كلمات كليدي : بني سعد، حليمه، پيامبر(ص)، دايگي
نویسنده : سيد علي اكبر حسيني
سیرهنویسان در کتب خود، حلیمه سعدیه را جزء مادران رضاعی پیامبراکرم(ص) و در شمار بانوانی قرار دادهاند که به رسولخدا(ص) شیر داده است. متأسفانه از او و چند و چون زندگیاش خبری چندانی در دست نداریم؛ بیشترین اطلاعاتی که از او، در تاریخ ثبت و ضبط شده است، متوجه ایام طفولیت پیامبر(ص) است که البته برخی از موارد آن با اوهام و افسانههای عجیبی نیز توأم گردیده است.
نسب حلیمه سعدیه
حلیمه دختر عبدالله بن حارث معروف به ابوذؤیب بوده، سلسله نسبش به قیس بن عیلان بن مضر میرسید.[1] بدین ترتیب نسب او، با نسب رسولخدا(ص) در «مضر» که جد هفدهم پیامبراکرم(ص) نیز به شمار میرود، مشترک میگردد. سلسله نسب کامل او به این شرح است:
حلیمه بنت ابی ذؤیب عبدالله بن حارث بن شجنة بن ناصرة بن فصیة بن سعد بن بکر بن هوازن بن منصور بن عکرمة بن خصفة بن عیلان بن مضر.[2]
شوهر حلیمه نیز حارث بن عبدالعزی بن رفاعه نام داشت و عبدالله، انیسه و حذاقه(جذامه – حذافه) که به شیما معروف بود فرزندان حلیمه به شمار میآمدند.[3]
دایگی حلیمه برای رسولخدا(ص)
افتخار دایگی رسولخدا(ص) کم فضیلتی نبود و هر زنی را شایسته نیست که افتخار دایگی پیامبر(ص) را بر عهده گیرد؛ خداوند متعال، حلیمه سعدیه را به رضاع او شرف داد و به تربیتش تخصیص داد. او دارای عقل و فضل بود و خداوند در دنیا و آخرت از برکتش برخوردار کرد.[4]
گزارش این واقعه بدون پیرایه از زبان حلیمه چنین نقل شده است:
«به سالی خشک که هیچ چیز نبود به همراه شویَم حارث، روانه شهر مکه شدیم زنان بنی سعد جلوتر از ما نزد شیرخوارهایشان رفته بودند و کودکی را به دایگی پذیرفته بودند. من هم سراغ شیرخوارهای را گرفتم مرا نزد عبدالمطلب راهنمایی کردند و گفتند: «او را نوزادی است که نیاز به دایه دارد» نزد او رفتم.[5] علت اینکه او را به دایهگان دیگر نداده بودند این بود که نوزاد قریش، پستان هیچ یک از زنان شیرده را نمیگرفت؛ با آمدن من کودک پستانم را گرفت و مکید؛ در این لحظه خاندان عبدالمطلب غرق در شادی شدند.[6] عبدالمطلب رو به من کرده و گفت: «از کدام قبیلهای؟» گفتم: «از بنیسعد» گفت: «اسمت چیست؟» گفتم: «حلیمه» عبدالمطلب از اسم و نام قبیلهام بسیار شاد شد و گفت: «آفرین؛ دو خوی پسندیده و دو خصلت شایسته، یکی سعادت و خوشبختی و دیگری حلم و بردباری. آنگاه او را به صحرا بردم.»[7]
حلیمه از همان لحظه که آن نوزاد مبارک(ص) را تحویل گرفت، آثار خیر و برکت از او نمایان گردید[8] و خشکسالی از سرزمین بنیسعد رخت بر بست و ....
پس از دو سال که دوران شیرخوارگی پیامبر(ص) تمام شد، حلیمه او را به مکه نزد مادرش آمنه آورد؛ ولی تمایل نداشت وی را به خانوادهاش بسپارد چرا که باعث خیر و برکت در زندگیشان بود. آمنه(س) نیز به حلیمه گفت: «من از وبا بر فرزندم بیمناکم او را دیگر بار به صحرا بازگردان» حضرت(ص) مدت پنج سال دیگر در بادیه به سر برد تا اینکه حلیمه او را به مکه آورد و به مادرش سپرد.[9]
استمرار ارتباط پیامبر(ص) با حلیمه سعدیه
رسولخدا(ص) پیوسته روابط عاطفی خود را با حلیمه سعدیه حفظ کرده تا پایان عمر او، پیوسته برایش صله و لباس میفرستاد.[10]
زمانی که پیامبراکرم(ص) با خدیجه(س) ازدواج کردند، حلیمه به مکه به حضور آن حضرت آمد و از قحطی و خشکسالی و هلاکت گوسفندان و چهارپایان شکایت کرد. پیامبر(ص) در این مورد با خدیجه(س) صحبت کردند که به او کمک کند؛ خدیجه چهل گوسفند و شتری راهوار که برای سواری زنها در کوچیدن تربیت شده بود به حلیمه بخشید و او به بادیه برگشت.[11]
بعد از رسالت پیامبراکرم(ص) نیز، حلیمه نزد پیامبر(ص) میآمد و مورد احترام و تکریم رسولخدا(ص) قرار میگرفت حضرت(ص) ردای خود را به احترام او پهن میکردند و او را بر آن مینشاند و حاجتش را بر آورده میکرد.[12]
ابنسعد با اسنادش از محمد بن منکدر روایت میکند که «زنی از رسول خدا(ص) اجازه ورود گرفت این زن پیامبر(ص) را شیر داده بود همین که او را آوردند رسولخدا(ص) برخاست و مادر مادر گویان ردای خویش را برای او گسترد که روی آن بنشیند.»[13]
ابیطفیل نیز روایتی را نقل کرده که «رسولخدا(ص) در جعرانه[14] بودند و بین مردم گوشت تقسیم میکردند من در آن زمان کودک بودم و گوشت شتر حمل میکردم پس دیدم زنی به سویش آمد پس چون نزدیک شد پیامبر(ص) ردایش را برای او پهن کرد و آن زن بر آن نشست گفتم: او کیست؟ گفتند: مادر رضاعیاش است.»[15]
از عطاء بن یسار و عمر بن سعد نیز روایات مشابهی نقل شده است که حاکی از احترام زائدالوصف رسولخدا(ص) نسبت به حلیمه سعدیه است.[16] رسولخدا(ص) برای حلیمه سعدیه احترام زیادی قائل بودند ایشان حتی بعد از آگاهی از وفات حلیمه، و به احترام او، در سایه علاقه و محبت و قدرشناسی از آن کار نیک، کلیه اسیران متعلق به هوازن که بالغ بر 6 هزار نفر را شامل میشدند، آزاد کردند.[17]
اسلام حلیمه
در ایمان آوردن حلیمه به رسولخدا(ص) اختلاف است؛ اما اکثر علما و سیرهنویسان بر اسلام حلیمه اشاره داشتهاند؛ عدهای از سیرهنویسان هم بر این عقیدهاند که پس از آنکه آیین اسلام ظهور کرد او به همراه همسر ( و فرزندانش) به حضور پیامبر(ص) آمده و قبول اسلام کردند.[18] عدهای هم پذیرش اسلام حلیمه به همراه شوهر و فرزندانش را، مربوط به زمان بعد از فتح مکه، ذکر کردهاند؛[19] که این روایات با توجه به اخبار وفات او از زبان خواهر او، بعد از غزوه هوازن، بعید به نظر میرسد.
وفات حلیمه
از زمان وفات حلیمه سعدیه اطلاع دقیقی در دست نیست. روایات متعددی از سوی مورخان در خصوص این امر وجود دارد از جمله نقل شده است که بعد از فتح مکه، خواهر حلیمه سعدیه، از بنیسعد بن بکر بر رسول خدا(ص) که در ابطح به سر میبردند، وارد شد و برایش «جربا»[20] هدیه آورده بود. سپس او خود را معرفی کرد؛ رسولخدا(ص) دربارة حلیمه سعدیه از او پرسید گفت: «او مدتی قبل وفات کرده است» سپس اشک از چشمان رسولخدا(ص) جاری شد و...[21]
بعضی دیگر از مورخین بر این اعتقادند که خبر وفات حلیمه سعدیه بعد از فتح خیبر، در سال هفتم هجری به پیامبر(ص) رسید.[22]
عدهای دیگر هم بر این گفتهاند که او بعد از رحلت پیامبر(ص)، در زمان ابوبکر و عمر نیز زنده بود و مورد حمایت و احترام آنها بوده است.[23]
بعد از وفات ایشان را در محلی در قبرستان بقیع که امروز به قبرستان شهدای «حرّه» معروف است به خاک سپردند.
حلیمه تنها روایتگر ایام کودکی پیامبر(ص)
حلیمه راوی اصلی دوران شیرخوارگی و ایام طفولیت رسولخدا(ص) است و عمده روایات او را، عبدالله بن جعفر حکایت کرده است.[24]