دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خطبه 179 نهج البلاغه بخش 6 : ويژگى‏ هاى قرآن

خطبه 179 نهج البلاغه بخش 6 موضوع "ويژگى‏ هاى قرآن" را بررسی می کند.
No image
خطبه 179 نهج البلاغه بخش 6 : ويژگى‏ هاى قرآن

موضوع خطبه 179 نهج البلاغه بخش 6

متن خطبه 179 نهج البلاغه بخش 6

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 179 نهج البلاغه بخش 6

ويژگى هاى قرآن

متن خطبه 179 نهج البلاغه بخش 6

القرآن

وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَعِظْ أَحَداً بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ فَإِنَّهُ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِينُ وَ سَبَبُهُ الْأَمِينُ وَ فِيهِ رَبِيعُ الْقَلْبِ وَ يَنَابِيعُ الْعِلْمِ وَ مَا لِلْقَلْبِ جِلَاءٌ غَيْرُهُ مَعَ أَنَّهُ قَدْ ذَهَبَ الْمُتَذَكِّرُونَ وَ بَقِيَ النَّاسُونَ أَوِ الْمُتَنَاسُونَ فَإِذَا رَأَيْتُمْ خَيْراً فَأَعِينُوا عَلَيْهِ وَ إِذَا رَأَيْتُمْ شَرّاً فَاذْهَبُوا عَنْهُ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله)كَانَ يَقُولُ يَا ابْنَ آدَمَ اعْمَلِ الْخَيْرَ وَ دَعِ الشَّرَّ فَإِذَا أَنْتَ جَوَادٌ قَاصِدٌ

ترجمه مرحوم فیض

و خداوند سبحان هيچكس (از پيروان پيغمبران پيشين) را پند نداد به (پندى) مانند اين قرآن (زيرا منظور از پند و اندرزها سوق مردم است بطرف حقّ و ارشاد براه سعادت و نيكبختى و قرآن براى رسيدن باين مقصود جامع است و اين خود بزرگترين لطف حقّ تعالى است نسبت بمسلمين) كه ريسمان محكم و استوار خدا است (هرگز گسيخته نمى شود، و هر كس بآن چنگ زند از بدبختى دنيا و عذاب آخرت رهائى مى يابد) و راه او است كه (بهر كه قدم در آن نهد) خيانت نمى كند، و در آن است بهار دل (چون تلاوت آيات و انديشه در معانى آنها روياننده انواع گلهاى علوم و معارف مى باشد) و چشمه هاى علم و دانش (زيرا هر يك از آيات آن منبع علم و حكمتى است كه حيات ارواح وابسته به آنست) و دل را جز آن صيقلى نيست (انديشه در آن جلاء دهنده دلها است از زنگ نادانى و گمراهى، و چون در قرآن چشمه هاى علوم و معارف است، پس اگر علوم ديگر نيز دل را جلاء دهد براى آنست كه آن علوم بقرآن منتهى مى گردد، پس در حقيقت قرآن دل را جلاء داده است) با اينكه ياد آوران (قرآن و عمل كنندگان بآن) رفتند، و فراموش كاران يا آنانكه فراموشى را بخود بسته اند مانده اند، پس (اگر چه پند در شما اثر ندارد با اين حال مى گويم:) اگر خير و نيكوئى را ديديد بآن كمك كنيد (بجا آوريد) و هر گاه شرّ و بدى ديديد از آن بگذريد (دور گرديد، يعنى از امر و نهى امام عليه السّلام پيروى كرده از مخالفين او و بيعت شكنان بيزارى جوئيد) زيرا رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مى فرمود: اى پسر آدم نيكوئى كن و بدى را رها نما و چون چنين كردى تو خوش رفتار و ميانه رو هستى (در وسط راه حقّ قدم نهاده اى كه هرگز گم نمى شوى).

ترجمه مرحوم شهیدی

و همانا خداى سبحان كسى را به چيزى پند نداده است چون قرآن، كه آن ريسمان استوار خداست،و وسيلت اوست كه امين است- و مصون از خطاست- . در آن بهار دل است و چشمه هاى دانش، و زنگار دل را تنها مايه جلاست و موجب فروزش،- شما را پند مى دهم - حالى كه پند پذيران رفتند، و فراموشكاران، و خود به فراموشى زدگان، بر جاى هستند، پس اگر خيرى ديديد مرا بر آن يار باشيد، و اگر شرّى ديديد، از آن به كنار باشيد كه رسول خدا (ص) مى فرمود: «اى پسر آدم كار نيك كن و كار بد را واگذار- كه چون چنين كنى- در كار تيز رفتارى و از كار خود برخوردار.»

ترجمه مرحوم خویی

و بدرستى كه خداى تعالى موعظه نفرموده هيچ أحدى را بمثل اين قرآن، پس بدرستى كه قرآن ريسمان محكم خداست و ريسماني است كه ايمن است، و در او است بهار قلبها و چشمهاى علمها، و نيست مر قلب را جلاء و صيقلى غير آن با وجود «ج 15» اين كه رفتند صاحبان تذكّر، و باقي مانده است صاحبان نسيان و فراموشى يا خود را بفراموشي زنندگان، پس چون ببينيد چيز نيكوئى را پس اعانت نمائيد بر او، و چون مشاهده كنيد چيز بدى را پس كناره جوئى كنيد از آن پس بدرستي كه حضرت رسالتماب صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى فرمود كه اى پسر آدم عمل كن خير را و ترك كن شرّ را، پس اين هنگام تو مى باشي پسنديده رفتار و پسنديده كردار.

شرح ابن میثم

وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَعِظْ أَحَداً بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ فَإِنَّهُ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِينُ وَ سَبَبُهُ الْأَمِينُ وَ فِيهِ رَبِيعُ الْقَلْبِ وَ يَنَابِيعُ الْعِلْمِ وَ مَا لِلْقَلْبِ جِلَاءٌ غَيْرُهُ مَعَ أَنَّهُ قَدْ ذَهَبَ الْمُتَذَكِّرُونَ وَ بَقِيَ النَّاسُونَ أَوِ الْمُتَنَاسُونَ فَإِذَا رَأَيْتُمْ خَيْراً فَأَعِينُوا عَلَيْهِ وَ إِذَا رَأَيْتُمْ شَرّاً فَاذْهَبُوا عَنْهُ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ يَقُولُ يَا ابْنَ آدَمَ اعْمَلِ الْخَيْرَ وَ دَعِ الشَّرَّ فَإِذَا أَنْتَ جَوَادٌ قَاصِدٌ

المعنى

و قوله: إنّ اللّه سبحانه لم يعظ أحداً بمثل هذا القرآن.

و قوله: إنّ اللّه سبحانه لم يعظ أحداً بمثل هذا القرآن. رجوع إلى ممادح القرآن، و استعار له ألفاظا: الأوّل: لفظ الحبل، و رشّح بالمتين، و قد عرفت وجه هذا الاستعارة مراراً. الثاني: و كذلك سببه الأمين. الثالث: لفظ الربيع، و وجهها أنّ القلوب يحيى به كما يحيى الأنعام بالربيع. الرابع: لفظ الينابيع، و وجهها أنّ العلوم عند تدبّره و التفهم عنه تغيض عنه و ينتفع بها كما يغيض الماء عن الينابيع. الخامس: لفظ الجلاء، و وجهها أنّ الفهم عنه يكشف عن القلوب صداء الجهل كما يجلو الصيقل المرآة.

فإن قلت: فلم قال: و ليس للقلب جلاء غيره مع أنّ سائر العلوم جلاء له.

فالجواب من وجهين: أحدهما: أنّ العلوم الجالية للقلب هي المعدّة لسلوك سبيل اللّه و الوصول إلى الغاية من الكمال النفسانىّ كالعلوم الإلهيّة، و علم الأخلاق و أحوال المعاد، و لا علم منها إلّا و في القرآن أصله و مادّته و هو مقتبس من القرآن. الثاني: أنّ هذا الكلام صدر عنه عليه السّلام و لم يكن في ذلك الزمان علم مدوّن و لا استفادة للمسلمين إلّا من و قوله: مع أنّه قد ذهب المتذكّرون

و قوله: مع أنّه قد ذهب المتذكّرون: أى المتدبّرون لمقاصد القرآن، و بقى الناسون له و المتناسون المتعمّدون للتشاغل و النسيان للجواذب إلى اللّه، و هو في معنى التوبيخ لهم. ثمّ أمرهم بإعانة من يعمل الخير على فعله، و وجوه الإعانة كثيرة. ثمّ بالإعراض عن الشرّ و إنكاره عند رؤيته و استشهد على وجوب امتثال أمره بالخبر النبوىّ، و قد نبّه الخبر على وجوب عمل الخير و الانتهاء عن الشرّ باستلزام ذلك لكون فاعله جوادا قاصدا، و استعار وصفى الجواد القاصد، و وجه المشابهة أنّ العامل للخير المنتهى عن الشرّ مستقيم على طريق اللّه فلا تعريج في طريقه و لا اعوجاج فيكون سيره في سلوك سبيل اللّه أسرع سير كالجواد من الخيل المستقيم على الطريق.

ترجمه شرح ابن میثم

وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَعِظْ أَحَداً بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ فَإِنَّهُ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِينُ وَ سَبَبُهُ الْأَمِينُ وَ فِيهِ رَبِيعُ الْقَلْبِ وَ يَنَابِيعُ الْعِلْمِ وَ مَا لِلْقَلْبِ جِلَاءٌ غَيْرُهُ مَعَ أَنَّهُ قَدْ ذَهَبَ الْمُتَذَكِّرُونَ وَ بَقِيَ النَّاسُونَ أَوِ الْمُتَنَاسُونَ فَإِذَا رَأَيْتُمْ خَيْراً فَأَعِينُوا عَلَيْهِ وَ إِذَا رَأَيْتُمْ شَرّاً فَاذْهَبُوا عَنْهُ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ يَقُولُ يَا ابْنَ آدَمَ اعْمَلِ الْخَيْرَ وَ دَعِ الشَّرَّ فَإِذَا أَنْتَ جَوَادٌ قَاصِدٌ

ترجمه

خداوند سبحان هيچ كس را به مانند آنچه در قرآن است پند نداده است، زيرا قرآن ريسمان محكم خداوند و واسطه امين اوست، در آن، بهار دل و چشمه هاى دانش است، براى قلب، صيقل و جلايى جز آن نتوان يافت با اين كه هشياران رفته اند و آنانى كه مانده اند يا غافل و فراموشكارند و يا خود را به فراموشى مى زنند، هر كجا كار نيكى ديديد به آن كمك كنيد و اگر كار بدى مشاهده كرديد از آن دورى جوييد، زيرا پيامبر خدا كه درود بر او و خاندانش باد مى فرمود: «اى فرزند آدم كار نيك به جاى آور و بدى را رها كن كه در اين صورت همچون اسبى خوشرفتار به مقصد خواهى رسيد«».»

شرح

فرموده است: إنّ اللّه سبحانه لم يعظ أحدا بمثل هذا القران.

اين سخن بازگشت به بيان فضايل قرآن است، و در اين باره واژه هايى استعاره فرموده است: 1 واژه حبل (ريسمان) است كه با صفت متين (استوار) آن را ترشيح داده است، مناسبت اين استعاره را ما بارها گفته ايم.

2 ديگر صفت أمين (امانت دار) است كه وجه استعاره اين كلمه را نيز پيش از اين شرح داده ايم.

3 لفظ ربيع (بهار) است، استعاره آن بدين مناسبت است كه دلها به سبب قرآن زنده و شكوفا مى شود همچنان كه چهار پايان در فصل بهار به زندگى نوى دست مى يابند.

4 واژه ينابيع (سرچشمه ها) براى قرآن استعاره شده است، زيرا هنگامى كه در قرآن تدبّر شود، و در آيات آن دقّت و بررسى گردد، مانند آب كه از چشمه ها جوشان و سرازير مى گردد، دانشهاى بسيارى از آن ريزان مى شود كه مى تواند انسان از آنها سود برد.

5 ديگر واژه جلاء (روشنى) است، وجه استعاره اين لفظ براى قرآن اين است كه همان گونه كه صيقل به آينه جلا و روشنى مى دهد قرآن هم هنگامى كه مورد تدبّر و انديشه قرار گيرد و معانى آن فهم گردد زنگار جهالت را از صفحه دل مى زدايد و به آن روشنى مى بخشد.

اگر گفته شود: چرا فرموده است: براى دل، غير از قرآن روشنى و جلايى نيست با اين كه علوم ديگر نيز مايه روشنى قلب است به اين پرسش به دو گونه مى توان پاسخ داد: اوّل دانشهايى كه دل را جلا مى دهد و زنگار اوهام را از آن مى زدايد دانشهايى است كه انسان را براى سير الى اللّه آماده مى كند، و به منتها درجه كمال نفسانى مى رساند مانند علوم الهى و علم اخلاق و علم احوال معاد، و در اين زمينه دانشى نيست مگر اين كه اصل و ريشه آن در قرآن موجود بوده و از آن گرفته شده است.

دوّم اين كه آن حضرت زمانى اين مطلب را بيان فرموده است كه علمى مدوّن و در دسترس نبوده و براى مسلمانان جز قرآن كريم راهى براى استفاده اين مطالب وجود نداشته است، در اين صورت جز قرآن چيزى براى زدودن زنگار دل و روشنى آن نيست. فرموده است: مع أنّه قد ذهب المتذكّرون.

يعنى: اگر چه كسانى كه در مقاصد قرآن مى انديشيدند رفته اند، و آنانى باقى مانده اند كه قرآن را به دست فراموشى سپرده، و يا به عمد خود را به فراموشى زده و از نداى الهى سر برتافته خود را سرگرم دنيا ساخته اند، بديهى است اين گفتار براى شنوندگان مايه توبيخ و سرزنش است.

پس از اين امام (ع) دستور مى دهد به كسى كه عمل نيكى انجام مى دهد در اين كار به او كمك كنند، بديهى است كمك انواع بسيارى دارد، همچنين هنگامى كه با عمل بدى روبرو مى شوند آن را زشت شمارند، و از آن روى گردانند. آن بزرگوار براى اثبات وجوب اوامرش به حديث نبوى (ص) استشهاد مى كند، اين حديث شريف گوياى اين است كه اقدام بر كار نيك و خوددارى از انجام دادن كار بد واجب است و در اين صورت است كه انسان، نيكوكردار و ميانه رفتار خواهد بود. صفت جواد و قاصد هر دو استعاره اند وجه مناسبت اين است: كسى كه كار نيك انجام مى دهد و از اقدام به كار بد خوددارى مى كند، در صراط مستقيم قرار دارد و رو به خدا گام برمى دارد و كژى و انحرافى در كار و روش او نيست و مانند اسب رهوارى كه در جادّه مستقيم به حركت در آمده است در سلوك الى اللّه و طىّ مدارج راه حقّ از هر كس ديگر رهروتر و تيزپاتر خواهد بود.

شرح مرحوم مغنیه

و إنّ اللّه سبحانه لم يعظ أحدا بمثل هذا القرآن، فإنّه حبل اللّه المتين و سببه الأمين، و فيه ربيع القلب و ينابيع العلم، و ما للقلب جلاء غيره. مع أنّه قد ذهب المتذكّرون و بقي النّاسون و المتناسون. فإذا رأيتم خيرا فأعينوا عليه. و إذا رأيتم شرّا فاذهبوا عنه فإنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله كان يقول: «يا ابن آدم اعمل الخير ودع الشّرّ فإذا أنت جواد قاصد.

اللغة:

القاصد: المعتدل لا إفراط و لا تفريط.

الإعراب:

جلاء غيره مبتدأ و خبر، و للقلب متعلق بجلاء.

المعنی

(و ان اللّه سبحانه لم يعظ أحدا بمثل هذا القرآن) في أسلوبه و أمثاله، و حرامه و حلاله (فإنه حبل اللّه المتين) من تمسك به نجا (و سببه الأمين) من التهلكة (و فيه ربيع القلوب) أي صحتها و سلامتها من الأوباء (و ينابيع العلم) باللّه و صفاته، و بكثير من الكائنات و أسرار الحياة، و بالأمم الماضية و القرون الخالية، و بقواعد السلوك التي لا ينكرها عاقل على وجه الأرض، و غير ذلك من الكنوز التي يعرفها الراسخون في تأويله.

(و ما للقلب جلاء غيره) الا إذا كان مستمدا منه، أو يلتقي معه في مبادئه و تعاليمه، لأنه كتاب الحياة الذي يطلق العقول، و يحطم قيود الجهل و التخلف و يسير مع عجلة التقدم، بل و يدفع بها الى الأمام، و لذا عاش و يبقى حيا الى الأبد (مع انه قد ذهب المتذكرون) أي ان القرآن عاش على الرغم من ذهاب الذين عملوا به (و بقي الناسون) و هم الذين لا يعرفون شيئا من أحكامه (و المتناسون) و هم الذين يعلمون و لا يعملون. (فإذا رأيتم خيرا فأعينوا عليه) بتشجيع فاعله و مناصرته و الذب عنه (و إذا رأيتم شرا فاذهبوا عنه) و اتقوه و إلا سرت اليكم العدوى منه من حيث تريدون أو لا تريدون (فإن رسول اللّه (ص) كان يقول: اعمل الخير و دع الشر، فإذا أنت جواد قاصد) أي سائر على الصراط القويم لا تنحرف عنه يمينا أو شمالا. و قد يظن ان مثل هذه الموعظة أي «افعل الخير ودع الشر» نافلة لا حاجة اليها. و لكن قد تكون الموعظة لقيام الحجة على فاعل الشر و تأكيدها، كما تكون لكشف النقاب أو الترغيب و الترهيب.

شرح منهاج البراعة خویی

و إنّ اللّه سبحانه لم يعظ أحدا بمثل هذا القرآن، فانّه حبل اللّه المتين، و سببه الأمين، و فيه ربيع القلب، و ينابيع العلم، و ما للقلب جلاء غيره، مع أنّه قد ذهب المتذكّرون، و بقي النّاسون أو المتناسون، فإذا رأيتم خيرا فأعينوا عليه، و إذا رأيتم شرّا فاذهبوا عنه، فإنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كان يقول: يا ابن آدم اعمل الخير و دع الشّرّ فإذا أنت جواد قاصد.

اللغة

(السّبب) الحبل و هو ما يتوصّل به إلى الاستعلاء ثمّ استعير لكلّ ما يتوصّل به إلى الامور فقيل هذا: سبب هذا و هذا مسبّب عن هذا و (الجواد) الفرس السابق الجيد

المعنى

و لما ذكر أنّ أصحاب البدع ليس لهم دليل من سنّة يتمسّكون به و لا نور حجّة يستضيئون به أردفه بذكر ممادح القرآن تنبيها على كونه البرهان الحقّ و النّور المضي ء أحقّ بالاتباع و الاهتداء، و أجدر أن يقتبس من أنواره و يتّعظ بمواعظه و نصايحه، و على أنّ الراغبين عنه التابعين لأهوائهم و الاخذين بالاراء و المقاييس تائهون في بوادى الجهالة، هائمون في فيافي الضلالة فقال: (و إنّ اللّه سبحانه لم يعظ أحدا بمثل هذا القرآن) لأنّ الغرض من جميع المواعظ المتضمّنة للوعد و الوعيد و الترغيب و التهديد هو الجذب إلى طرف الحقّ و الارشاد إلى حظيرة القدس، و القرآن أبلغ منها كلّها في إفادة ذلك الغرض و أكمل في تحصيل ذلك المقصود (فانه حبل اللّه المتين) من تمسّك به نجا و من تركه فقد هوى، و وصفه بالمتانة و الاحكام لأنه حبل ممدود من الأرض إلى السماء من استمسك به فقد استمسك بالعروة الوثقى لا انفصام لها (و سببه الأمين) و وصفه بالامانة لأنه لا يخون المتوصّل به في ايصاله إلى حظاير القدس و مجالس الانس و قرب الحقّ (و فيه ربيع القلب) لأنّ القلوب تلتذّ و تنشط و ترتاح بتلاوة آياته و تدبّر ما فيها من المحاسن و المزايا و تفكّر ما تضمّنته تلك الايات من النكات البديعة و اللطايف العجيبة، كما أنّ النفوس تلتذّ بأزهار الربيع و أنواره.

(و) فيه (ينابيع العلم) استعارة بالكناية حيث شبّه العلم بالماء إذ به حياة الأرواح كما أنّ بالماء حياة الأبدان، و ذكر الينابيع تخييل، و في نسخة الشارح بدل ينابيع العلم: ينابيع العلوم و المقصود واحد، و إنما كان ينابيع العلوم اذ جميع العلوم خارجة منه لتضمّنه علم ما كان و ما هو كائن و ما يكون كما قال عزّ من قائل: «وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ».

(و ما للقلب جلاء غيره) إذ فيه منار الهدى و مصابيح الدّجى و التفكّر فيه يجلو القلوب من رين الشكوكات و يرتفع به عنها صدا الشبهات كما يجلو الصيقل المرات.

فان قلت: لم جعل الجلاء مقصورا فيه مع حصوله بغيره من العلوم الحقّة قلت: لما كان القرآن ينابيع جميع العلوم حسبما عرفت يؤل حصول الجلاء بها إلى الجلاء به في الحقيقة، أو أنّ المراد نفى الكمال أى ليس للقلب جلاء كامل غيره.

و هذا الجواب أولى مما أجاب به الشارح البحراني من أنّ هذا الكلام صدر عنه عليه السّلام و لم يكن في هذا الزمان علم مدوّن و لا استفادة للمسلمين إلّا من القرآن الكريم، فلم يكن إذا جلاء للقلب غيره.

وجه الأولويّة أنّ الأحاديث النبويّة كانت موجودة بأيديهم يومئذ و الاستفادة منها كانت ممكنة لمن أرادها، و أما غير المريد لها من الّذين على قلوبهم أقفالها فالقرآن و الحديث بالنسبة إليهم أيضا على حدّ سواء كما لا يخفى.

(مع أنه قد ذهب المتذكّرون) بالقرآن المتدبّرون في معانيه المستضيئون بضيائه المقتبسون من أنواره (و بقى الناسون) له حقيقة (أو المتناسون) المظهرون للنسيان لأغراض دنيويّة.

و ارتباط هذا الكلام أعنى قوله: مع أنه آه بما سبق أنه لما ذكر ممادح القرآن و أنه أبلغ المواعظ و أجلى للقلوب، و كان الغرض منه حثّ المخاطبين و تحريصهم على اتّباعه و التذكّر به أتبعه بذلك أسفا على الماضين و تقريعا على الباقين بأنّهم لا يتذكّرون به و لا يتّبعونه و لا يتّعظون بمواعظه.

و محصّله إظهار اليأس من قبولهم للموعظة و استبعاد ذلك لما تفرّس منهم من فساد النيات و متابعة الهوى و الشهوات.

و يحتمل أن يكون توطئة و تمهيدا لما كان يريده من أمرهم باعانة الخير و تجنّب الشرّ، يعني مع أنّ المتذكّرين و أولى البصاير قد مضوا و لم يبق إلّا الغافلون الجاهلون و تأثير الموعظة فيهم صعب جدا، مع ذلك أعظكم و اذكّركم و إن لم تنفع الذكرى بقولى (فاذا رأيتم خيرا فأعينوا عليه و إذا رأيتم شرّا فاذهبوا عنه) لفظ الخير و الشرّ و إن كان مطلقا شاملا باطلاقه لكلّ خير و شرّ، إلّا أنّ الأشبه أن يكون نظره فيهما إلى الخير و الشرّ المخصوصين.

بأن يكون مراده من الخير الخير الّذي كان يريده في حقّهم و إن كان مكروها و كانوا لهم متنفرّين عنه بطبعهم من التسوية في العطاء و الحمل على جادّة الوسطى و مرّ الحقّ، و يكون المراد باعانتهم عليه تسليمهم له في كلّ ما يأمر و ينهى و رضاهم بكلّ ما يفعل و يريد، و سعيهم في مقاصده و ماربه.

و أن يكون مراده من الشرّ ما تفرّس منهم بل شاهده من قصدهم لنكث البيعة و ثوران الفتنة، و يكون المراد بالذّهاب عنه الاعراض عنه و الترك له.

و إنّما قلنا إنّ الأشبه ذلك لما حكيناه عن بعض الشراح من أنّ هذه الخطبة خطب بها في أوائل البيعة فقرينة الحال و المقام تشعر بما ذكرناه.

و كيف كان فلما أمر عليه السّلام بما أمر أكّده بالحديث النبويّ صلّى اللّه عليه و آله فقال (فانّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله كان يقول: يا ابن آدم اعمل الخير و دع الشرّ) أى اتركه (فاذا أنت جواد قاصد) يحتمل أن يكون المراد بالقاصد الراشد الغير المجاوز عن الحدّ في سيره بأن لا يكون سريع السّير فيتعب بسرعته، و لا بطى ء السّير فيفوت الغرض ببطوئه، و أن يكون المراد به السائر في قصد السّبيل أى غير الخارج عن الجادّة الوسطى، و تشبيه عامل الخير و تارك الشرّ به على الأوّل من أجل اتّصافه بالعدل في أموره و براءته من الافراط و التفريط، و على الثاني من أجل كون سلوكه على الجادّة الوسطى و الصراط المستقيم الموصل به إلى نضرة النّعيم و الفوز العظيم.

شرح لاهیجی

و انّ اللّه سبحانه لم يعط احدا بمثل هذا القران فانّه حبل اللّه المتين و سببه الامين و فيه ربيع القلب و ينابيع العلم و ما للقلب جلاء غيره مع انّه قد ذهب المتذكّرون و بقى النّاسون و المتناسون فاذا رايتم خيرا فاعينوا عليه و اذا رايتم شرّا فاذهبوا عنه فانّ رسول اللّه (صلی الله علیه وآله) كان يقول يابن ادم اعمل الخير و دع الشّرّ فاذا انت جواد قاصد يعنى و بتحقيق خداى سبحانه وعظ نكرد و پند نداد كسى را بمانند وعظ و پند اين قران پس بتحقيق كه قران ريسمان محكم خدا است هر كس متمسّك شود باو در رسيدن بقرب خدا هر چند سنگين بار باشد گسسته نمى شود و راه با امن خدا است و در اوست بهار دل زيرا كه باد بهار معانى او روياننده انواع گلهاى معرفتست و در اوست چشمهاى علم زيرا كه هر يك از آيات او منبع علم و حكمتست و نيست از براى دل روشنائى غير از او با وصف اين كه بتحقيق رفتند كسانى كه متذكّر بودند معانى او را و عمل مى كردند احكام او را و باقى ماندند كسانى كه فراموش كردند معانى قرآن را يا بر خود بستند فراموشى را پس هرگاه ببينيد شما صاحب خيرى را پس اعانت كنيد او را بر آن چيز و چنانچه ببينيد صاحب شرّ و فتنه را پس بگذريد از او بدرستى كه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بود كه مى گفت اى پسر ادم بكنيد كار خير را و واگذاريد كار شرّ را پس در انوقت تو خوش رفتار و رونده وسط راه باشى

شرح ابن ابی الحدید

فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَعِظْ أَحَداً بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ فَإِنَّهُ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِينُ وَ سَبَبُهُ الْأَمِينُ وَ فِيهِ رَبِيعُ الْقَلْبِ وَ يَنَابِيعُ الْعِلْمِ وَ مَا لِلْقَلْبِ جَلَاءٌ غَيْرُهُ مَعَ أَنَّهُ قَدْ ذَهَبَ الْمُتَذَكِّرُونَ وَ بَقِيَ النَّاسُونَ أَوِ الْمُتَنَاسُونَ فَإِذَا رَأَيْتُمْ خَيْراً فَأَعِينُوا عَلَيْهِ وَ إِذَا رَأَيْتُمْ شَرّاً فَاذْهَبُوا عَنْهُ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ يَقُولُ يَا ابْنَ آدَمَ اعْمَلِ الْخَيْرَ وَ دَعِ الشَّرَّ فَإِذَا أَنْتَ جَوَادٌ قَاصِدٌ

إنما جعله حبل الله لأن الحبل ينجو من تعلق به من هوة و القرآن ينجو من الضلال من يتعلق به و جعله متينا أي قويا لأنه لا انقطاع له أبدا و هذه غاية المتانة و القوة و متن الشي ء بالضم أي صلب و قوي و سببه الأمين مثل حبله المتين و إنما خالف بين اللفظين على قاعدة الخطابة و فيه ربيع القلب لأن القلب يحيا به كما تحيا الأنعام برعي الربيع و ينابيع العلم لأن العلم منه يتفرع كما يخرج الماء من الينبوع و يتفرع إلى الجداول و الجلاء بالكسر مصدر جلوت السيف يقول لا جلاء لصدأ القلوب من الشبهات و الغفلات إلا القرآن ثم قال إن المتذكرين قد ذهبوا و ماتوا و بقي الناسون الذين لا علوم لهم أو المتناسون الذين عندهم العلوم و يتكلفون إظهار الجهل لأغراض دنيوية تعرض لهم و روي و المتناسون بالواو ثم قال أعينوا على الخير إذا رأيتموه بتحسينه عند فاعله و بدفع الأمور المانعة عنه و بتسهيل أسبابه و تسنية سبله و إذا رأيتم الشر فاذهبوا عنه و لا تقاربوه و لا تقيموا أنفسكم في مقام الراضي به الموافق على فعله ثم روى لهم الخبر و الجواد القاصد السهل السير لا سريع يتعب بسرعته و لا بطي ء يفوت الغرض ببطئه

شرح نهج البلاغه منظوم

و إنّ اللّه سبحانه لم يعظ أحدا بمثل هذا القرآن، فإنّه حبل اللّه المتين، و سببه الأمين، و فيه ربيع القلب، و ينابيع العلم، و ما للقلب جلاء غيره، مع أنّه قد ذهب المتذكّرون و بقى النّاسون أو المتناسون، فإذا رأيتم خيرا فأعينوا عليه، و إذا رأيتم شرّا فاذهبوا عنه، فإنّ رسول اللّه- صلّى اللّه عليه و اله- كان يقول: يابن ادم اعمل الخير، و دع الشّرّ، فإذا أنت جواد قاصد.

ترجمه

و خداوند سبحان احدى (از امم سابقه) را بمانند اين قرآن پند نداد، ما (بزرگترين كتابى كه براى ارشاد بشر نازل گرديده همين قرآنى است كه خداوند از راه محبّت به مسلمين بر پيغمبر اسلام نازل ساخته است) و آن رشته محكم خدائى، و راه راست بدون خيانت است (هر كه باين راه وارد شد، و در آن چنگ زد از گمراهى و تيره بختى در دنيا و آخرت رهائى مى يابد) خرّمى دلها، و سرچشمه هاى دانش در آن است (وارد شونده در اين گلزار الهى چنان از بوى گلهاى معرفت مست مى شود، كه يكباره دل از دست مى دهد، و از انهار جاريه فرامين الهى كه فيها لذّة للشّاربين است متلذّذ و سيراب مى گردد) روشن كننده و صيقل دهنده (آئينه) دل جز او نيست، با اين كه يادآوران (قرآن و عمل كنندگان بدان) رفتند، و مشتى مردم فراموشكار، يا كسانى كه فراموشى را (بدروغ) بر خويش بسته اند، باقى ماندند (با اين حال براى اتمام حجّت بشما و مردمى كه فراموشى را بدروغ بخود بسته اند مى گويم) اگر خير و نيكى را ديديد بآن كمك دهيد، و اگر شرّ و بدى را ديديد از آن بگريزيد (عامل بخوبيها و واگذارنده بديها باشيد) زيرا (شنيدم) پيغمبر خدا صلّى اللّه عليه و آله مكرّر مى فرمود: اى فرزند آدم (آى بشر تا دستت مى رسد) نيكو كار باش و از بد بگذر، كه اگر چنين كردى، مزدى هستى خوشرفتار و ميانه رو (و چنين كسى البتّه به مقصد نايل مى شود)

نظم

  • خدا هرگز دل كس از سر پندنكرد از مثل قرآن شاد و خرسند
  • بما ز الطاف خود منّت نهاده تمامى را بقرآن پند داده
  • هلا قرآن يكى حبلى متين استسعادت را رهى پاك و مهين است
  • بسى اين رشته محكم هست و ستوارخيانت زو نمى گردد پديدار
  • براى قلبها خرّم بهار استگلش پاكيزه و عارى زخار است
  • به صحنش چشمه هاى علم جاريست ز انهارش حكم سيّال و ساريست
  • نگردد جز از آن دلها منوّربخوان آنرا و آن أنوار بنگر
  • درون را از تفكّر زان صفا ده دو چشم عقل و جانرا زان جلا ده
  • كنون كأهل تذكّر رخت بستندبجاشان اهل نسيان خوش نشستند
  • و يا آنكه بر خود بسته نسيان نيايند از تعمّد سوى قرآن
  • و حال اين شما را من وصيّتنمايمتان بدين رسم و رؤيت
  • نكوئى را اگر كرديد ديداربر آن باشيد از جان ناصر و يار
  • و گر شرّ و بديها را بديديداز آن چون باز از كركس گريزيد
  • مكرّر اين سخن ز احمد (ص) شنيدمكه چون درّش بگوش دل كشيدم
  • كه مى فرمود اى فرزند آدمچو اسباب عمل باشد فراهم
  • عمل از خير و از نيكوئى آورز شرّ و از بديها پاك بگذر
  • كه گر كردى چنين از رهروانىبخير و با نكوئى همعنانى

منبع:پژوهه تبلیغ

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS