از خطبه هاى آن حضرت (ع) است كه پس از جنگ نهروان و تار و مار شدن مارقين در باره فضايل خويش بيان كرده و ظلم و جور بنى اميه و زوال ملك آنان را خبر داده است
أَمَّا بَعْدَ أَيُّهَا النَّاسُ- فَإِنِّي فَقَأْتُ عَيْنَ الْفِتْنَةِ- وَ لَمْ يَكُنْ لِيَجْتَرِئَ عَلَيْهَا أَحَدٌ غَيْرِي- بَعْدَ أَنْ مَاجَ غَيْهَبُهَا- وَ اشْتَدَّ كَلَبُهَا- فَاسْأَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي- فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ- لَا تَسْأَلُونِي عَنْ شَيْ ءٍ- فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ السَّاعَةِ- وَ لَا عَنْ فِئَةٍ تَهْدِي مِائَةً وَ تُضِلُّ مِائَةً- إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا- وَ قَائِدِهَا وَ سَائِقِهَا وَ مُنَاخِ رِكَابِهَا- وَ مَحَطِّ رِحَالِهَا- وَ مَنْ يُقْتَلُ مِنْ أَهْلِهَا قَتْلًا- وَ مَنْ يَمُوتُ مِنْهُمْ مَوْتاً- وَ لَوْ قَدْ فَقَدْتُمُونِي- وَ نَزَلَتْ بِكُمْ كَرَائِهُ الْأُمُورِ- وَ حَوَازِبُ الْخُطُوبِ- لَأَطْرَقَ كَثِيرٌ مِنَ السَّائِلِينَ- وَ فَشِلَ كَثِيرٌ مِنَ الْمَسْئُولِينَ
لغات
فقأت عينه: چشم او را معيوب كردم.
ماج: اضطراب پيدا كرد.
غيهب: ظلمت و تاريكى.
كلب: شرّ و بدى.
كلب: نام بيمارى معروفى است.
فئه: طائفه، گروه.
ناعقها: دعوت كننده به آن.
مناخ: جاى فرود آمدن و بار انداختن.
حوازب الخطوب: ما حزب منها: مشكلاتى كه بر انسان وارد شود.
ترجمه
«پس از حمد و ستايش خداوند و درود بر پيامبر عظيم الشأن اسلام، اى مردم بدانيد كه من چشم فتنه را از كاسه در آورده و آن را كور كردم (با مارقين كه از كثرت عبادت پيشانيشان پينه بسته بود بر خورد شديد مسلّحانه كردم) پس از آن كه تاريكى فتنه به اوج شدّت و سختى خود رسيده بود اين كار را انجام دادم. به يقين هيچ كس پس از من جرات چنين كارى را نخواهد داشت (كه با مقدّسهاى قشرى و عبادت گران بى شعور درگير شود و به خاطر حفظ اسلام خود محوران مغرور را از دم تيغ بگذراند) و اين همه به دليل علمى است كه به وسيله پيامبر از جانب خدا به من افاضه شده است.
پس قبل از آن كه مرا از دست بدهيد هر چه مى خواهيد از من بپرسيد، زيرا سوگند به آن كه جانم در دست اوست هر حادثه اى كه از همين الآن تا روز قيامت به وقوع پيوندد و يا هر فتنه اى كه موجب هدايت و يا گمراهى صد نفر شود اگر از من سؤال كنيد شما را از دعوت كننده، پيشوا، و پيروان آن خبر خواهم داد و از اين بالاتر شما را از اردوگاه آنان، جايى كه شتران خود را رها كرده و يا مى خوابانند و رحل اقامت مى افكنند و از افرادى كه كشته مى شوند و يا به اجل خود از دنيا مى روند آگاه مى سازم. و آن گاه كه مرا نيابيد و امور ناگوار پيشامدهاى دشوار بر شما رخ نمايد (قدرم را خواهيد شناخت)، زيرا بسيارى از سؤال كنندگان خواهند بود كه از طرح سؤال خود سر بزير دارند و عاجز شوند و گروه فراوانى از سؤال شوندگانى كه از پاسخ دادن به سؤالات ناتوان و درمانده خواهند شد.
شرح
مقصود امام (ع) از بيان اين خطبه توجه دادن مردم به فضيلت و گرانبهايى موقعيت خود، و رذالت و پستى بنى اميه مى باشد، فتنه بنى اميه را شرح مى دهد تا نفرت مردم نسبت به آنها افزون شود و ضمنا ميل و رغبت مردم را در باره خود به خاطر حمايت از اسلام قوت بخشد.
قوّت يافتن رغبت مردم نسبت بحضرت به دو طريق و به شرح زير حاصل مى شد.
1- در رابطه با اخبار غيبيى كه نسبت به آينده و حوادث آن بيان مى فرمود.
2- توضيح بديهايى كه از ناحيه بنى اميّه و جز آنها پس از روزگار خلافت امام (ع) بر مردم تحميل مى شد.
امام (ع) با توجّه به حوادث ناگوارى كه بر سر راه خلافت قرار گرفت مى فرمايد: أنا فقأت عين الفتنة:
«من چشم فتنه را كور كردم» اين جمله امام (ع) اشاره به آشوب مردم بصره و ناكثين است. براى فتنه لفظ «عين» را استعاره آورده است. و اختصاصا چشم را ذكر كرده است، به اين دليل كه چشم در صورت انسان شريفترين عضو است كار و تلاش و حركت انسان بديدن چشم بستگى دارد.
و با لفظ «فقأ» استعاره را ترشيحيّه كرده، و كنايه از فرو خوابيدن فتنه با شمشير آن حضرت مى باشد.
قوله عليه السلام: و لم يكن ليجترئ عليها احد غيرى:
منظور اين است كه مردم جرات جنگ با اهل قبله و مسلمين را ندارند، چه مى ترسند كه مرتكب خطا و گناهى شوند و چگونگى جنگ با آنها را نمى دانند و آگاه نيستند كه فراريان را تعقيب كنند يا خير زخميان را بكشند يا زنده بگذارند. اهل و عيالشان را اسير و مالشان را در صورتى كه متجاوز باشند تقسيم كنند يا نه چگونگى جنگ با اهل قبله را كسى نمى دانست تا آن گاه كه امام (ع) بر فرو نشاندن فتنه ناكثين اقدام كرد. چشم فتنه را كور و آن را پس از هيجان زياد فرو نشاند.
آغاز اقدام امام (ع) بر فرونشانى فتنه جنگ جمل با عايشه بود.
در خطبات ديگر امام (ع) اين حقيقت را با عباراتى مشابه همين خطبه 90 بيان كرده و در جايى مى فرمايد: امّا بعد فأنا فقأت عين الفتنة شرقيّها و غربيّها و منافقها و مارقها، لم يكن ليجترئ عليها غيرى و لو لم اكن لما قوتل أصحاب الجمل و لا صفّين و لا اصحاب النهروان«».
محتمل است كه مقصود از «فقأت عين الفتنة» «فقأت عين اهل الفتنة» باشد، كه در اين صورت مضاف حذف شده و مضاف اليه بجاى آن نشسته باشد.
يعنى چشم اهل فتنه را كور كردم، و كور كردن چشم آنها كنايه از كشتن آنها باشد.
بنا به روايتى احنف بن قيس و گروهى از شركت در جنگ خوددارى كردند نه همراه ناكثين بودند و نه امام را يارى كردند. منظور امام (ع) از «تموّج غيهبها» كنايه از اين امر است. كه به دليل پراكنده شدن تاريكى شبهه اى كه از فتنه در ذهن مردم قرار گرفته بود تاريكى و ظلمت شدت يافت و امر بر آنها مشتبه شد، به گونه اى كه ندانستند، مخالفت طلحه با امام و خروج عايشه براى جنگ آيا حق است يا باطل، و همين جهل و نادانى علّت ترديد و دو دلى آنها شد و موجب آن گرديد كه از رفتن به جنگ ناكثين و كشتن آنها خوددارى كنند و نيز امام (ع) «اشتداد كلب» را كنايه از بالا گرفتن موج شرّ و بدى فتنه و شرارت اهل فتنه و اصرار آنها بر جنگ و كشتار آورده و در هر دو عبارت «تموّج غيهبها، و اشتداد كلبها» كنايه را بطور مستعار بيان فرموده است.
قوله عليه السلام: فاسئلونى الى قوله و من يموت منهم موتا:
امام (ع) به امورى پرداخته است كه در آينده تحقّق مى يافته و هيچ يك از صحابه و يا تابعين جرأت پاسخ گفتن به سؤالات را نداشته اند زيرا از امور غيبى و آينده اگر كسى جز امام (ع) كه علم لدنّى داشته چيزى را بيان مى كرد آشكارا دروغ مى گفت و به هنگام امتحان رسوا و مفتضح مى شد.
روايت شده است كه قتادة «عالم مشهور» وارد كوفه شد و مردم بر اطرافش اجتماع كردند. قتادة (كه استقبال مردم را نسبت به خود ديد) مغرور گشته و گفت سلونى عمّا شئتم»: «هر چه مى خواهيد از من بپرسيد.» ابو حنيفه كه آن روز جوانى كم سنّ و سال بود گفت از قتادة بپرسيد. مورچه اى كه در داستان حضرت سليمان از آن سخن به ميان آمده است، نر يا ماده بود وقتى كه از او سؤال كردند قتادة جواب را ندانست و درمانده شد. ابو حنيفه خود گفت: ماده بوده است. مردم با تعجّب پرسيدند از كجا دانستى ابو حنيفه پاسخ داد از كتاب خدا آنجا كه مى فرمايد: «قالَتْ نَمْلَةٌ». مورچه اى بديگر مورچگان گفت اگر آن مورچه نر، بود آيه چنين بود: «و قالَ نمْلَةٌ» (يعنى، فعل را بصورت مذكّر و بدون «تاء و تأنيث مى آورد). چون فعل را با تاء تانيث آورده و فرموده است «قالَتْ نَمْلَةٌ» مشخّص مى شود كه مورچه ماده بوده است توضيح مطلب اين است كه كلماتى چون «نملة حمامة و شاة» به معناى، مورچه، كبوتر و گوسفند هم براى مذكّر و هم براى مؤنّث به كار مى روند. هر گاه در جمله اى آورده شوند تشخيص اين كه مذكّراند يا مؤنّث از طريق فعلى است كه همراه اين كلمات به كار مى رود. قتاده خود مغرور از پاسخ گفتن به اين سؤال فرد ماند با وجودى كه هر انسان زيركى با مختصر فكر مى تواند به اين سؤال پاسخ دهد«». وقتى كه امثال قتاده ها از پاسخ دادن به چنين سؤالاتى با اين كه از امور غيبى نيستند درمانده شوند چگونه مى توانند از امور آينده، چيزهايى كه هنوز از عالم غيب فرود نيامده اند جواب بدهند آرى كسانى كه به نيروى الهى مؤيّد باشند و با نيروى الهى حجابهاى اسرار از جلو چشمشان بركنار شده باشد، امور آينده را مى دانند: ما پيش از اين پيرامون چگونگى و توان امام (ع) بر پاسخ گويى امور آينده بحث كرده ايم (و تكرار آن را لازم نمى بينم) مقصود امام (ع) از «ساعت» روز قيامت مى باشد. اوصاف شتر، چوپان و همراهان: مانند اواز خوان، جلودار، راننده، منزلگاه، سواره و كوچ كننده همه و همه استعاره اند از دو گروه هدايت يافته و هدايت كننده، گمراه و گمراه كننده. به لحاظ تشبيه كردن انسانها به شتر در اجتماع كردن و فرمانبردارى از پيشوا و دعوت كننده (كه منقاد و مطيع محض او مى باشند) ضمير در كلمه «اهلها» به كلمه «فئة» باز مى گردد، بدين معنا كه امام (ع) بر كسانى از اهل فتنه كه در آينده زمان مى بايست كشته شوند آگاه بوده است.
قوله عليه السلام: و لو قد فقد تمونى إلى قوله المسئولين:
مقصود از «كرائه الأمور» در عبارت امام (ع) امورى است كه مردم از آنها كراهت دارند و آنها را نمى پسندند. و «حوازب الخطوب» كنايه از مصيبتهاى مهمّى بود كه در آينده بر مردم وارد مى شد. و سر افكندگى سؤال كنندگان به دليل حيرت و سرگردانيى بود كه نسبت بعواقب خطرات مصيبتهاى آينده و چگونگى رهايى يافتن از آنها داشتند.
منظور از «فشل» و درماندگى بسيارى از مسئولين، شانه خالى كردن از پاسخ، بدليل جهل و نادانيشان از عاقبت كار، و پرسشهاى مطروحه و خواست جواب از آنها مى باشد.
|