دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خطبه 175 نهج البلاغه بخش 1 : نكوهش غافلان

خطبه 175 نهج البلاغه بخش 1 موضوع "نكوهش غافلان" را بیان می کند.
No image
خطبه 175 نهج البلاغه بخش 1 : نكوهش غافلان

موضوع خطبه 175 نهج البلاغه بخش 1

متن خطبه 175 نهج البلاغه بخش 1

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 175 نهج البلاغه بخش 1

نكوهش غافلان

متن خطبه 175 نهج البلاغه بخش 1

أَيُّهَا النَّاسُ غَيْرُ الْمَغْفُولِ عَنْهُمْ وَ التَّارِكُونَ الْمَأْخُوذُ مِنْهُمْ مَا لِي أَرَاكُمْ عَنِ اللَّهِ ذَاهِبِينَ وَ إِلَى غَيْرِهِ رَاغِبِينَ كَأَنَّكُمْ نَعَمٌ أَرَاحَ بِهَا سَائِمٌ إِلَى مَرْعًى وَبِيٍّ وَ مَشْرَبٍ دَوِيٍّ وَ إِنَّمَا هِيَ كَالْمَعْلُوفَةِ لِلْمُدَى لَا تَعْرِفُ مَا ذَا يُرَادُ بِهَا إِذَا أُحْسِنَ إِلَيْهَا تَحْسَبُ يَوْمَهَا دَهْرَهَا وَ شِبَعَهَا أَمْرَهَا

ترجمه مرحوم فیض

از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است (كه در آن به شنوندگان اندرز داده بفضائل خود اشاره مى فرمايد):

آهاى كسانيكه (از قيامت و حساب و باز پرسى) غافل بوده و از ايشان غافل نيستند (چون گفتار و كردار در صحيفه اعمال بدون كم و زياد ضبط ميشود، پس از خواب غفلت بيدار شده عمر خود را بيهوده بسر نرسانيد) و اى كسانيكه (بر اثر فريب دنيا اوامر و نواهى خداوند سبحان را) رها كرده و (بزودى دارائى و زينت و آرايش دنيا و آنچه بآن دل بسته اند) از ايشان خواهند گرفت، چگونه است كه شما را مى بينم از خدا دورى گزيده و رو بغير او آورده دوستى نموده ايد شما مانند چهار پايانيد كه چوپان آنها را برده است بطرف چراگاه و با آميز و آبشخور درد انگيز (نمى دانند آنها را به كجا مى برند) كه چون گوسفندى مانند كه آنها را بجهت آماده كردن براى كاردها (سر بريدن) علف مى دهند، نمى داند چه خيالى برايش دارند كه با آن نيكوئى كرده پرورشش مى دهند، روزش را روزگار و كارش را سير شدن مى پندارد (از پايان كار غافل بوده نظرى جز بروز حاضر و مقصودى جز خوردن ندارد، در صورتيكه صاحبش را از فربه نمودن آن مقصود ديگرى است، و چوپان نفس امّاره شما را به چراگاه دنياى پر از درد و گرفتارى برده و به زينت و آرايش نابود شدنى آن فريفته از عاقبت كار بى خبر، مى پنداريد هميشه در اينجا خواهيد ماند) 

ترجمه مرحوم شهیدی

اى بيخبران كه شما را وانگذاشته اند، و واگذارندگان فرمان كه بازخواست بر آنان نوشته اند، چيست كه مى بينم از خدا رويگردانيد و جز او را خواهانيد چارپايانى را مانيد كه شبان آنها را در كشتزارى سر دهد، و با خيز، و آبشخورى دردانگيز. گوسفندى را مانيد كه چرد تا فربه شود و زير كارد رود، و نداند از آن چه خواهند، و با او چه كنند. اگر بدان نيكى كنند روز خود را، روزگارش پندارد، و سيرى اش را پايان كار.

ترجمه مرحوم خویی

از جمله خطب شريفه آن برگزيده پروردگار و وصىّ رسول مختار است در نصيحت مخاطبين و اظهار بعض مناقب خود مى فرمايد.

اى غافلاني كه غفلت كرده نشده از رفتار و كردار ايشان، و اى ترك كنندگان تكاليف خود كه أخذ خواهد شد از ايشان آنچه بايشان داده اند از متاع دنيا، چيست مرا كه مى بينم شما از خداوند تبارك و تعالى كنار روندگانيد و بسوى غير او رغبت كنندگان، گويا كه شما چهار پايانيد كه برده باشد شبانگاه آنها را بسوى چراگاه و با آرنده و شرابگاه بيمار كننده جز اين نيست كه آن چهار پايان مثل حيواني مى باشند كه علف داده شده از براى كاردها يعني از براى كشتن كه نمى شناسند چه چيز اراده مى شود به آنها چون احسان مى شود به آنها، گمان ميكنند كه روزگار ايشان همين روز ايشان است و بس، و مى پندارند كه كار ايشان منحصر بسير بودن آنها است

شرح ابن میثم

أَيُّهَا النَّاسُ غَيْرُ الْمَغْفُولِ عَنْهُمْ وَ التَّارِكُونَ الْمَأْخُوذُ مِنْهُمْ مَا لِي أَرَاكُمْ عَنِ اللَّهِ ذَاهِبِينَ وَ إِلَى غَيْرِهِ رَاغِبِينَ كَأَنَّكُمْ نَعَمٌ أَرَاحَ بِهَا سَائِمٌ إِلَى مَرْعًى وَبِيٍّ وَ مَشْرَبٍ دَوِيٍّ وَ إِنَّمَا هِيَ كَالْمَعْلُوفَةِ لِلْمُدَى لَا تَعْرِفُ مَا ذَا يُرَادُ بِهَا إِذَا أُحْسِنَ إِلَيْهَا تَحْسَبُ يَوْمَهَا دَهْرَهَا وَ شِبَعَهَا أَمْرَهَا

اللغة

أقول: السائم: الراعى. و الوبىّ: محلّ الوباء. و الدوىّ: محلّ الداء. و المدى: جمع مدية، و هي السكين.

المعنى

و الخطاب عامّ. و كونهم غافلين: أى عمّا يراد بهم من أمر الآخرة، و غير مغفول عنهم: أى أنّ أعمالهم محصّلة في اللوح المحفوظ. و تاركين: أى لما امروا به من الطاعة، المأخوذ منهم: أى منتقص من أعمارهم و قيناتهم الدنيويّة من مال و أهل. ثمّ نبّههم على ذهابهم عن اللّه و هو التفاتهم عن طاعته و رغبتهم في غيره و هو الحياة الدنيا و زينتها. ثمّ شبّههم في ذلك بالنعم الّتي أراح بها راعيها إلى مرعى كثير الوباء و الداء. و وجه الشبه أنّهم لغفلتهم كالنعم و نفوسهم الأمّارة بالسوء القائدة لهم إلى المعاصى كالراعى القائد إلى المرعى الوبيّ و لذّات الدنيا و مشتهياتها، و كون تلك اللذّات و المشتهيات محلّ الآثام الّتي هي مظنّة الهلاك الاخروىّ و الداء الدويّ تشبه المرعى الوبيّ و المشرب الدوىّ. و قوله: و إنّما هي كالمعلوفة. تشبيه آخر لهم بمعلوفة النعم، و وجه الشبه أنّهم لعنايتهم بلذّات الدنيا من المطاعم و المشارب كالنعم المعتنى بعلفها، و كون ذلك التلذّذ غايته الموت تشبه غاية المعلوفة و هي الذبح، و كونهم غافلين من غاية الموت و ما يراد بهم يشبه غفلة النعم عن غايتها من الذبح، و كونهم يظنّون أنّ الإحسان إليهم ببسط اللذّات الدنيويّة في بعض الأوقات دائم في جميع أوقاتهم و، أنّ شبعهم في هذه الحياة و ريّهم هو غايتهم الّتي خلقوا لأجلها و تمام أمرهم يشبه غفلة النعم في حال حضور علفها في بعض الأوقات عمّا بعده من الأوقات و توهّمها أنّ ذلك غايتها الّتي خلقت لأجلها، و وجه هذا الشبه مركّب من هذه الوجوه.

ترجمه شرح ابن میثم

أَيُّهَا الْغَافِلُونَ غَيْرُ الْمَغْفُولِ عَنْهُمْ وَ التَّارِكُونَ الْمَأْخُوذُ مِنْهُمْ مَا لِي أَرَاكُمْ عَنِ اللَّهِ ذَاهِبِينَ وَ إِلَى غَيْرِهِ رَاغِبِينَ كَأَنَّكُمْ نَعَمٌ أَرَاحَ بِهَا سَائِمٌ إِلَى مَرْعًى وَبِيٍّ وَ مَشْرَبٍ دَوِيٍّ وَ إِنَّمَا هِيَ كَالْمَعْلُوفَةِ لِلْمُدَى لَا تَعْرِفُ مَا ذَا يُرَادُ بِهَا إِذَا أُحْسِنَ إِلَيْهَا تَحْسَبُ يَوْمَهَا دَهْرَهَا وَ شِبَعَهَا أَمْرَهَا  

لغات

سائم: شبان دويّ: محلّ دردزا وبّي: جاى آلوده به وبا مدى: جمع مدية به معناى كارد است.

ترجمه

«اى غفلت زدگانى كه از شما غافل نيستند، و اى رها كنندگانى كه رها نمى شويد، چه شده است شما را مى بينم از خداوند دورى گزيده و به سوى غير او رو آورده ايد، گويا شما همچون گوسپندان يا شترانى هستيد كه شبان، آنها را به چراگاهى وبا خيز، و به آبشخورى بيمارى زا برده است، آنها مانند دامهايى مى باشند كه پروار شده و براى كارد آماده گشته اند و نمى دانند در باره آنها چه اراده اى دارند، اگر به آنها احسان شود روز خود را روزگارى مى پندارند و سيرى را هدف زندگى خود مى شمارند.

شرح

خطاب امام (ع) عامّ و به همگان است، و اين كه آنان را غافل خوانده براى اين است كه از سرنوشت آخرت خود ناآگاهند، مراد از اين كه از آنها غفلت و فراموشى نيست اين است كه اعمال آنها در لوح محفوظ ثبت شده است، اين كه مردم ترك كنندگانند، يعنى طاعت و آنچه را بدان دستور داده شده اند رها مى كنند، معناى المأخوذ منهم اين است كه از عمر و دارايى دنياى آنها كاسته مى شود.

سپس در باره اين كه روى از خدا بر تافته اند، يعنى از فرمانبردارى او روى گردانده و به غير او يعنى به زندگى اين جهان و زيب و زيور آن دل بسته اند هشدار مى دهد و پس از آن آنها را به رمه گوسفندان يا شترانى تشبيه فرموده كه چوپان يا شتربان آنها را به چراگاهى پر از درد و وبا، رانده باشد، وجه مشابهت، غفلت آنها همچون چهار پايان است و نفس امّاره مانند چوپانى كه دامها را به چراگاهى پر از درد و وبا براند آنان را به ارتكاب معاصى و بهره بردارى از لذّات و شهوات دنيا مى كشاند و چون لذّات و خوشيهاى اين جهان منشأ گناهانى است كه انسان را در معرض هلاكت اخروى و دردهاى درمان ناپذير جهان واپسين قرار مى دهد به چراگاهى آن چنان تشبيه شده است.

فرموده است: و إنّما هي كالمعلوفة.

اين تشبيه ديگرى است كه در باره مردم فرموده و آنان را به گاو و گوسفند پروارى همانند كرده است، مناسبت اين تشبيه از چند جهت است، يكى توجّه و دلبستگى مردم به لذّات دنيا و خوردنيها و نوشيدنيهاى آن است كه از اين جهت به حيوانى شباهت دارند كه آن را پروار كنند و در علوفه دادن آن بكوشند و از اين نظر كه پايان همه لذّتها و خوشيها مرگ است نيز شبيه اينهايند، زيرا اين دامهاى پروارى نيز پس از چاقى و فربهى فرجامى جز كشتن و سر بريدن ندارند، غفلت مردم از مرگ و سرنوشتى كه در پيش دارند وجه ديگر اين تشبيه است چه مردم از اين جهت مانند گاو و گوسفندند كه از سر انجام خود كه ذبح و كشتن است غافل و بى خبرند، مناسبت ديگر اين كه وقتى خوشبختى به انسان رو مى آورد، و از خوشيها و لذّات دنيا كامياب مى گردد مى پندارد كه اين بهره منديها براى او هميشه اوقات برقرار خواهد بود و خيال مى كند كه هدف از آفرينش او در اين جهان تنها سير خوردن و سيراب شدن است، و اين درست حالت گاو و گوسفند است كه وقتى علف جلو او ريخته مى شود، با شتاب فراوان آنها را مى خورد و انديشه فرداى خود را ندارد، و مى پندارد كه غرض از آفرينش او همين است و بس. وجه اين تشبيه مناسبتهايى است كه ياد كرديم.

شرح مرحوم مغنیه

أيّها الغافلون غير المغفول عنهم، و التّاركون المأخوذ منهم، مالي أراكم عن اللّه ذاهبين، و إلى غيره راغبين. كأنّكم نعم أراح بها سائم إلى مرعى و بيّ و مشرب دويّ. إنّما هي كالمعلوفة للمدى لا تعرف ما ذا يراد بها، إذا أحسن إليها تحسب يومها دهرها، و شبعها أمرها.

اللغة:

نعم- بفتح النون و العين و سكون الميم- حرف جواب، و بفتحها فعل ماض، تقول: نعم فلان بولده، و اذا أعربت و حركت الميم بحسب ما قبلها كما هنا فهي جمع للإبل و البقر و الغنم، و لا واحد له من لفظه، و يذكر و يؤنث، و جمع الجمع أنعام. و راح بها: ذهب بها. و السائق: الراعي، و في بعض النسخ «سائم» من سائمة أي الراعية. و الوبي: الردي ء. و الدوي: الفاسد العليل. و المدى- بضم الميم- جمع المدية بكسرها، و هي السكين.

الإعراب:

غير صفة للناس، و ما لي مبتدأ و خبر، و ذاهبين مفعول ثان لأراكم، و عن اللّه متعلق بذاهبين

المعنى:

(أيها الناس غير المغفول عنهم). الغافل هو الذي ينقاد الى هواه، و يجري الأمور على ميوله، و يهمل العواقب.. و ليس من شك ان مآل هذا الى الفشل و الهلاك. و قال الشارحون: إن الذي لا يغفل عنا هو اللّه سبحانه، فإنه يعلم ما نخفي و ما نعلن، و يسألنا عن كل كبيرة و صغيرة، و هذا صحيح لا ريب فيه، و لكن هناك أيضا ظروف و أحداث تفعل فينا فعلها، و تؤثر أثرها، و من ذهل عنها فقد استهان بنفسه و مستقبله، و بالخصوص في هذا العصر، عصر التطورات و المفاجات.. و هل من سر لهزائم العرب و المسلمين و فشلهم إلا الذهول و اللامبالاة بالعواقب. و هل من أمة أخذت طريقها الى الحياة إلا بعد إعداد العدة للطوارئ و المخاطر.

(و التاركون المأخوذ منهم). الأيام تمرّ بسرعة، و تأخذ منا الأنفاس و الأعمار، و يستحيل أن تعود، و مع هذا يستطيع الانسان أن يغتنم الفرصة، و يصنع من أيامه أمة، لها تاريخ، كما صنع محمد (ص) أو يترك أثرا نبيلا يدل عليه، و يذكر به، و لو الى حين، و بهذا يأخذ الانسان من أيامه غاليا، كما أخذت منه غاليا، و من ترك و أهمل فقد غبن نفسه حيث أخذت منه الأيام أغلى شي ء دون أن يأخذ منها شيئا (مالي أراكم عن اللّه ذاهبين، و الى غيره راغبين). المراد بالذهاب عنه تعالى الى غيره- الانقياد للأهواء، و الغفلة عن العواقب و الحساب و الجزاء.

(كأنكم نعم إلخ).. لعل أبرز الفروق بين الانسان و الحيوان، و هو الطموح و النظر الى المستقبل، فنشاط الحيوان لا يتجاوز الحدود الضرورية لبقائه كالطعام و الشراب و الدفاع عن نفسه، فلا مجتمع و مستقبل، و لا شهرة و شخصية.. أبدا لا شي ء إلا إشباع الحاجة العضوية، و كفى، و يقال: ان نوعا من الأفاعي ينام فور شبعه، و لا يفيق من سباته إلا عند حاجته للأكل، فإذا أكل عاد الى النوم.

أما الإنسان فإنه دائما أمام هدف يتوخاه و يعمل من أجله، و أيا كان نوع الهدف فهو المقياس الوحيد لشخصية الانسان و حقيقته.. و من كان هدفه مجرد الطعام و الشراب فلا فرق بينه و بين الحيوان إلا بالشكل و الهيئة، و هذا هو مراد الإمام بقوله: (كأنكم نعم) لا همّ لها إلا العلف (و تحسب يومها دهرها) تعيش بالحاضر، و لا يمتد نظرها الى المستقبل (و شبعها أمرها) أي لا هدف لها على الإطلاق إلا الشبع.

شرح منهاج البراعة خویی

و هى المأة و الرابعة و السبعون من المختار في باب الخطب أيّها الغافلون غير المغفول عنهم، و التّاركون المأخوذ منهم، ما لي أريكم من اللّه ذاهبين، و إلى غيره راغبين، كأنّكم نعم أراح بها سائم إلى مرعي وبيّ، و مشرب دويّ، إنّما هي كالمعلوفة للمدى لا تعرف ما ذا يراد بها إذا أحسن إليها، تحسب يومها دهرها، و شبعها أمرها

اللغة

(النعم) بالتحريك جمع لا واحد له من لفظه و أكثر اطلاقه على الابل و (أراح) الابل ردّها إلى المراح و هو بالضمّ مأوى الماشية باللّيل و بالفتح الموضع الّذي يروح منه القوم أو يروحون إليه و (سامت) الماشية سوما رعت بنفسها فهي سائمة و تتعدّى بالهمزة فيقال أسامها راعيها أى أرعيها و (الوبيّ) بالتشديد ذو الوباء و المرض و أصله الهمزة و (الدّوى) ذو الداء و الأصل في الدويّ دوى بالتخفيف و لكنّه شدّد للازدواج قال الجوهري: رجل دو بكسر الواو أى فاسد الجوف من داء و (المدى) بالضمّ جمع مدية و هى السكين و (الشبع) وزان عنب ضدّ الجوع.

الاعراب

غير المغفول صفة للغافلون و صحّة كون غير صفة للمعرفة مع توغّله في النكارة و عدم قبوله للتعريف و لو اضيف إلى المعارف من حيث إنّه لم يرد بالغافلين طائفة معيّنة فكان فيه شائبة الابهام و صحّ بذلك وصفه بالنكرة كما في قوله: صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ على قول من يجعل غير وصفا للّذين لا بدلا منه، و الاستفهام في قوله: ما لى أراكم، للتعجّب كما في قوله: وَ تَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقالَ ما و سائم فاعل أراح كما يستفاد من شرح البحراني، أو صفة للفاعل المحذوف كما يستفاد من شرح المعتزلي و العلّامة المجلسيّ «ره».

و قوله: تحسب يومها دهرها و شبعها أمرها، الظاهر أنّ يومها ثاني مفعول تحسب و كذلك شبعها و التقديم على الأوّل لقصد الحصر.

المعنى

اعلم أنّ مدار هذه الخطبة الشريفة على فصلين:

الفصل الاول في ايقاظ الغافلين و تنبيه الجاهلين من رقدة الغفلة و الجهالة

و هو قوله: (أيّها الغافلون غير المغفول عنهم) الظاهر أنّ الخطاب لكلّ من اتّصف بالغفلة من المكلّفين أى الّذين غفلوا عمّا اريد منهم من المعارف الحقّة و التكاليف الشرعية و لم يغفل عنهم و عمّا فعلوا، لكون أعمالهم مكتوبة محفوظة في اللّوح المحفوظ و صحائف الأعمال و كلّ ما فعلوه في الزبر و كلّ صغير و كبير مستطر (و التاركون) لما امروا به من الفرائض و الواجبات (المأخوذ منهم) ما اغترّوا به من الأهل و المال و الزخارف و القينات (مالى أراكم عن اللّه ذاهبين) كناية عن اعراضهم عن اللّه سبحانه و التفاتهم إلى غيره تعالى (و إلى غيره راغبين) إشارة إلى رغبتهم في زهرة الحياة الدّنيا و إعجابهم بها.

(كأنّكم نعم أراح بها سائم إلى مرعى وبىّ و مشرب دوىّ) شبّههم بأنعام ذهب بها سائم إلى مرعى و مشرب وصفهما ما ذكر و المراد بالسائم حيوان يسوم و يرعى و هو المستفاد من الشارح المعتزلي حيث قال: شبّههم بالنّعم الّتي تتبع نعما اخرى سائمة أى راعية، و إنما قال ذلك لأنّها إذا تبعت أمثالها كان أبلغ في ضرب المثل بجهلها من الابل الّتى يسميها راعيها، انتهى.

و فسّره الشارح البحراني بالراعى أي الّذي يراعي النعم و يحفظها و يواظب عليها من الرعاية و هو المراعاة و الملاحظة قال: شبّههم بالنّعم الّتي أراح بها راعيها إلى مرعى كثير الوباء و الدّاء، و وجه الشبه أنهم لغفلتهم كالنّعم و نفوسهم الأمّارة القائدة لهم إلى المعاصى كالراعي القائد إلى المرعى الوبىّ و لذات الدّنيا و مشتهياتها و كون تلك اللّذات و المشتهيات محلّ الاثام الّتي هي مظنّة الهلاك الاخروى و الداء الدّوىّ تشبه المرعى الوبيّ و المشرب الدويّ انتهى.

أقول: و هذا أقرب لفظا و ما قاله الشارح المعتزلي أقرب معنى، و ذلك لأنّ لفظ السائم على قول المعتزلي بمعنى الراعى من الرعى و هذا لا غبار عليه من حيث المعنى إلّا أنه يحتاج حينئذ إلى حذف الموصوف أى حيوان سائم و نحوه و هو خلاف الأصل، و أمّا على قول البحراني فلا حاجة إلى الحذف إلّا أنّ كون السائم بمعنى الراعى من الرعاية مما لم يقل به أحد، و كيف كان فالمقصود تشبيههم بأنعام اشتغلت بالماء و الكلاء و غفلت عمّا في باطنهما من السمّ الناقع و دوى الدّاء. (إنما هى كالمعلوفة للمدى) و السكاكين (لا تعرف ما ذا يراد بها إذا احسن إليها) أى تزعم و تظنّ أنّ العلف إحسان إليها على الحقيقة و لا تعرف أنّ الغرض من ذلك هو الذبح و الهلاك (تحسب يومها دهرها) يعني أنها لكثرة إعجابها لعلفها في يومها تظنّ أنّ دهرها مقصور على ذلك اليوم ليس لها وراءه يوم آخر، و قيل معناه أنها تظنّ أنّ ذلك العلف و الاطعام كما هو حاصل لها ذلك اليوم يكون حاصلا لها أبدا.

(و شبعها أمرها) أى تظنّ انحصار أمرها و شأنها في الشبع مع أنّ غرض صاحبها من إطعامها و إشباعها أمر آخر.

شرح لاهیجی

و من خطبة له (علیه السلام) يعنى از خطبه امير المؤمنين عليه السّلام است ايّها الغافلون غير المغفول عنهم و التّاركون المأخوذ منهم مالى اراكم عن اللّه ذاهبين و الى غيره راغبين كانّكم نعم اراح بها سائم الى مرعى وبىّ و مشرب دوىّ انّما هى كالمعلوفة للمدى لا تعرف ما ذا يراد بها اذا احسن اليها تحسب يومها دهرها و شبعها امرها يعنى اى كسان غافل از اخرت غير غافل شده از اعمال و افعال ايشان و ترك كنندگان اطاعت خدا را گرفته شده از ايشان خويشان و دوستان و عمر و قوّت و قدرت را به نيستى و پيرى چه چيز است از براى من كه مى بينم شما را از خدا دور شوندگان و بسوى غير خدا كه شيطان باشد رغبت كنندگان گويا شما چارپايانى باشيد كه رها كرده باشد انها را چوپانى بسوى چراگاه مرض وبا آورنده را بكار درد آورنده نيستند از ايشان مگر مانند حيوان علف داده شده از براى كاردها يعنى كشتار نمى دانند كه چه چيز اراده شده از علف انها زمانى كه احسان كرده شود بانها گمان ميكنند كه احسان يك روزه انها در همه روزگار است از براى انها و سير گردانيدن انها شغل و كار متعلّقه انها است و كارى ديگر با انها ندارند

شرح ابن ابی الحدید

أَيُّهَا النَّاسُ غَيْرُ الْمَغْفُولِ عَنْهُمْ وَ التَّارِكُونَ وَ الْمَأْخُوذُ مِنْهُمْ مَا لِي أَرَاكُمْ عَنِ اللَّهِ ذَاهِبِينَ وَ إِلَى غَيْرِهِ رَاغِبِينَ كَأَنَّكُمْ نَعَمٌ أَرَاحَ بِهَا سَائِمٌ إِلَى مَرْعًى وَبِيٍّ وَ مَشْرَبٍ دَوِيٍّ وَ إِنَّمَا هِيَ كَالْمَعْلُوفَةِ لِلْمُدَى لَا تَعْرِفُ مَا ذَا يُرَادُ بِهَا إِذَا أُحْسِنَ إِلَيْهَا تَحْسَبُ يَوْمَهَا دَهْرَهَا وَ شِبَعَهَا أَمْرَهَا 

خاطب المكلفين كافة و قال إنهم غافلون عما يراد بهم و منهم و ليسوا بمغفول عنهم بل أعمالهم محفوظة مكتوبة .

ثم قال و التاركون أي يتركون الواجبات ثم قابل ذلك بقوله و المأخوذ منهم لأن الأخذ في مقابلة الترك و معنى الأخذ منهم انتقاص أعمارهم و انتقاض قواهم و استلاب أحبابهم و أموالهم ثم شبههم بالنعم التي تتبع نعما أخرى سائمة أي راعية و إنما قال ذلك لأنها إذا اتبعت أمثالها كان أبلغ في ضرب المثل بجهلها من الإبل التي يسيمها راعيها و المرعى الوبي ذو الوباء و المرض و المشرب الدوي ذو الداء و أصل الوبي اللين الوبي ء المهموز و لكنه لينه يقال أرض وبيئة على فعيلة و وبئة على فعلة و يجوز أوبأت فهي موبئة

و الأصل في الدوي دو بالتخفيف و لكنه شدده للازدواج ثم ذكر أن هذه النعم الجاهلة التي أوقعت أنفسها في هذا المرتع و المشرب المذمومين كالغنم و غيرها من النعم المعلوفة للمدى جمع مدية و هي السكين لا تعرف ما ذا يراد بها و تظن أن ذلك العلف إحسان إليها على الحقيقة و معنى قوله تحسب يومها دهرها أي تظن أن ذلك العلف و الإطعام كما هو حاصل لها ذلك اليوم يكون حاصلا لها أبدا و شبعها أمرها مثل ذلك أي تظن أنه ليس أمرها و شأنها إلا أن يطعمها أربابها لتشبع و تحسن و تسمن ليس يريدون بها غير ذلك ثم خرج ع من هذا الفن إلى فن آخر 

شرح نهج البلاغه منظوم

أيّها الغافلون غير المغفول عنهم، و التّاركون المأخوذ منهم، مالى أراكم عن اللّه ذاهبين، و إلى غيره راغبين كأنكم نعم أراح بها سائم إلى مرعى وّ بّى، وّ مشرب دوىّ إنّما هى كالمعلوفة للمدى، لا تعرف ما ذا يراد بها إذا أحسن إليها، تحسب يومها دهرها، و شبعها أمرها

ترجمه

از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است (در اندرز بمردم و معرّفى خويش) هان اى مردمان بيخبرى كه از آنان بيخبر نيستند، (شما از عيش و خوشى جهان سر مست، و از حساب و كتاب قيامت غافل، در صورتى كه محاسبان كار آگاه از شما غافل نيستند، يكره از اين مستى بهشيارى گرائيد، و عمر عزيز را بيهوده تباه مسازيد) و اى اشخاص واگذارنده (خدا و دين) كه از ايشان مى گيرند، (آنچه را كه از جهان گرفته اند) چون است كه شما را مى نگرم از خدا دورى گزيده، و جز او را خواهانيد، شما چارپايانى را مانيد، كه شبان آنها را بطرف چراگاه، و آبشخورى پر وبا و پر درد رانده است، و آن چارپا گوسفندى را مانند است كه او را براى دم كاردها پروارى كرده و علوفه مى دهند، و آن گوسفند چون نمى داند از اين خوبى كه در باره او مى شود چه خيالى برايش دارند، گمان ميكند روزگار روز او و سير شدن از علف كار او است (غافل از اين كه او را براى كشتن مى پرورانند، شما نيز به پيروى از شبان نفس بد انديش بچراگاهى پر رنج و اندوه وارد، و بزرق و برق جهان فريفته شده، از پايان كار خويش بيخبريد)

نظم

  • الا اى مردم سر مست و جاهلكه از پيش آمد خويشيد غافل
  • ولى غافل نباشند از شماهاحساب و كارتان ثبت است يكجا
  • همه سرگرم اندر عيش و در نوش خدا و دين و حق كرده فراموش
  • از آن چيزى كه مأخوذيد و مسئولبدنياى دنى گرديده مشغول
  • به يك سو رفته از رشد و مسالك قدم بنهاده در تيه مهالك
  • همى بينم كه روى از حق نهفتيدبسوى غير حق رغبت گرفتيد
  • چرا پا از در دين پس كشيديدبسوى گمرهى منزل بريديد
  • مثلتان هست چون آن چارپايانكه آنان را برانندى شبانان
  • بطرف مرتعى پر درد و اندوه بسوى چشمه از رنج انبوه
  • ندانندى كجاشان مى چرانندبمسلخشان به تندى مى دوانند
  • چو آن قوچى كه آن را كرده پروارعلف در آخورش ريزند بسيار
  • به تيغ تيز تا ريزند خونشكنندى كاه و جوهر دم فزونش
  • ولى پروارك نادان نداندكه قصّابش چرا مى پروراند
  • جهان را روزگار خود شماردكه جز خوردن در آن كارى ندارد
  • اجل ناگه به بندد دست و پايش دهد اندر لب گودال جايش
  • بدستى بيخ حلقش را فشاردبدستى تيغ بر حلقش گذارد
  • جدا سازد بخوارى از تنش سربدرّد اشكمش با زخم منكر
  • شما را نفس امّاره شبان استچراگه تان بيابان جهان است
  • بزرّ و زيب گيتى گشته پا بست ز شيرينى و چربيهاش سر مست
  • ز مال و ثروتش خندان و مسرورز خاطر برده ياد محشر و گور
  • كه عزرائيل ناگه از پى جان ببالين تان شود از حكم يزدان
  • بتندى روحتان از تن كشاندبقبر از قصر دنياتان رساند
  • چنان آن قوچ پروارى بناگاه بمسلختان كند ذبح از چراگاه

منبع:پژوهه تبلیغ

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS