دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

در معبد عشق

No image
در معبد عشق

در معبد عشق

استاد در تابستان 1346 براى اولین بار به حجّ مشرّف شد. در هواپیما و در فرودگاه جدّه، بسیارى از زائران ایرانى علاّمه جعفرى را مى شناختند و او را به یک دیگر نشان مى دادند و درباره کمالاتش سخن ها مى گفتند. استاد وقتى از هواپیما پیاده شد حدود 20 زن و مرد روستایى اهل دهات اطراف مراغه را دید که حیران و سرگردان مانده اند و نمى دانند چه بکنند. با مهربانى به آن ها نزدیک شد و به زبان ترکى گفت: من هم با شما هستم. نگران نباشید! زنان و مردان روستایى با دیدن مردى روحانى در جمع خود خوشحال شدند و دورش حلقه زدند. آنان فکر مى کردند که آن روحانى رسماً موظّف است با آن ها باشد به این دلیل هر چه که فکر مى کردند قابل پرسیدن است، از او مى پرسیدند و جعفرى با آرامش و حوصله پاسخ مى داد. استاد به طور شبانه روزى با آن ها بود و مسائل و مشکلات آنان را حلّ مى کرد: مسائل حجّ را به آن ها مى آموخت حمد و سوره آنان را تصحیح مى کرد و... زائران روستایى در خواندن حمد و سوره اشکالات بسیارى داشتند و علاّمه ضمن آن که قرائت صحیح را به آن زائران یاد مى داد، براى این که از نگرانى آن ها بکاهد، قول داد به نیابت از تک تک آن ها، پشت مقام ابراهیم(علیه السلام) برایشان نماز بخواند. یکى از روستائیان پاک طینت و مهربان وقتى بعد از چندین بار تمرین دید باز هم قرائتش اشکال دارد، خاضعانه گفت: تو را به خدا! این حمد و سوره را از من بپذیر و قبول کن! وقتى به تهران رسیدیم، یک قُوچ به تو مى دهم. استاد گفت: تو نمازت را بخوان، من هم به نیابت از تو، نماز خواهم خواند. استاد جعفرى چنین کرد و در گرماى طاقت فرساى تابستان مکّه، به نیابت از یکا یک آن جمع نماز به جا آورد. در آن حال احساس معنوى خوشى به استاد دست داد و چنین دعا کرد: «خدایا! از اولاد من به جامعه ضرر نرسان! خدایا! ثروت زیاد به من نرسان! خدایا! مرا آن چنان در نظر بگیر که هیچ گاه خود خواهى بر زندگیم غلبه نکند.»

روستاییان ساده و صمیمى دهات مراغه که تلاش این روحانى را بالاتر از انتظار خود مى دیدند و فکر مى کردند او زحمتى بیش از وظیفه رسمى خودش کشیده است، مبلغى پول جمع کردند و به پیرترین فرد خود دادند تا به استاد جعفرى بدهد. او در برابر استاد با احترامى خاصّ نشست و گفت: حاج آقا! کم ما را زیاد حساب کن! علاّمه به مهربانى و خوشرویى گفت: پدر جان! مال من رسیده است. این پول را به صاحبانش برگردان یا به نیازمندان بده!([46])

منبع:فرهیختگان تمدن شیعه

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

عالمان مرتبط

Powered by TayaCMS