دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خطبه 87 نهج البلاغه بخش 5 : اخبار غيبى نسبت به آينده بنى اميّه

خطبه 87 نهج البلاغه بخش 5 به موضوع "اخبار غيبى نسبت به آينده بنى اميّه" می پردازد.
No image
خطبه 87 نهج البلاغه بخش 5 : اخبار غيبى نسبت به آينده بنى اميّه

موضوع خطبه 87 نهج البلاغه بخش 5

متن خطبه 87 نهج البلاغه بخش 5

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 87 نهج البلاغه بخش 5

5 اخبار غيبى نسبت به آينده بنى اميّه

متن خطبه 87 نهج البلاغه بخش 5

ظن خاطئ

و منها

حَتَّى يَظُنَّ الظَّانُّ أَنَّ الدُّنْيَا مَعْقُولَةٌ عَلَى بَنِي أُمَيَّةَ تَمْنَحُهُمْ دَرَّهَا وَ تُورِدُهُمْ صَفْوَهَا وَ لَا يُرْفَعُ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ سَوْطُهَا وَ لَا سَيْفُهَا وَ كَذَبَ الظَّانُّ لِذَلِكَ بَلْ هِيَ مَجَّةٌ مِنْ لَذِيذِ الْعَيْشِ يَتَطَعَّمُونَهَا بُرْهَةً ثُمَّ يَلْفِظُونَهَا جُمْلَةً

ترجمه مرحوم فیض

قسمتى سوم از اين خطبه

(خبر مى دهد تسلّط بنى اميّه را بر مردم و انقراض دولت ايشان را بزودى): (بنى اميّه بر مردم مسلّط شده شهرها را بتصرّف خويشتن در آورند و مروان خدا پرست را كشته زنانشان را اسير كرده اموالشان را به غارت برند، و هر كه براى جلوگيرى از ظلم و تعدّى آنها قيام كند مغلوب و كشته ميشود) تا اينكه گمان كننده (دنيا پرست ظاهر بين) گمان ميكند كه دنيا مسخّر بنى اميّه شده (چنانكه شتر بعقال و بند بسته ميشود) و سودش را بآنها مى دهد، و بر آب صاف وپاكيزه خود فرودشان مى آورد (خلاصه دنيا مخصوص آنان است و ديگران از آن بى بهره اند) و تازيانه و شمشيرش (قتل و غارت و انواع سختيها بوسيله آنان) از اين امّت برداشته نمى شود، و حال آنكه گمان كننده اين امر دروغ پنداشته، بلكه دولت بنى اميّه و بهره بردنشان در زندگانى دنيا مانند آبى است (در دهان) كه اندكى مى چشند، پس (هنوز نياشاميده) تمام آنرا بيرون مى اندازند (بزودى دست ظلم و تعدّى آنها كوتاه ديگران بر ايشان مسلّط شده دولتشان منقرض مى گردد).

ترجمه مرحوم شهیدی

از اين خطبه است:

تا آنجا كه پندارنده گمان برد، دنيا همچون شترى زانو بسته در اختيار فرزندان اميّه است تا شير آن را به مردم خورانند، يا چشمه اى است بى آميغ كه مردم را به آبشخورش كشانند. نه تازيانه شان از مردم برداشته شود و نه شمشير آنان، و آن كه چنين گمان برد، دروغ پنداشته كه نه اين است و نه آن. ليك بهره آنان از خوشى زندگى چندان است كه لختى شيرينى آن را در كام مزند و سپس به يك بار برونش اندازند.

ترجمه مرحوم خویی

اين فصل متضمن اخبار از ابتلاء اهل روزگار به بني اميّة كجرفتار و زوال ملك از آن طايفه بدكردار است مى فرمايد: تا اين كه گمان ميكند گمان كننده اين كه دنيا محبوس است و مربوط به بني أميه در حالتى كه نشان مى دهد بايشان منفعت خود را، و وارد ميكند ايشان را بآب صافي خود، و رفع نمى شود از اين امت تازيانه دنيا و نه شمشير آن و حال آنكه دروغ گفت گمان برنده آن يعنى ظن او بدوام دولت بني أميّة فاسد است بلكه آن دولت ايشان چيز قليل و حقيرى است از لذت زندگانى بمنزله آبى كه از دهن مى اندازند، ملتذ ميشوند با آن زمانى پس بيندازند آنرا بالمرّه چون انداختن لقمه از دهان، و اين كنايه است از زوال ملك ايشان بالكلّية.

شرح ابن میثم

القسم الثاني

منها: حَتَّى يَظُنَّ الظَّانُّ أَنَّ الدُّنْيَا مَعْقُولَةٌ عَلَى بَنِي أُمَيَّةَ- تَمْنَحُهُمْ دَرَّهَا وَ تُورِدُهُمْ صَفْوَهَا- وَ لَا يُرْفَعُ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ سَوْطُهَا وَ لَا سَيْفُهَا وَ كَذَبَ الظَّانُّ لِذَلِكَ- بَلْ هِيَ مَجَّةٌ مِنْ لَذِيذِ الْعَيْشِ يَتَطَعَّمُونَهَا بُرْهَةً- ثُمَّ يَلْفِظُونَهَا جُمْلَةً

اللغة

أقول: معقولة: محبوسة. و المجّة: الفعلة من مجّ الشراب إذا قذفه من فيه. و البرهة: المدّة من الزمان فيها طول. و لفظ كذا: ألقاه من فيه.

المعنى

و هذا الكلام من فصل يذكر فيه حال بنى اميّة و طول مدّتهم و بلاء الخلق بهم فقوله: يظنّ الظانّ. إلى قوله: سيفها. غاية من غايات طول عناء الناس معهم و استعار للدنيا أوصافا: أحدها: كونها معقولة، و وجه الاستعارة ملاحظة شبهها بالناقة في كونها محبوسة في أيديهم كما تحبس الناقة بالعقال. الثاني: كونها ذات درّ نمنحهم إيّاه، و وجه الاستعارة أيضا تشبيهها بالناقة في كون ما فيها من فوائدها و خيرها مهيّئة لهم و مصبوبة عليهم كما تبذل الناقة درّها حالبها. الثالث: كونها توردهم صفوها، و نسبة الايراد إليها مجاز، و تجوّز بالسوط و السيف فيما فيه الامّة معهم من العذاب و القتل و نحوه استعمالا للفظ السبب في المسبّب و قوله: و كذب الظانّ لذلك. إلى آخره ردّ لما عساه يظنّ من ذلك بتحقير ما حصلوا عليه من الأمر و لذّتهم به و تحقير مدّته، و استعار لذلك لفظ المجّة، و كنّى بكونها مطعومة لهم عن تلذّذهم ها مدة إمرتهم، و بكونها ملفوظة عن زوال الآخرة عنهم، و أكّد

ذلك الزوال بقوله: جملة: أى بكلّيّتها و هي كناية بالمستعار تشبيها لها باللقمة الّتى لا يمكن إساغتها، و باللّه التوفيق.

ترجمه شرح ابن میثم

بخش آخر خطبه (در اين بخش از خطبه امام (ع) از چيرگى بنى اميه بر مردم سخنى رانده و زوال ملك ايشان را خبر داده است.)

حَتَّى يَظُنَّ الظَّانُّ أَنَّ الدُّنْيَا مَعْقُولَةٌ عَلَى بَنِي أُمَيَّةَ- تَمْنَحُهُمْ دَرَّهَا وَ تُورِدُهُمْ صَفْوَهَا- وَ لَا يُرْفَعُ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ سَوْطُهَا وَ لَا سَيْفُهَا وَ كَذَبَ الظَّانُّ لِذَلِكَ- بَلْ هِيَ مَجَّةٌ مِنْ لَذِيذِ الْعَيْشِ يَتَطَعَّمُونَهَا بُرْهَةً- ثُمَّ يَلْفِظُونَهَا جُمْلَةً

لغات

معقوله: حس شده.

مجّه: فعله است، بيرون ريختن آب از دهان.

برهه: مدتى از زمان كه نسبتا طولانى باشد.

و لفظ كذا: از دهانش بيرون ريخت.

ترجمه

«بنى اميه مردم را به اندازه اى تحت تسلط و فشار خويش قرار دهند و انواع ظلم و ستم روا دارند كه گمان كننده ناآگاه خيال كند ناقه روزگار براى بنى اميه بسته شده تا شير و نفع خويش را به ايشان مى بخشد و آنان را از شير صاف خويش سر مست كند، و هيچ گاه شمشير و تازيانه تسلط و قتل و غارت آنان از اين امت برداشته نشود، چه خيال خام و گمان دروغى است كه اين گمان كننده در باره آنان كرد. اين بهره بردن آنان از جهان همچون قطره آبى است كه هنگام نوشيدن آب در گلو سرازير شود و هنوز اندكى از آن را بخشيده كه بايد تمامى آن را بيرون دهند، ديرى نپايد كه بنى العباس بر سر كار آيند و بنى اميه از مصدر قدرت و حكومت به زير كشيده شوند.»

شرح

در اين فصل از سخنان خود امام (ع) حال بنى اميه و طول زمانى كه حكومت مى كنند و مشكلاتى كه از ناحيه حكومت آنها بر سر مردم مى آيد به تصوير كشيده و با جمله: يظن الظان نهايت رنج و زحمت جامعه را در طول فرمانروايى آنها متذكر مى شود.

در عبارت فوق «حتى يظن الظان...» امام (ع) براى دنيا اوصافى را به شرح زير بيان مى كند: 1- دنيا «معقولة«»» است. دنيا را در دست بنى اميّه به شترى تشبيه كرده است. چنان كه زانوى شتر را بسته و او را حبس مى كنند. بنى اميّه دنيا را به نفع خود عقال و حبس كرده و منافع آن را مى برند.

2- شير دنيا براى بنى اميّه است. دنيا را به ناقه شير دهى تشبيه كرده است، همچنان كه منافع شتر را صاحب شتر و شير آن را شيردوش استفاده مى كند بنى اميّه ناقه دنيا را بخود اختصاص داده و منافع آن را مى برند.

3- دنيا منافع صاف و خالصش را تقديم بنى اميه مى كند. اين كه دنيا نفع خالص و بى غش خود را به بنى اميّه ارزانى مى دارد نسبت مجازى است (زيرا دنيا عاقل نيست تا نفع خود را به كسى اختصاص دهد).

در عبارت ديگر امام (ع) كه فرمود: «دنيا تازيانه و شمشيرش را از مردم بر نمى دارد» نيز نسبت مجازى است و كنايه از شكنجه و قتلى است كه بنى اميّه در دوران حكومت خود بر مردم روا مى دارند. لفظ سبب را به جاى مسبّب به كار برده اند، اعمال خشونت بار بنى اميّه به زمان آنها نسبت داده شده است (كنايه در اداى مقصود از تصريح گوياتر است.) (پس از بيان ظلم و تعدّى بنى اميّه) امام (ع) گمان كسى كه پندارش بر ادامه و استمرار حكومت بنى اميّه باشد، تكذيب كرده، دوران فرمانروايى آنها، و لذّت بردن از حكومتشان را ناچيز شمرده، و كلمه «مجّة» را براى بيان اين تحقير استعاره آورده است، و به كنايه مى فرمايد: دوران خوش گذرانى آنها به كوتاهى نوشيدن يك جرعه آب است كه هنوز تمام آن از گلو فرو نرفته است. دوران فرمانروايى بنى اميّه پايان مى يابد و تمام آبى را كه براى فرو بردن بدهان برده بودند ناگزير، بيرون مى ريزند.

سپس امام (ع) براى تأكيد بر زوال حكومت بنى اميه مى فرمايد: «تمام آنچه بدهان برده بودند بيرون افكنند» كنايه از اين است كه فرمانروايى آنها بزوال كامل مى انجامد. كوتاهى دوران فرمانروايى بنى اميه را بطور استعاره به لقمه اى از غذا تشبيه كرده است، كه هنوز طعم آن را نچشيده است از دستشان خارج مى شود.

شرح مرحوم مغنیه

حتّى يظنّ الظّانّ أنّ الدّنيا معقولة على بني أميّة، تمنحهم درّها، و توردهم صفوها، و لا يرفع عن هذه الأمّة سوطها و لا سيفها. و كذب الظّانّ لذلك، بل هي مجّة من لذيذ العيش، يتطعّمونها برهة ثمّ يلفظونها جملة

اللغه

معقولة عليهم: مسخّرة لهم، من العقال. و المجّة: القليل من الشراب تذوقه ثم تقذفه. و البرهة: مدة غير قصيرة من الزمن. و يتطعمونها: يتذوقونها.

المعنى:

(حتى يظن الظان ان الدنيا معقولة على بني أمية). قال ابن أبي الحديد: «هذه الخطبة طويلة، و قد حذف الكثير منها الشريف الرضي». و بهذا نجد تفسير عدم الربط و المناسبة بين الاشارة الى الأمويين، و ما تقدمها من الكلام، و المعنى ان الدنيا سوف تقبل على بني أمية بزحرفها و بهجتها حتى يخيل الى كثير من الناس انها وقف عليهم (تمنحهم درها، و توردهم صفوها). أي تغدق عليهم المال و السلطان، و الرخاء و الأعوان (و لا يرفع عن هذه الأمة سوطها و لا سيفها). أي و أيضا سوف يظن الظان أن جور الأمويين و خوضهم في دماء المسلمين يدوم الى اليوم الأخير.

(و كذب الظان لذلك) لأن العباسيين و جلادهم أبا مسلم يسلبون الملك منهم، و يسومونهم سوء العذاب (بل هي مجة من لذيذ العيش) ينعمون بها قليلا، ثم تتكشف الأمور عن أوخم العواقب و أسوئها (يتطعّمونها برهة) أي يتذوقونها أمدا قد يطول بعض الوقت (ثم يلفظونها جملة) واحدة، و لن تعود اليهم أبدا.. و هذا من الاخبار بالمغيبات، يرويها الإمام (ع) عن النبي (ص) عن جبريل عن اللّه، كما قال: «انما هو تعلم من ذي علم».

شرح منهاج البراعة خویی

الفصل الرابع

منها حتّى يظنّ الظّانّ إنّ الدّنيا معقولة على بني أميّة، تمنحهم درّها، و توردهم صفوها، و لا يرفع عن هذه الامّة سوطها و لا سيفها، و كذب الظّانّ لذلك، بل هي مجّة من لذيذ العيش يتطعّمونها برهة، ثمّ يلفظونها جملة.

اللغة

(عقلت) البعير عقلا من باب ضرب حبسته بعقال و (منح) زيد عمرا يمنح من باب منع أعطاه و منه المنحة بالكسر و هي الشاة أو النّاقة المعادة للبنها و (الدّر) في الأصل اللّبن ثمّ استعمل في كلّ خير و نفع و منه قولهم: للّه درّه و (مجّ) الشّراب من فيه محبّا قذفه و رماه و انمجّت نقطة من القلم ترششت، و المجّة في النسخ بفتح الميم و الأنسب أن يكون بالضّم و هو على ما في القاموس نقط العسل على الحجارة و (البرهة) مدّة من الزّمان لها طول.

الاعراب

حتّى لانتهاء الغاية و قد حذف المغيّا و ترك ذكره في الكتاب، و الواو في قوله: و كذب الظّان حالية، و جملة يتطعّمونها في محلّ الرفع صفة لمجّة.

المعنى

اعلم أنّ المستفاد من شرح المعتزلي أنّ هذه الخطبة ملتقطة من خطبة طويله حذف السيّد منها كثيرا و لم أعثر بعد على تمامها، و هذا الفصل من جملة أخباره الغيبيّة مسوق لبيان حال بني أميّة لعنهم اللَّه و ابتلاء الخلق بهم، و لعلّ ما قبل هذا الفصل انّه: يليكم ولاة سوء يتمادون في الطّغيان و الغفلة، و يكون النّاس بهم في طول عناء و شدّة (حتّى يظنّ الظانّ أنّ الدّنيا معقولة على بني أميّة) أى محبوسة في أيديهم لا تتجاوز عنهم إلى غيرهم كالناقة المحبوسة بالعقال (تمنحهم درّها و توردهم صفوها) أى تعطيهم منفعتها و تبذلهم صافي فوايدها كما أنّ المنحة تعطي لبنها لحالبها و تبذله له (و لا يرفع عن هذه الامة سوطها و لا سيفها) أى لا يرفع عن الامّة عذاب الدّنيا بهم و تجوّز بلفظ السوط و السّيف عن القتل و الاستيصال و العذاب لكونهما آلتين لهما (و كذب الظّانّ لذلك) في ظنّه و زعمه (بل هي مجّة من لذيذ العيش) اى حقيرة قليلة كالريقة التي تمجّ من الفم (يتطعّمونها برهة) من الزمان و يلتذّون بها مدّة ملكهم و امارتهم (ثمّ يلفظونها جملة) أى يرمونها بكلّيتها و هو كناية عن زوالها عنهم بالمرّة.

أقول: و قد كان الأمر على ما أخبر به الامام عليه السّلام فانّ بني اميّة قد تسلّطوا على العباد، و تملّكوا البلاد، و نهبوا الأموال، و قتلوا الرّجال، و أراقوا دماء الشّيعة بكلّ بلدة، و قطعوا الأيدي و الأرجل على الظّنة، و لم يخرج عليهم خارج إلّا و ظفروا عليه و قهروه، و لم يقم لازالة ملكهم قائم إلّا و غلبوا عليه و قتلوه، حتّى ظنّ الناس أنّ الدّنيا معقولة عليهم، و سلطنتها دائمة في حقّهم، فأذن اللَّه في هلاكهم و أراد زوال ملكهم فاختلفت كلمتهم و تضعضع أمرهم فزالت دولتهم: كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عاصِفٍ و قد كانت مدّة ملك السّلطنة ألف شهر على ما أخبر اللَّه به نبيّه صلّى اللَّه عليه و آله.

كما قال الصّادق عليه السّلام في رواية الكافي: أري رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم في منامه أنّ بني أميّة يصعدون على منبره من بعده و يضلّون النّاس عن الصراط القهقري فأصبح كئيبا حزينا قال عليه السّلام: فهبط عليه جبرئيل فقال: يا رسول اللَّه ما لي أراك كئيبا حزينا قال: يا جبرئيل إنّي رأيت بني أميّة في ليلتي هذه يصعدون منبري يضلّون الناس عن الصّراط القهقرى، فقال: و الّذي بعثك بالحقّ نبيّا إني ما اطلعت فعرج إلى السّماء فلم يلبث أن نزل عليه بآى من القرآن يونسه بها: قالَ أَ فَرَأَيْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِينَ ثُمَّ جاءَهُمْ ما كانُوا يُوعَدُونَ ما أَغْنى عَنْهُمْ ما كانُوا يُمَتَّعُونَ و أنزل عليه: إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ. ملك بني اميّة و بمعناه أخبار اخر.

شرح لاهیجی

منها حتّى يظنّ الظّان انّ الدّنيا معقولة على بنى اميّة تمنحهم درّها و توردهم صفوها و لا يرفع عن هذه الامّة سوطها و لا سيفها يعنى تا اين كه گمان ميكند گمان كننده كه دنيا بسته شده بر بنى اميّه و محبوس ايشانست مثل ناقه بسته شده بعقال و بند و عطا ميكند ايشان را شير خود را و منفعت خود را و وارد ميشوند بشراب صاف او يعنى بمستى دولت بى مخلّ او و برداشته نمى شود از اين امّت تازيانه و شمشير دنيا يعنى ذلّت و نكبت دنيا و كذب الظّان لذلك بل هى مجّة من لذيذ العيش يتطعّمونها برهة ثمّ يلفظونها جملة يعنى و دروغ گفت انظانّ انخيالات را بلكه دنيا قطره انداخته شده از اب دهن لذّت زندگانى است مى چشند طعم دنيا را در مدّت اندكى پس مى اندازند همگى و تمامى انها دنيا را و با وزر و وبال دنيا از دنيا مى روند

شرح ابن ابی الحدید

وَ مِنْهَا حَتَّى يَظُنَّ الظَّانُّ أَنَّ الدُّنْيَا مَعْقُولَةٌ عَلَى بَنِي أُمَيَّةَ- تَمْنَحُهُمْ دَرَّهَا وَ تُورِدُهُمْ صَفْوَهَا- وَ لَا يُرْفَعُ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ سَوْطُهَا وَ لَا سَيْفُهَا وَ كَذَبَ الظَّانُّ لِذَلِكَ- بَلْ هِيَ مَجَّةٌ مِنْ لَذِيذِ الْعَيْشِ يَتَطَعَّمُونَهَا بُرْهَةً- ثُمَّ يَلْفِظُونَهَا جُمْلَةً معقولة محبوسة بعقال كما تعقل الناقة- 

و تمنحهم تعطيهم و المنح العطاء منح يمنح بالفتح- و الاسم المنحة بالكسر و استمنحت زيدا طلبت منحته- . و الدر في الأصل اللبن- جعل الدنيا كناقة معقولة عليهم تمنحهم لبنها- ثم استعمل الدر في كل خير و نفع- فقيل لا در درة أي لا كثر خيره- و يقال في المدح لله درة أي عمله- . و مجة من لذيذ العيش مصدر مج الشراب من فيه- أي رمى به و قذفه- و يقال انمجت نقطة من القلم أي ترششت- و شيخ ماج أي كبير يمج الريق- و لا يستطيع حبسه لكبره- . و يتطعمونها أي يذوقونها- و برهة أي مدة من الزمان فيها طول- و لفظت الشي ء من فمي ألفظه لفظا رميته- و ذلك الشي ء اللفاظة و اللفاظ- أي يلفظونها كلها لا يبقى منها شي ء معهم- . و هذه الخطبة طويلة- و قد حذف الرضي رحمه الله تعالى منها كثيرا و من جملتها- 

أما و الذي فلق الحبة و برأ النسمة- لا يرون الذي ينتظرون حتى يهلك المتمنون- و يضمحل المحلون و يتثبت المؤمنون و قليل ما يكون- و الله و الله لا ترون الذي تنتظرون- حتى لا تدعون الله إلا إشارة بأيديكم و إيماضا بحواجبكم- و حتى لا تملكون من الأرض إلا مواضع أقدامكم- و حتى يكون موضع سلاحكم على ظهوركم- فيومئذ لا ينصرني إلا الله بملائكته- و من كتب على قلبه الإيمان- و الذي نفس علي بيده- لا تقوم عصابة تطلب لي أو لغيري حقا- أو تدفع عنا ضيما إلا صرعتهم البلية- حتى تقوم عصابة شهدت مع محمد ص بدرا- لا يودى قتيلهم و لا يداوى جريحهم و لا ينعش صريعهم

- قال المفسرون هم الملائكة- .

و منها لقد دعوتكم إلى الحق و توليتم- و ضربتكم بالدرة فما استقمتم- و ستليكم بعدي ولاة يعذبونكم بالسياط و الحديد- و سيأتيكم غلاما ثقيف أخفش و جعبوب- يقتلان و يظلمان و قليل ما يمكنان

- . قلت الأخفش الضعيف البصر خلقة- و الجعبوب القصير الذميم- و هما الحجاج و يوسف بن عمر- و في كتاب عبد الملك إلى الحجاج- قاتلك الله أخيفش العينين أصك الجاعرنين- . و من كلام الحسن البصري رحمه الله تعالى- يذكر فيه الحجاج أتانا أعيمش أخيمش- يمد بيد قصيرة البنان ما عرق فيها عنان في سبيل الله- . و كان المثل يضرب بقصر يوسف بن عمر- و كان يغضب إذا قيل له قصير- فصل له الخياط ثوبا فأبقى منه فضلة كثيرة- فقال له ما هذه- قال فضلت من قميص الأمير فضربه مائة سوط- فكان الخياطون بعد ذلك يفصلون له اليسير من الثوب- و يأخذون الباقي لأنفسهم

شرح نهج البلاغه منظوم

القسم الثالث (و منها:) حتّى يظنّ الظّآنّ أنّ الدّنيا معقولة على بني اميّة، تمنحهم درّها و توردهم صفوها، و لا يرفع عن هذه الأمّة سوطها و لا سيفها و كذب الظّآنّ لذلك، بل هى مجّة من لذيد العيش يتطّعمّونها برهة، ثمّ يلفظونها جملة.

ترجمه

قسمتى از اين خطبه است كه از چيرگى بنى اميّه بر مردم سخن رانده و زوال ملك ايشان را اخبار فرموده: باندازه بنى اميّه مردم را تحت تسلّط و فشار خويش قرار داده انواع ظلم و ستم روا دارند) تا اين كه گمان كننده (بى اطّلاع) خيال كند كه ناقه گيتى فقط براى بنى اميّه عقال شده، شير و نفع خود را بايشان مى بخشد، و آنان را از شراب صاف خويش سرمست مى سازد، و هيچگاه شمشير و تازيانه تسلّط و قتل و غارت آنان از اين امّت برداشته نمى شود (چه خيال خام و) گمان دروغى است كه اين گمان كننده در باره آنان كرد، اين بهره بردن آنان (و فرمان روائيشان بر مردم) در جهان همچون قطره آبى است كه هنگام نوشيدن آب در گلو جهيده، (و هنوز قطره از آن را فرو نبرده) و اندكى نچشيده كه بايد تمامى را بيرون دهند (ديرى نپايد كه بنى عبّاس دست تطاول آنها را كوتاه، و شترشان را از سر مردم بكنند).

نظم

  • چنين بيند همى با چشم ظاهرگمان دارنده نز نور باهر
  • بنى اميّه در دهراند خوشبخت بود همواره شان جابر سر تخت
  • دو پاى اشتر گيتى است معقولبود رام و بر آن اين قوم مشغول
  • بر آنان سود خود همواره بخشدبر اينان چشمه صافش درخشد
  • جهان و سلطنت مخصوص اينها استمكانشان بر سرير و تخت اعلا است
  • بكفشان حكم و تيغ و تازيانه استروان فرمانشان اندر زمانه است
  • ز اكنون تا بدوران قيامت اسير دست اينان اند امّت
  • گمان دارنده اين بيهوده پنداشتبسوى امر پوچى راه برداشت
  • خيال او دروغ است و خطا هست گمانش بى فروغ و نابجا هست
  • كه بر اين قوم ملك زندگانىبود آنى و نبود جاودانى
  • بود مانند آن آبى كه عطشان بنوشد در گلويش بشكند آن
  • فرو نابرده اش آرد به بيرونو گر نارد دلش گردد از آن خون
  • ز گيتى بهره اينان چنين است زمان و زندگانيشان همين است
  • بزودى دستشان از ملك كوتاهشود ز آنان زند گرگ اجل راه
  • لباس ملك فرزندان عبّاس بدرّانند بر تنشان چو كرباس
  • ز سرهاشان ربايند افسر و تاجبخويش از فقرشان سازند محتاج

منبع:پژوهه تبلیغ

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS