نویسنده: راضیه محمدزاده
ماه محرم و صفر، فرصت مناسبی برای شناخت وجودهای مقدسی است که شناخت آنها با معرفت راه و طریق را به ما میدهد. تمام آن چیزهایی که انسان در زندگی به آن نیازمند است، در گرو شناخت و معرفت نسبت به اهل بیت(ع) به دست میآید و در میان اهل بیت(ع)؛ شناخت نسبت به حضرت سیدالشهداء(ع) و واقعه عاشورا؛ بسیار تاثیرگذار و سازنده است. در این مقاله نویسنده کوشیده است نگاهی گذرا به فرهنگ عاشورائیان داشته باشد سه اتفاق در طول تاریخ بشریت هست، که قبل از وقوعشان در مورد آنها بحث و بررسی و صحبت شده است اول بعثت حضرت خاتم(ص)، دوم حادثه عاشورا و سوم ظهور و قیام حضرت صاحب الزمان(ع). نقطه مشترک میان این سه موضوع، روشنگری و احیای دین خدا بعد از انحرافات عظیم است.
در مورد بحث ما که واقعه عظیم عاشوراست؛ مطالب بسیاری گفته شده است. اساساً مقطع شش ماهه حرکت امام از مدینه به مکه و بعد از آن به سوی کوفه و جریانات این برهه از زمان، آن قدر روشن و شفاف است که اگر با نگاهی دقیق آن را بررسی کنیم؛ به راستی خواهیم توانست «اسلام» را به درستی فرا بگیریم و به مرحله عمل در زندگی درآوریم. در این مقطع جریاناتی رخ داده است که هر کدام آن یک کلاس درس و دانشگاه انسان سازی است.
مهمترین مسئله و سوالی که در ذهن هر پژوهشگر و یا هر شنونده ماجرای کربلا، شکل میگیرد این است که «علت قیام اباعبدالله الحسین چه بوده است؟»
به این سوال پاسخهای گوناگونی داده شده است؛ هر کس از دیدگاهی که به موضوع نگاه کرده، دلیلی آورده است؛ از جمله بحث تشکیل حکومت اسلامی مطرح میشود که امام میخواستند حکومتی اسلامی برپا کنند دلیل دیگر برای قیام، سرباز زدن امام از بیعت با یزید است؛ چون یزید فردی فاسق و فاجر است و علناً حرامهای خدا را حلال کرده و فسادش بارز و آشکار شده؛ امام بیعت با او را نمیپذیرد و همین مسئله به قیام ایشان منجر میشود. علت دیگر نامههای مردم کوفه و دعوت ایشان از امام است، امام برای اتمام حجت و پاسخ به آیندگان دعوت ایشان را لبیک گفته و به سوی کوفه حرکت میکنند و البته قبل از عزیمت، نمایندهای از سوی خود به جانب مردم کوفه گسیل میدارند تا از صحت موضوع مطمئن نشدهاند، به سوی کوفه حرکت نمیکنند.
مطلب دیگر وصیت نامه امام به محمد حنفیه است که در آن علت قیام؛ امر به معروف و نهی از منکر ذکر شده است. بعضی دیگر بحث احیاء سنتهای الهی از جمله شهادت طلبی را مطرح میکنند، که امام حسین(ع) با قیامش به همگان نشان داد آنجا که لازم است باید جان را فدا کرد و نه تنها جان خود که عزیزان و یارانش را تقدیم میکند و حتی خانواده و اهل بیتاش را به همراه خویش به مصاف میبرد که درباره شهادت حضرت و اسارت خاندانش از گذشتگان روایتها شده و شهادت حضرت در تاریخ تصریح گشته است، از زبان پیامبر اکرم(ص) و حضرت امیرالمومنین(ع) در جریان عبور از کربلاو بعض دیگر، نقل شهادت اباعبدالله بیان شده است.
به هر حال علت قیام حضرت را هرکس به نوعی مطرح میکند و تمام این دلایل هم بنا بر مستندات و روایات بیان شده صحیح است و البته ما وارد بحث در مورد این دلایل نمیشویم که هر کدام از اینها به جای خود، در خور بحث جداگانهای است و به همین فهرست گویی بسنده کرده و میگذریم.
گفتیم تمام دلایل مطرح شده برای قیام اباعبدالله(ع) قابل توجه است، ولی هدف اساسی و علت اصلی قیام چیز دیگری است که آن ذبح عظیم که بی مثال در تمام طول تاریخ است برای آن اتفاق میافتد، چیز دیگری است. مسئلهای که انگشت اشاره امام به آن سو میرود و قیام صورت میگیرد، «انحراف» است. انحرافی که جز با قیام امام حسین(ع) و به شهادت رسیدن حضرتش، اصلاح نشده و به مسیر اصلی بر نمیگردد.
در خصوص انحراف باید بدانیم انحراف 2 نوع است، برای روشن شدن موضوع به این مثال توجه کنید: قطاری روی ریل قرار گرفته و در مسیر مشخص برای رسیدن به مقصدی معین در حال حرکت است، ممکن است چند آدم خلافکار و منحرف در قطار باشند یا مثلا نقصی جزیی در قطار رخ دهد؛ اما به هر حال قطار بر روی ریل و به سمت مقصد میرود؛ ولی یک وقت هست که کلا ریل قطار از مسیر اصلی جدا شده و به مقصدی نامعلوم برگردان شده است و اصلا قطار از ریل خارج شده، خب در این زمان نابودی و انحراف قطار حتمی است.
در مورد اسلام هم، آن اسلامی که پیامبر(ص) آن را بر روی ریل صراط مستقیم قرارش داد تا به غایت الهی خود برسد، گرچه نقطه انحرافش از بعد از رحلت حضرت و از سقیفه شروع شد، لیکن اوج انحراف و خارج شدن از ریل، در زمان اباعبدالله الحسین(ع) به وقوع پیوست.
حضرت اباعبدالله(ع) به جامعه فاسدی مینگرد که حاکمش علناً فساد و فحشا میکند، حلالهای خدا در آن حرام و حرامهای الهی حلال شده است، حاکمی که به هیچ یک از حدود الهی پایبندی ندارد، شرابخوار و قمارباز و... است در این جا، حضرت انحراف ایجاد شده در دین خدا را جز با قیام و در نهایت شهادت خویش نمی تواند اصلاح کرده و دین خدا را به مسیر اصلی برگرداند.
حرکت سیدالشهداء(ع) و قیام و به پا خاستن حضرت، حرکت و پیامی است که در طول تاریخ؛ همه انسانها را مورد خطاب قرار میدهد و به انسانها تا روز قیامت این پیام را میرساند که هرگاه ظلم ظالم تثبیت شد و انحراف علنی گشت، باید به پاخاست و هدایت کرد و حضرت بشریت و انسانیت را هدایت کرده، نه فقط دین جدش را در این مسیر و این قیام حضرت ندای «هل من ناصر ینصرنی» را سر میدهد. یار میطلبد و این یارطلبی برای همیشه تا زمانی که انسان هست وجود دارد.
امام یار میطلبد ولی نه هر یاری، بلکه ناصر و یاوری را میطلبد که معرفت داشته باشد. با نگاه به تاریخ اسلام و به ویژه حوادث و تاریخ کربلا، این موضوع روشن میشود که تنها صرف کنار امام و پیامبر(ص) بودن، برای هدایت شدن کافی نیست. تنها کسانی موفق میشوند که در مسیر یاری امام گام بردارند و همراه امام باشند، که نقشه راه را در دست داشته باشند. کسی که نقشه را داشته باشد، حتی اگر از لحاظ جسمی از امام دور باشد، هم در مسیر امام است.
در تاریخ میبینیم بسیاری از افراد که صاحب ادعا و صاحب نام، همچون عبداله بن عباس، عبداله بن عمر و... به امام میگویند و به خیال خویش حضرت را نصیحت کرده و از سفر به کوفه منع میکنند؛ اینها کسانی هستند که امام را دیدهاند و حضور حضرت را درک کردهاند، پس چرا یار امام نشدهاند؟
همین عبدالله عمر که حاضر نبود با یزید بیعت کند، با امام حسین(ع) نیز بیعت نکرد ولی بعدها به خاطر بیعت با عبدالملک مروان و با امیر او «حجاج بن یوسف ثقفی» جنایتکارترین فرد در زمان خود، بیعت کرد. این نتیجه نداشتن نقشه راه یعنی نداشتن شناخت و معرفت است.
پس صرف در زمان امام بودن و به نوعی از اصحاب بودن، دلیل بر یاری واقعی معصوم نمیشود. به این نکته قرآن مجید هم اشاره فرموده است، در سوره توبه به پیامبر(ص) میفرماید، همه کسانی که در کنار تو هستند مومن نیستند بلکه منافقانی نیز در کنار تو به اسم اصحاب وجود دارند.
با این اوصاف، ما باید خود را محک بزنیم و ببینیم آیا هم اینک جزو یاران و ناصران حضرت حجت(عج) قرار داریم یا فقط یک ادعای باطل در سر میپرورانیم؟
مرتبا آرزو میکنیم که ای کاش ما در کربلا بودیم و جان خویش را نثار اباعبدالله(ع) میکردیم، ندای یا لیتنا کنا معک، سر میدهیم و انی سلم لمن سالمکم میخوانیم، در عزاداری شرکت میکنیم، نذری میدهیم، مجلس برپا میکنیم... اما آیا واقعا نقشه راه در دستمان است؟ آیا واقعا معرفت و شناختمان تکامل یافته است؟ آیا حقیقتا خصوصیات یاوران دین خدا را داریم؟
کسانی که در لشکر امام حسین(ع) قرار داشتند و تا آخر پای جان ایستادند، دارای خصایص ویژهای بودهاند، که این ویژگیها برای همه افراد در همه زمانها در برابر امام معصومشان صدق میکند.
اینها کسانی بودند که با در دست داشتن نقشه راه، بسیار مسئولیت پذیر بودند. یعنی احساس مسئولیت نسبت به دین خدا و ولی امرشان میکردند، آنچنان که گویی هیچ کس دیگر غیر از اینها نیست که به یاری بیاید. بحث مسئولیت محوری، در همه زمانها جاری است؛ ما چنان باید احساس مسئولیت کنیم که انگار تنها این من هستم که میتوانم این کار را انجام دهم.
هرکس به هر نحوی که میتواند باید تلاش کند و منتظر نباشد تا دیگران بیایند و کاری کنند.
در جریان واقعه عاشورا کسانی که در سپاه امام قرار میگیرند، به راستی غربال شدهاند؛ بسیار شنیدهاید آنهایی که مقابل حضرت ایستادند همان مسلمانانی بودند که خیلی از آنها نمازشب خوان و صوت قرآن و ... داشتند. پس نماز و روزه و حج و حجاب و... ظواهر دینی ملاک سعادت نیست؛ این که ما تا چه اندازه احساس مسئولیت میکنیم و معرفت به حق و باطل داریم، مهم است.
از خصوصیت برجسته افرادی که نقشه راه در دستشان است و معرفت دارند و انسان هایی مسئولیت پذیرند، این است که چنین افرادی گذشته از داشتن ایمان قاطع و یقین به رسالت و برخورداری از صفات روحی والاو تقوای الهی؛ اسلام را به عنوان اصلی اساسی در زندگی خویش پذیرفته و باور دارند؛ به بیانی دیگر اسلام در متن زندگی آنها جاری است نه در حاشیه.
در زندگی خویش بررسی کنیم، آیا این اسلام است که در همه امور ریز و درشت زندگی من حرف اول را میزند؟ آیا اعمال کوچک و بزرگ من با معیارهای اسلامی همخوانی دارد؟. آیا من حج و نماز و روزه و شرکت در مجالس مذهبی دارم ولی در عمل هرچه را خودم دلم خواست انجام میدهم نه آن چیزی را که خدا از من خواسته است؟ خصوصیت بارز یاران حضرت، تسلیم محض شدن در برابر احکام و دستورات الهی است.
و احکام و دستورات الهی، تنها تکالیف شرعی نیست. در روایتی از معصوم آمده است: که شیعیان ما را به بسیاری نماز و روزه و انفاق نشناسید، به طول رکوع و سجده نشناسید، بلکه به تسلیم بودن به «امر» ما بشناسید.
اگر این تسلیم در ما وجود داشت، میتوانیم امیدوار باشیم که از یاران قرار بگیریم، افراد تسلیم، بر سر عهد و پیمانی که میبندند باقی هستند، من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوالله...صادق بودن و باقی بودن بر سر عهد و پیمان، خصوصیت برجسته افراد «تسلیم» است.
ویژگی دیگر یاران واقعی پیامبر و ائمه(ع)؛ این است که هرگز در مقابل امام نمیایستند و این شاید همان برگرفته شده از تسلیم امر مولا بودن است.
غلبه بر هوای نفس و پیروی نکردن از وسوسههای شیطانی و هواهای نفسانی، خصویت دیگر یاران ولایت است. حب دنیا و قدرت طلبی و جاه طلبی و گرایش به سمت غرایز نفسانی، با اطاعت از امام جمع نمیشود.
عمرسعد، مسلمان بود و اتفاقا به پیامبر(ص) و امام حسین(ع) علاقه داشت و به خوبی میدانست که جنگ با امام حسین(ع) عاقبتی شوم دارد و مورد خشم پروردگار است؛ اما این حب دنیا و کسب جاه و مقام بود که او را به این درجه از پستی تنزل داد.
امکان ندارد که ما گرایش به سمت دنیا داشته باشیم و بتوانیم ادعای کمال و خوبی بنماییم. مبارزه با هوای نفس و ریشه کن کردن حب دنیا کاری سخت و دشوار است که مجاهدت و ممارست لازم دارد.
دنیا حتی به سمت اولیای خدا نیز میرود و خودنمایی میکند؛ لیکن ایمان و باور بالای آنهاست که فریفته دنیا نمیگردند.
پس، عدم دنیاطلبی و دنیا دوستی از خصوصیات یاران و انصار امام است. و اساسا حب به دنیا مانع تسلیم شدن و اطاعت از امام میگردد.
همه این خصوصیات را بیان کردیم تا بیشتر بدانیم که یاران و اصحاب ائمه چگونه باید باشند و ما برای سربازی امام زمان (عج) خود را چگونه بسازیم. برای خدمت به حضرت و نصرت او، چه ویژگیها در خود میبایست ایجاد کنیم.
هنگامی که در واقعه عاشورا دقت میکنیم، در مییابیم که افراد مقابل امام که دست به جنایاتی آنچنانی زدند جزو شقیترین انسانها بودند، گرچه به ظاهر همگی مسلمان بودند و خودشان دعوت نامه برای حضرت فرستاده بودند، پس چرا به این درجه از شقاوت رسیدند؟
نکته قابل اهمیت، مسئله ظلم پنهانی است. بسیاری از امور در زندگی ما به جهت عدم معرفت رخ میدهد که باعث ظلم میگردد؛ اموری که به ظاهر ظلم نیست و این ظلمهایی پنهانی انسان را به شقاوت میکشاند تواضع و ادب، نسبت به ولی خدا بسیار مهم است. احترام به ولایت، باعث سعادت است و یکی از مصداقهای ظلم پنهانی، بیادبی به ولی خداست.
انصاف داشتن، اندیشههای محکم و تزلزلناپذیر، اعتدال در امور، انتقاد پذیر بودن و عدم کینه و حسادت از اموری است که باید در خود ایجاد کنیم تا بتوانیم جزو یاران و انصار ولایت قرار بگیریم.
یکی از صفات منفی که باعث عقب ماندن از قافله یاران امام میگردد؛ غفلت است.
قرآن میفرماید: غفلت یا از یاد خدا و یا غفلت از آخرت. هر دو موجب خسران است.
به مسئله غفلت خیلی کم توجه میشود؛ یک وقت هست که خیلی مواظب نماز و روزهمان هستیم، نمیگذاریم خدای نکرده قضا شود و مسائلی از این دست. ولی گاهی اوقات غفلت در اموری حساس و جبران ناپذیر روی میدهد، در حالی که ما اصلاً متوجه آن نیستیم.
یکی از اموری که ما از آن غافلیم و توجهی به آن نداریم، در بحث تربیت فرزندان و ایجاد نسلی مهذب است. امام خمینی(ره) همواره تاکید داشتند که حفظ انقلاب اسلامی در گرو تربیت نسل مهذب صورت میگیرد.
در واقع اگر میخواهیم از انصار امام زمان(عج) باشیم و فرزندانمان سربازان حضرت باشند، باید که آنها را تزکیه شده و مهذب تربیت کنیم و این مستلزم آن است که خود در مسیر تقوی و تزکیه گام برداریم و خیلی دقیق به مسائل توجه کنیم؛ تا خودمان ساخته نشویم و اسلام را در جای جای زندگی خود وارد نکنیم، چطور خواهیم توانست نسل مهذب دلخواه امام را بپروریم؟
چه بر سر ما آمده است که هرچه میگذرد از آرمانهای الهی دورتر میشویم؟ در گذشته علم و فقاهت از نسلی به نسل دیگر به ارث میرسید، علمای بزرگ اسلامی نه تنها خودشان که همسر و فرزندانشان نیز مجتهد و مجتهده بودند. مثلاً شیخ طوسی که هم خود و هم همسر و دختر و پسرش صاحب اجتهاد بودند، حتی نوههای ایشان از علمای بزرگ تاریخ تشیع به شمار میآیند.
مادر سیدرضی و سیدمرتضی فرزندانش را برای تعلیم خدمت شیخ مفید میآورد. آمده است که شیخ مفید بسیار به این بانو احترام میگذاشته و کتابی در این باب تالیف کرده است.
همین طور علامه حلی، که از اعجوبههای جهان اسلام است، پسرش فخرالمحققین میباشد.
سیدبن طاووس، دخترانش قبل از سن بلوغ، تمام احکام را فراگرفته و تعلیم میدادند.
همه این موارد و بسیاری از علمای بزرگ تاریخ تشیع که خود و خانوادههایشان در خدمت اسلام و اهل بیت(ع) بودهاند، همهاش در اثر تربیت صحیح فرزندان و از دامان پاک مادران مقدس و مهذب آنها پیدا شدهاند.
ماجرای تولد مقدس اردبیلی را شنیدهاید. حاصل آن ازدواج پاک و الهی، فرزندی همچون مقدس اردبیلی را تحویل جامعه اسلامی میدهد.
حال به خودمان بنگریم، ما چقدر در امر تربیت فرزندانمان تلاش کردهایم؟ چقدر در تهذیب آنها کوشیدهایم چقدر وقت صرف کردهایم؟ چقدر مادی و معنوی خرج کردهایم؟ حتی به اندازه گوشهای از کلاسهای تقویتی و درسی و هنری آنها؟...
الان زمان جنگ نرم دشمن است؛ دیگر سلاح و توپ و تانک نیست، جنگ نرم جنگی است که با فکر و قلب و ذهن ما در ارتباط است.
چهره باطل را باید شناخت، باید از نقشهها و برنامه ریزیهای دشمن در این زمینه آگاه شد. چقدر ما با غفلت در این موارد برخورد میکنیم، ما خیلی نسبت به این موضوعات فرهنگی غفلت داریم.
یک مورد خاص از جنگ نرم و از ابزارهای دشمن، همین ماهواره است؛ این ماهواره را که به فتوای بسیاری از مراجع و هم چنین فتوای رهبری، داشتن و دیدنش را جایز نمیدانند، در خانه هایمان به راحتی راه دادهایم با این توجیه که برنامههای خوبش را میبینیم.
دشمن به نماز و روزه ما کاری ندارد، او فکر و اندیشه ما و نحوه زیستن ما را نشانه گرفته است؛ و تغییر دادن افکار و اندیشهها در سایه جنگ نرم اتفاق میافتد.امام خمینی(ره) بارها فرمودهاند «اسلام ناب» و «اسلام آمریکایی»؛ در هر دو اسلام نماز و روزه و شعائر دینی هست. اما آنچه اسلام ناب محمدی(ص) را از اسلام آمریکایی متمایز میسازد؛ ظلم ستیزی و عدالت خواهی آن است.
آن چه دشمن میخواهد، بیتفاوتی و غفلت ما مسلمانان است. مسلمان باشیم ولی نسبت به ظلم بیتفاوت باشیم، ندای عدالت خواهی سر ندهیم. دشمن با ابزارهای خاص خودش به فرهنگ اسلامی ما نفوذ کرده و این خصوصیت ظلم ستیزی و عدالت طلبی را در ما نشانه گرفته است.
پس بر ما لازم است ترفندهای او را بشناسیم و با آن مقابله کنیم و با تربیت صحیح و اصولی، فرزندانی بامعرفت بپرورانیم که بتوانند سربازان جبهه اسلام ناب محمدی(ص) علیه تهاجمات فرهنگی کفر جهانی باشند.