دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خطبه 212 نهج البلاغه : بسيج مردم براى جنگ با شاميان

خطبه 212 نهج البلاغه به تشریح موضوع "بسيج مردم براى جنگ با شاميان" می پردازد.
No image
خطبه 212 نهج البلاغه : بسيج مردم براى جنگ با شاميان

عنوان خطبه 212 نهج البلاغه خطبه (دشتي)

متن صبحي صالح

ترجمه فيض الاسلام

ترجمه شرح ابن ميثم

ترجمه شهيدي

شرح ابن ابي الحديد

شرح ابن ميثم

شرح لاهيجي

شرح منظوم انصاري

عنوان خطبه 212 نهج البلاغه خطبه (دشتي)

بسيج مردم براى جنگ با شاميان

متن صبحي صالح

اللَّهُمَّ أَيُّمَا عَبْدٍ مِنْ عِبَادِكَ- سَمِعَ مَقَالَتَنَا الْعَادِلَةَ غَيْرَ الْجَائِرَةِ- وَ الْمُصْلِحَةَ غَيْرَ الْمُفْسِدَةِ فِي الدِّينِ وَ الدُّنْيَا- فَأَبَى بَعْدَ سَمْعِهِ لَهَا إِلَّا النُّكُوصَ عَنْ نُصْرَتِكَ- وَ الْإِبْطَاءَ عَنْ إِعْزَازِ دِينِكَ- فَإِنَّا نَسْتَشْهِدُكَ عَلَيْهِ يَا أَكْبَرَ الشَّاهِدِينَ شَهَادَةً- وَ نَسْتَشْهِدُ عَلَيْهِ جَمِيعَ مَا أَسْكَنْتَهُ أَرْضَكَ وَ سمَاوَاتِكَ- ثُمَّ أَنْتَ بَعْدُ الْمُغْنِي عَنْ نَصْرِهِ- وَ الْآخِذُ لَهُ بِذَنْبِهِ

ترجمه فيض الاسلام

بار خدايا هر يك از بندگان تو كه گفتار ما را كه بعدل و درستى نه جور و ستم و براى اصلاح دين و دنيا فساد و تباهكارى مى گوئيم بشنود و بعد از شنيدن آنرا نپذيرد، سببى براى مخالفت او نيست مگر بازگشت از يارى تو، و كاهلى از ارجمند گردانيدن دين تو، 2 پس اى بزرگتر همه گواهان تو و جميع آنرا كه در زمين و آسمانهايت سكنى داده اى (از جنّ و انس و فرشتگان) بر (مخالفت) او (مرا كه بى اعتنائى بدين تو است) گواه مى گيريم (باينكه در تبليغ امر تو كوتاهى نكرده ام) پس بعد از اين گواه گرفتن، تو بى نياز كننده اى (ما را) از يارى او، و او را به گناهش (مخالفت با ما) گيرنده اى.

ترجمه شرح ابن ميثم

لغت

نكوص: عقب نشينى كردن.

ترجمه

«بار پروردگارا هر بنده از بندگانت كه گفتار عادلانه اى دور از ستمگرى و اصلاح طلبانه بدون مفسده ما را در امر دين و دنيا بشنود ولى پس از شنيدن از قبول آن خوددارى كند كارش جز خوددارى از يارى تو و كندى و سهل انگارى از بزرگداشت دين تو، چيزى ديگر نيست، ما تو را، در برابر او به شهادت مى گيريم اى بزرگترين شاهدان، و نيز تمام آنان را كه در آسمانها و زمينت اسكان داده اى، به گواهى بر ضد او فرا مى خوانيم، آن گاه، تو ما را از يارى او بى نياز كننده اى و او را به گناهش مؤاخذه خواهى كرد.»

شرح

اين فصل از سخنان امام جزئى از خطبه اى است كه در آن ياران خود را به

جنگ با اهل شام وادار مى كرد، و اين قسمت را هنگامى بيان فرمود كه عدّه بيشترى از پيروانش دست از يارى او برداشته بودند.

حضرت، در اين عبادتها، خدا و فرشتگان و بندگانش را بر كسى كه سخنان عدالت خواهانه او را شنيده و سپس، از آن اعراض كرده و از يارى دين خدا خوددارى كرده، به شهادت و گواهى گرفته است، امام (ع) با سخنانش كه راهنماى آنها و اصلاح كننده امور دين و دنياى آنان بود ايشان را به جهاد با دشمنان دين دعوت مى كرد، ولى پاسخ آنها جز سر باز زدن از جنگ و نافرمانى از دستورات آن حضرت چيز ديگرى نبود، لذا در اين سخنان خداى را به گواهى مى گيرد تا به اين وسيله ياران خود را به جنگ تشويق كند و از تاخير در آن باز دارد، به اين گونه، احساسات آنان تحريك مى شود و در برابر فرمان او سر فرود مى آورند و او را اطاعت مى كنند، و نيز آن جا كه گفتار خود را به عدالت و اصلاح توصيف مى فرمايد، توجه شنوندگان را به آن جلب مى كند.

در فرمايش امام (ع): ثم انت بعده... خدايا تو كه بر حال او گواهى ما را از يارى و كمك او بى نياز مى كنى، هشدارى به عظمت سلطه خداوندى و كوچك شمردن روحيه كسانى است كه از يارى دين سرپيچى مى كنند، سرانجام در آخر خطبه عقوبت و كيفر الهى را تذكر داده و اشاره به آن فرموده است كه: سستى كردن از نصرت دين خدا گناه بزرگى است كه انسان مورد مؤاخذه و عذاب قرار مى گيرد. توفيق از خداوند است.

ترجمه شهيدي

بار خدايا هر بنده از بندگانت كه گفتار ما را شنيد، گفتارى كه از روى داد است نه ستم، و موجب اصلاح است، نه تباه كننده دين و دنيا- هم- و پس از شنيدن آن سرباز زد، و از يارى ات باز ايستاد، و در گراميداشت دينت درنگ كرد و آهستگى نشان داد، ما بر او گواه مى گيريم بزرگترين گواهان را، در دادن گواهى- حضرت رسالت پناهى- و نيز گواهى مى خواهيم بر او از همه آنان كه در زمين و آسمانهايت ساكن گردانيده اى، و از آن پس تو ما را از يارى او بى نياز كننده اى و او را به كيفر گناهانش گرفتار سازنده.

شرح ابن ابي الحديد

ِ ما في أيما زائدة مؤكدة- و معنى الفصل وعيد من استنصره فقعد عن نصره- . و وصف المقالة بأنها عادلة إما تأكيد- كما قالوا شعر شاعر و إما ذات عدل- كما قالوا رجل تأمر و لابن أي ذو تمر و لبن- و يجوز أيضا أن يريد بالعادلة المستقيمة- التي ليست كاذبة و لا محرفة عن جهتها- و الجائرة نقيضها و هي المنحرفة- جار فلان عن الطريق أي انحرف و عدل- . و النكوص التأخر- . قوله ع نستشهدك عليه أي نسألك أن تشهد عليه- و وصفه تعالى بأنه أكبر الشاهدين شهادة- لقوله تعالى قُلْ أَيُّ شَيْ ءٍ أَكْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللَّهُ- يقول اللهم إنا نستشهدك على خذلان من استنصرناه- و استنفرناه إلى نصرتك- و الجهاد عن دينك فأبى النهوض- و نكث عن القيام بواجب الجهاد- و نستشهد عبادك من البشر في أرضك- و عبادك من الملائكة في سمواتك عليه أيضا- ثم أنت بعد ذلك المغني لنا عن نصرته و نهضته- بما تتيحه لنا من النصر- و تؤيدنا به من الإعزاز و القوة- و الأخذ له بذنبه في القعود و التخلف- . و هذا قريب من قوله تعالى- وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ- ثُمَّ لا يَكُونُوا أَمْثالَكُمْ

شرح ابن ميثم

اللغة

أقول: النكوص: الرجوع على الأعقاب.

و هذا الفصل من خطبة كان يستنهض بها أصحابه إلى جهاد أهل الشام

قال بعد تقاعد أكثرهم عن نصرته. استشهد فيه اللّه تعالى و ملائكته و عباده على من سمع مقالته العادلة المستقيمة الّتي هى طريق اللّه القايدة للناس إلى الرشاد في دينهم ودنياهم المصلحة غير المفسدة لهم و هى دعوته إيّاهم إلى جهاد أعداء الدين و البغاة عليه. ثمّ أعرض عنها و قعد عن نصرته و تباطى ء عن إعزاز دينه و أبى إلّا التأخّر عن طاعته، و في ذلك الاستشهاد ترغيب إلى الجهاد و تنفير عن التأخّر عنه. إذ كان كأنّه إعلام للّه بحال المتخاذلين عن نصرة دينه و قعودهم عمّا أمرهم به من الذبّ عنه فتتحرّك أوهامهم لذلك بالفزع إلى طاعته، و كذلك في وصفه لمقالته بالعدل و الإصلاح ترغيب في سماعها و جذب إليها. و في قوله: ثمّ أنت بعد: أى بعد تلك الشهادة عليه المغنى لنا عن نصرته تنبيه على عظمة ملك اللّه، و تحقير للنفوس المتخاذلة عن نصرة الدين، و في ذلك الأخذ بالذنب تذكير بوعيد اللّه و أنّ في ذلك التخاذل ذنب عظيم يؤخذ به العبد. و باللّه التوفيق.

شرح لاهيجي

يعنى بار خدايا هر بنده از بندگان تو كه شنيد گفتار راست غير منحرف از حقّ ما را گفتار و اصلاح كننده امر دين و دنيا ضرر نرساننده بخلق ما را پس قبول نكرد بعد از شنيدن او مر گفتار ما را مگر از جهة رو گردانيدن و واپس رفتن از يارى كردن مجاهدين تو و كند بودن از غلبه دادن اهل دين تو پس بتحقيق كه ما شاهد مى گيريم تو را بر او از براى محاكمه روز قيامت اى بزرگتر از هر كسى كه مى تواند شاهد بود از روى شاهد حاضر بودن و شاهد مى گيريم بر او جميع كسانى را كه جا داده انها را در زمين تو و آسمانهاى تو پس از ان شاهد گرفتن بر او تو بى نياز گرداننده مجاهدين را از يارى كردن او و گيرنده او را بر گناه او يعنى چون يارى نكردن او ضرر از براى اوست نه از براى غير پس او را عقاب خواهى كرد از جهة ظلم او و تقصير او در حقّ خود نه در حقّ غير

شرح منظوم انصاري

ترجمه

از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است (در نكوهش از ياران) آلها، هر آنكه از بندگانت گفتار ما را كه براستى و پاكى، و براى اصلاح دين و دنيا و بدور از ستمكارى و تبهكاريست مى گوئيم بشنود، و پس از شنفتن نپذيرد، جز بازگشت از يارى تو، و كندى در گرامى داشتن دين تو بهانه، آنكه از همه گواهان بزرگترى، تو را با آنانكه در زمين، و آسمانهايت نشيمن داده (بگمراهى اين شخص) گواه مى گيرم (خدايا تو مى دانى كه من امر تو را در هنگامه صفّين بشاميان گمراه، و عراقيان نادان ظاهر پرست رسانده، و در آن كوتاهى نكردم، و آنها نپذيرفتند) آن گاه پس از اين كه تو را گواه گرفتم تو (مرا) از يارى آن كس بى نياز كننده، و او را بگناهش گيرنده اى.

مترجم گويد: در اين جمله از فرمايش حضرت كه فرمايد: فأبى بعد سمعه لها إلّا النّكوص عن نصرتك، معنائى لطيف و بديع و حسن تقرير عجيبى است بر آشنايان بطايف بيان پوشيده نيست، زيرا كه حضرت نفرموده است فأبى بعد سمعه لها عن قبولها أو إجابتها، بلكه چون نكوص بمعنى بازگشت از راه خير است جمله و النّكوص عن نصرتك را بكار بسته است.

نظم

  • خدايا گر يكى از بندگانتبدل نشنيد پند از دوستانت
  • سخنهاى مرا كه همچو گوهربود و ز بوى عطرش جان معطّر
  • تمامى دين و دنيا را ضرور استبعدل است از جفا و جور دور است
  • گر آنها راز من آن شخص بشنفتپس از بشنفتنش ليكن نه پذيرفت
  • كشيد از نصرت و از ياريت دستز پستى پشت پا بر دين زد آن پست
  • در آئين گر چه عزّ و ارجمندى استبدين ره پاش در لنگىّ و كندى است
  • بفردا نزد تو عذرى نداردسزد گر سر ز خجلت بر نيارد
  • خداوندا چو تو برتر گواهىبه خلق و عرش و فرشت پادشاهى
  • تو را با آفرينش از شواهدهمى گيرم من اندر اين موارد
  • كه فرمان تو با اين شخص گفتمز قلبش زنگ شكّ و ريب رفتم
  • و ليكن او بسوى تو نشد بازكه بد با ديو و با اهريمن انباز
  • پس از آنكه تو باشى شاهد منچه باك است ار كه آن كس هست دشمن
  • تو خواهى دادنم زو بى نيازىتو خود كار من از يارى بسازى
  • ز عصيان گيرى او را بهر كيفرعذابش را كنى فردا فزون تر
  • مراد از اين سخن ز آن شاه ذيشانعراقيها و اهل شام ميدان
  • كه اندر جنگ صفّين زين دو دستهنشد پيوند گمراهى گسسته
  • نه شاميها نصايح را شنودندنه كوفيها به جنگ و كين فزودند
  • نه آن از مكر و حيله دست برداشتنه اين محكم قدم در جنگ بگذاشت

الإعراب:

أيما «ما» زائدة، و أي مبتدأ، و جملة سمع صفة لعبد، و أبى عطف على سمع، و جملة فإنا خبر أي، و بعد ظرف بم

أيما «ما» زائدة، و أي مبتدأ، و جملة سمع صفة لعبد، و أبى عطف على سمع، و جملة فإنا خبر أي، و بعد ظرف بمعنى الآن، و هو مبني على الضم، و المغني خبر أنت.

المعنى: اللهم أيما عبد من عبادك سمع مقالتنا العادلة إلخ.. و هذه المقالة هي الدعوة

الى الحرب و الضرب لا الى وليمة، و لكلّ أهل، دعوة الى تحطيم الشر و الفساد، و اقتلاعه من الجذور.. و لكن من يسمع، و هل يداوى الداء بالداء، و تستخرج الشوكة بالشوكة على حد ما قال الإمام في الخطبة 119 قضى رسول اللّه ص فإنا نستشهدك عليه بأكبر الشاهدين شهادة. ضمير عليه يعود الى من نكص عن دعوة الإمام، و قال الشيخ محمد عبده: «أكبر الشاهدين هو النبي و القرآن». و الحق انه اللّه تعالى لقوله: «قُلْ أَيُّ شَيْ ءٍ أَكْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِيدٌ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ- 19 الانعام

ثم أنت بعد المغني عن نصره . ان شئت ان تنصرنا فعلت، و ان نكص من نكص لأنك القائل: «كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ- 249 البقرة». و الآخذ له بذنبه

اللغة

المصلحة بضمّ الميم اسم فاعل من باب الافعال و كذلك المفسدة و نكص

عن الأمر نكصا و نكوصا تكاء كأ عنه و جبن و أحجم، و على عقبيه رجع عمّا كان عليه من خير قال الفيروز آبادى خاصّ بالرّجوع عن الخير، و وهم الجوهرى في اطلاقه أو في الشرّ نادرا

الاعراب ما في أيّما زايدة للتّاكيد، و غير منصوب على الحاليّة أو الوصفيّة، و قوله: في الدّين، متعلّق بالمصلحة، و قوله: إلّا النّكوص، استثناء مفرّغ

المعنى اعلم أنّ هذه الخطبة كما نبّه عليه الشارح البحراني ملتقطة من خطبة كان يستنهض بها أصحابه إلى جهاد أهل الشام.

قال بعد تقاعد أكثرهم عن صوته مناديا للّه عزّ و جلّ اللّهم أيّما عبد من عبادك سمع مقالتنا العادلة و انّما وصفه عليه السّلام بالعدل، لأنّ استنهاضه إلى جهاد أهل الشّام إنّما كان من باب الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر مع فيه من الامتثال لنصّ قوله تعالى «فان بغت احداهما على الاخرى فقاتلوا الّتي تبغي حتّى تفى ء إلى أمر اللّه» و قد كان عليه السّلام متّصفا بالعدل في جميع أقواله و أفعاله كما يشهد به قوله تعالى وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً أى أئمة عدلا على ما ورد في تفسير أهل البيت عليهم السّلام و قوله تعالى وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ.

روى في البحار عن العياشي عن حمران عن أبى جعفر عليه السّلام فى هذه الاية قال عليه السّلام: هم الأئمّة عليهم السّلام.

و فيه من الكافى عن الحسين بن محمّد عن المعلّى عن الوشا عن عبد اللّه بن سنان قال: سألت أبا عبد اللّه عليه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ الاية قال: هم الأئمة صلوات اللّه عليهم.

و يشهد به أيضا ما فى البحار من تفسير علىّ بن إبراهيم فى قوله «ضرب اللّه

مثلا رجلين أحدهما أبكم لا يقدر على شي ء و هو كلّ على مولاه أينما يوجّهه لا يات بخير هل يستوى هو و من يأمر بالعدل و هو على صراط مستقيم» قال عليه السّلام كيف يستوى هذا و هذا الذى يأمر بالعدل يعنى أمير المؤمنين و الأئمة عليه و عليهم السّلام، هذا و انّما عقّب بقوله غير الجائرة مضافا إلى ما فيه من التعريض على معاوية حيث إنّ حضّه لأهل الشّام على حرب أهل الكوفة و حربه عليه السّلام محض الجور و العدوان، لأنّه من باب الأمر بالمنكر و النهى عن المعروف، و أىّ جور أعظم من ذلك

أمّا فى حقّ أهل الشام فلأنه يدعوهم بذلك التحضيض إلى النار.

و أما فى حقّ أهل الكوفة فلردعهم عن الايتمام بالامام الحقّ و إرادة دفعه عن مقامه الذى يستحقّه و ايهام أنّ الحقّ معه لمطالبته بدم عثمان المظلوم كما قال تعالى وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَيْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ.

روى فى البحار من كتاب الغيبة للنغمانى عن الكليني باسناده عن محمّد بن منصور قال: سألته يعنى أبا عبد اللّه عليه السّلام عن هذه الاية قال عليه السّلام فهل رأيت أحدا زعم أنّ اللّه أمر بالزّنا و شرب الخمر أو شي ء من هذه المحارم قلت: لا، قال عليه السّلام: فما هذه الفاحشة التي يدّعون ان اللّه أمرهم بها قلت: اللّه أعلم و وليه، قال عليه السّلام: فان هذا فى أولياء أئمة الجور ادّعوا أنّ اللّه أمرهم بالايتمام بهم فردّ اللّه ذلك عليهم

و أخبرهم أنهم قالوا عليه الكذب و سمّى ذلك منهم فاحشة و فيه من تفسير علىّ بن إبراهيم بسنده عن طلحة بن زيد عن جعفر بن محمّد عليهما السّلام عن أبيه قال: الأئمة فى كتاب اللّه إمامان قال اللّه وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لا بأمر الناس يقدّمون أمر اللّه قبل أمرهم و حكم اللّه قبل حكمهم، قال: «و جعلناهم أئمّة يدعون إلى النار» يقدّمون أمرهم قبل أمر اللّه و حكمهم قبل حكم اللّه، و يأخذون بأهوائهم خلافا لما فى كتاب اللّه.

و الحاصل انه عليه السّلام بمقتضى ملكة العصمة التي فيه إنما يأمر بالعدل و الاحسان و ينهى عن الفحشاء و المنكر و البغى تبعا لأمر اللّه، لأنه و الأئمة من صلبه عليهم السّلام محالّ مشيّة اللّه و ما يشاءون إلّا أن يشاء اللّه و هم بأمره يعملون.

و قوله عليه السّلام و المصلحة غير المفسدة فى الدّين و الدّنيا أما فى الاخرة فلأنّ الجهاد باب من أبواب الجنّة فتحه اللّه لخاصّة أوليائه و هو لباس التقوى و درع اللّه الحصينة و جنّته الوثيقة، حسبما عرفته فى الخطبة السابعة و العشرين، ففى نهوضهم إلى قتال القاسطين عقيب استنهاضه عليه السّلام امتثال لأمر اللّه، إعزاز الدين اللّه، تحصيل لرضوان اللّه تعالى شأنه، و فى تقاعدهم عنه سخط عظيم و عذاب أليم

و أما فى الدّنيا فلأنّ مبارزة الأقران من عادة الأبطال و الشجعان و المنع من الذمار من آثار الفتوّة و شعار المروّة و المجاهد فى سبيل اللّه ينتظر من اللّه إحدى الحسنيين إمّا الظفر و الغنيمة أو الشهادة الموجبة للذكر الجميل و الثناء الباقى، و النكوص عن الجهاد محصّل للخذلان معقّب للهوان و عار فى الأعقاب و نار يوم الحساب، فمن تركه رغبة عنه ألبسه اللّه ثوب الذلّ و شمله البلاء و ديّث بالصغار و القماء هذا و تعقيب المصلحة بغير المفسدة إما من باب التأكيد أيضا أو تعريضا على الطرف المقابل أعنى معاوية اللّعين الذى كان يستنهضهم إلى حربه، فانّ نظر ذلك اللّعين فى جميع مقالاته و كلماته لم يكن إلّا إلى شقّ عصا الاسلام و إفساد حال المسلمين و هدم

أركان الدين، و لذلك قال: عليه الصلاة و السلام فى الخطبة الثانية و التسعين: ألا إنّ أخوف الفتن عندى عليكم فتنة بنى امية فانها فتنة عمياء مظلمة، إلى آخر ما مرّ هناك.

و قوله عليه الصلاة و السلام فأبى بعد سمعه لها إلّا النكوص عن نصرتك و الابطاء عن اعزاز دينك و ذلك لأنّ في التعبير بهذه من التنبيه على عظيم خطاء الممتنعين المتقاعدين عن قبول أمره عليه السّلام و مزيد تقصيرهم و كبير ذنبهم ما لا يخفى على الفطن الخبير بمحسنات البيان

أمّا أوّلا فلما مرّ من أنّ النكوص مخصوص بالرّجوع عن الخير أو نادر الاستعمال في الرّجوع عن الشرّ و على التقديرين ففيه دلالة على أنّهم بتقاعدهم قد فوّتوا على أنفسهم الخير الكثير الّذى كان لهم عاجلا و آجلا.

و أمّا ثانيا فإنّ في قوله: عن نصرتك دلالة على أنّهم بقتال القاسطين ناصرون للّه سبحانه كما أنّهم بترك القتال ناكصون عن نصرته، و اللّه سبحانه يقول إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ و قال الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ يَقُولُوا فلم يكن استنصاره من ضعف و ذلّ بل استنصرهم و له جنود السّماوات و الأرض ليبلوهم أيّهم أحسن عملا و ليعلم اللّه من ينصره و رسله بالغيب فيستوجب بالقتال ثواب الامتثال.

ثمّ في اضافة النّصرة إلى كاف الخطاب إشارة إلى أنّ نصرته عليه السّلام هو نصرة اللّه، لأنّ إطاعة الرّسول و إطاعة وليّ الأمر هو إطاعة اللّه، لكونهم مبلّغين عن اللّه و الامر و النّاهى فى الحقيقة هو اللّه، و لذلك قرن اللّه طاعتهم بطاعته فى قوله: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ بل جعل طاعتهم عين طاعته فى قوله مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً.

روى فى الصّافى عن العياشى عن الباقر عليه السّلام قال: ذروة الأمر و سنامه و مفتاحه و باب الأشياء و رضى الرّحمن الطّاعة للامام بعد معرفته، ثمّ قال: إنّ اللّه تبارك و تعالى يقول مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ.

فانّ استشهاد الامام عليه السّلام لوجوب طاعة الامام بالاية مفيد لكون طاعته طاعة الرّسول كما أنّ طاعته طاعة اللّه.

و أمّا ثالثا فانّ قوله: و الابطاء عن إعزاز دينك تقريع شديد على المتقاعدين لافادته انّهم بتقاعدهم مذلّون للدين مضيّعون لمسالك الشّرع المبين، فقد ظهر بما ذكرنا كلّه أنّ فى قوله عليه الصّلاة و السلام تحذيرا عظيما للمتقاعدين.

و اكّد ذلك الغرض بقوله عليه السّلام فانّا نستشهدك عليه حيث خالف أمرك و ترك نصرتك و أهان دينك يا أكبر الشاهدين

و نستشهد عليه جميع من أسكنته أرضك و سماواتك

بار الها هر كدام بنده از بندگان تو كه شنيد گفتار با عدالت ما را كه ظلم كننده نيست و گفتار اصلاح كننده ما را كه افساد كننده نيست در دين و دنيا، پس امتناع كرد بعد از شنيدن او مر آنرا مگر از برگشتن از يارى تو، و تأخير نمودن از اعزاز دين تو، پس بدرستى كه ما شاهد مى گيريم تو را بر آن شخص أى بزرگترين شاهدها و شاهد مى گيريم تو را و جميع كسانى را كه ساكن فرموده ايشان را در زمين خودو آسمانهاى خود، پس تو بعد از آن شهادت غنى كننده از يارى او، و مؤاخذه كننده او را بگناه و معصيت او، و اللّه الهادي.

منبع:پژوهه تبلیغ

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS