كلمات كليدي : قرن نهم هجري، جامي، مرگ سه فرزند، درويش پير، منقبت امام شيعه، ادبا و نويسندگان، ادبيات فارسي.
نویسنده : الهه سادات برقعي
نورالدین عبدالرحمن جامی، بزرگترین شاعر و سخن سرای قرن نهم هجری است. وی در سال هشتصد و هفده هجری قمری در "خرجرد" در نواحی و ایالت "جام" به دنیا آمد. جامی هم در شعر و هم در نثر از بزرگترین ادبای ایران است و آخرین شاعر بزرگ "سبک عراقی"؛ پیرو "سعدی" و مولوی رومی" و "نظامی" محسوب میگردد. به همین جهت علاقمندان به سبک عراقی، به وی لقب "خاتم الشعرا" دادهاند. وی از شاعران "متصوف" است؛ که از "شیخ محییالدین عربی" و "شیخ صدرالدین قونوی" پیروی میکرده است. نام او "عبد الرحمن" و لقب نخستین او "عمادالدین" و لقب مشهورش "نورالدین" است.[1]
ایام کودکی و تحصیلات ابتدایی جامی در همین ولایت میگذرد. او یک خواهر و یک برادر از خود کوچکتر نیز داشته است که از خواهرش بعدها "نظامالدین عبدالله هاتفی "(شاعر)، تولد یافته است و برادرش هم "شمسالدین محمد" در موسیقی، طب، ادبیات و فقه نامدار بود.[2]
ازدواج جامی
جامی به "سعدالدین کاشغری" و خانواده او علاقه و توجه خاصی داشت؛ خصوصا به پسرش جناب "خواجه کلان" که یکی از بزرگان "نقشبندی" بود؛ وابستگی خاصی پیدا کرده بود. طی رفت و آمدهایی که با این خانواده داشت بادختر خواجه کلان وصلت نمود. حاصل این وصلت چهار فرزند بود؛ که سه تای آنها در کودکی به دلیل ضعف بیش از حد قوای جسمانی جان خود را از دست دادند. غم و اندوه فرزندان از دست رفته برای جامی چند سالی طول کشید و ثمرهاش سرودن مرثیههای زیبایی بود. با این حال پس مدتی جامی و همسرش به تقدیر و سرنوشت خود گردن نهادند و به تربیت تک فرزند خود همت گماشتند.
منزلت جامی
جامی در محیط حکمرانی "تیموریان هرات" مانند آفتابی بود که به هر طرف نور میپاشید و در قدرت کلام و شعر، مقام عرفانی، صلاحت و نزاکت کلام، مانندی نداشت و از همین رو از شاه تا گدا او را قدر و عزت میکردند و مجذوب او بودند. "امیر علیشیر نوایی" دوست و مصاحب سلطان و جامی، بزرگ علم و ادب در زمانه خود به جامی، نظیر احترام شاگرد نسبت به استاد خود، احترام مینمود. مکاتبات "سلطان محمد فاتح" و "سلطان بایزید دوم" با جامی نیز که برخی از آنها باقی است نشان میدهد که "سلاطین عثمانی" هم که قلمرو وسیع فرمانرواییشان "آسیای صغیر" و "شبه جزیره بالکان" را در بر میگرفت، تا چه حدی برای جامی حرمت قائل بودهاند.
جامی و فراگیری دانشهای زمان
در گفتههای جامی اشارههایی به آموختههای وی میرود که نشان از هوش و استعداد او در فراگیری دانشهای مرسوم زمانه است. جامی، علومی را که به تحصیل آن پرداخته از قبیل: "نحو، صرف، حکمت مشایی، حکمت اشراقی، حکمت طبیعی، حکمت ریاضی، علم فقه، اصول فقه، علم حدیث و علم قرائت قرآن و تفسیر آن" اشاره و آنگاه مراحل "سیر و سلوک" خود را یکایک شرح داده است.
نمونههایی از اخلاقیات جامی
جامی در مجالس کم سخن میگفت. کاری که امکان ریا در آن بود از او سر نمیزد. اگر نیازمندی را میشناخت مخفیانه به او کمتر میکرد و کسی که در پناه حمایت او بود، از باز خواست محتسب و قاضی در امان بود. او در نهایت سادگی و درویشی میزیست و خانه و لباسی ساده داشت. بیشتر وقتها بر روی خاک مینشست. کسی که او را با آن لباس ساده میدید، نمیتوانست تصور کند که مقام و نفوذ این مرد در تمام قلمرو سلطان مورد حسادت و حسرت امیران و وزیران وقت است. روزی "قاضیزاده سیستان" که مثل بسیاری از شاعران و طالبان علم به زیارتش آمده بود، او را با این لباس محقر و ساده بر در خانهاش دید. گمان کرد یک نفر از نوکران خانه جامی است اما همین درویش پیر در هنگام بحث تمام علمای وقت را شکست میداد و هیچ یک از دانشمندان "هرات" پیش او ادعای علم و دانش نمیکردند؛ زیرا برتری او نزد همه آشکار بود.
مذهب جامی
عدهای معتقدند جامی پیرو "مذهب تسنن" و" فرقه نقشبندیه" بوده ولی تعصب دینی ندارد. و "عدم تعصب دینی" و علاقمندی خاص به "اهلبیت و امامان شیعه" از ویژگی خاص "عصر تیموری" است که در جامی نیز وجود دارد. اما به جرات میتوان گفت که جامی در ظاهر پیرو "مذهب تسنن" و "فرقه نقشبندیه" بوده است ولی در باطن ارادت خاصی به "امامان شیعه" دارد و در این باره هم اشعار بسیاری سروده است اگر چه در مدح "خلفا" هم کوتاهی نکرده؛ اما بیشتر اشعار او در مدح "امامان شیعه" است تا "خلفا" و این نکته به هنگام خواندن قصیدههایی که در مدح "امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع)" و همچنین "حسن بن علی(ع)" به زیبایی هر چه تمام تر سروده است، بارزتر و غیر قابل انکار میباشد. دیگر اینکه جامی در سفری که به "کربلا" میرود این سفر را برای همه عاشقان "حسین(ع)" "واجب" میداند و در منقبت "سیدالشهداء(ع)" شعر زیبایی را میسراید. جامی به امام هشتم شیعیان "علیبنموسیالرضا(ع)" علاقه فراوانی دارد و در منقبت ایشان نیز شعری سروده است.
ویژگیهای مهم شعر جامی
جامی مانند شاعران پیش از خود در شعر مرتبهای بلند دارد. چنانکه او را به حق آخرین استاد بزرگ شعر فارسی باید شمرد. او در مقدمه "دیوان قصاید و غزلیاتش" بیان نموده است که چون استعداد شعر فطری او بود هیچ گاه نتوانست خود را از شاعری بر کنار دارد.
ویژگی مهم شعر جامی، "منتخب بودن الفاظ و استحکام عبارات" آنهاست. در سخنش افراط و تفریطهای معاصران او دیده نمیشود. قدرت او در بیان تعالیم و افکار "صوفیانه" بینظیر است و مهارت او در ترجمه مضامین عربی به شعر فارسی قابل توجه و در خور است.
وفات جامی
جامی در سال آخر عمرش، سخنان مداوم از هجران و دوری سر میداد و بارها این دو بیت را تکرار میکرد:
دریغا که بی ما بسی روزگار
بروید گل و بشکفتد بهار
بسی تیر و دی ماه و اردیبهشت
بیاید که ما خاک باشیم و خشت
او چند روز قبل از بیماری از خانه همیشگی خود که به "دولت خانه" مشهور بود دل کند و با سفر به نواحی مختلف شهر "هرات" در روستایی که متعلق به او بود، برخلاف عادت همیشگی توقف فرمود و چون ماندن او در روستا طبق عادتهای گذشته او نبود، دوستان و یاران او نگران حالش شدند و از ایشان درخواست کردند به مسکن و منزل همیشگی خود برگردد. و ایشان در جواب فرمودند که: "دل از یکدیگر میباید کند".
با اصرار زیاد دوستان، جامی به منزل خود بازگشت و بعد از برگشتن بیماریش آشکار شد. در زمان بیماریش قوای ادراکه خود را کاملا حفظ کرده و در آخرین ساعات حیات خود به تلاوت "آیه الکرسی" مشغول بود. "مولانا جامی" در آخرین لحظه زندگیش چشمهای مبارکش را به طاق خانه دوخت و فرمود: "منزل ما روشن شد".
بالاخره وی در صبح جمعه که ششمین روز آشکار شدن بیماریش بود عمر شریف او در سن "هشتاد و یک سالگی" در روز "هیجدهم محرم الحرام" سال "هشتصد و نود و هشت هجری قمری" در هنگام نماز صبح به پایان رسید و نبض او از حرکت ایستاد مزار او در مکانی به نام "تخت مزار" میباشد.
آثار ادبی جامی
"سلسله الذهب"، "سلامان و ابسال"، "تحفه الاحرار" ، "سبحه الابرار" ، "یوسف و زلیخا"، "لیلی و مجنون" از اثار مهم منظوم ایشان و بهارستان از مهمترین آثار ادبی او به نثر میباشد.[3]