّارَةِ وَ جَعَلْتَ سُكَّانَهُ سِبْطاً مِنْ مَلَائِكَتِكَ لَا يَسْأَمُونَ مِنْ عِبَادَتِكَ وَ رَبَّ هَذِهِ الْأَرْضِ الَّتِي جَعَلْتَهَا قَرَاراً لِلْأَنَامِ وَ مَدْرَجاً لِلْهَوَامِّ وَ الْأَنْعَامِ وَ مَا لَا يُحْصَى مِمَّا يُرَى وَ مَا لَا يُرَى وَ رَبَّ الْجِبَالِ الرَّوَاسِي الَّتِي جَعَلْتَهَا لِلْأَرْضِ أَوْتَاداً وَ لِلْخَلْقِ اعْتِمَاداً إِنْ أَظْهَرْتَنَا عَلَى عَدُوِّنَا فَجَنِّبْنَا الْبَغْيَ وَ سَدِّدْنَا لِلْحَقِّ وَ إِنْ أَظْهَرْتَهُمْ عَلَيْنَا فَارْزُقْنَا الشَّهَادَةَ وَ اعْصِمْنَا مِنَ الْفِتْنَةِ

لغات

مغيضا للّيل و النّهار: جاى نهان شدن شب و روز سبط: قبيله

ترجمه

«بار خدايا اى پروردگار اين آسمان بر افراشته، و هواى نگاه داشته شده، كه آن را جاى پيدا و پنهان شدن شب و روز و محلّ گردش خورشيد و ماه، و رفت و آمد ستارگان گردان ساخته اى، و ساكنان آن را گروهى از فرشتگانت قرار داده اى كه از پرستش و اداى وظيفه بندگى تو خسته و درمانده نمى شوند. و اى پروردگار اين زمين كه آن را جاى آرميدن مردمان و محلّ حركت خزندگان و گزندگان خرد و كلان و چهار پايان و انواع آفريدگان بى شمار خود از آنچه ديده مى شود و آنچه ديده نمى شود گردانيده اى.

و اى پروردگار كوههاى استوارى كه آنها را ميخهاى زمين قرار داده و پناهگاه آفريدگان خود ساخته اى، اگر ما را بر دشمنانمان پيروز فرمايى، ما را از ستم و تعدّى بر كناردار، و بر راه حقّ استوار گردان، و اگر آنان را بر ما چيره گردانى شهادت را روزى ما فرما، و از فتنه شكّ و بد دلى ما را نگه دار.

شرح

امير مؤمنان (ع) پروردگار را به نام اين كه آفريننده آسمان و زمين است مى خواند، زيرا آيات و نشانه هاى او كه گوياى كمال عظمت و لطف وى به آفريدگانش مى باشد در آسمان و زمين جلوه گر است، از اين رو بدين گونه خدا را خواندن، دل را آمادگى و تن را توانمندى مى دهد تا غلبه و پيروزى را بر دشمن به دست آورد، منظور از سقف مرفوع آسمان است و مراد از جوّ مكفوف نيز همين است و در خطبه نخست نيز بدين اشاره شده است، اين كه فرموده است: آسمان محلّ پيدا و پنهان شدن شب و روز است، زيرا جنبش افلاك مستلزم حركت خورشيد بر روى زمين است و اين موجب پنهان شدن شب، و از ادامه حركات زمين و جنبش خورشيد نيز روز ناپديد مى شود، به همين سبب آسمان همچون نهانگاه شب و روز مى باشد، و واژه مغيض را براى آنها استعاره آورده است كه آسمان محلّ گردش خورشيد و ماه و آمد و شد ستارگان سيّار است آشكار است، ولى اين سخن دلالت بر آن ندارد كه گردش ستارگان ذاتى آنها بوده و آسمان را جنبش و حركتى نيست، منظور از گروه فرشتگانى كه بدانها اشاره فرموده ارواح فلكى است كه اجرام آسمانى را به حركت در مى آورند، و پيش از اين نيز به آنها اشاره و در خطبه نخست بيان شده كه اين فرشتگان از پرستش خدا و اداى وظيفه بندگى خسته و فرسوده نمى شوند.

پس از اين امام (ع) خداوند را بر حسب اين كه پروردگار زمين است مى خواند، پروردگارى كه زمين را گسترانيده و جاى آرميدن مردمان، و محلّ جنبش جانداران خرد و كلان و چهار پايان و انواع آفريدگان بى شمارى قرار داده كه بعضى ديده مى شوند و برخى از چشم ما پنهانند، يكى از دانشمندان گفته است: اگر كسى بخواهد حقيقت گفتار امير مؤمنان را بداند در آن جا كه فرموده است: جانوران گوناگون بى شمارى كه ديده مى شوند و ديده نمى شوند، در يكى از شبهاى تابستانى در بيابان اندكى آتش روشن كند و بنگرد كه چه جانداران گوناگون ناشناخته اى با شكلهاى ترس آور گرد آن آتش را مى گيرد كه نه او آنها را پيش از اين ديده و نه جز او. بارى محتمل است منظور امام (ع) از آفريدگانى كه ديده نمى شوند جاندارانى باشد كه به سبب خردى و يا باريكى به چشم در نمى آيند.

سپس امام (ع) خداوند را بر حسب اين كه آفريننده كوههاست ندا مى كند، معناى اين را كه كوهها ميخهاى زمينند پيش از اين دانسته ايم، و اين كه تكيه گاه مردمند براى اين است كه بشر در آنها سكنا مى گزيند و خانه خود را با استفاده از آنها بنا مى كند، و سودهايى كه از نظر انواع درختان و ميوه ها و ديگر چيزها از كوهها به دست مى آيد هرگز از دشتها و درّه ها حاصل نمى شود، همچنين معدنها در دل كوهها نهفته شده است و چشمه ها از اندرون آنها جوشان و سرازير مى گردد، بنا بر اين روشن است كوهها كه چراگاه دامها و مركز منافع مردم و براى آنان تكيه گاه و پشتوانه است.

پس از اين امير مؤمنان (ع) از خداوند درخواست مى كند كه اگر بر دشمن پيروز شود او را از دست زدن به بغى و ستم بر كنار دارد، بغى به معناى ستمگرى و سركشى و سبب خروج از مرز صفت فاضله عدالت مى باشد، و نيز از خداوند مى خواهد او را راهنمايى كند و در طريق عدل و حق پايدارى و استوارى بخشد، و اگر دشمن بر او پيروز شود شهادت را روزى او گرداند، و از آزمون زيان و شكست محفوظ بدارد، زيرا كسى كه در مبارزه معتقد به حقّانيّت خود باشد و دچار شكست شود غالبا بر بخت و اقبال خود خشمناك و نسبت به پروردگارش گستاخ مى گردد، و چه بسا مردمى كه هنگام دچار شدن به سختيها و گرفتاريها ايمان خود را از كف داده و كافر مى شوند، و اين كه امام (ع) شكست از دشمن و آثار آن را به فتنه و آزمون تعبير فرموده براى اين است كه موجب انصراف از حقّ و روگردانيدن از خداوند مى شود، از اين رو از حقّ تعالى درخواست كرده كه او را از اين فتنه و امثال آن نگهدارى فرمايد، تا هم براى خويش، ثبات و پايدارى در راه حقّ را مسألت كند، و هم به شنوندگان ادب و تربيت آموزد.

شرح مرحوم مغنیه

اللّهمّ ربّ السّقف المرفوع، و الجوّ المكفوف، الّذي جعلته مغيضا للّيل و النّهار، و مجرى للشّمس و القمر، و مختلفا للنّجوم السّيّارة، و جعلت سكّانه سبطا من ملائكتك لا يسأمون من عبادتك. و ربّ هذه الأرض الّتي جعلتها قرارا للأنام و مدرجا للهوامّ و الأنعام، و ما لا يحصى ممّا يرى و ممّا لا يرى. و ربّ الجبال الرّواسي الّتي جعلتها للأرض أوتادا، و للخلق اعتمادا، إن أظهرتنا على عدوّنا فجنّبنا البغي و سدّدنا للحقّ. و إن أظهرتهم علينا فارزقنا الشّهادة و اعصمنا من الفتنة.

اللغة:

الجو: الفضاء بين جرمين أو أكثر. و المغيض: مجتمع الشجر في الماء. و الهوام: الحشرات و الأفاعي.

المعنى:

(اللهم رب السقف المرفوع) أي رب السموات، و هي سقف بالنظر الى العلو، و في رؤية البصر لا في الواقع، تماما كما نرى الشمس تدور من المشرق الى المغرب، و الأرض ساكنة مستريحة مع انها تدور بنا، و الذي نراه فوقنا كان قبل ساعات تحت أقدامنا، و الذي على يميننا كان قبل قليل على يسارنا. كما جاء في كتاب «مع اللّه في السماء» لأحمد زكي، الفصل الثالث «ما السماء» (و الجو المكفوف الذي جعلته مغيضا لليل و النهار). بين الشمس و الأرض فضاء، و هذا الفضاء يسمى جوا، أما الليل و النهار فهما وصفان أو أثران لدوران الأرض في محورها مرة واحدة في اليوم الواحد، و بهذا يتعاقب على أطرافها النور الذي نسميه نهارا، و الظلام الذي نسميه ليلا، و إذن فالليل و النهار تابعان لا مستقلان، يحدث الأول في الجو المحاذي لطرف الأرض غير المقابل للشمس، و يحدث الثاني في الجو المحاذي لطرفها المقابل للشمس.

و بهذا يتبين معنا ان الليل و النهار موجودان في الأرض في آن واحد، و لكن كلا منهما في طرف منها، و كل الناس يعرفون ان ليل الشرق نهار في الغرب، و بالعكس، و قد عبّر الإمام عن مجمع الليل و النهار في زمان واحد، عبّر عنه بالمغيض من باب الاستعارة من المكان الى الزمان (انظر معنى مغيض في فقرة اللغة) أما كلمة مكفوف فإنها تشير الى ان الكواكب الموجودة في الفضاء مكفوفة و ممنوعة عن الفوضى و السقوط، و انه تعالى قد أمسكها بتوسط الجاذبية «إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَكَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ- 41 فاطر».

(و مجرى للشمس و القمر و مختلفا للنجوم السيارة). الشمس تدور حول نفسها، و الأرض تدور حول نفسها و حول الشمس، و القمر يدور حول نفسه و حول الأرض، و الجو هو السبيل الذي يمهد لدوران الشمس و القمر و الأرض و غيرها من الكواكب و الأجرام، و لولاه لتعذرت الحركة بشتى أنواعها، أما الكواكب السيارة فمنها عطارد و الزهرة و المريخ و المشتري و زحل و غيرها، و تسمى هذه بالمجموعة الشمسية.

و بعد، فإن المدبر الأعظم سبحانه خلق الكون، و أودع فيه القوانين تفعل فعلها، و تحدث أثرها المطلوب بدقة و عناية، و في كل آن و لحظة، و اذا كان هذا من غير قصد و هدف لم يبق أي فرق بين الفوضى و النظام، و بين ما تجمعه الرياح من تلول الرمال في الصحراء، و بين المدن و العواصم.

(و جعلت سكانه سبطا من ملائكتك إلخ).. و هم عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول، و بأمره يعملون.. هذا ما نؤمن به، و لا خبرة لنا بحقيقة الملائكة و حياتهم، و لا نقول عن جهل، أما تفسير الكلمات التي جاءت في وصفهم فتقدم في شرح الخطبة 1 و 90 (و رب هذه الأرض إلخ).. نحن و الحيوانات و الطيور و الحشرات، و ما نعرف و لا نعرف من المخلوقات الأرضية، و الكل من تربة هذه الأرض تسيطر على حركاتهم و سكناتهم، ثم تطويهم في جوفها الى أن يبدل اللّه الأرض (و رب الجبال الرواسي إلخ).. للجبال منافع، منها ان الانسان بها يعتصم من السيول و الغارات، و انها تفجر العيون كما سبق في الخطبة 90، و أهم منافعها اطلاقا ان الأرض لو لا الجبال لزادت جاذبية الشمس لها و تناثرت بما فيها في الفضاء أشلاء و هباء «وَ أَلْقى فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ- 15 النحل».

(إن أظهرتنا على عدونا إلخ).. مهد الإمام أولا بالتضرع الى اللّه سبحانه، و أثنى عليه، ثم سأله مخلصا أن يجنبه البغي، و يسدده لإقامة الحق و نصرة العدل إن كتب له الغلبة على أعدائه، و إن كان قد قضى لهم بالنصر دونه فليمنّ عليه بالشهادة في طاعته، و العصمة عن معصيته، و هذا الابتهال و السؤال يوحي بما يلي: 1- شعور الإمام بجلال اللّه و عظمته، و ثقته بعدله و رحمته، و خوفه من غضبه و عذابه.

2- اعراض الإمام عن الدنيا و زهده في الحكم و السلطان، بل و التفوق على الأعداء، و تفويض أمره الى اللّه في كل شي ء، و لا يطلب منه شيئا حتى النصر على الأعداء إلا شيئا واحدا، و هو الرضا، و بالخصوص ساعة الموت، و لأن الشهادة أفضل الطاعات على الإطلاق و لذا طلب من ربه أن يجعلها خاتمة حياته.

3- ان كان اللّه سبحانه قد كتب له النصر على أعدائه فليكن مع النصر التوفيق لإقامة الحق و العدل، و الانتصاف للمظلوم من الظالم.. هذا هو الفرق بين علي و بين الناس، كل شي ء عنده وسيلة لطاعة اللّه و مرضاته: الجاه المال، السلطان النصر على الأعداء، الحياة، أما الناس فكل شي ء عندهم حتى الدين- وسيلة الى التفاخر و التكاثر و التشفي و الانتقام.

و جملة القول انه لا فرق أبدا عند الإمام بين أن ينتصر أو ينهزم في هذه الحياة، و مثله الأعلى مرضاة اللّه، و من أجل هذا لا يقبل علي بن أبي طالب النصر على أعدائه إلا بشرط التوفيق لإحقاق الحق، و إبطال الباطل.

شرح منهاج البراعة خویی

و من خطبة له عليه السّلام

و هى المأة و السبعون من المختار فى باب الخطب و ذلك في اليوم الرّابع من الوقعة سابع شهر صفر من سنة سبع و ثلاثين على ما يأتي في رواية نصر بن مزاحم و رويته عنه باختلاف تطلع عليه.

أللّهمّ ربّ السّقف المرفوع، و الجوّ المكفوف، الّذي جعلته مغيضا للّيل و النّهار، و مجرى للشّمس و القمر، و مختلفا للنّجوم السّيّارة، و جعلت سكانه سبطا من ملائكتك لا يسأمون من عبادتك. و ربّ هذه الأرض الّتي جعلته قرارا للأنام، و مدرجا للهوامّ و الأنعام، و ما لا يحصى ممّا يرى و ما لا يرى.

و ربّ الجبال الرّواسي الّتي جعلتها للأرض أوتادا، و للخلق اعتمادا إن أظهرتنا على عدوّنا فجنّبنا عن البغي و سدّدنا للحقّ، و إن أظهرتهم علينا فارزقنا الشّهادة، و اعصمنا من الفتنة.

اللغة

(غاض) الماء يغيض غيضا و مغاضا قلّ و نقص قال سبحانه وَ غِيضَ الْماءُ و قال وَ ما تَغِيضُ الْأَرْحامُ أى ما تنقص من تسعة أشهر و الغيضة الأجمة و مجتمع الشجر

الاعراب

جملة لا يسأمون في محلّ النّصب صفة لقوله سبطا أو حال لأنّه نكرة غير محضة، فيجوز في الجملة التالية لها الوجهان كما صرّح به علماء الأدبيّة و لو وقعت بعد النكرة المحضة فوصف فقطّ و بعد المعرفة المحضة فحال لا غير.

المعنى

اعلم أنّ اللّازم على العبد أن يكون توجّهه في جميع حالاته من الشدّة و الرّخاء، و السرّاء، و الضرّاء، و الضيق و السعة، إلى معبوده لا سيّما حالة البؤس و الشدّة لأنّ دفع الضّرر الموجود و المتوقّع واجب عقلا و نقلا مع القدرة، و الدّعاء محصّل لذلك و هو مقدور فيجب المصير إليه.

أمّا مقدوريّته فلا غبار عليه، و أمّا أنه محصّل لذلك فلما دلّت عليه الأدلّة النقليّة من الكتاب و السنّة من أنّه يدفع به البلاء الحاصل، و يكشف به السوء النازل.

قال سبحانه: وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً و قال: أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ.

و قال الكاظم عليه السّلام عليكم بالدّعاء فانّ الدعاء و الطّلب إلى اللّه يردّ البلاء و قد قدّر و قضى فلم يبق إلّا إمضاؤه فاذا دعى اللّه و سئل صرفه صرفه.

و روى زرارة عن أبي جعفر عليه السّلام قال: ألا أدلّكم على شي ء لم يستثن فيه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قلت: بلى، قال: الدّعاء يردّ القضاء و قد ابرم إبراما و ضمّ أصابعه.

و عن سيّد العابدين عليه السّلام إنّ الدّعاء و البلاء ليتواقفان إلى يوم القيامة إنّ الدّعاء ليردّ البلاء و قد ابرم إبراما.

و عنه عليه السّلام الدّعاء يدفع البلاء النازل، و ما لم ينزل.

و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: ألا أدلّكم على سلاح ينجيكم من أعدائكم و يدرّ أرزاقكم قالوا بلى يا رسول اللّه، قال: تدعون ربّكم باللّيل و النهار و قال: سلاح المؤمن الدّعاء.

و قال أمير المؤمنين عليه السّلام الدّعاء ترس المؤمن، و متى تكثر قرع الباب يفتح لك.

و قال الصّادق عليه السّلام الدّعاء أنفذ من السنان الحديد.

هذا كلّه مضافا إلى ما تقدّمت في شرح الكلام السّادس و الأربعين من الأدلّة الواردة في الحثّ و الترغيب عليه.

إذا عرفت ذلك فأقول: لما كان مقام الحرب و الجدال، و لقاء الشجعان و الأبطال أحقّ المواقع الّتي يتوسل فيها إلى اللّه بالتخلّص إليه، و التوجّه له، و كان الدّعاء إليه بمقتضى الأدلّة السّابقة أفضل ما يتوقّى به من الدّواهي و المكاره، و ترس من الأعداء و جنّة لا شي ء أوقى منه، و أنفذ عليهم من السّنان الحديد، و أشدّ تأثيرا من الضرب بالمشرفيّ و المهنّد و الطعن بالخطى و القنى المسدّد لا جرم توجّه أمير المؤمنين عليه السّلام إليه سبحانه بالدّعاء لما عزم لقاء القوم بصفّين«» فقال: (أللّهمّ ربّ السقف المرفوع) أى السّماء الّتي رفعها بغير عمد ترونها، و إطلاق السقف عليها إمّا حقيقة أو من باب الاستعارة تشبيها لها بسقف البيت في الارتفاع و الاحاطة (و الجوّ المكفوف) أى الفضاء الذي كفّها بقدرته و جعله محلّا لسماواته و أرضه.

قال الشّارح البحراني بعد تفسير السقف المرفوع بالسّماء و كذلك الجوّ المكفوف قال الشارح المعتزلي الجوّ المكفوف السّماء أيضا كفّه أى جمعه و ضمّ بعضه إلى بعض، و يمرّ في كلامه عليه السّلام نحو هذا و أنّ السّماء هواء جامد أو ماء جامد انتهى.

و فيه نظر لما قد دلّت عليه الفصل الثامن من الخطبة الاولى صريحا أنّ الجوّ غير السّماء و أنّه محلّ لها حيث قال عليه السّلام هناك: ثمّ أنشأ سبحانه فتق الأجواء و شقّ الأرجاء و سكائك الهواء- إلى أن قال:- فرفعه في هواء منفتق، و جوّ منفهق فسوّى منه سبع سماوات. فانظر ما ذا ترى، هذا.

مضافا إلى أنّ كون الجوّ بمعنى السماء لم يذكره أحد من اللّغويّين و غيرهم فيما رأيتهم بل هم بين مفسّر له بالهواء و بين مفسّر بالفضاء و بعضهم بما بين السّماء و الأرض اللّهمّ إلّا أن يوجّه ما ذكره الشارحان بأنّه اريد منه في خصوص هذا المقام السّماء مجازا بعلاقة الحال و المحل أو المجاورة بقرينة قوله (الذي جعلته مغيضا للّيل و النهار) مع المعطوفات عليه التالية له فانّ هذه كلّها من أوصاف السّماء فلا بدّ من ارتكاب المجاز حتّى يصحّ الوصف بها إذ على إرادة الحقيقة امتنع جعلها صفاتا له و احتمال كونها صفاتا للسقف المرفوع مدفوع باستلزامه الفصل بين التابع و المتبوع بالأجنبيّ و هو خلاف القواعد الأدبيّة فافهم.

و كيف كان فمعنى كونه مغيضا للّيل و النهار أنّه محلّ لنقصان كلّ منهما مع زيادة الاخر و ذلك لأنّ حصول اللّيل إنّما هو بحركة الشّمس عن فوق الأرض إلى ما تحتها، و حصول النّهار بحركتها عن تحتها إلى ما فوقها، و بكيفيّة حركتها في الفلك يختلفان زيادة و نقصانا.

فكلّما قرب الشمس إلى المعدّل يطول النهار و يقصر اللّيل و كلّما بعدت يكون بالعكس قال سبحانه في سورة لقمان: أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ و في الزّمر يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهارِ وَ يُكَوِّرُ النَّهارَ عَلَى اللَّيْلِ و لذلك ترى كلّ بلد يكون عرضه الشمالي أكثر يكون أيّامه الصّيفيّة أطول و لياليه الصّيفية أقصر و أيّامه و لياليه الشتوية بالضدّ من ذلك.

فلما كان ظلام اللّيل و ضوء النّهار و اختلافهما في الطول و القصر و الزيادة و النقصان باختلاف حركة الشّمس، و كان محلّ الحركة هو السّماء صحّ بذلك الاعتبار جعله مغيضا لهما. و يقرب ممّا ذكرته ما قاله الشارح البحراني فانّه بعد تفسيره المغيض بالمغيب قال: لأنّ الفلك بحركته المستلزمة لحركة الشمس إلى وجه الأرض يكون سببا لغيبوبة الليل و استلزام حركته لحركتها عن وجه الأرض يكون سببا لغيبوبة النهار فكان كالمغيض لهما فاستعار له لفظ المغيض.

و أمّا ما قاله الشارح المعتزلي من أنّ معناه أنّه جعله غيضة لهما و هي في الأصل الأجمة يجتمع إليها الماء و ينبت فيها الشجر كأنّه جعل الفلك كالغيضة و اللّيل و النّهار كالشجر النابت فيها، و وجه المشاركة تولّد الشجر من الغيضة و تولّد اللّيل و النهار من جريان الفلك فليس بشي ء كما لا يخفى هذا.

و قوله: (و مجرى للشمس و القمر) أى محلّا لجريانهما قد ظهر تفصيل الكلام فيه في شرح الفصل الثامن من الخطبة الاولى كما تقدّم تفصيلا و الكلام في قوله (و مختلفا للنجوم السيّارة) أى محلّا لاختلافها في السّير بالسرعة و البطؤ و الحركة المخصوصة لكلّ منها في شرح الفصل المذكور أيضا و كذا في شرح الفصل الرابع من الخطبة التسعين فليراجع المقامين (و جعلت سكّانه سبطا) أى قبيلا (من ملائكتك لا يسأمون من «عن خ» عبادتك) و قد عرفت أيضا شرح حال الملائكة و اختلاف فرقها و عدم ملالهم من عبادة الربّ سبحانه في شرح الفصل التاسع من الخطبة الأولى و الفصل الخامس من الخطبة التسعين.

(و ربّ هذه الأرض الّتي جعلتها قرارا للأنام و مدرجا للهوامّ) و الحشرات (و الأنعام) و البهايم (و ما لا يحصى) من المصنوعات العجيبة و المخلوقات الغريبة (ممّا يرى و ممّا لا يرى) و تقدّم الكلام في عجائب خلقة الأرض و دحوها على الماء و المنافع التي للنّاس فيها في شرح الفصل السادس من الخطبة التسعين.

قال الشّارح البحراني قال بعض العلماء من أراد أن يعرف حقيقة قوله ما يرى و ما لا يرى فليوقد نارا صغيرة في فلاة في ليلة صيفيّة و ينظر ما يجتمع عليها من غرائب أنواع الحيوان العجيبة الخلق لم يشاهدها هو و لا غيره قال الشارح و أقول: و يحتمل أن يريد بقوله و ما لا يرى ما ليس من شأنه أن يرى إمّا لصغره أو لشفّافيّته (و ربّ الجبال الرّواسي) أى الثابتات (الّتي جعلتها للأرض أوتادا) كما عرفت في شرح الفصل الثّالث من الخطبة الاولى (و للخلق اعتمادا) لأنّ فيها ينابيع المعادن و معادن الينابيع و فيها المرابض و المراتع، يرعون فيها الأنعام و يسرحون فيها الأغنام، و قد جعل فيها أكنانا و كهوفا و غيرانا يأوون فيها في الصّيف و الشتاء و يتوقّون بها في شدّة الحرّ و صبارة القرّ.

و يزرعون فيها الزراعات الدّيميّة، و ينالون منها بركات كثيرة فصحّ بذلك كونها اعتمادا للخلايق و كون اتّكالهم عليها بما لهم فيها من المعايش و المرافق هذا و لما نادى الربّ المتعال بما تدلّ على اتّصافه بالقدرة و العظمة و الجلال تخلّص الى ما دعاه لأجله«» فقال: (إن أظهرتنا) و نصرتنا (على عدوّنا فجنّبنا عن) الظلم و (البغى و سدّدنا ل) لصواب و ا (لحقّ) و لا تجعلنا كساير المحاربين من الملوك و السلاطين يحاربون الأعداء للدّنيا لا للدّين فاذا غلبوا أعداءهم يظلمون و عن البغي و الطغيان لا يمسكون (و إن أظهرتهم) و جعلتهم غالبين (علينا فارزقنا) عظيم الزلفى و (الشهادة و اعصمنا من) الضلال و (الفتنة).

شرح لاهیجی

و من كلام له (علیه السلام) لمّا عزم على لقاء القوم بصفّين يعنى از كلام امير المؤمنين عليه السّلام است در وقتى كه اراده كرد بر ملاقات قوم در منزل صفّين اللّهمّ ربّ السّقف المرفوع و الجوّ المكفوف الّذى جعلته مغيضا للّيل و النّهار و مجرى للشّمس و القمر و مختلفا للنّجوم السّيّارة و جعلت سكّانه سبطا من ملائكتك لا يسأمون من عبادتك يعنى بار خدايا اى پروردگار بام برافراشته سموات و فضاء و هواء مجتمعه ما بين اسمان و زمين ان بامى كه گردانيده تو انرا محلّ فرو شدن و غيبت كردن از براى شب و روز و جاى روانه شدن از براى آفتاب و ماه و مكان آمد و شد از براى ستارهاى سير كننده و گردانيده تو ساكنين در آنجا را قبيله از ملائكه تو كه دلتنگ نمى شوند از عبادت تو و ربّ هذه الارض الّتى جعلتها قرارا للانام و مدرجا للهوامّ و الانعام و ما لا يحصى ممّا يرى و ما لا يرى و ربّ الجبال الرّواسى الّتى جعلتها للارض اوتادا و للخلق اعتمادا يعنى و اى پروردگار اين زمين آن چنانى كه گردانيده تو انرا آرامگاه از براى مردمان و مكان رفتار از براى حشرات و چارپايان و حيواناتى كه نمى توان شمرد از حيواناتى كه ديده شده و ديده نشده و اى پروردگار كوههاى ثابتات استوار آن چنانى كه گردانيده تو انها را از براى زمين ميخهاى منع كننده از حركت و از براى مخلوقات تكيه گاه بجهة بودن انها معدن چشمها و منبع معادن از طلا و نقره و غير ان و بودن آنها مقرّ قلاع مستحكمه و اكنان مستحفظه و امثال ان إن أظهرتنا على عدوّنا فجنّبنا البغى و سدّدنا للحقّ و ان اظهرتهم علينا فارزقنا الشّهادة و اعصمنا من الفتنة یعنی اگر غلبه دادى تو ما را بر دشمن ما پس دور گردان ما را از ظلم و ستم و ثابت و استوار گردان ما را از براى حقّ و صواب و چنانچه غلبه دادى تو ايشان را بر ما پس روزى و نصيب گردان ما را شهيد شدن در راه تو و واپامان ما را از ظلم و ستم دشمنان

شرح ابن ابی الحدید

اللَّهُمَّ رَبَّ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ وَ الْجَوِّ الْمَكْفُوفِ الَّذِي جَعَلْتَهُ مَغِيضاً لِلَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ مَجْرًى لِلشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ مُخْتَلَفاً لِلنُّجُومِ السَّيَّارَةِ وَ جَعَلْتَ سُكَّانَهُ سِبْطاً مِنْ مَلَائِكَتِكَ لَا يَسْأَمُونَ مِنْ عِبَادَتِكَ وَ رَبَّ هَذِهِ الْأَرْضِ الَّتِي جَعَلْتَهَا قَرَاراً لِلْأَنَامِ وَ مَدْرَجاً لِلْهَوَامِّ وَ الْأَنْعَامِ وَ مَا لَا يُحْصَى مِمَّا يُرَى وَ مَا لَا يُرَى وَ رَبَّ الْجِبَالِ الرَّوَاسِي الَّتِي جَعَلْتَهَا لِلْأَرْضِ أَوْتَاداً وَ لِلْخَلْقِ اعْتِمَاداً إِنْ أَظْهَرْتَنَا عَلَى عَدُوِّنَا فَجَنِّبْنَا الْبَغْيَ وَ سَدِّدْنَا لِلْحَقِّ وَ إِنْ أَظْهَرْتَهُمْ عَلَيْنَا فَارْزُقْنَا الشَّهَادَةَ وَ اعْصِمْنَا مِنَ الْفِتْنَةِ 

السقف المرفوع السماء و الجو المكفوف السماء أيضا كفه أي جمعه و ضم بعضه إلى بعض و يمر في كلامه نحو هذا و إن السماء هواء جامد أو ماء جامد و جعلته مغيضا لليل و النهار أي غيضة لهما و هي في الأصل الأجمة يجتمع إليها الماء فتسمى غيضة و مغيضا و ينبت فيها الشجر كأنه جعل الفلك كالغيضة و الليل و النهار كالشجر النابت فيها و وجه المشاركة أن المغيض أو الغيضة يتولد منهما الشجر و كذلك الليل و النهار يتولدان من جريان الفلك ثم عاد فقال و مجرى للشمس و القمر أي موضعا لجريانهما و مختلفا للنجوم السيارة أي موضعا لاختلافها و اللام مفتوحة ثم قال جعلت سكانه سبطا من ملائكتك أي قبيلة قال تعالى اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً لا يسأمون لا يملون و قرارا للأنام أي موضع استقرارهم و سكونهم و مدرجا للهوام أي موضع دروجهم و سيرهم و حركاتهم و الهوام الحشرات و المخوف من الأحناش و ما لا يحصى أي لا يضبط بالإحصاء و العد مما نراه و نعرفه و ما لا نراه و لا نعرفه و قال بعض العلماء إن أردت أن تعرف حقيقة قوله مما يرى و ما لا يرى فأوقد نارا صغيرة في فلاة في ليلة صيفية و انظر ما يجتمع عليها من الأنواع الغريبة العجيبة الخلق التي لم تشاهدها أنت و لا غيرك قط قوله و للخلق اعتمادا لأنهم يجعلونها كالمساكن لهم فينتفعون بها و يبنون منازل إلى جانبها فيقوم مقام جدار قد استغنوا عن بنيانه و لأنها أمهات العيون و منابع المياه باعتماد الخلق على مرافقهم و منافعهم و مصالحهم عليها قوله و سددنا للحق أي صوبنا إليه من قولك منهم سديد أي مصيب و سدد السنان إلى القرن أي صوبه نحوه

شرح نهج البلاغه منظوم

و من كلام لّه عليه السّلام (لمّا عزم على لقاء القوم بصفّين:)

اللّهمّ ربّ السّقف المرفوع، و الجوّ المكفوف، الّذى جعلته مغيضا لّلّيل و النّهار، و مجرى لّلشّمس و القمر، و مختلفا لّلنّجوم السّيّارة، و جعلت سكّانه سبطا مّن مّلائكتك، لا يسأمون من عبادتك، و ربّ هذه الأرض الّتى جعلتها قرارا للأنام، و مدرجا للهوام و الأنعام، و ما لا يحصى ممّا يرى و ما لا يرى، و ربّ الجبال الرّواسى الّتى جعلتها للأرض أوتادا وّ للخلق اعتمادا، إن أظهرتنا على عدوّنا فجنّبنا البغى و سدّدنا للحقّ، و إن أظهرتهم علينا فارزقنا الشّهادة، و أعصمنا من الفتنة.

ترجمه

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است هنگامى كه در صفّين عازم ملاقات لشكر شام شد.

(چون دعا و توجّه بخداوند متعال در هر وقت و زمان ممدوح، و اگر مصلحت باشد باعث پيروزى بر دشمنان است، لذا در چنين هنگامى كه حضرت با دشمنى سر سخت مانند معاويه روبرو مى شدند اين دعا را خواندند) بار خدايا، اى پروردگار آسمان بر افراشته، و فضاى نگه داشته شده كه پيدايش شب و روز و گردش خورشيد و ماه، و رفت و آمد ستاره هاى سيّار (و ثابت) را در آن قرار دادى، و گروهى از فرشتگانت را كه از عبادت خسته نمى شوند، در آن ساكن ساختى، اى پروردگار اين زمين كه آن جايگاه مردم و محلّ آمد شدن حشرات و چار پايان، و آنچه كه از شماره بيرون و بچشم ديده شود، و آنچه كه (از فرط كوچكى) ديده نشود قرار دادى، و اين پروردگار كوههاى مستحكمى كه آنها را براى زمين ميخها گرداندى (و آنرا از حركت نگه داشتى) و براى آفريدگان تكيه گاه ساختى، (تا از درختها و چشمه سارها و معدنهاى آنها استفاده كنند، خدايا از تو درخواست مى نمائيم كه) اگر ما را بدشمنان پيروزى دادى، از ستمگرى بازمان داشته، و بحقّ و درستيمان استوار دار، و اگر دشمنان را بر ما چيرگى دادى، آن گاه شهادت در راه خودت را بما روزى كرده، و از تبهكاريمان نگهدارى كن (پس براى انگيزش ياران بجنگ فرمود).

نظم

  • بهر حال از نهان و آشكارابسى نيكو است چون خواندن خدا را
  • بهنگام خوشىّ و تندرستى كه فقر و غنا يا تنگدستى
  • اگر اندر سفر انسان كند روو گر اندر وطن جايش بمشكو
  • بهر صبح و بهر ظهر و بهر شام بهر كار و بهر آغاز و انجام
  • بهر موقع ببايد دل مصفّاشود از ذكر و ياد حق تعالى
  • كه از ياد خدا روشن روان است ز جانها دافع خسر و زيان است
  • لذا چون شاه كرد آهنگ صفينخدا را خواند اين گونه به آئين
  • خداوندا تو ذاتى ارجمندى بر افرازنده چرخ بلندى
  • فضاى آسمانها از تو پيدا استفلك بى پايه از تو پاى بر جا است
  • در آن تو ماه و خورشيد آفريدى تو شب را برده و روز آوريدى
  • ثوابت را تو افروزنده كردىتو سيّارات را گردنده كردى
  • بطاعت چون كمر بست آسمانت مكان كرديش بر افرشتگانت
  • مر آن خيل فرشته از دل و جانبدون خستگى برد از تو فرمان
  • تو كردى خاك جاى آرميدنتو گفتى چار پايان را چريدن
  • تو فرمودى در آن آيند حشرات مكان دادى تو در آن جمله ذرّات
  • تو بنمودى زمين از ميخ كهسارز جنبش بر سكون ناچار وادار
  • براى خلق كردى تكيه گاهش برد تا سود از كان و گياهش
  • خدايا دشمنى سر سخت پيش استكه حال خلق از جورش پريش است
  • اگر پيروزمان بر خصم مغرورنمودى از ستم ما را بكن دور
  • براه راست پامان دار محكمحقيقت را اساس آور فراهم
  • ظفر را ور كه بر ما راه بستى بچنگ دشمنان ما را شكستى
  • شهادت را بما مى دار ارزانز دست فتنه هامان شو نگهبان

منبع:پژوهه تبلیغ

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS