دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

جلال آل احمد

No image
جلال آل احمد

جلال آل احمد، غربزدگي، بحران هويت، نثر ادبي، روشنفكران معاصر، علوم سياسي

نویسنده : عباس عمادي

جلال‌الدین سادات آل‌احمد، معروف به جلال آل‌احمد، فرزند سیداحمد حسینی طالقانی در یازده آذر 1302 در محله‌ی سیدنصرالدین از محله‌های قدیمی شهر تهران به دنیا آمد، وی پسر عموی آیت الله سیدمحمود طالقانی بود و در خانواده‌ای مذهبی و روحانی رشد یافت. جلال پس از اتمام دوره‌ی دبستان، تحصیل در دبیرستان را آغاز کرد، اما پدر وی که مایل به تحصیل او در مدارس دولتی نبود و معتقد بود که این امر، فرزندش را از راه دین و حقیقت منحرف می‌کند با ادامه‌ی تحصیل وی مخالفت کرد و او را برای فراگیری دروس حوزوی به مدرسه‌ی مروی فرستاد. اما جلال در مخالفت با خواست پدر به‌طور مخفیانه در کلاس‌های شبانه‌ی دارالفنون شرکت می‌کرد. وی در این‌باره می‌نویسد: «دبستان را که تمام کردم، دیگر نگذاشت درس بخوانم که: "برو بازار کار کن" تا بعد، از من جانشینی بسازد. و من رفتم بازار. اما دارالفنون هم کلاس‌های شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم.»[1]

پس از دوران دبیرستان در سال 1322 پدرش او را به نجف نزد برادر بزرگش سیدمحمدتقی فرستاد تا در آنجا به تحصیل در علوم دینی بپردازد، البته او خود به قصد تحصیل در بیروت به این سفر رفت، اما در نجف ماندگار شد. این سفر چند ماه بیشتر دوام نیاورد و جلال به ایران بازگشت.[2] وی پس از بازگشت وارد دانشسرای عالی تهران ‌شد و در رشته‌ی ادبیات فارسی به تحصیل ‌پرداخت. پس از فراغت از تحصیل از دانشسرای عالی، تحصیل در دوره‌ی دکترای ادبیات فارسی را ادامه داد، اما در اواخر تحصیل از ادامه‌ی آن منصرف گردید و به گفته‌ی خودش «از آن بیماری (دکتر شدن) شفا یافت». در این دوران به استخدام آموزش و پرورش در آمد و در مدارس تهران مشغول به تدریس گردید.

آل‌احمد در سال 1327 با سیمین دانشور که او نیز دانشجوی دانشکده‌ی ادبیات، داستان‌نویس و مترجم بود، و بعدها اهل کتاب و قلم و دانش‌یار رشته‌ی زیبایی‌شناسی و صاحب تألیف‌ها و ترجمه‌های فراوان گردید آشنا شد و در سال 1329 با وی ازدواج کرد. وی در 18 شهریور 1348 در سن چهل و شش سالگی در اسالم گیلان درگذشت. پس از مرگ نابهنگام آل‌احمد، جنازه‌ی وی به سرعت تشییع و دفن شد که باعث ایجاد باوری درباره‌ی کشتن او توسط ساواک گردید. همسر وی، سیمین دانشور این شایعات را تکذیب کرده ‌است،[3] ولی برادرش شمس آل‌احمد به‌شدت معتقد است که ساواک او را به قتل رسانده و شرح مفصلی در این‌باره در کتاب «از چشم برادر» بیان کرده ‌است.[4]

شخصیت و آثار جلال

جلال آل‌احمد بدون شک یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان معاصر است که در طول عمر کوتاه خود گام‌های بزرگی در راه فرهنگ و ادبیات این مرز و بوم برداشته است. او اکنون به‌عنوان یک نویسنده‌ی صاحب سبک در ادبیات معاصر شناخته می‌شود و دارای نثری صریح، طنزگونه، کوتاه و نزدیک به زبان گفتاری (زبان معیار) است. او که تأثیری گسترده بر جریان روشنفکری دوران خود داشت، به جز نوشتن داستان به نگارش مقالات اجتماعی، پژوهش‌های مردم‌شناسی، سفرنامه‌ها و ترجمه‌های متعددی نیز پرداخت. از او آثار متعدد ادبی، اجتماعی، سیاسی و ترجمه به یادگار مانده است. وی در آثار خود فضای سیاسی و اجتماعی ایران را به خوبی ترسیم نموده و بسیاری از مقولات اجتماعی و مسایل سیاسی دوران خود را با نگاهی انتقادی مورد بررسی قرار داده است. آثار وی را به‌طور کلی می‌توان در پنج مقوله طبقه‌بندی کرد: قصه و داستان، مشاهدات و سفرنامه، مقالات، ترجمه و خاطرات و نامه‌ها.

جلال آل‌احمد در سال 1324 با چاپ داستان «زیارت» در مجله‌ی «سخن» به دنیای نویسندگی قدم گذاشت و در همان سال، این داستان در کنار چند داستان کوتاه دیگر در مجموعه‌ی «دید و بازدید» به چاپ رسید. در سال 1326 کتاب «از رنجی که می‌بریم» چاپ شد که مجموعه‌ی 10 قصه‌ی کوتاه بود و در سال بعد «سه تار» به چاپ رسید. پس از این سال‌ها آل‌احمد به ترجمه روی آورد. در این دوره، به ترجمه آثار برخی نویسندگان غربی پرداخت. «قمارباز» از داستایوفسکی (1327)، «سوءتفاهم» (1329) و «بیگانه» از آلبرکامو (1328)، "دست‌های آلوده" از سارتر (1331) و "بازگشت از شوروی" اثر آندره ‌ژید را ترجمه نمود. در این میان ترجمه دو کتاب «عزاداری‌های نامشروع» اثر سیدمحسن عاملی (1322) که در آن به نقد زنجیرزنی و قمه‌زنی می‌پردازد و کتاب «محمد و آخرالزمان» اثر پل‌کازانوا (1326) جنجال فراوانی برانگیخت.

در طی سال‌های 1333 و 1334 «اورازان»، «تات‌نشین‌های بلوک زهرا»، «هفت مقاله» و ترجمه‌ی «مائده‌های زمینی» را منتشر کرد و در سال 1337 «مدیر مدرسه» «سرگذشت کندوها» را به چاپ سپرد. دو سال بعد «جزیره‌ی خارک؛ درّ یتیم خلیج» را چاپ کرد. سپس از سال 40 تا 43 «نون و القلم»، «سه مقاله‌ی دیگر»، «کارنامه‌ی سه ساله»، «غرب زدگی»، «سفر روس» و «سنگی بر گوری» را نوشت و در سال 1345 پس از بازگشت از سفر حج، «خسی در میقات» را چاپ کرد. گزارش‌ها (1325)، حزب توده سر دو راه (1326)، هفت مقاله (1333)، سه مقاله دیگر (1341)، غرب‌زدگی (1341)، کارنامه‌ی سه ساله (1341)، ارزیابی شتابزده (1342)، یک چاه و دو چاله (1356)، در خدمت و خیانت روشنفکران (1356)؛ مهمترین اثرش که خود آن‌را نوعی جلد دوم غربزدگی می‌نامد و گفتگوها (1346)، سفر به ولایت عزراییل، اسرائیل عامل امپریالیسم (چاپ کتاب در تاریخ مهر ۱۳۵۷) از جمله کتاب‌ها و مقالات او محسوب می‌شوند.[5]

با تامل در آثار منتشر شده از جلال می‌توان گفت که تلاش‌های وی در ترجمه و معرفی آثار نویسندگان غربی و هم‌چنین مقالات و نوشته‌های وی که با سبک خاص خود ارایه گردیده نقش بسیار مؤثری در پیش‌برد ادبیات معاصر ایفا کرده و از وی یک چهره‌ی ادبی ماندگار به یادگار گذاشته است. به منظور تجلیل از مقام جلال آل‌احمد، با تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی در سال 1384 برای اولین بار جایزه‌ی ادبی جلال آل‌احمد بنیان نهاده شد تا با این کار مقام اندیشه و حق‌جویی وی پاس داشته شود.

فعالیت‌های سیاسی جلال

بخش مهمی از زندگی جلال آل‌احمد در راه مبارزات سیاسی و فعالیت‌های حزبی سپری گردید. جهت‌گیری و خط و مشی سیاسی وی در سال‌های آخر دبیرستان با مطالعه‌ی مجلات حزب توده شکل گرفت. وی در این سال‌ها با دیدگاه‌های کسروی و شریعت سنگلجی آشنا گردید و با همکاری چند تن از دوستان خود انجمن تبلیغات اسلامی به نام «انجمن اصلاح» را تشکیل داد.[6] این آشنایی مقدمه‌ای برای پیوستن او به حزب توده گردید و وی در سال ۱۳۲۳ به حزب توده پیوست و عملا از تفکرات مذهبی فاصله گرفت. دوران پرحرارت بلوغ که شک و تردید لازمه‌ی این دوره از زندگی است، اوج‌گیری حرکت‌های چپ‌گرایانه حزب توده در آن دوران و توجه جوانان پرشور آن زمان به شعارهای تند و انقلابی آن حزب و درگیری جنگ جهانی دوم عواملی بودند که باعث تغییر مسیر فکری وی گردید. جلال پله‌های ترقی را در حزب توده به سرعت طی ‌کرد و به علت فعالیت مداومش در این حزب، مسؤولیت‌هایی را پذیرفت. شمس آل‌احمد علل ترقی جلال را در حزب توده، آشنایی او با زبان و ادبیات عرب و فرانسه، جوان بودن، سخنرانی و خطابه و جسارت و صداقت بی‌نظیر او می‌داند.[7] وی ابتدا مدیر روزنامه‌ی «بشر» ارگان دانشجویان حزب توده به مدیر مسئولی کیانوری گردید و در سال 1325 مدیر داخلی مجله‌ی «مردم» ارگان تئوریک حزب توده به سردبیری احسان طبری شد.[8] جلال در طول چهار سال عضویت در حزب توده (1323 تا 1326) از یک عضو عادی به عضویت در کمیته‌ی حزبی تهران و نمایندگی کنگره درآمد. او در این‌باره می‌گوید: «در حزب توده در عرض چهار سال از صورت یک عضو ساده به عضویت کمیته‌ی حزبی تهران رسیدم و نمایندگی کنگره... و از اوایل 25 مأمور شدم زیر نظر طبری ماهنامه‌ی مردم را راه بیندازم که تا هنگام انشعاب 18 شماره‌اش را درآوردم حتی شش ماهی مدیر چاپخانه‌ی حزب بودم».[9]

جلال در سال 1326 به رهبری خلیل ملکی و 10 تن دیگر از حزب توده فاصله گرفت. آنها از رهبری حزب و مشی آن انتقاد می‌کردند و نمی‌توانستند بپذیرند که یک حزب ایرانی، آلت دست کشور بیگانه باشد. آل‌احمد در این‌باره می‌گوید: «روزگاری بود و حزب توده‌ای بود و حرف و سخنی داشت و انقلابی می‌نمود و ضد استعمار حرف می‌زد و مدافع کارگران و دهقانان بود و چه دعوی‌های دیگر و چه شوری که انگیخته بود و ما جوان بودیم و عضو آن حزب بودیم و نمی‌دانستیم سر نخ دست کیست و جوانی‌مان را می‌فرسودیم و تجربه می‌آموختیم. برای خود من «اما» روزی شروع شد که مأمور انتظامات یکی از تظاهرات حزبی بودیم (سال 23 یا 24) از در حزب خیابان فردوسی تا چهارراه مخبرالدوله با بازوبند انتظامات چه فخرها که به خلق نفروختم، اما اول شاه‌آباد چشمم افتاد به کامیون‌های روسی پر از سرباز که ناظر و حامی تظاهرات ما کنار خیابان صف کشیده بودند که یک مرتبه جا خوردم و چنان خجالت کشیدم که تپیدم توی کوچه‌ی سیدهاشم و...».[10]

وی داستان‌های شکست مبارزاتش در حزب توده را در قالب کتابی با عنوان «از رنجی که می‌بریم» چاپ می‌کند. پس از جدایی از حزب توده، «حزب سوسیالیست توده‌ی ایران» توسط افرادی که از حزب جدا شده بودند اعلام موجودیت کرد؛ اما این حزب جدید نیز به واسطه‌ی تبلیغات سنگین رادیو مسکو علیه انشعابیون بیش از دو ماه دوام نیاورد و منحل شد.[11] در سال 1329 همراه با مظفر بقایی و خلیل ملکی «حزب زحمتکشان ملت ایران» را تأسیس نمودند و با جریان ملی شدن نفت و ظهور جبهه‌ی ملی دوباره به سیاست روی آورد. در سال 1331 در جریان منازعات بقایی و عوامل حکومتی با مصدق، همراه با خلیل ملکی به حمایت از مصدق پرداخت که این امر به اخراج آنها از حزب زحمتکشان ملت ایران و تأسیس «نیروی سوم» انجامید. وی عضو کمیته و گرداننده‌ی تبلیغات «نیروی سوم» بود و در مجله‌ی «علم و زندگی»، ارگان این سازمان همکاری کرد. این حزب از سازمان‌یافته‌ترین احزاب جبهه‌ی ملی بود که از مصدق حمایت می‌کرد. وی در ۹ اسفند ۱۳۳۱، با عده‌ی دیگری از «نیروی سوم» پس از اطلاع از محاصره‌ی منزل دکتر مصدق فورا به آنجا می‌رود و در مقابل منزل دکتر مصدق به دفاع از او سخن‌رانی می‌کند؛ ولی با سوء قصد به جان او به شدت زخمی می‌شود.[12]

در اردیبهشت ۱۳۳۲ به علت اختلاف با رهبران نیروی سومی‌ها از آنها هم کناره می‌گیرد. پس از کودتای ۲۸ مرداد که ضربه‌ی سنگینی بر پیکر آزادی‌خواهان و مبارزین با استبداد وارد آمد، آل‌احمد نیز دچار افسردگی شدیدی گردید و با کناره‌گیری از سیاست کتابی تحت عنوان «سرگذشت کندوها» به چاپ ‌رساند. این کتاب نخستین داستان نسبتا بلند جلال است که به بیان شکست مبارزات سیاسی جبهه‌ی ملی و برد کمپانی‌ها در قضیه‌ی نفت، با استعاره و کنایه و از زبان حیوانات می‌پردازد. در این دوران جلال به یک دوره سکوت می‌رود و به دور از تمام هیاهوهای سیاسی سعی به از نو شناختن خود می‌کند.

اندیشه‌های سیاسی جلال

آل‌احمد پس از شکست فعالیت‌هایش در حزب توده و در دولت مصدق راه جدیدی برای مبارزه با استبداد و عقب‌ماندگی جامعه‌ی ایران جستجو می‌کرد. وی در این سال‌ها متوجه تضاد بنیادهای سنتی جامعه و هم‌چنین مستعمره شدن و مصرف‌زده شدن فرهنگ ایرانی می‌گردد و همان‌گونه که خود تصریح می‌کند: «تضاد اصلی بنیادهای سنتی اجتماعی ایرانی‌ها با آنچه به اسم تحول و ترقی دارد در این مملکت می‌گذرد، محرک اصلی او برای نوشتن غرب‌زدگی شده است».[13] وی در آغاز دهه‌ی 1340 با انتشار این کتاب و با عاریت گرفتن مفهوم غرب‌زدگی از فردید[14] بازگشت معناداری به فرهنگ، مذهب و سنن ایرانی و اسلامی دارد و این مقوله را به‌عنوان وسیله‌ای در برابر غربزدگی می‌شناسد. به اعتقاد جلال غرب‌زدگی همچون آفتی است که جامعه را از ارزش‌های اصیل تهی نموده و تنها پوسته‌ای ظاهری و کم‌ارزش از جامعه باقی می‌گذارد.[15] وی می‌نویسد: «بدبختی مملکت در این نوع نگاه غیربومی و وارداتی است که در این چند قرن اخیر به خورد ما داده‌اند. آیا اکنون نرسیده است نوبت آن‌که ما نیز در مقابل قدرت غرب احساس خطر و نیستی کنیم و برخیزیم و سنگر بگیریم و به تعرضی بپردازیم؟»[16] او در این دوران هر روز بیشتر به ذخائر فرهنگی و ملی و مذهبی ایران امیدوار می‌گردد و با پرداختن به مسائل اجتماعی ایران با صراحت به نقد استعمار و استبداد شاهنشاهی می‌پردازد. وی با پیشینه‌ای که از فعالیت‌های سیاسی و فکری چپ‌گرایانه و ملی‌گرایانه داشت با نگاهی جامعه‌شناسانه، بازگشت به فرهنگ بومی و سپس توجه به دین و روحانیت را به‌عنوان راه‌حل مشکلات جامعه مطرح نمود.[17]

وی آن دسته از روشنفکران ایرانی را که به غرب به‌عنوان یک آلترناتیو می‌نگریستند مسئول اصلی به‌وجود آمدن فضایی می‌دانست که آماده‌ی ورود و چیرگی غرب بود.[18] بنابراین کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» را به‌عنوان نقدی بر اقدامات روشنفکران ایرانی در یک قرن اخیر و دفاع از روحانیت به‌عنوان سدی در برابر این غرب‌زدگی و پیروی از حکومت‌های استعماری غرب نوشت و با انتقاد از روشنفکران سر سپرده به غرب، روحانیت را تنها قشری می‌دانست که قادرند با این نفوذ مقابله نموده و با توجه به مقبولیت در میان مردم خواهند توانست این مقاومت را به مقاومتی فراگیر تبدیل کنند.به نظر وی روحانیون با صلاحیت‌ترین پزشکانی هستند که می‌توانند این واکسن نجات‌دهنده‌ی هویت ایرانی را فراهم آورند. تاکید او بر مذهب شیعه به‌عنوان راه نجات، بعدها از سوی روشنفکران دیگری نظیر شریعتی ـ که بر نفوذ بی‌چون و چرای جلال بر خود اعتراف کرده‌اند ـ را به خوبی می‌توان تشخیص داد. امری که دهه‌ی بعد به انقلاب اسلامی در سال 1357 ختم شد و به شکل‌های جدیدی به حیات خود ادامه داد. در مجموع باید گفت تلاش‌های آل‌احمد، زمینه‌های مساعدی را برای پیوند میان روشنفکران و روحانیون ـ که تا پیش از این سنخیت و نقاط مشترک چندانی برای فعالیت با یکدیگر نداشتند ـدر دهه‌ی 1350 فراهم کرد.

برخی از نویسندگان دیدگاه‌ها و تفکرات آل‌احمد را به‌طور خلاصه متأثر از اندیشه‌های زیر دانسته‌اند:

1‌. اندیشه‌های مذهبی، 2. اندیشه‌های کسروی، 3. اندیشه‌های مارکسیستی (مارکسیست لنینیستی و مارکسیست انتقادی)، 4. اگزیستانسیالیسم (سارتر، کامو و هایدگر)، 5. نهیلیسم (از طریق آشنایی با آثار کافکا، داستایوفسکی، یونگر، یونسکو و صادق هدایت)، 6. نیروی سوم (خصوصا اندیشه‌های خلیل ملکی)، 7. مکتب وابستگی (که در دهه‌های 60 و 70 قرن بیستم تشکیل شد و تأکید بر عامل خارجی در توسعه‌نیافتگی کشورهای توسعه‌نیافته داشت).[19]

مقاله

نویسنده عباس عمادي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS