دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خطبه 81 نهج البلاغه : تعريف زهد و پارسايى‏

خطبه 81 نهج البلاغه به تشریح موضوع "تعريف زهد و پارسايى‏" می پردازد.
No image
خطبه 81 نهج البلاغه : تعريف زهد و پارسايى‏

موضوع خطبه 81 نهج البلاغه

متن خطبه 81 نهج البلاغه

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 81 نهج البلاغه

تعريف زهد و پارسايى

متن خطبه 81 نهج البلاغه

و من كلام له (عليه السلام) في الزهد

أَيُّهَا النَّاسُ الزَّهَادَةُ قِصَرُ الْأَمَلِ وَ الشُّكْرُ عِنْدَ النِّعَمِ وَ التَّوَرُّعُ عِنْدَ الْمَحَارِمِ فَإِنْ عَزَبَ ذَلِكَ عَنْكُمْ فَلَا يَغْلِبِ الْحَرَامُ صَبْرَكُمْ وَ لَا تَنْسَوْا عِنْدَ النِّعَمِ شُكْرَكُمْ فَقَدْ أَعْذَرَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ بِحُجَجٍ مُسْفِرَةٍ ظَاهِرَةٍ وَ كُتُبٍ بَارِزَةِ الْعُذْرِ وَاضِحَةٍ

ترجمه مرحوم فیض

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است (در ترغيب مردم بترك دنيا و سپاسگزارى از نعمتها و بخششهاى خداوند متعال):

اى مردم (از آثار) زهد و دل نبستن بدنيا كم كردن آرزوها و سپاسگزارى از نعمتها (ى حقّ تعالى) و اجتناب و دورى از حرامها است، پس اگر باين سه چيز دست نيافتيد (نتوانستيد هر سه را انجام دهيد دو تاى از آنها را ترك ننمائيد، اوّل) حرام بر شكيبائى شما غلبه پيدا نكند (شكيبا باشيد و گرد معاصى نگرديد) و (دوّم) سپاسگزارى از نعمتها (ى حقّ تعالى) را فراموش نكنيد (زيرا اگر مخالفت نموديد، براى عذاب در قيامت) خداوند بوسيله حجّتهاى پيدا و روشن (پيغمبران و دليل عقل)

و كتابهاى (آسمانى كه) آشكار و هويدا (در دسترس همه شما است) جاى عذر براى شما باقى نگذاشته.

ترجمه مرحوم شهیدی

و از سخنان آن حضرت است اى مردم پارسايى، دامن آرزو در چيدن است، و شكر نعمت حاضر گفتن، و از ناروا پارسايى ورزيدن.  و اگر از عهده اين كار بر نياييد، چند كه ممكن است خود را از حرام واپاييد و شكر نعمت موجود فراموش منماييد. كه راه عذر بر شما بسته است، با حجّتهاى روشن و پديدار، و كتابهاى آسمانى و دليلهاى آشكار.

ترجمه مرحوم خویی

از جمله خطب آن مقتداى عالميان است كه ترغيب فرموده مردم را بآن بورع و زهادت و شكر و سپاس حضرت عزت باين نحو كه: أى مردمان زاهد بودن كوتاهى آرزوهاست و شكر كردن است بر نعمتها و پرهيزكاريست از حرامها، پس اگر بعيد باشد استجماع اين امور از شما پس لازم است كه غالب نشود حرام صبر شما را و فراموش ننمائيد نزد نعمتها شكر گذارى خود را، پس به تحقيق كه اظهار فرمود حضرت كردگار عذر خود را بسوى شما در تعذيب شما بحجتهاى روشن و نمايان و كتابهاى سماويه كه عذر آن ظاهر است و عيان در ميان مردمان.

شرح ابن میثم

و من كلام له عليه السّلام

أَيُّهَا النَّاسُ الزَّهَادَةُ قِصَرُ الْأَمَلِ- وَ الشُّكْرُ عِنْدَ النِّعَمِ وَ التَّوَرُّعُ عِنْدَ الْمَحَارِمِ- فَإِنْ عَزَبَ ذَلِكَ عَنْكُمْ فَلَا يَغْلِبِ الْحَرَامُ صَبْرَكُمْ- وَ لَا تَنْسَوْا عِنْدَ النِّعَمِ شُكْرَكُمْ- فَقَدْ أَعْذَرَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ بِحُجَجٍ مُسْفِرَةٍ ظَاهِرَةٍ- وَ كُتُبٍ بَارِزَةِ الْعُذْرِ وَاضِحَةٍ

اللغة

أقول: عزب: ذهب و بعد. و أعذر: أظهر عذره. و مسفرة: مشرقة.

المعنى

و أعلم أنّ قوله: أيّها الناس. إلى قوله: عند المحارم. تفسير للزهد

و قد رسمه بثلاثة لوازم له: الأوّل: قصور الأمل. و لمّا علمت فيما سلف أنّ الزهد هو إعراض النفس عن متاع الدنيا و طيّباتها و قطع الالتفات إلى ما سوى اللّه تعالى ظهر أنّ ذلك الإعراض مستلزم لقصر الأمل في الدنيا إذ كان الآمل إنّما يتوجّه نحو مأمول، و المتلفت إلى اللّه من الدنيا كيف يتصوّر طول أمله لشي ء منها. الثاني: الشكر على النعمة. و ذلك أنّ العبد بقدر التفاته عن أعراض الدنيا يكون

محبّته للّه و إقباله عليه و اعترافه الحقّ بالآية، و ذلك أنّ الشكر حال للقلب يثمرها العلم بالمشكور و هو في حقّ اللّه أن يعلم أنّه لا منعم سواه، و أنّ كلّ منعم يقال في العرف فهو واسطة مسخّرة من نعمته. و تلك الحال تثمر العمل بالجوارح. الثالث: الورع و هو لزوم الأعمال الجميلة و الوقوف على حدود عن التوّرط في محارمه و هو ملكة تحت العفّه، و قد علمت أنّ الوقوف على التوّرط في المحارم و لزوم الأعمال الجميلة لازمة للالتفات عن محابّ الدنيا و لذّاتها المنهىّ عن الميل إليها. و هذا التفسير منه عليه السّلام مستلزم للأمر به.

و قوله: بعد ذلك: فإن عزب عنكم

و قوله: بعد ذلك: فإن عزب عنكم. إلى آخره يحتمل معنيين: أحدهما: و هو الظاهر أنّه إن بعد عليكم و شقّ استجماع هذه الامور الثلاثة فالزموا منها الورع و الشكر. و كأنّه رخّص لهم في طول الأمل، و ذلك أنّه قد يتصوّر طوله فيما ينبغي من عمارة الأرض لغرض الآخرة، و لأنّ قصر الأمل لا يصدر إلّا عن غلبة الخوف من اللّه تعالى على القلب و الإعراض بالكلّيّة عن الدنيا و ذلك في غاية الصعوبة فلذلك نبّه على لزوم الشكر و الورع و رخّص في طول الأمل، و فسّر الورع بالصبر إذ كان لازما للورع، و هما تحت ملكة العفّة، ثمّ شجّعهم بذكر الغلب عن مقاومة الهوى، و نبّهم بذكر النسيان على لزوم التذكّر. الثاني: يحتمل أن يكون لمّا فسّر الزهد باللوازم الثلاثة في معرض الأمر بلزومها قال بعدها: فإن صعب عليكم لزوم الشكر و الثناء للّه و لزوم الأعمال الجميلة فاعدلوا إلى امور أسهل منها. فرخّص لهم في طول الأمل لما ذكرناه، ثمّ في التذكّر لنعم اللّه بحيث لا ينسى بالكلّيّة و يلتفت عنها عوضا عن دوام الحمد و الثناء، ثمّ في الصبر عند المحارم و عند الانقهار لغلبة دواعى الشيطان عوضا من لزوم الأعمال الجميلة عندها فإنّ الصبر عند شرب الخمر مثلا عند حضورها أهون على الطبع من الصوم عن ساير المباحات حينئذ و لزوم ساير الأعمال الجميلة.

