دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

شورای افسسEphesus Council of

No image
شورای افسسEphesus Council of

كلمات كليدي : سيريل، نسطوريوس، افسس، طبيعت مسيح، اتحاد خدا و انسان

نویسنده : محمد صادق احمدي

اعتقادنامه در زبان انگلیسی با واژه Creed، از لغت لاتین Credo، به‌معنای "باور دارم" گرفته شده و از آن‌رو به این نام خوانده می‌شود، که در آغاز هر یک از بیانیه‌های رسمی کلیسا، کلمه "اعتقاد دارم" به‌کار می‌رفت.

اعتبار اعتقادنامه‌ها را اکثر اهالی کلیسا پذیرفته‌اند؛ با این‌که برخی گروه‌های بنیادگرای پروتستان، اعتبار رسمی اعتقادنامه‌ها را رد کرده و معتقدند که هیچ اعتقادنامه‌ای غیر از کتاب مقدس وجود ندارد.[1]

اعتقادنامه‌های رسمی، در شوراهای جهانی و با حضور اکثر اسقفان دنیا تصویب شده‌اند. یکی از این اعتقادنامه‌ها که در سوّّمین شورای جهانی تصویب شده، اعتقادنامه افسس است.

پیشینه بحث

بعد از شورای قسطنطنیه در سال 381، که سبب شد تا قسطنطنیه به جای اسکندریه به دومین اسقف‌نشین مهم جهان مسیحیت تبدیل شود، هنوز مناقشات کلیسا بر چگونگی مسیح متمرکز بود. امّا در این دوره، دیگر بحثی در رابطه با ارتباط پدر با پسر مطرح نبود؛ بلکه ارتباط مسیح با انسان، مشغله ذهنی الهی‌دانان شده بود.

عموما تأکید آتاناسیوس در شورای نیقیّه مبنی بر اینکه وحی مسیحی بر این مبتنی است که مسیح کاملا انسانی و کاملا الهی باشد، پذیرفته شده بود. اما سؤالی که اکنون در مرکز این مناقشه قرار داشت، این بود، که به چه روشی چیزی که خداست و چیزی که انسان است در عیسی مسیح متحد شده‌اند؟

پاسخ آپولیناریوس(اسقف لودیسه واقع در سوریه) این بود که در مسیح "لوگوس" جای روح ما را گرفته است. همان‌طور که ما جسم و روح داریم مسیح نیز جسم و لوگوس دارد.

اما او فورا مورد حمله مخالفان واقع شد؛ زیرا آن‌ها می‌گفتند اگر لوگوس جای بالاترین عنصر را در طبیعت انسان بگیرد، پس مسیح کاملا انسان نیست؛ بنابراین تجسّد و نجات تمام انسان‌ها توسط او بی‌معنا خواهد بود.[2] به‌همین جهت، پاپ داماسیوس او را محکوم کرده و از مقام اسقفی عزل کرد.

آغاز جدال

اختلاف در ماهیت عیسی بین دو کلیسای اسکندریه و انطاکیه به اوج خود رسید. بنابراین دو ایده متفاوت، به‌ظهور رسید:

1. مکتب انطاکیه؛ که می‌گفت عیسی انسانی است، که به‌وجود الهی درآمده و کلمه خدایی در او ساکن گشته و با جسم او یکی شده؛ به‌طوری‌که کلمه و عیسی دو مظهر متفاوت هستند؛ که دارای یک اراده و هویت‌اند.[3] در انطاکیه تأکید بر این بود که مسیح انسانی بود که خدا گردید؛ نه خدایی که انسان گردید. در آن‌جا برای بشر بودن مسیح و الگوی اخلاقی او، اهمیّت خاصی قائل بودند.[4]

تئودور، اسقف موپسوئستا، از کلیسای انطاکیه به‌پا خاست و بر وجود دو طبیعت کاملا مجزّا در مسیح تأکید کرد. نسطوریوس که شاگرد تئودور بود، این عقیده استادش را با دقت شرح داد.

تعالیم او نشان می‌داد، که یک شخص انسانی؛ یعنی مسیح، و یک شخص الهی(کلمه) وجود داشت که در مسیح ساکن شد و با اتحاد معنوی از طریق اتحاد اراده با او یکی شدند. بنابراین پسر خدا یک انسان نگردید؛ بلکه به یک انسان مخلوق که از باکره متولّد شده بود، پیوست.[5]

در این بین، امپراتور تئودوسیوس در سال 428، نسطوریوس را به‌عنوان پاتریارک قسطنطنیه منسوب کرد. او در قسطنطنیه، با طرح این بحث که جایز نیست مریم را "مادر خدا" بنامیم؛ زیرا محال است زنی با خصوصیات بشری نسبت به خدا حالت مادری پیدا کند، نزاع را بیشتر کرد. او می‌گفت: «مریم فقط انسانی مانند خود را به‌دنیا آورد، که کلمه در او تجسّد یافت.»

2. کلیسای اسکندریه؛ معتقد بود که مریم مادر خداست. سیریل در یکی از بند‌های لعنت‌نامه در این مورد، خطاب به نسطوریوس گفت: از آن‌جا که باکره مقدس به‌لحاظ جسمانی خدا را پدید آورد؛ یعنی ذات او را همراه با یک جسم ساخت، به‌همین دلیل می‌توانیم او را مادر خدا بخوانیم ....[6] به‌زعم کلیسای اسکندریه، در مسیح، اتّحاد جدایی‌ناپذیر بین خدا و انسان وجود دارد. لوگوس، که در مسیح تجسّد یافته، ویژگی‌های انسان را پذیرفته است. بنابراین مکتب فکری اسکندریه، بر خدا بودن مسیح تمرکز داشت. مهم‌ترین متن از کتاب مقدس در این باب این است: «و کلمه جسم گردید و در میان ما ساکن شد.»[7]

سیریل، اسقف و الهی‌دان قدرتمند اسکندریه، در نوشته‌ای شدیدا به نسطوریوس هشدار داد، که از عقاید خود دست بردارد؛ اما نسطوریوس از عقاید خود دفاع کرد. بنابراین هر دو به پاپ سلستین در روم مراجعه کردند.

پاپ با سیریل موافق بود. سیریل با تأیید پاپ، دوازده بند(که بیشتر شبیه لعنت‌نامه بود) تنظیم کرد؛ که نسطوریوس می‌بایست در مقابل مجازات تکفیر آن‌ها را بپذیرد؛ اما نسطوریوس از پذیرش آن خودداری کرد.

در این هنگام، سیریل او را تکفیر کرد و نسطوریوس، تئودوسیوس امپراتور را به فراخوانی شورایی برای حل مناقشه ترغیب کرد.

شورای کلیسایی در سال 431 در شهر افسس تشکیل شد و تحت تأثیر اغراض سیاسی به‌سود سیریل حکم کرد و نسطوریوس را محکوم کرد. اما این شورا نتوانست نزاع را به‌طور کامل حل کند؛[8]

شورای سوم جهان مسیحیت؛ دخالت امپراتور در الهیات!

همان‌طور که ذکر شد، امپراتور دستور تشکیل شورایی را داد؛ تا به مناقشه بین سیریل و نسطوریوس پایان دهد. امّا اسقفان انطاکیه که از نسطوریوس حمایت می‌کردند، دیر به جلسه شورا رسیدند و سیریل که از پیش، حمایت روم را به‌دست آورده بود، جلسه را آغاز کرد. در نتیجه نسطوریوس، مقام خود را از دست داد، ولی اسقفان انطاکیه، این جلسه را که سیریل رهبر آن بود، نپذیرفتند؛ بلکه خود جلسه‌ای تشکیل دادند و شورای تحت رهبری سیریل را محکوم کردند.

متن تصویب‌شده در شورا

«ما اعتراف می‌کنیم که خداوند ما عیسی مسیح، فرزند یگانه خدا، خدای کامل و انسان کامل بوده و از یک روح ناطقه و بدن تشکیل شده است. منشأ وی، پیش از خلقت جهان، از پدر به‌عنوان خدا بوده و در روزهای آخر، به‌خاطر ما و نجات ما،‌ آن فرزند یگانه، به‌عنوان انسان، از مریم باکره به‌دنیا آمد. وی به‌عنوان خدا با پدر هم‌ذات بوده و به‌عنوان انسان با ما هم‌ذات است؛ زیرا بین دو طبیعت الهی و انسانی، وحدت وجود دارد؛ بنابراین ما به یک مسیح، به یک پسر و یک خداوند اعتراف می‌کنیم. طبق این ادراک از وحدت اختلاط‌ناپذیر دو طبیعت، ما اعتراف می‌کنیم که باکره مقدس، مادر خداست؛ زیرا کلمه خدا متجسّم شد و انسان شد و از زمان لقاح خود، کلمه بدنی را که از مریم مقدّس گرفته بود با خود متحد کرد. با توجه به توصیفات اناجیل و رسالات در مورد خداوند، ما از این امر آگاهیم که عالمان الهی بعضی از این توصیف‌ها را مشترک و یگانه دانسته‌اند؛ در حالی‌که بعضی دیگر از این توصیف‌ها، جنبه افتراقی دارند. آنان توصیف‌های والا و عالی را به الوهیّت مسیح و توصیف‌های معمولی و انسانی را به انسانیّت او نسبت می‌دهند.»[9]

اما از آن‌جا که این شورا تحت تأثیر اغراض سیاسی قرار داشت، به‌جای ایجاد اتحاد، سردرگمی و شقاق را در کلیسای شرق سبب شد و اسکندریه و انطاکیه را از هم جدا کرد.

این امر سبب شد، که سیریل و هوادارانش در سال 433، بیانیّه معتدل‌تری را از سوی کلیسای انطاکیه بپذیرند و در عوض، کلیسای انطاکیه هم خلع نسطوریوس از مقام اسقفی را پذیرفت؛ اما در نهایت این سیریل بود، که در این نزاع پیروز شد؛ اما نه با منطق؛ بلکه فقط با تأیید امپراتور. این مساله از گفته‌های اسقفانی مثل تئودور پس از مرگ سیریل معلوم می‌شود: «... پس از مشکلات بسیار، زندگی شخص نابکاری پایان یافت ... خداوند او را چون یک طاعون ریشه‌کن کرد و بلا را از اسرائیل رفع نمود...باید نگران این بود که مبادا مردگان به جهت آزردگی شدید از مصاحبت با وی او را به‌سوی ما بازپس فرستند ... سنگی بزرگ و سنگین بر قبرش بگذارید؛ زیرا این خطر وجود دارد، که دوباره برگردد ... من واقعا برای این بیچاره متاسفم!»[10]

نتیجه شورا

از آنجا که این شورا و حتی تغییرات اعمال‌شده در متن آن، در سال 433، هیچ فایده‌ای در حل نزاع نداشت، ناگزیر شورایی دیگر در سال 451 در شهر کالسدون تشکیل شد؛ که چهارمین شورای جهانی بود و در آن ششصد اسقف که بیشتر از غرب بودند، به‌همراه دو نماینده پاپ حضور داشتند. این شورا‌ اندیشه دو طبیعتی و یک طبیعتی را نیز محکوم کرد و آموزه مسیح‌شناسی را تصویب کرد؛ که به‌عنوان قاعده کلامی کلیسای جامع پذیرفته شد. اما با وجود این توافق، بحث درباره سرشت مسیح در سرتاسر امپراتوری، تا قرن هفتم ادامه داشت. امپراتورها، گاهی طرف‌دار طبیعت واحد و گاهی طرف‌دار مخالفان آن‌ها بودند و اسقف‌ها، بسته به این‌که چه کسی امپراتور بود، تغییر موضع می‌دادند![11]

پس از شورا

این نزاع، گرچه با صدور اعتقادنامه، رسما پایان یافت؛ اما با گذشت زمان، تعلیمی که در شورا تصویب شده بود، مورد انتقاد جدی متفکران مسیحی قرار گرفت. گریدی،الهیدان مسیحی در این زمینه می‌گوید: «بسیاری از آموزه‌های ایشان برای شنوندگان سودمند بود و اگر پاپ و شوراها تصمیم دیگری می‌گرفتند، ممکن بود که پذیرش نسطوری‌گری به این منجر شود، که در تعلیمات راست‌کیشی، مسیح صرفا یک انسان شمرده شود ... و فقط به‌عنوان یک معلم و الگوی بزرگ تکریم شود.»[12]

کریستوفر استید نیز در کتاب "فلسفه در مسیحیت باستان" می‌گوید: «طبق تعریف شورا‌ها، مسیح اتحاد از دو سرشت مختلف، الهی و انسانی است که در صورت مخالفتشان باهم تناقض ایجاد می‌شود ... سیریل مخالفان خود را طرف‌دار پسرخواندگی می‌خواند، در حالی‌که این کج‌فهمی اجتناب‌پذیری است ... چگونه می‌شود بین موجودات متفاوتی همچون خدا و انسان، مشارکتی در کار باشد؟(در حالی‌که حتی کامل‌ترین مشارکت نمی‌تواند اتحادی را که ما در مسیح مدعی آنیم ارائه کند).»[13]

ولی با همه این انتقادات، جالب است که اکثر کلیساهای جهان مسیحیت، هنوز به آموزه‌های مطرح شده در این شورا معتقدند؛ اعتقادی که به گفته استید سر از تناقض در می‌آورد.

مقاله

نویسنده محمد صادق احمدي
جایگاه در درختواره ادیان ابراهیمی - مسیحیت

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

No image

معجزات عیسی

مریم مقدس  Saint Mary

مریم مقدس Saint Mary

No image

کتاب مقدس Bible

Powered by TayaCMS