كلمات كليدي : انضباط، انضباط آموزشي، فنون انضباط، اصول انضباط، روان شناسي آموزش و پرورش
نویسنده : راضيه ابراهيم زاده
برای اینکه انسان بتواند در اجتماع زندگی کند، باید رفتار اجتماعی را بیاموزد و هنجارهای اجتماعی را رعایت نماید. یکی از راههای اجتماعی شدن و مورد قبول قرار گرفتن رفتار در اجتماع، رعایت قوانین و مقررات انضباطی حاکم بر جامعه میباشد. این قوانین انضباطی هستند که به کنترل رفتار فرد میپردازند و مانع از انجام خواستههای نابجای افراد میگردند. در مواردی که رفتار فرد، در جهت خلاف مقررات گروه یا به عبارتی برخلاف انتظارات جامعه و توقعات آنها قرار گیرد، او را فردی بیانضباط میخوانند. پس پیروی از مقررات پذیرفتهشده در فرهنگ اجتماع و گروه همان انضباط است.
تعریف انضباط
واژه Discipline (دیسیپلین)، از Discipulus به معنی کسی که از دیگری یاد میگیرد و آن هم از فعل Discere به معنای "یاد گرفتن" مشتق شده است. از نظر روانشناختی نیز، دیسیپلین به عنوان معرفتی است که از ویژگی آن مناسب بودن برای تدریس و قابل استفاده بودن برای یادگیری میباشد. به این اعتبار، دیسیپلین، معرفت سازمانیافته مناسب برای آموزش است.[1]
انضباط، از کلمه ضبط و به معنی خویشتنداری و پیروی از قواعد است. قواعد ممکن است امر "ذاتی" برای راه بردن عقل و یا روشی از تفکر علمی، ریاضی، تاریخی و نیز قواعدی که برای یادگرفتن امری ضروری هستند، مانند قواعد تمرین، بررسی و تجدیدنظر کردن و آزمودن مثالهای مختلف باشد. قواعد، متضمن یک یا چند معنای انضباط، از معانی یاد شده میباشند. در نتیجه آموزش و پرورش ضرورتا مستلزم انضباط نیز میشود.[2]
انضباط به معنی صحیح یعنی اینکه فرد شخصا اعمال و رفتار خود را تحت نظم و قاعده درآورد. خویشتن را کنترل و هدایت کند و با توجه به آثار و نتایج اعمال خویش اقدام نماید. افراد در هر دوره از زندگی، مسئول کار خود میباشند. در دوره بلوغ، این مسئولیت جنبه قانونی نیز پیدا میکند. قدرت مافوق، ترس از تنبیه، محدودیت، گروه همسن و معلم در تمام اوقات و مراحل مختلف زندگی قادر به کنترل و اداره فرد نیستند. در موارد خاصی طرز کار فرد لطمهای به منافع جمع وارد نمیکند که دستگاههای اجتماعی جلوی فعالیت او را بگیرند، در اینگونه موارد آثار اعمال فرد در وضع خود او تأثیر میگذارد. بنابراین باید فرد را طوری تربیت کرد که خود شخصا اعمال خویش را کنترل نماید و رفتار خود را مطابق قاعده و قانون معینی سازد. فرد باید در هر مرحله از زندگی عاقلانه رفتار نماید و از روی سنجش و تدبیر اعمال خود را اداره کند، انضباط در این معنی هدف اساسی تعلیم و تربیت را تشکیل میدهد.[3]
انضباط آموزشی
از آنجا که انضباط به معنای اطاعت ارادی از یک رهبر است، والدین و معلمان همگی نسبت به کودکان رهبرند و کودک راه و روش زندگی را از ایشان یاد میگیرد. انضباط، روش جامعه در آموزش رفتار اخلاقی مصوب به کودک است. هدف هرگونه انضباط این است که فرد، رفتار خود را با مقررات قالبی گروه فرهنگی همنوا سازد و از معیارهای تعیینشده جامعه تجاوز نکند.[4]
انضباط به معنای نظم و ترتیب و ساماندهی یا ایجاد شایستگی در کارها و سازمانهاست. این واژه در امر آموزش و پرورش برای انجام دادن آیینها و مقررات خاص در کلاس و محیطهای تحصیلی بهکار میرود و از شاگردان میخواهد که از خود رفتار مطلوب نشان دهند. انضباط در مفهوم سنتی، بیانگر این واقعیت است که برای یادگیری و پیشرفت باید شاگرد را به دقت زیر نظر قرار داد و حتی از تنبیه بدنی و روانی رویگردان نشد. البته چنین وضعی مانع هرگونه آموزش کارساز و تأثیر روشهای آزاد و باز در اکتشاف و ابتکار خواهد بود.
در واقع نقش معلم در ایجاد یک محیط روانی در کلاس از اهمیت فراوانی برخوردار است. اما باید توجه داشت که موجود آدمی دارای توانمندیها و انگیزههایی برای رشد، یادگیری، کارآمدی، اندیشهورزی و آراستگی به عواطف عالی انسانی است که در حد خود مستلزم آزادی و اختیارات است و اگر بخواهند او را در قالبهای فکری و رفتاری خاص، بدون توجه به خواست و نیازش قرار دهند، مسلما چنین منظوری ناقض تربیت اصیل انسانی است.[5]
هدف از برقراری انضباط
هدف از انضباط این است که کودک را قادر به سازش با قوانین و مقرراتی که فرهنگ یک گروه پذیرفته است، بنماید. بهطوری که او رفتار خود را با توقعات و خواستهای گروه اجتماعی که در آن زندگی میکند، هماهنگ نماید.
رعایت قوانین و مقررات نه تنها برای حفظ آداب و رسوم حایز اهمیت است، بلکه برای شادی، سازش و آرامش خود کودک نیز اهمیت دارد. وینسنت و مارتین در این مورد گفتهاند: «هر فردی برای اینکه نیازها و آرزوهایش را با دیگران مطابقت دهد و مورد قبول و احترام آنها واقع شود، نیاز به انضباط و قوانین رفتاری دارد».
البته وقتی در آموزشگاه از انضباط صحبت میشود، مراد نظم و ترتیب و سکوت دانشآموزان نیست بلکه به این معنی که انضباط باید منجر به انگیزش جهت حفظ مقررات گردد و به صورت عادت درآید.[6] پس معلم باید همواره به یاد داشته باشد که انضباط وسیله است نه هدف، که هدف از برقراری انضباط عبارت است از:
· ایجاد عادت نظم و ترتیب در دانشآموزان
· آماده ساختن دانشآموزان برای منظم شدن در آینده
· ایجاد عادت کنترل شخصی و خودداری در اوضاع معین.[7]
فنون انضباط
در گذشته تنها یک فن انضباط مطرح میشد و آن انضباط مبتنی بر اقتدار بود. در صورتی که امروزه فنون دیگری نیز مورد استفاده قرار میگیرد. بهطور کلی فنون انضباط را میتوان به سه نوع طبقهبندی کرد که به این قرار است:
یک. فنون انضباطی قدرتطلب: در این فنها، اساس انضباط بر قدرتطلبی و قدرتنمایی مبتنی است و کلمات "باید" و "نباید" در آنها بیشتر بهکار برده میشود. در این فنون، تنبیه برای هرگونه کوتاهی اساس تلقی میشود تا جایی که معیارهای مورد انتظار رعایت شوند و از تمجید خبری نیست و یا بسیار کم است.
دو. فنون انضباطی آسانگیر: انضباط آسانگیر در واقع انضباط نیست و معمولا کودک را به رفتار مورد تأیید جامعه یا گروه هدایت نمیکند و تنبیهی هم در کار نیست. بعضی از والدین و معلمان آسانگیری را با "آزادمنشی" اشتباه میکنند و راهنمایی کودک را در همسانی یا همنوایی با موقعیتها، ضروری نمیدانند، غافل از اینکه اینگونه به ظاهر انضباط، بیش از آنکه سودمند باشد، زیانبخش خواهد بود و کودکان هیچگونه حدودی برای اعمال خود نخواهند شناخت و تنها به ارضای تمایلات خویش خواهند اندیشید.
سه. فنون انضباطی دموکراتیک: این روش انضباط برای کمک به کودکان به تبیین، بحث و استدلال درباره رفتار مورد نظر میپردازد و روی جنبه آموزشی یا تربیتی انضباط بیش از جنبه تنبیهی آن تأکید میکند. انضباط دموکراتیک، تنبیه یا پاداش را بهکار میبرد اما روی پاداش بیش از تنبیه تأکید میورزد و از وسیله تنبیه زمانی استفاده میکند که آخرین راه علاج باشد. زیرا به نظر طرفداران این نوع انضباط، این روش به کودکان کمک میکند که رفتار خود را شخصا کنترل کنند و کنترل درونی را بر کنترل بیرونی ترجیح دهند.[8]
اصول انضباط
انضباط یک فرایند آموختنی است و تقریبا در همه مراحل فراخنای زندگی مورد نیاز همگان است که رفتارش را با معیارهای اجتماعی منطبق کند، بنابراین اصولی دارد که عبارتند از:
اصل اول: قواعد و مقررات
برای راهنمایی رفتار در هر موقعیت. این مقررات در کمک به کودکان دو وظیفه مهم ایفا میکنند:
· ارزش تربیتی دارند. یعنی رفتار مطلوب را به کودکان میآموزند.
· از بروز رفتار نامطلوب جلوگیری میکنند.
اصل دوم: تنبیه[9]
عبارت است از یک محرک آزاردهنده به دنبال یک رفتار نامطلوب، برای شکستن خودسرانه در رشد اخلاقی کودکان سه نقش مهم برعهده دارد.
الف. وظیفه یا نقش محدودکننده. تنبیه از تکرار عمل نامطلوب جلوگیری میکند.
ب. نقش تربیتی. کودکان پیش از آنکه بتوانند قواعد و مقررات را دریابند، میتوانند یاد بگیرند که بعضی اعمال درست و بعضی نادرست هستند، که اگر مرتکب شوند مورد تنبیه قرار خواهند گرفت.
پ. نقش انگیزش. به اجتناب از رفتار اجتماعی نامطلوب یا تأیید نشده. کودکان به محض اینکه پیامدهای رفتار خود را پیشبینی کنند، میتوانند از انجام دادن عمل نادرست خودداری کنند.
اصول تنبیه خوب به اختصار عبارتند از:
· تنبیه باید با گناه متناسب باشد و بیدرنگ پس از ارتکاب گناه انجام گیرد.
· تنبیه باید ثابت باشد و کودک بداند که در صورت رعایت نکردن مقررات آن تنبیه اجتنابناپذیر است.
· تنبیه باید با استدلال همراه باشد، طوری که کودک را در آینده به رفتار مورد تأیید اجتماعی برانگیزد.
· تنبیه باید به ساخت وجدان انجامد تا کنترل درونی رفتار را تضمین نماید.
· تنبیه نباید کودک را تحقیر کند و خشم او را برانگیزد.[10]
هرچند مشاهدات روزانه نشان دادهاند که تنبیه در کاهش دادن رفتار نامطلوب بهطور موقت مؤثر است، باید توجه داشت که تنبیه باعث از بین رفتن رفتار تنبیهشده نمیشود و تنها تأثیری که دارد این است که رفتار نامطلوب را موقتا واپس میزند. این رفتار پس از ضعیف شدن عامل تنبیهکننده، مجددا ظاهر میگردد.[11] تنبیه ممکن است به دو صورت اعمال گردد:
· بدنی و یا سرزنش و ناسزاگویی شفاهی
· محروم ساختن کودک از بعضی مزایا مانند سینما رفتن، تماشای تلویزیون، استفاده از زنگ تفریح و ...
معمولا تنبیههای نوع دوم مؤثرتر است و کمتر زیان میرساند ولی در بسیاری از موارد نادیده گرفتن و مورد غفلت قرار دادن رفتار بد، خود نوعی تنبیه است.[12]
اصل سوم: پاداش
برای کوشش به رفتار الگو. پاداش معمولا برای پیشرفت و موفقیت ارائه میشود و با رشوه دادن که قبل از انجام عمل پرداخت میشود تفاوت دارد. پاداش در آموزش رفتار اجتماعی مقبول سه نقش مهم ایفا میکند.
الف. ارزش تربیتی دارد: به کودکان یاد میدهد که پاداش تنها برای اعمال خوب است و این، شناخت اعمال خوب را نیز برایشان ممکن و آسان میسازد.
ب. انگیزش: تقویت و تکرار رفتار مطلوبی که جامعه آن را تایید میکند.[13]
از آنجا که پاداش به عنوان وسیلهای برای حفظ نظم شناخته شده، میتوان بیان کرد:
· پاداش در کمک به پیشرفت دانشآموز و تغییر مطلوب رفتار وی بسیار مؤثر است و کودکان بهطور کلی علاقهمندند اعتماد و محبت معلم را به خود جلب کنند.
· زیادی پاداش، ارزش آن را از بین میبرد.
· به انجام دادن وظیفه نباید پاداش داد، زیرا دانشآموز را ضعیف و بدآموز میکند.
· تشویق و تمجید باید متنوع باشد، رنگ واحدی به خود نگیرد که باعث از بین رفتن اثر آن گردد.[14]
اصل چهارم: همسانی
البته نه به این معنا که تغییر نداشته باشد بلکه به معنای گرایش به سوی همانندی و مطابقت است. یعنی بتوان آن را با تغییر نیازهای رشد و تکاملی تغییر داد. لکن کودک به هیچ وجه نتواند از آنچه از او انتظار میرود، شانه خالی کند. همسانی سه وظیفه حایز اهمیت دارد که عبارتند از:
الف. ارزش تربیتی مهمی دارد، زیرا فرایند یادگیری قواعد و مقررات را سرعت میبخشد، درنتیجه، احترام به مقررات و اشخاص مافوق را تحریک خواهد کرد.
ب. کودکانی که کشف میکنند رفتار مطلوب اجتماعی همیشه پاداش به دنبال دارد، لکن تنبیه به دنبال رفتار ممنوع خواهد آمد، طبعا به انجام دادن عمل پاداشدار، برانگیخته خواهد شد.[15]
اصل پنجم: خستگی
گاهی خستگی و عدم تنوع برنامه موجب کسالت میشود و دانشآموزان را به بدرفتاری و عدم رعایت مقررات وا میدارد.
موجبات بیانضباطی در آموزشگاه
عواملی که اغلب موجب بیانضباطی دانشآموزان در آموزشگاه میشود، به اختصار از این قرارند:
· بیمحبتی و عدم توجه: کودک علاقهمند به توجه و محبت دیگران است، در صورتی که با دقت در رعایت مقررات نتواند توجه بزرگترها را نسبت به خود جلب کند، متوسل به رفتار ناپسند میگردد.
· ضعف جسمانی: دانشآموزان ضعیف و ناتوان آستانه دقت و توجهشان کم است، به زودی خسته میشوند و توانایی تحمل بسیاری قوانین را ندارند.
· سرخوردگی: در مواردی که تقاضا از کودک بیش از حد توانایی او باشد و او نتواند خود را به سطح خواستههای آنان برساند احساس بیلیاقتی کرده و این منتج به بیتفاوتی نسبت به رعایت مقررات میگردد.
· مقررات نامناسب: باید دانست که چنانچه مقررات صحیح و مناسب با توانایی جسمی و روانی کودک نباشد، دیر یا زود فراموش میشوند و مراعات نخواهند شد.
· عدم ثبات در مقررات: به این ترتیب که والدین و مربیان قوانینی وضع میکنند ولی خود، آنها را انجام نمیدهند. اینگونه مقررات در نزد دانشآموزان سست و بیاعتبار میشود.
· عدم هماهنگی بین مقررات: عدم هماهنگی بین مقررات و تقاضاهای متضاد والدین در خانه و اولیای مدرسه نیز اغلب موجب سرخوردگی و بلاتکلیفی و در نتیجه عدم رعایت مقررات از سوی دانشآموز میشود.[16]