كلمات كليدي : علم، حضوري، حصولي، تصور، تصديق، وهم، شک، ظن، يقين، بديهي، نظري
نویسنده : مهدي افضلي
علم
در مورد تعریف علم دو نظریه مختلف وجود دارد، برخی معتقدند به دلیل آنکه علم از حالات درونی هر انسان است و هر کسی در درون خود به روشنی علم را در مییابد، لذا علم را نمیتوان تعریف کرد، به نظر اینها هر چیز با علم شناخته میشود، اگر علم بخواهد شناخته شود ناگزیر با خود علم شناخته خواهد شد و این مستلزم دور یعنی توقف چیزی برخودش است. گروه دوم علم را نیازمند تعریف دیده و در پی تعریف آن برآمده و آنرا به «حصول تصویری از یک چیز در ذهن»دانستهاند. وقتی کوه دماوند را میبینیم تصویری از آن در ذهنمان نقش میبندد که پیش از این وجود نداشت، وقتی در فیزیک اثبات میشود که زمین کروی شکل است، در ذهن انسان تصویری ایجاد میشود که پیش از این وجود نداشت. بدین رو نزد این گروه ذهن انسان بسان آیینهای است که تصویر اشیا در آن نقش میبندد.
آنچه بیان شد در مورد علمی است که در اصطلاح «علم حصولی» نام دارد و در آن، معلوم به واسطه تصویر معلوم میشود، در این علم معلوم از عالم جداست و با مواجه شدن با آن تصویری در ذهن نقش میبندد. نوع دیگری از علم در انسان هست که معلومش نیز در خود انسان است و معلوم بیواسطه تصویر، معلوم شخص قرار میگیرد. از باب نمونه انسانی که گرسنه میشود، درد میکشد، شاد میشود و مانند آن، گرسنگی، درد و شادیاش در خود انسان است، هیچگونه تصویری میان انسان و گرسنگی اش فاصله نیست، انسان با تمام وجود گرسنگی، درد، شادی و مانند آنرا مییابد. این قسم را «علم حضوری» مینامند. در منطق آنچه مورد بحث قرار میگیرد قسم نخست است، لذا آنچه پس از این بیان میشود مربوط به همین قسم است.
اقسام علم
در علم اگر صرفا یک تصویر ساده وجود داشته باشد آنرا «تصور» و اگر افزون بر آن حکم به چیزی یا عدم آن شده باشد و در نتیجه مساله مطابقت یا عدم مطابقت آن حکم مورد ادراک قرار گیرد آنرا «تصدیق» مینامند، به عبارت دیگر تصدیق عبارت است از ادراک مطابقت یا عدم مطابقت حکمی که صادر شده است. هریک از این دو قسم نیز اقسامی دارند. زیرا ادراکی که در ذهن حاصل میشود یا نیازمند فکر و تامل است که آنرا «نظری» خوانند یا بدون فکر و تامل حاصل میشود که آنرا «ضروری» یا «بدیهی» مینامند. بدین ترتیب علم چهار قسم پیدا میکند: تصور ضروری، تصور نظری، تصدیق ضروری و تصدیق نظری.
تصور
علم تصوری که در آن حکمی نیست میتواند به چند چیز تعلق گیرد:
1. تصور مفرد: مفردات اعم از اسم، فعل و حرف در زبان عربی و معادل آنها در تمام زبانها همگی متعلق تصورند؛ عماد مغنیه، شهید، سعید، کربلا و مانند آن همگی مفرداتیاند که به صورت تصوری برای انسان حاصل میشوند.
2. نسبت در خبر مشکوک: وقتی گفته میشود "کره مریخ مسکونی است" تصویری از این جمله در ذهن انسان نقش میبندد، اما به دلیل آنکه نمیداند آیا کسانی در مریخ سکونت دارند یا نه، برای انسان شک حاصل میشود، لذا چون تصدیق به وجود یا عدم نمیکند آنرا نیز تصور میدانند.
3. نسبت در جمله انشائی: در جملات انشائی چیزی جز آنچه گوینده بر زبان جاری کرده است واقعیتی وجود ندارد، بدین رو مطابقت یا عدم مطابقت در آن بیمعناست. وقتی گفته میشود کاش جوانی باز میگشت! چیزی جز آنچه گوینده آرزو کرده وجود ندارد تا گفتارش با آن سنجیده شود و تصدیق یا تکذیب گردد. در امر، نهی، استفهام، دعا و مانند آن نیز ورای گفتار گوینده چیزی نیست که این گفتار با آن سنجیده شود. لذا همه اینها علم تصوری خواهند بود.
4. مرکب ناقص: در تمام زبانها چیزهایی به نام صفت و موصوف، مضاف و مضاف الیه وجود دارند، از باب نمونه نویسنده توانا، مهر کربلا و مانند آن هر چند مفرد نیستند، ولی به دلیل آنکه حکمی در آنها وجود ندارد چیزی بالاتر از تصور نیستند.
تصدیق
برخلاف تصور، در تصدیق افزون بر آنچه در تصور وجود دارد، حکم به چیزی یا عدم آن نیز میشود. از باب نمونه "عماد مغنیه" و "شهید" به تنهایی تصورند، لیک در صورتی که گفته شود "عماد مغنیه شهید شد"، چون این قول مطابق با واقع است ادراکش یک تصدیق به شمار میآید. همینطور وقتی گفته میشود "جوانی باز نمیگردد"، در این صورت نیز حکم به نفی شده است. "نویسنده توانا" به تنهایی مفید تصور صرف است، ولی "شهید مطهری نویسنده تواناست" حاوی یک حکم نیز هست و امثال آن.
میزان تصدیق نیز متفاوت است، گاه به گونهای است که هرگونه احتمال مخالف نفی میشود، گاه احتمال مخالف نیز داده میشود که این نکته تصدیق را به چند قسم تبدیل کرده است:
1. یقین: در صورتی که انسان مضمون یک خبر را به گونهای تایید یا رد کند که هیچ احتمال خلاف در آن وجود نداشته باشد، آنرا یقین مینامند. از باب نمونه حکم به اینکه آتش باعث ایجاد گرما میشود یقینی است و احتمال خلاف در آن راه ندارد.
2. ظن: اگر انسان مفاد یک خبر را ترجیح دهد، در عین حال احتمال خلاف را نفی نکند آنرا تصدیق ظنی مینامند. در منطق آنچه اصطلاحا بر آن تصدیق گفته میشود همین دو قسم است. لکن انسان نسبت به حقایق و وقایع حالات نفسانی دیگری نیز دارد که این حالات تصدیق نمیباشند، چنانکه اگر انسان مفاد یک خبر را احتمال بدهد، ولی طرف دیگر را رجحان دهد در اصطلاح آنرا «وهم» مینامند که نقطه مقابل ظن قرار دارد؛ یا اینکه اگر کسی مفاد یک خبر را نه تصدیق کند و نه تکذیب، و نسبت به آن حالت بین بین داشته باشد، حالت او را «شک» مینامند که آن نیز تصدیق نمیباشد.
اقسام تصور
1. تصور نظری: اگر انسان در شناخت یک حقیقت آنرا با تامل یا فکر و تعریف (=ترکیب تصورات پیشین) به دست آورد آنرا تصور نظری مینامند؛ از باب نمونه درک حقیقت فرشته، روح، مثلث و مانند آن بدون تامل حاصل نمیشوند.
2. تصور بدیهی: برخلاف تصور نظری، در تصور بدیهی نیازمند اندیشیدن و تامل نیست، بلکه به راحتی حاصل میشود. اگر کسی حواس ظاهریاش فعال و سالم باشد مفاهیمی چون سردی، گرمی، روشنایی، شیرینی و مانند آنرا بیدرنگ درک خواهد کرد.
اقسام تصدیق
1. تصدیق نظری: در تصدیق نظری نیز همانند تصور نظری، حکم به وقوع یا عدم وقوع مفاد یک خبر، نیازمند استدلال و تامل است. وقتی گفته میشود "مجموع زوایای مثلث برابر با دو زاویه قائمه است"، یا "زمین مسطح نیست"، چنین احکامی نیازمند آن است که با استدلال ریاضی اثبات شوند.
2. تصدیق بدیهی: حکم به اینکه "آفتاب روشن است"، "اجتماع نقیضین محال است" و مانند آن نیاز به استدلال ندارد.