و قوله: فقد أعذر إلى آخره.

و قوله: فقد أعذر. إلى آخره.

تأكيد لما سبق من أمره بالزهد، و جذب إليه. و أشار بالحجج إلى الرسل لقوله تعالى

رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ«» و لفظ الحجج مستعار، و وجه المشابهة أنّه لمّا كان ظهور الرسل قاطعا ألسنة حال الظالمين لأنفسهم في محفل القيامة عن أن يقولوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى «» أشبه الحجّة القاطعة فاستعير لفظها له، و بإسفارها و ظهورها إلى إشراق أنوار الدين عن نفوسهم الكاملة على نفوس الناقصين و هو استعارة أيضا، و أشار ببروز عذر الكتب إلى ظهورها أعذارا للّه إلى خلقه بتخويفهم و ترغيبهم و إرشادهم إلى طريق النجاة، و إسناد الأعذار إلى اللّه تعالى استعارة من الأقوال المخصوصة الّتي يبديها الإنسان عذرا لأفعال اللّه و أقواله الّتي عرّف خلقه فيها صلاحهم و أشعرهم فيها بلزوم العقاب لهم لو لم يلتفتوا إليها. و باللّه التوفيق.

ترجمه شرح ابن میثم

از سخنان آن حضرت (ع) كه در آن مردم را به ترك دنيا و سپاس از خدا تحريص فرموده اند

أَيُّهَا النَّاسُ الزَّهَادَةُ قِصَرُ الْأَمَلِ- وَ الشُّكْرُ عِنْدَ النِّعَمِ وَ التَّوَرُّعُ عِنْدَ الْمَحَارِمِ- فَإِنْ عَزَبَ ذَلِكَ عَنْكُمْ فَلَا يَغْلِبِ الْحَرَامُ صَبْرَكُمْ- وَ لَا تَنْسَوْا عِنْدَ النِّعَمِ شُكْرَكُمْ- فَقَدْ أَعْذَرَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ بِحُجَجٍ مُسْفِرَةٍ ظَاهِرَةٍ- وَ كُتُبٍ بَارِزَةِ الْعُذْرِ وَاضِحَةٍ

لغات

عزب: رفعت، دور شد.

اعذر: عذرش را آشكار كرد.

مسفره: درخشان و روشن.

ترجمه

اى گروه مردان سه چيز است كه نشانه زهد و بى رغبتى به دنياست.

1- كوتاهى آرزوها 2- سپاسگزارى از نعمتهاى خدا 3- دورى كردن از محرمات «اگر نتوانيد به همه اين امور عمل كنيد لازم است كه مراقب دو امر باشيد: اول آن كه حرام بر صبرتان غلبه نكند و شكيبايى خود را در برابر حرام از دست ندهيد. دوم آن كه در برابر نعمتها سپاسگزارى منعم حقيقى را از ياد نبريد، اگر نمى توانيد دست از آرزوهاى دور و دراز خود برداريد بارى اين دو كار نيك را عمل كنيد، شايد به وسيله آن دو موفّق به كناره گيرى از دنيا شويد. خداوند به واسطه انبيا و كتابهايى كه دلايل واضح و روشنى براى هدايت مى باشند، حجت را به شما تمام كرده است در پيشگاه خداوند هيچ عذر و بهانه اى از شما پذيرفته نيست.»

شرح

قوله عليه السلام: أيّها النّاس... إلى قوله: عند المحارم:

اين عبارت امام (ع) با ترسيم سه ويژگى، زهد را شرح و تفسير مى كند.

اوّل كوتاهى آرزوها: چنان كه پيش از اين توضيح داده شد، زهد عبارت است از كناره گيرى نفس از خوشيها و لذايذ دنيا و توجّه نداشتن به غير خدا كناره گيرى از دنيا، موجب كوتاهى آرزو مى شود، چون آرزومند به مورد آرزويش توجّه مى كند، ولى آن كه از دنيا روى برگرداند و بخدا توجّه كند، نمى تواند به چيزى جز خدا دل به بندد و يا آرزويى طولانى داشته باشد.

دوّم شكر بر نعمتها: توضيح مطلب اين كه بنده حق تعالى به همان اندازه كه از دنيا كناره گيرى كند بخداوند توجّه و محبّت پيدا مى كند و به حق اعتراف و اقرار خواهد داشت.

شكر حالتى قلبى و نتيجه آن آگاهى به مورد نعمت است. شكر در حق خداوند اين است كه انسان بداند جز حق تعالى نعمت دهنده اى نيست و هر نعمت دهنده اى كه جز خداوند فرض شود، واسطه در نعمتهاى الهى است و خود دريافت كننده نعمت از جانب اوست. اين توجّه نفسانى و اعتقاد قلبى باعث مى شود كه انسان در عمل شكرگزار خداوند باشد.

سوّم ورع و پارسايى: ورع عبارت است از التزام به انجام اعمال نيك و خوددارى از غرق شدن در محرّمات ورع از صفات راسخ در نفس و از ويژگيهاى عفّت شمرده مى شود. چنان كه دانسته شد، خوددارى از فرو افتادن در گرداب محرّمات و توجّه داشتن به انجام اعمال نيك، لازمه اش بى اعتنايى به محبّت و لذايذ دنياست. دلباختگى به دنيا در زبان شرع مورد نهى قرار گرفته است.

بنا بر اين شخص پارسا دلبسته بدنيا نيست و از خوشيهاى زودگذر آن اجتناب دارد. از كلام امام (ع) امر به پارسايى و دورى از محرّمات بخوبى استفاده مى شود.

قوله عليه السلام: بعد ذلك فان عزب عنكم إلى آخره:

اين فراز از سخنان امام (ع) احتمال يكى از دو معنى را دارد بشرح زير: 1- احتمال اوّل در معنى كلام كه بسيار هم روشن و واضح به نظر مى رسد اين است كه اگر جمع اين امور سه گانه «كوتاهى آرزو- شكر نعمت- دورى از محارم» در تحقّق زهد براى شما دشوار و غير ممكن است، حدّاقلّ پارسايى و شكرگزارى را از دست ندهيد.

گويا امام (ع) طول آرزو را بضرورت اجازه فرموده اند. چه طولانى بودن آرزو گاهى به منظور آباد كردن زمين به هدف آخرت انجام مى پذيرد. در اين صورت چندان زشت به نظر نمى رسد. مضافا بر اين كوتاهى آرزو در دنيا، جز با غلبه خوف خدا بر دل و دورى كامل از دنيا ميسّر نمى شود، و اين در نهايت سختى و دشوارى است. به همين دليل است كه امام (ع) به لزوم شكر و پارسايى براى تحقق يافتن زهد بسنده كرده، و طول آرزو را اجازه داده اند.

ورع را به صبر كه لازمه پارسايى است تفسير كرده اند. صبر و پارسايى از ويژگيهاى عفاف و پاكدامنى است.

پس از اين توصيه امام (ع) انسانها را به ايستادگى و مقاومت در برابر هواى نفس تشجيع كرده، براى پيشگيرى از فراموشكارى همواره بياد خدا بودن را دستور مى دهند.

2- احتمال دوّم در معنى سخن حضرت اين است، كه چون در زمينه دستور عملى، زهد را به دارا بودن سه خصوصيت تعبير كرده اند، بصورت تبصره اى بر دستور فرموده اند كه اگر بر شما لزوم و ثناگويى خدا و انجام اعمال نيك دشوار است، به امور آسانترى بپردازيد. آن گاه در توضيح امور آسانتر به همان دليل كه در احتمال اوّل بيان كرديم طول آرزو را اجازه داده اند. و سپس دستور مى دهند كه بايد مدام بياد نعمتهاى خداوند بود و بطور كلّى آنها را از ياد نبرد، كه اگر چنين باشيم بمنزله اين است كه مدام مشغول حمد و ثناى خداوند مى باشيم. پس از آن امر مى فرمايند كه بعوض انجام اعمال نيك در برابر محرمات صبر و شكيبايى نشان دهيم و در برابر خواسته هاى شيطان مغلوب نشويم، زيرا صبر از شراب خوارى مثلا از روزه گرفتن و خوددارى از خوردن چيزهاى مباح و ديگر اعمال نيك آسانتر است. نتيجه كلام اين كه امام (ع) راه رسيدن به زهد را به دو طريق نشان داده اند، تا انسانها براى تحقّق آن در وجود خود به هر طريق ممكن بكوشند.

قوله عليه السلام: فقد أعذر الى آخره

اين فراز از سخن امام (ع) تأكيد بر امريست كه به زهد و پارسايى كردند تا بيشتر انسانها را به سمت زهد و وارستگى جذب كنند، و با عبارت «حجج» به فرستادن انبيا اشاره فرموده اند چنان كه خداوند متعال مى فرمايد: رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ«».

لفظ «حجح» كه به معناى دلايل است، بر انبيا به عنوان خطبه 81 نهج البلاغه استعاره بكار رفته است وجه شباهت ميان دليل و پيامبر اين است، كه هر دو، مطلب مورد نظر را اثبات مى كنند. چون ظهور انبيا قطع كننده زبان حال ستمكاران است، كه در روزقيامت بهانه جويى نكرده و بگويند: وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَكْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولًا«» از اين جهت انبيا به دليل قاطع و برهان يقين شباهت پيدا كرده اند. بنا بر اين لفظ «حجّت» براى انبيا عاريه به كار رفته است. كلمات «اسفار» و «ظهور» براى جلوه هاى نورانى دين كه از نفوس كامل انبيا بر نفس ناقص خلايق مى تابد، استعاره بكار رفته است. منظور از ردّ بهانه جوئى خلق بوسيله كتاب، اين است كه خداوند كتابهاى آسمانى را بوسيله پيامبران ظاهر گردانيد تا بهانه را از دست خلق بگيرد و با ترس از عذاب و ترغيب و تشويق بهشت آنها را به راه نجات هدايت كند.

در كلام امام (ع) به عنوان خطبه 81 نهج البلاغه استعاره عذر را به خدا نسبت داده است. منظور گفتار مخصوصى است كه انسانها بعنوان خطبه 81 نهج البلاغه بهانه جويى در برابر افعال و اقوال خداوند، به كار مى برند. خداوند آنچه صلاح و خير آنها بوده است بيان كرده، و در صورت عدم توجّه به فرامين خداوند به آنها وعده كيفر و عقاب داده است.

بنا بر اين ظهور انبيا و انزال كتب براى ارشاد و راهنمايى و اتمام حجّت بر گمراهان بوده است. معناى كلام امام (ع) «فقد عذر...» همين است كه توضيح داده شد.

شرح مرحوم مغنیه

التورع عند المحارم:

أيّها النّاس، الزّهادة قصر الأمل، و الشّكر عند النّعم، و الورع عند المحارم. فإن عزب ذلك عنكم فلا يغلب الحرام صبركم، و لا تنسوا عند النّعم شكركم فقد أعذر اللّه إليكم بحجج مسفرة، ظاهرة و كتب بارزة العذر واضحة.

اللغة:

تورع عند المحارم: تحرّج منها و ابتعد عنها. و عزب: بعد.

المعنى:

لا يكون الزهد إلا في المقدور، و لو بالجد و الطلب، أما الزهد في غير المقدور فهو تماما كزهد الثعلب في العنب الذي قصرت يده عنه. و قد حدد الإمام الزهد بثلاثة أوصاف: الأول (قصر الأمل) و هو أن يحسب الانسان لنزول الموت به في أية لحظة تماما كالمحتضر، و يستعد له بالعمل الصالح. الثاني (الشكر عند النعم) بالطاعة، و بالفعل لا بالقول، و أوضح مظاهر الجحود و كفران النعم أن يستعين بها الانسان على معصية المنعم. الثالث (التورع عن المحارم). يكف عن المحرمات، و يقف عند الشبهات. و من أقوال الإمام: لا ورع كالوقوف عند الشبهة، و لا زهد كالزهد في الحرام.

(فإن عزب ذلك عنكم فلا يغلب الحرام صبركم، و لا تنسوا عند النعم شكركم).

ذلك اشارة الى العمل بالأوصاف الثلاثة مجتمعة، و المعنى اذا لم تعملوا بالثلاثة فعليكم أن تعملوا بالوصفين الأخيرين، و لا يجوز تركهما بحال، و هما الكف عن المحرمات، و شكر المنعم، أما طول الأمل فإذا لم يؤد الى فعل الحرام فليس بحرام لأنه أشبه بحديث النفس الذي لا مؤاخذة عليه، و من أجل هذا رخص به الإمام.

(فقد أعذر اللّه اليكم) أي لم يدع لكم عذرا تعللون به، ذلك بأنه تعاهدكم (بحجج مسفرة ظاهرة) من منطق الحس و العقل (و كتب بارزة العذر واضحة).

ان ما أنزله سبحانه في كتابه من آيات محكمات هي عذر واضح له، جلت حكمته، فيما ينزله بالعاصي من العقوبات.

و الخلاصة ان اللّه تعالى منح الانسان العقل و القدرة و الارادة، و أوضح له نهج السبيل، و لم يدع له من عذر إن تنكب عنه، و هذه بمجموعها حجة كاملة للّه على من سوّلت له نفسه أن يتعدى حدوده و أحكامه. 

شرح منهاج البراعة خویی

و من خطبة له عليه السلام

و هى الثمانون من المختار فى باب الخطب أيّها النّاس الزّهادة قصر الأمل، و الشّكر عند النّعم، و الورع عند المحارم، فإن عزب ذلك عنكم فلا يغلب الحرام صبركم، و لا تنسوا عند النّعم شكركم، فقد أعذر اللّه إليكم بحجج مسفرة و كتب بارزة العذر واضحة.

اللغة

(الزّهادة) كسعادة و الزّهد بمعنى و هو ترك الميل إلى الشي ء و في الاصطلاح إعراض النّفس عن الدّنيا و طيّباتها، و قيل: هو ترك راحة الدّنيا طلبا لراحة الآخرة و (عزب) الشي ء بالعين المهملة و الزّاء المعجمة غاب و ذهب و (أعذر اللّه إليكم) أظهر عذره و الأظهر أن يكون الهمزة للسلب كما قيل في الحديث: أعذر اللّه إلى من بلغ من العمر ستّين سنة، أى أزال عذره قال في النّهاية أى لم يبق فيه موضعا للاعتذار حيث أمهله طول هذه المدّة و لم يعتذر.

الاعراب

الواو في قوله و الشكر و الورع عاطفة تفيد الجمع مع المصاحبة، قوله: و كتب بارزة العذر واضحة، اعلم أنّه قد حقّق في الأدبيّة أنّ النعت لا بدّ أن يطابق منعوته في وجوه الاعراب الثلاثة الرّفع و النّصب و الجرّ و في التّعريف و التنكير تقول جاء زيد الفاضل بالرّفع فيهما و جائنى رجل فاضل كذلك و هكذا.

و أن يطابقه فى الافراد و التّثنية و الجمع و التذكير و التّأنيث أيضا إن اسند النّعت إلى ضمير المنعوت حقيقة أو تأويلا و نعنى بالاسناد الحقيقى ان يجرى النعت على من هوله، تقول جائتنى امرأة كريمة و رجل كريم و رجلان كريمان و رجال كرام و هكذا، ففي الوصف في الجميع ضمير مستتر عايد إلى الموصوف باعتبار حاله في التأنيث و نقيضه و الافراد و نقيضيه، و نعنى بالاسناد التأويلي أن يجرى النعت على غير من هو له إذا حوّل الاسناد عن الظاهر إلى ضمير المنعوت.

و جرّ الظاهر بالاضافة إن كان معرفة و نصب على التميز إن كان نكرة تقول جائتنى امرأة كريمة الاب بالاضافة أو كريمة أبا بالتميز و جائني رجلان كريما الاب أو كريمان ابا و رجال كرام الآباء أو كرام آباء فانّ الوصف في جميع ذلك رافع ضمير الموصوف تحويلا و تأويلا.

و ان اسند النّعت إلى الاسم الظاهر أو إلى الضّمير البارز لا يلاحظ حال المنعوت في الافراد و نقيضيه و التذكير و نقيضه بل يعطى الوصف حكم الفعل تقول: مررت برجل قائمة امّه و بامرئة قائم أبوها كما تقول قامت امّه و قام أبوها و هكذا تقول أيضا جائني غلام امرئة ضاربة هي و أمة رجل ضاربها هو، كما تقول ضربته هى و ضربه هو و هكذا.

إذا عرفت ذلك فأقول: إنّ قوله عليه السّلام بارزة العذر صفة للكتب مسند إلى ضمير موصوفه تأويلا، و قوله واضحة صفة أيضا لكنها مسندة إلى الضمير حقيقة أو محذوفة الفاعل بقرينة المذكور و لذلك وافقتا مع الموصوف في الاعراب و التأنيث و التّنكير و انّما اتى بهما مفردا إمّا باعتبار فاعلهما أو باعتبار تأويل الموصوف بالمفرد فافهم.

المعنى

اعلم أنّ مقصوده بهذه الخطبة بيان معنى الزّهد و التنبيه على لزومه لكونه من عظائم مكارم الصالحين و جلايل صفات المتّقين و عمدة مقامات السالكين إلى اللّه تعالى بقدمي الطاعة و اليقين، و الرّغبة ضدّه و الأوّل من جنود العقل و الثّاني من جنود الجهل و قد فسّره بقوله (أيّها النّاس الزّهادة قصر الامل و الشّكر عند النّعم و الورع عن المحارم) و هذه الثّلاثة من لوازم الزّهد فيكون تعريفا بالخاصّة المركبة و إنّما قلنا إنّها من لوازمه لأنّ الزّهد في الحقيقة عبارة عن اعراض النّفس عن الدّنيا و إقبالها إلى الآخرة، و من هنا قيل إنّه جعل القلب حيّا بمشاهدة أحوال الآخرة و ميّتا في طمع الدّنيا، و من المعلوم أن إعراض النّفس عن الدّنيا مستلزم لقصر الأمل فيها، و الاقبال إلى الآخرة مستلزم للشّكر إذ الكفران موجب للعذاب باعث للسّخط و العقاب كما قال تعالى: وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ.

و كذلك يلزمه الورع عن المحارم و الكفّ عنها إذ لا ينال ما عند اللّه إلّا بالورع قال الصّادق عليه السّلام في رواية الوسايل: عليكم بالورع فانّه الدّين الذي نلازمه و ندين اللّه تعالى به و نريده ممّن يوالينا لا تتعبونا بالشّفاعة.

و في حديث أبي ذر قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: يا أبا ذر من لم يأت يوم القيامة بثلاث فقد خسر، قلت: و ما الثلاث فداك أبي و امّي قال: ورع يحجزه عمّا حرّم اللّه عزّ و جلّ عليه، و حلم يردّ به جهل السّفيه، و خلق يدارى به النّاس، هذا.

و لما كان ملازمة هذه الامور الثلاثة بأجمعها شاقّة صعبة في حقّ الأغلب من النّاس لا جرم رخّص لهم في طول الأمل بقوله (فان عزب) و بعد (ذلك عنكم فلا يغلب الحرام صبركم و لا تنسوا عند النّعم شكركم) يعنى أنّكم إن لم تتمكّنوا من الاتيان بالامور الثلاثة فلا محالة لا تتركوا الاثنين إذ ما لا يدرك كلّه لا يترك كلّه، و إنما رخّص في ترك طول الأمل و لم يرخّص في ترك الشّكر أو الورع لأنّ طول الأمل ليس محرما بالذّات و إن كان ينجرّ إلى المحرم احيانا بخلاف الكفران و التّقحم في المحارم، فانّهما محرّمان بالذّات و التّرخيص فيهما موجب للاغراء بالقبيح.

ثمّ اكد ملازمة الزّهادة و علل لزومها بقوله (فقد أعذر اللّه اليكم بحجج مسفرة و كتب بارزة العذر واضحة) يعنى أظهر عذره إليكم في تعذيبكم لو خالفتم تكاليفه باقامة الحجج الظاهرة المضيئة و إنزال الكتب الواضحة التي أبرز فيها عذره، إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيا وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوى وَ الرَّكْبُ أَسْفَلَ، و لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ.

أو أنّه سبحانه أزال عذره باقامة البراهين العقليّة و النقلية و الحجج الباطنيّة و الظاهرية فلم يبق لكم مقام للاعتذار و أن تقولوا يوم القيامة وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَكْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولًا.

تبصرة

ينبغي أن نشير الى بعض ما ورد في فضيلة صفة الزهادة و ذمّ نقيضها أعنى الرغبة من الآيات و الأخبار و نردف ذلك بذكر اقسام الزّهد.

فأقول قال سبحانه: فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ قالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ، وَ قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا يُلَقَّاها إِلَّا الصَّابِرُونَ.

فنسب الزّهد إلى العلماء و وصف أهله بالعلم، و هو غاية المدح و الثناء و قال: وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى و قال مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَ مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ.

و أما الاخبار ففي الكافي في باب ذم الدّنيا و الزّهد فيها باسناده عن الهيثم بن واقد الحريرى عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: من زهد في الدّنيا أثبت اللّه الحكمة في في قلبه و أنطق بها لسانه و بصّره عيوب الدّنيا دائها و دوائها و أخرجه من الدّنيا سالما إلى دار السّلام.

و عن حفص بن غياث عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: سمعته يقول جعل الخير كلّه في بيت و جعل مفتاحه الزّهد في الدّنيا.

و عن أبي حمزة عن أبي جعفر عليه السّلام قال: قال أمير المؤمنين عليه السّلام إنّ من أعون الأخلاق على الدّين الزّهد في الدّنيا.

و عن عليّ بن هاشم بن البريد عن أبيه أنّ رجلا سأل عليّ بن الحسين عليهما السّلام عن الزّهد فقال: عشرة أشياء فأعلى درجة الزّهد أدنى درجة الورع، و أعلى درجة الورع أدنى درجة اليقين، و أعلى درجة اليقين أدنى درجة الرّضا ألا و إنّ الزّهد في آية من كتاب اللّه عزّ و جلّ: لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ.

و عن سفيان بن عيينة قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام و هو يقول: كلّ قلب فيه شكّ أو شرك فهو ساقط، و إنّما أرادوا بالزّهد في الدّنيا لتفرغ قلوبهم في الآخرة و عن محمّد بن مسلم عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: قال أمير المؤمنين عليه السّلام إنّ علامة الرّاغب في ثواب الآخرة زهده في عاجل زهرة الحياة الدّنيا، أما إنّ زهد الزّاهد في هذه الدّنيا لا ينقصه ممّا قسم اللّه عزّ و جلّ له فيها و إن زهد، و إنّ حرص الحريص على عاجل زهرة الدّنيا لا يزيده فيها و إن حرص، فالمغبون من حرّم حظّه من الآخرة.

الى غير ما في هذا المعنى من الرّوايات، و قد عقد في الكافي با بالها و مضى شطر منها في شرح الخطبة الثامنة و العشرين اذا عرفت ذلك فلنذكر اقسام الزّهد.

فأقول انّه ينقسم على ما ذكره أبو حامد الغزالى في احياء العلوم، تارة بالنظر الى نفسه، و اخرى بالنّظر الى المرغوب فيه، و ثالثة بالنّظر الى المرغوب عنه.

اما الاول فهو انّه يتفاوت بحسب الشدّة و الضّعف و الكمال و النقصان على مراتب ثلاث.

المرتبة الاولى و هى السّفلى أن يزهد في الدّنيا و هو لها راغب و القلب اليها مايل و نفسه لها مشتهية و لكنّه يجاهدها و يكفّها و هذا يسمّى المتزّهد.

المرتبة الثّانية ترك الدّنيا طوعا لاستحقاره إيّاها بالاضافة إلى ما طمع فيه كالذي يترك درهما لأجل درهمين فانّه لا يشقّ عليه ذلك و إن كان يحتاج إلى انتظار قليل و لكن هذا الزّاهد لا محالة يرى زهده و يلتفت إليه، و يكون معجبا بنفسه و يزهده و يظن في نفسه أنّه ترك شيئا له قدر لما هو أعظم قدرا منه.

المرتبة الثالثة و هي العليا الزّهد طوعا و الزّهد في الزهد بأن لا يرى زهده إذ لا يرى أنّه ترك شيئا لمعرفته بأنّ الدنيا لا شي ء كمن ترك قذرة و أخذ جوهرة فلا يرى ذلك معاوضة و لا يرى نفسه تاركا شيئا إذا لدنيا بالنّسبة الى الآخرة أخسّ من قذرة بالنّسبة إلى الجوهرة فهذا هو الكمال في الزّهد و سببه كمال المعرفة.

و اما الثاني فهو أنّه ينقسم بالنّسبة إلى المرغوب فيه أيضا على ثلاث مراتب.

المرتبة الاولى أن يكون المرغوب فيه النّجاة من النّار و من ساير الآلام كعذاب القبر و طول الحساب و خطر الصراط و ساير ما بين يدي الانسان من الأهوال على ما وردت في الأخبار.

المرتبة الثانية أن يكون المرغوب فيه اللذائذ الموعودة و النعم الموجودة في الجنّة من الحور و القصور و الأنهار و الأثمار و ساير ما أعدّت للمتقين و هذا زهد الراجين فانّهم لم يتركوا الدنيا قناعة بالعدم و خلاصا من الألم و إنّما تركوها رغبة في وجود دائم و طمعا في نعمة غير منقطعة.

المرتبة الثالثة أن لا يكون له رغبة إلّا في اللّه و في لقائه فلا يكون له توجّه إلى الآلام ليقصد الخلاص منها، و لا التفات إلى النعم ليقصد الفوز بها، بل هو مستغرق الهمّ باللّه و هو الذي أصبح و همّه هم واحد، و هو الموحّد الحقيقي الذي لا يطلب غير اللّه إذ طلب غيره سبحانه لا يخلو من شرك خفيّ.

و هذه المرتبة مختصّة بالتّأمين في المحبة و الكاملين في مقام الرّضا، و ليس غرضهم إلّا تحصيل الرّضوان و لا لهم نظر إلى الحور و القصور و ساير اللذائذ الموجودة في الجنان لأنّ لذايذ الجنّة كلّها عندهم بالنسبة إلى لذّة الاستغراق و الفناء مثل لذّة اللعب بالعصفور و الاستيلاء عليه بالنّسبة إلى لذّة الملك و الاستيلاء على أطراف الأرض و رقاب الخلق، و الطالبون لنعيم الجنة عند أهل المعرفة و الكمال كالصبىّ الطالب للّعب بالعصفور التارك للذّة السّلطنة و الملك من حيث قصوره عن ادراك هذه اللذة و إلى هذه أشير في قوله: وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ.

اى الرّضوان من اللّه اكبر من جميع ما في الجنات من اللذات و هو الفوز العظيم اذ هو غاية كلّ لذّة و منتهى كلّ سعادة يستحقر دونه كلّ بهجة.

و اما الثالث أعنى الانقسام بالنّسبة إلى المرغوب عنه فنقول: إنّ الأقسام بالنّسبة إلى ذلك كثيرة غير محصورة إلّا أنّ هناك مجامع محيطة بها إجمالا و هى أيضا متفاوتة المراتب بعضها أجمل و بعضها أشرح لآحاد الأقسام و أقرب إلى التفصيل.

أمّا الاجمال في الدّرجة الأولى فهو كلّ ما سوى اللّه فينبغى أن يزهد فيه حتّى يزهد في نفسه أيضا.

و أمّا الاجمال في الدّرجة الثّانية فهو أن يزهد في كلّ صفة للنّفس فيها تمتع و شهوة، و هذا يتناول جميع مقتضيات الطبع من الشهوة و الغضب و الكبر و الرّياسة و المال و الجاه و غيرها.

و أمّا الاجمال في الدّرجة الثّالثة فهو أن يزهد في المال و الجاه و أسبابهما إذ إليهما ترجع جميع حظوظ النّفس.

و أما الاجمال في الدّرجة الرّابعة فهو أن يزهد في العلم و القدرة و الدّينار و الدرهم و الجاه إذ الأموال و إن كثرت أصنافها فيجمعها الدّينار و الدرهم، و الجاه و إن كثرت أسبابه فيرجع الى العلم و القدرة و أعنى به كلّ علم و قدرة يتعلّق بملك القلوب فانّ المقصود بالجاه ملك القلوب و القدرة و الاستيلاء عليها مع الشّعور بذلك كما أنّ المقصود بالمال ملك الأعيان و القدرة عليها، فان جاوزنا عن هذا التفصيل الاجمالي إلى شرح و تفصيل أبلغ من ذلك يكاد يخرج ما فيه الزّهد عن الحصر، و قد ذكر اللّه تعالى في آية واحدة سبعة منها فقال: زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَناطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ.

ثمّ ردّها في آية اخرى إلى خمسة فقال عزّ و جلّ: اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ.

ثمّ ردّها في موضع آخر الى اثنين فقال تعالى: إِنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ.

ثمّ ردّ الكلّ الى واحد فقال: وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى .

فالهوى لفظ جامع لجميع حظوظ النّفس في الدّنيا فينبغي أن يكون الزّهد فيه، فأعلى مراتب الزهد بالنّسبة إلى المرغوب عنه هو الزّهد عن ما سوى اللّه، و بعدها الزّهد عن حظوظ النّفس و أدناها الزّهد عن المحرمات الشّرعيّة، و اللّه ولىّ التّوفيق.

شرح لاهیجی

و من كلام له (علیه السلام) يعنى از كلام امير المؤمنين عليه السّلام است ايّها النّاس الزّهادة قصر الامل و الشّكر عند النّعم و الورع عند المحارم يعنى اى مردمان از معرّفات و لوازم زهد و بى رغبتى و ترك دنيا كوتاهى اميد و آرزوى دنيا است يعنى نداشتن آرزوى امور دنياويّه بعيدة الحصول كثيرة الاسباب و شكر منعم حقيقى در نزد جميع نعمتها اگر چه اندك باشد و خوددارى در ارتكاب جميع محرّمات و شكّى نيست كه آرزوهاى دور و دراز دنيائى و اداء نكردن شكر نعمت و جرات در ارتكاب محرّمات نيست مگر بسبب محبّت دنيا و تعشّق بزيب و زينت دنيا پس نقايص اينها نباشد مگر از معرّفات و لوازم بى رغبتى و ترك دنيا فان غرب ذلك عنكم فلا يغلب الحرام صبركم و لا تنسوا عند النّعم شكركم يعنى اگر زهادت و ترك دنيا دور باشد از شما پس البتّه بايد غلبه نكند حرام و منهيّات صبر از دنيا شما را يعنى كف نفس شما از محرّمات مغلوب ارتكاب بمحرّمات نباشد و البتّه محترز از محرّمات باشيد و بايد فراموش نكنيد در نزد وصول به نعمتها شكر منعم حقيقى را يعنى اگر ترك دنيا نكنيد فى الجمله معرّفات و لوازم زهادت و ترك دنيا را ملازم باشيد كه باعث استخلاص از هلاكت اخروى است اگر چه مستحقّ اعلى درجات نجات و جنات نباشد بلكه مواظبت و دوام اين دو خصلت سبب توفيق رسيدن بزهادت و ترك دنيا خواهد شد فقد اعذر اللّه اليكم بحجج مسفرة ظاهرة و كتب بارزة العذر واضحة يعنى بتحقيق كه خداى (تعالى) زوال عذر و حجّة از شما كرده است بجهة حجّتهاى روشن ظاهر پيغمبران و عقول و كتابهاى آشكار در حجّت و در ظاهر و در حقيقت پس با وجود حجج و كتب ظاهره بيّنه آشكار عذر ارتكاب محارم و كفران نعمت و عبادت خدا نكردن از شما مرتفع خواهد بود زيرا كه غايت مرتبه انذار و تخويف بارسال رسل و انزال كتب حاصل است

شرح ابن ابی الحدید

و من كلام له ع

أَيُّهَا النَّاسُ الزَّهَادَةُ قِصَرُ الْأَمَلِ- وَ الشُّكْرُ عِنْدَ النِّعَمِ وَ التَّوَرُّعُ عِنْدَ الْمَحَارِمِ- فَإِنْ عَزَبَ ذَلِكَ عَنْكُمْ فَلَا يَغْلِبِ الْحَرَامُ صَبْرَكُمْ- وَ لَا تَنْسَوْا عِنْدَ النِّعَمِ شُكْرَكُمْ- فَقَدْ أَعْذَرَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ بِحُجَجٍ مُسْفِرَةٍ ظَاهِرَةٍ- وَ كُتُبٍ بَارِزَةِ الْعُذْرِ وَاضِحَةٍ فسر ع لفظ الزهادة- و هي الزهد بثلاثة أمور- و هي قصر الأمل- و شكر النعمة و الورع عن المحارم- فقال لا يسمى الزاهد زاهدا حتى يستكمل هذه الأمور الثلاثة- ثم قال فإن عزب ذلك عنكم أي بعد- فأمران من الثلاثة لا بد منهما و هما الورع و شكر النعم- جعلهما آكد و أهم من قصر الأمل- . و اعلم أن الزهد في العرف المشهور- هو الإعراض عن متاع الدنيا و طيباتها- لكنه لما كانت الأمور الثلاثة طريقا موطئة إلى ذلك- أطلق ع لفظ الزهد عليها على وجه المجاز- . و قوله فقد أعذر الله إليكم أي بالغ- يقال أعذر فلان في الأمر أي بالغ فيه- و يقال ضرب فلان فأعذر أي أشرف على الهلاك- و أصل اللفظة من العذر- يريد أنه قد أوضح لكم بالحجج النيرة المشرقة- ما يجب اجتنابه و ما يجب فعله- فإن خالفتم استوجبتم العقوبة- فكان له في تعذيبكم العذر

الآثار و الأخبار الواردة في الزهد

و الآثار الواردة في الزهد كثيرة-

قال رسول الله ص أفلح الزاهد في الدنيا- حظي بعز العاجلة و بثواب الآخرة

و قال ص من أصبحت الدنيا همه و سدمه- نزع الله الغنى من قلبه و صير الفقر بين عينيه- و لم يأته من الدنيا إلا ما كتب له- و من أصبحت الآخرة همه و سدمه نزع الله الفقر عن قلبه- و صير الغنى بين عينيه و أتته الدنيا و هي راغمة

و قال ع للضحاك بن سفيان ما طعامك- قال اللحم و اللبن- قال ثم يصير إلى ما ذا قال إلى ما علمت- قال فإن الله ضرب ما يخرج من ابن آدم مثلا للدنيا. و كان الفضيل بن عياض يقول لأصحابه إذا فرغ من حديثه- انطلقوا حتى أريكم الدنيا فيجي ء بهم إلى المزبلة- فيقول انظروا إلى عنبهم و سمنهم و دجاجهم و بطهم- صار إلى ما ترون- .

و من الكلام المنسوب إلى المسيح ع الدنيا قنطرة فاعبروها و لا تعمروها

سئل رسول الله ص عن قوله سبحانه- فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ- فقال إذا دخل النور القلب انفسح فذلك شرح الصدر- فقيل أ فلذلك علامة يعرف بها قال نعم- الإنابة إلى دار الخلود و التجافي عن دار الغرور- و الاستعداد للموت قبل نزوله

قالوا أوحى الله تعالى إلى نبي من الأنبياء- اتخذ الدنيا ظئرا و اتخذ الآخرة أما

- . الشعبي ما أعلم لنا و للدنيا مثلا إلا قول كثير- 

  • أسيئي بنا أو أحسني لا ملومةلدينا و لا مقلية إن تقلت

- . بعض الصالحين المستغني عن الدنيا بالدنيا- كالمطفئ النار بالتبن- . و في بعض الكتب القديمة الإلهية- قال الله للدنيا من خدمني فاخدميه- و من خدمك فاستخدميه- . دخل محمد بن واسع على قتيبة بن مسلم- و عليه مدرعة من صوف فقال ما هذه- فسكت فأعاد عليه السؤال- فقال أكره أن أقول زهدا فأزكي نفسي أو فقرا فأشكو ربي- . قيل في صفة الدنيا و الآخرة- هما كضرتين إن أرضيت إحداهما أسخطت الأخرى- . قيل لمحمد بن واسع إنك لترضى بالدون- قال إنما رضي بالدون من رضي بالدنيا- . خطب أعرابي كان عاملا لجعفر بن سليمان- على ضرية يوم جمعة خطبة- لم يسمع أوجز منها و لا أفصح- فقال إن الدنيا دار بلاغ و إن الآخرة دار قرار- فخذوا من ممركم لمستقركم- و لا تهتكوا أستاركم عند من لا تخفى عليه أسراركم- و أخرجوا من الدنيا قلوبكم قبل أن تخرج منها أبدانكم- ففيها جئتم و لغيرها خلقتم- إن المرء إذا هلك قال الناس ما ترك- و قالت الملائكة ما قدم- فلله آثاركم قدموا بعضا يكن لكم- و لا تؤخروا كلا فيكون عليكم أقول قولي هذا- و أستغفر الله و المدعو له الخليفة ثم الأمير جعفر و نزل- . أبو حازم الأعرج الدنيا كلها غموم- فما كان فيها سرورا فهو ربح- . محمد بن الحنفية من عزت عليه نفسه هانت عليه الدنيا- .

قيل لعلي بن الحسين ع من أعظم الناس خطرا- قال من لم ير الدنيا لنفسه خطرا

قال المسيح ع لأصحابه حب الدنيا رأس كل خطيئة- و اقتناء المال فيها داء عظيم- قالوا له كيف ذلك- قال لا يسلم صاحبه من البغي و الكبر قيل فإن سلم منهما- قال يشغله إصلاحه عن ذكر الله

أشرف أبو الدرداء على أهل دمشق- فقال يا أهل دمشق تبنون ما لا تسكنون- و تجمعون ما لا تأكلون و تأملون ما لا تدركون- أين من كان قبلكم بنوا شديدا- و أملوا بعيدا و جمعوا كثيرا- فأصبحت مساكنهم قبورا و جمعهم بورا و أملهم غرورا- . قال المأمون لو سئلت الدنيا عن نفسها- لم تسطع أن تصف نفسها بأحسن من قول الشاعر- 

  • إذا امتحن الدنيا لبيب تكشفتله عن عدو في ثياب صديق

و قال رجل يا رسول الله كيف لي أن أعلم أمري- قال إذا أردت شيئا من أمور الدنيا فعسر عليك فاعلم أنك بخير- و إذا أردت شيئا من أمر الدنيا فيسر لك- فاعلم أنه شر لك

قال رجل ليونس بن عبيد- إن فلانا يعمل بعمل الحسن البصري- فقال و الله ما أعرف أحدا يقول بقوله- فكيف يعمل بعمله قيل فصفه لنا- قال كان إذا أقبل

فكأنه أقبل من دفن حبيب- و إذا جلس فكأنه أسير أجلس لضرب عنقه- و إذا ذكرت النار فكأنها لم تخلق إلا له- . و قال بعض الصالحين لرجل يا فلان- هل أنت على حال أنت فيها مستعد للموت قال لا- قال فهل أنت عالم بأنك تنتقل إلى حال ترضى به قال لا- قال أ فتعلم بعد الموت دارا فيها مستعتب قال لا- قال أ فتأمن الموت أن يأتيك صباحا أو مساء قال لا- قال أ فيرضى بهذه الحال عاقل- و قال أبو الدرداء أضحكتني ثلاث و أبكتني ثلاث- أضحكني مؤمل الدنيا و الموت يطلبه- و غافل و ليس بمغفول عنه- و ضاحك مل ء فيه لا يدرى أ راض عنه الله أم ساخط- و أبكاني فراق محمد و حزبه و أبكاني هول الموت- و أبكاني هول الموقف يوم تبدو السرائر- حين لا أدري أ يؤخذ بي إلى جنة أم إلى نار- . و كان عبد الله بن صغير يقول- أ تضحك و لعل أكفانك قد خرجت من عند القصار- و كان يقال من أتى الذنب ضاحكا دخل النار باكيا- . و كان مالك بن دينار يقول- وددت أن رزقي في حصاة أمصها حتى أبول- فلقد اختلفت إلى الخلاء حتى استحييت من ربي- .

و قال رسول الله ص لا يبلغ العبد أن يكون من المتقين- حتى يدع ما ليس به بأس حذرا عما به البأس

و قال المسيح ع بحق أقول لكم إن من طلب الفردوس فخبز الشعير- و النوم على المزابل مع الكلاب له كثير

- . و أوصى ابن محرز رجلا- فقال إن استطعت أن تعرف و لا تعرف و تسأل و لا تسأل- و تمشي و لا يمشى إليك فافعل- .

و قال علي ع طوبى لمن عرف الناس و لم يعرفوه تعجلت له منيته- و قل تراثه و فقد باكياته

- . و كان يقال في الجوع ثلاث خصال- حياة للقلب و مذلة للنفس- و يورث العقل الدقيق من المعاني- . و قال رجل لإبراهيم بن أدهم أريد أن تقبل مني دراهم- قال إن كنت غنيا قبلتها منك- و إن كنت فقيرا لم أقبلها- قال فإني غني قال كم تملك قال ألفي درهم- قال أ فيسرك أن تكون أربعة آلاف قال نعم- قال لست بغني و دراهمك لا أقبلها- . و كان أبو حازم الأعرج إذا نظر إلى الفاكهة في السوق- قال موعدك الجنة إن شاء الله تعالى- . و مر أبو حازم بالقصابين- فقال له رجل منهم يا أبا حازم هذا سمين فاشتر منه- قال ليس عندي دراهم قال أنا أنظرك- قال فأفكر ساعة ثم قال أنا أنظر نفسي- . نزل الحجاج في يوم حار على بعض المياه و دعا بالغداء- و قال لحاجبه انظر من يتغدى معي- و اجهد ألا يكون من أهل الدنيا- فرأى الحاجب أعرابيا نائما- عليه شملة من شعر فضربه برجله- و قال أجب الأمير فأتاه فدعاه الحجاج إلى الأكل- فقال دعاني من هو خير من الأمير فأجبته قال من هو- قال الله دعاني إلى الصوم فصمت- قال أ في هذا اليوم الحار قال نار جهنم أشد حرا- قال أفطر و تصوم غدا- قال إن ضمنت لي البقاء إلى غد قال ليس ذلك إلي- قال فكيف أدع عاجلا لآجل لا تقدر عليه- قال إنه طعام طيب- قال إنك لم تطيبه و لا الخباز و لكن العافية طيبته لك- . و قال شبيب كنا سنة في طريق مكة- فجاء أعرابي في يوم صائف شديد الحر- و معه جارية سوداء و صحيفة- فقال أ فيكم كاتب قلنا نعم و حضر غداؤنا- فقلنا له لو دخلت فأصبت من طعامنا قال إني صائم- قلنا الحر و شدته و جفاء البادية- فقال إن الدنيا كانت و لم أكن فيها- و ستكون و لا أكون فيها و ما أحب أن أغبن أمامي- ثم نبذ إلينا الصحيفة- فقال للكاتب اكتب و لا تزد على ما أمليه عليك- هذا ما أعتق عبد الله بن عقيل الكلبي- أعتق جارية له سوداء اسمها لؤلؤة- ابتغاء وجه الله و جواز العقبة- و إنه لا سبيل له عليها إلا سبيل الولاء- و المنة لله علينا و عليها واحدة- .

قال الأصمعي فحدث بذلك الرشيد- فأمر أن يعتق عنه ألف نسمة و يكتب لهم هذا الكتاب- . و قال خالد بن صفوان بت ليلتي هذه أتمنى- فكبست البحر الأخضر بالذهب الأحمر- فإذا الذي يلقاني من ذلك رغيفان و كوزان و طمران- . و رأى رجل رجلا من ولد معاوية يعمل على بعير له- فقال هذا بعد ما كنتم فيه من الدنيا- قال رحمك الله يا ابن أخي ما فقدنا إلا الفضول- . و قال الحسن يا ابن آدم- إنما أنت أيام مجموعة كلما ذهب يوم ذهب بعضك- . قال يونس الكاتب- لو قيل بيت دريد في زاهد كان به جديرا- 

  • قليل التشكي للمصيبات ذاكرمن اليوم أعقاب الأحاديث في غد

- . و قال الحسن ما أطال عبد الأمل إلا أساء العمل- . و قال رجل للفضيل بن عياض ما أعجب الأشياء- قال قلب عرف الله ثم عصاه- . قال وكيع ما أحسنت قط إلى أحد و لا أسأت إليه قيل كيف- قال لأن الله تعالى قال- إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها

و قال الحسن لرجل- إن استطعت ألا تسي ء إلى أحد ممن تحبه فافعل- قال الرجل يا أبا سعيد أ و يسي ء المرء إلى من يحبه- قال نعم نفسك أحب النفوس إليك- فإذا عصيت الله فقد أسأت إليها- . و كان مالك بن دينار إذا منع نفسه شيئا من الشهوات- قال اصبري فو الله ما منعك إلا لكرامتك علي- .

قام رسول الله ص الليل حتى تورمت قدماه- فقيل له يا رسول الله أ تفعل هذا- و قد غفر الله ما تقدم من ذنبك و ما تأخر- قال أ فلا أكون عبدا شكورا

- . و قال عبد الله بن مسعود- لا يكونن أحدكم جيفة ليله قطرب نهاره- . و كان يقال من كثرت صلاته بالليل حسن وجهه بالنهار- . و كان مالك بن دينار يقول في قصصه- ما أشد فطام الكبر و ينشد- 

  • أ تروض عرسك بعد ما هرمتو من العناء رياضة الهرم

- . و قال آخر- 

  • إن كنت تؤمن بالقيامةو اجترأت على الخطيئة
  • فلقد هلكت و إن جحدت فذاك أعظم للبلية

شرح نهج البلاغه منظوم

و من كلام لّه عليه السّلام

ايّها النّاس، الزّهادة قصر الأمل، و الشّكر عند النّعم، و الورع عند المحارم، فان عزب ذلك عنكم فلا يغلب الحرام صبركم، و لا تنسوا عند النّعم شكركم، فقد اعذر اللّه اليكم بحجج مّسفرة ظاهرة، و كتب بارزة العذر واضحة.

ترجمه

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است كه در آن مردم را بترك دنيا و سپاس از خدا تحريض فرموده اى گروه مردمان سه چيز است كه نشانه زهد و بى رغبتى بدنيا است (اوّل) كوتاهى آرزوها (دوّم) سپاسگزارى از نعمتها (ى خدا) (سوّم) دورى گزيدن از حرامها، پس اگر اين امر براى شما ميسّر نشد (و نتوانستيد به آنها عمل كنيد بايد) دو امر آنرا از كف مگذاريد (اوّل اين كه) نبايد حرام بر صبرتان غلبه پيدا كند (بچيزهاى حرام و شبهه ناك كه مى رسيد بايستى به نيروى صبر و شكيبائى از استعمال آن خوددارى كنيد (دوّم اين كه) نبايد نزد نعمتها شكر (منعم حقيقى) را فراموش نمائيد (اگر نمى توانيد دست از آرزوهاى دور و دراز خود برداريد بارى اين دو كار نيك را عمل كنيد، شايد بوسيله آن دو موفّق باعراض از دنيا شويد) پس بتحقيق كه خدا راه عذر شما را با حجّتهاى روشن (پيمبران مرسل) و كتابهاى هويدا و آشكارا بسته (با اين حال اگر مرتكب محرّمات و كفران نعم شويد ديگر عذرى از شما پذيرفته نخواهد شد).

نظم

  • ز زهد اى مردمان آثار بسيارشود بر مردم زاهد پديدار
  • اوّل كوتاه سازد آرزوهاكند سوى خدا روى شماها
  • دوّم شكر و سپاس از نعمت حقكه بر ما شكر نعمت شد محقّق
  • سوّم پرهيز و دورى از محارم ز تقوى مرد گردد بو المكارم
  • موفّق گر بتقوى و بپرهيزشود كس يافته توفيق هر چيز
  • شود جانش ز نور عشق روشن ز قلبش سرزند گلها ز گلشن
  • سوى اين هر سه گر كس ره نيابدببايد از دو چيزش رخ نتابد
  • شكيبائى كند گاه معاصى نگردد بر خداى خويش عاصى
  • نسازد شكر نعمت را فراموشكند چون طوقش اندر گردن هوش
  • بسا اقوام كز كفران نعمت مبدّل گشت نعمتشان بنقمت
  • بسا اقوام كز فرط تشكّرز نام نيكشان گيتى شده پر
  • خداوند جهان از فرط انذاردگر نگذاشت باقى جاى أعذار
  • فرستاده است حجّتهاى روشنپيمبرها و دستورات متقن
  • كتابى همچو قرآن نور افشان دليلش صاف و آياتش درخشان
  • ز راه كج شماها تا هراسيدهدايت از ضلالت را شناسيد
  • بپرهيزيد از بيغوله و چاهنگرديد از ره هموار گمراه

منبع:پژوهه تبلیغ

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS