دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

لرد ورولام فرانسیس بیکن Lord verulam farancis bacon

No image
لرد ورولام فرانسیس بیکن Lord verulam farancis bacon

فرانسيس بيكن، آتلانتيس نو، كتاب عظمت واقعي قلمروي پادشاهي، پادشاه مقتدر، انقلاب، جامعه ي آرماني، علوم سياسي

نویسنده : محمد علی زندی

لرد ورولام فرانسیس بیکن، سیاست‌مدار جاه‌طلب و فیلسوف انگلیسی، که بیشتر عمر خود را در هنر سیاسی صرف کرد نه در اندیشه‌ی سیاسی، در 22 ژانویه‌ی 1561م در یورک‌هاس لندن به‌دنیا آمد. پدرش «سر نیکلاس» در بیست سال اول سلطنت الیزابت، مهردار سلطنتی بود. مادرش «لیدی آن کوک»، دختر «سر آموزگار ادوارد ششم» پادشاه انگلستان و خواهر زن «ویلیام سیسل» خزانه‌دار ملکه‌ی الیزابت بود که در السنه و علم کلام متبحر بود و با اسقف‌های عصر به یونانی مکاتبه می‌کرد، آموزگار پسر خود شد و در تربیت و تعلیم فرانسیس کوشید.[1] فرانسیس بیکن در دوازده سالگی به کالج «ترینیتی» در کمبریج فرستاده شد که پس از سه سال آن‌جا را ترک کرد، در حالی‌که از متون و روش بحث معمول در آن‌جا متنفر شده و از تعبد به ارسطو بیزار گشته بود و مصمم شده بود فلسفه را در راهی نو و ثمربخش بیندازد و برای روشن ساختن بشریت و خیر عموم به‌کار برد.[2] ولی با آن‌که شانزده سال بیش نداشت در سفارت انگلیس در پاریس مأموریتی به وی پیشنهاد شد و او این پیشنهاد را پذیرفت.

او در سال 1583 از تانتون به نمایندگی مجلس انتخاب شد و انتخاب‌کنندگان وی به قدری او را دوست داشتند که چندین بار او را انتخاب کردند. دانش بیکران و مهارت او در کارهای گوناگون و فصاحت بیان سبب شدند به‌تدریج به مقامات عالی‌تر راه یابد و در هر مجمع و کمیته‌ی مهمی عضو برجسته به‌شمار رود. او در سال 1606 مشاور قضایی سلطنتی شد، در سال 1613 معاون دادستان کل شد و در سال 1618 در 57 سالگی سرانجام به‌ مقام صدارت عظمای (نخست وزیری) انگلستان رسید. همراه با ارتقاء مقام سیاسی، بیکن در فلسفه هم عمیق‌تر شد. آرزوی افلاطون که می‌خواست سیاست را به‌دست فیلسوفان بسپارد، برآورده می‌شد. بیکن نوشت: «مردی که طبیعتا بیش از هر چیز برای علم و ادب آفریده شده است، و علی‌رغم طبع خویش مجبور است که وارد سیاست بشود.»[3]

در سال 1621 تحقیقات پرجنجالی در باب جرمی در لندن آغاز شد. عده‌ای از مأموران عالی‌رتبه‌ی دولت به اخاذی متهم شده بودند.[4]در نتیجه‌ی این تحقیقات معلوم شد که در رأس اخاذان، فرانسیس بیکن، وزیر خزانه‌داری انگلستان و فیلسوف به‌نام عصر قرار دارد.

فرانسیس بیکن به‌مناسبت شصتمین سال روز تولدش ضیافتی داده بود. در میانه‌ی جشن پیغامی برای او آوردند حاکی از این که پارلمان انگلستان می‌خواهد به اتهام خیانتی بزرگ، یعنی گرفتن رشوه برای دادن رأی مساعدت در قضاوت، درباره‌ی وی تحقیقاتی بنمایند. در تحقیقات جرم او ثابت شد و او را در برج لندن زندانی ساختند و به پرداخت غرامتی معادل چهل هزار لیره محکوم ساختند.[5]در این هنگام بیکن می‌اندیشید که میل به قدرت بیش از حد، حتی فرشتگان را نیز به فساد و زوال می‌کشاند. بیکن بعد از دو روز از زندان آزاد و به دهکده‌ای پناه برد و پنج سال آخر عمرش به تکمیل کردن و نوشتن کتاب‌ها و مقالاتش گذراند. و در 9 آوریل 1626 در شصت و پنج سالگی در گذشت.[6]

تألیفات

فرانسیس بیکن صاحب تألیفات متعدد می‌باشد که از برخی از آنها عبارتند از: مجموعه‌ی 58 مقاله که از سال 1597 تا 1623 فراهم آمده و در سال 1625 چاپ شده است. پیشرفت علم[7] (1605)، ارغنون نو[8] که آن هم از 1608 تا 1620 نوشته شده، آتلانتیس نو[9] (1624)، عظمت واقعی قلمروی پادشاهی (1612)، حوزه‌ی قضایی، جنگل جنگل‌ها، تاریخ هانری هشتم، تاریخ بادها[10]، داستان مرگ و زندگی[11]، مجموعه حکایات مختصر و ضرب الامثال.[12]

اندیشه‌ی سیاسی فرانسیس بیکن

از لحاظ اندیشه‌ی سیاسی، کتاب «مقالات» و «آتلانتیس نو» اهمیت دارند. در مقالات بیکن متحیر است که بین عشق به سیاست و فلسفه کدام‌یک را انتخاب کند. در مقاله‌ی «افتخار و شهرت»، بیکن بالاترین درجه را در سیاست و پیروزی‌های نظامی دانست نه در ادب و فلسفه.[13] او در این مقالات بحث تحکیم پادشاهی مقتدر، دولت، انقلاب، جنگ و ... را مورد بررسی قرار می‌دهد.

بیکن دو سال قبل از مرگش کتاب آتلانتیس نو را نوشت که مدینه‌ی فاضله و آرمانی را مورد بحث و بررسی قرار می‌دهد.[14] با این همه بیکن فیلسوف سیاسی بزرگی نبود. به‌نظر می‌رسد تفکر چندانی در مفهوم دولت نداشت و آن‌چه هم داشت منظم نبود.[15]

پادشاه مقتدر

در بین مبارزان تحکیم پادشاهی مقتدر و روشن‌بین در انگلستان، فرانسیس بیکن به‌یقین بزرگ‌ترین بود. او با وجود آن‌که در فلسفه پیش‌گام بود، در سیاست، اگر نگوییم مرتجع، ولی یک محافظه‌کار بود. او می‌اندیشید دولت باید از هر جهت برتر باشد و حق هرگونه اقدامی را دارد. در سال 1601 گفت که ملکه الیزابت قدرت توسعه و تحدید دارد، می‌تواند چیزهایی را که قانون محدود کرده است آزاد و گسترده و چیزهایی را که قانون گسترده و وسیع کرده است محدود کند. تبعیت از پادشاه به اندازه‌ی اطاعت فرزندان از والدین خود طبیعی است. وفاداری به پادشاه حکم قانون طبیعی است.[16] امتیازات خاصه‌ی دولت و شاه از حدود صلاحیت محاکم خارج است قضات باید شیر باشند اما شیری که در زیر تخت سلطنت قرار دارد.[17]

بیکن درباره‌ی رابطه‌ی شاه با قانون گفت که شاه می‌تواند قوانین پارلمان را به حال تعلیق درآورد و در روابط خارجی باید توازن قدرت را حفظ کند. به‌نظر می‌رسد بیکن ناسیونالیستی تنگ‌نظر بود و نسبت به تمدن اروپایی و اصولا بشریت احساس وفا نمی‌کرد. از این لحاظ او موقعیتی پایین‌تر از گروسیوس[18]داشت.[19]

فرانسیس بیکن در کتاب عظمت واقعی قلمروی پادشاهی گفت دولت باید دولت نظامی مقتدری باشد و باید از مردمان نیرومند، موفق و کاملا مسلح تشکیل شود.[20] مردم باید کاملا آماده مقابله با هرگونه حمله‌ی ناگهانی و تجاوز باشند. جنگ نهادی ضروری برای پیشرفت رفاه مردم است. دولت باید در دریا هم به اندازه‌ی خشکی قوی باشد.

بیکن به ‌روشنی از حکومت میلیتاریستی دفاع کرد او از رشد ضعف جامعه بیم‌ناک بود و نگران که مبادا روح جنگ‌جویی زیان برسد. او نقل کرد که سولون به کرزوس گفت: «اعلی‌حضرت! اگر کسی بیش‌تر از تو آهن و پولاد داشته باشد طلاهای تو را از دستت خواهد گرفت.» بدین‌ترتیب می‌توان دریافت بیکن هم میهن‌دوستی مانند ماکیاولی[21] بود.[22]

بیکن خواستار بود آریستوکرات‌ها به پادشاه کمک کنند و می‌گفت اگر آریستوکرات‌ها دستی در حکومت نداشته باشند، پادشاهی به تیرانی یا ستم‌گری تبدیل خواهد شد. اما آریستوکرات‌ها نباید مقتدرتر از شاه بشوند و باید دو نوع هم باشند، بزرگ و کوچک، طوری که هر یک دیگری را متعادل و متوازن کند و روش حکومت اشرافی برقرار گردد و در رأس آن یک پادشاه فیلسوف قرار گیرد. او از این فیلسوف شاهان، نام سنکا، آنتونینوس پیوس و مارکوس اورلیوس را آورد و امیدوار بود نسل آینده نام او را به نام آن‌ها بیفزاید.[23]

کمال مطلوب بیکن دولتی بود که در آن حکمران با وجود پشتیبانی شدن از مشاوران خردمند در مورد اقدامات خود در برابر هیچ ‌کس مسئول نباشد، مجلس عوام باید رها تشکیل شود و به شکایت و خواست‌های مردم رسیدگی و با قوانین جدید و مالیات ضروری موافقت کند. شاه باید برای مخارج عادی و روزانه درآمد کافی داشته باشد و بتواند آن‌هایی را که در برابر اقتدار او مقاومت می‌کنند، مجازات نماید. پیشنهادهای پارلمان را شورای خصوصی شاه باید بررسی کند. پارلمان دانش و تجربه‌ی حکومت را ندارد و نباید بکوشد قدرتی موازی قدرت شاه باشد و از او بخواهد اقداماتش را توضیح دهد. از توضیحات بالا پیداست که نظریه‌ی سیاسی بیکن منظم نبوده است او کورکورانه بر خردمندی شهریار اعتماد داشت. به شاهان نقشی داد که شایسته‌ی آن نبودند. اما با توجهی که به یک قوه‌ی مجریه قوی کرد، دانش سیاسی مردم را نادیده گرفت. افزون بر آن فراموش کرد که غریزه‌ی انسان عادی گاه ممکن است عاقل‌تر از عقل شاهان و فیلسوف عمل کند. او جریان‌های موجود زمان خود را ندید که در راه برقراری آزادی‌های نو به راه افتاده بودند.[24]

راه‌های جلوگیری از انقلاب

بیکن درباره‌ی آشوب‌ها و ناآرامی‌های اجتماعی هم بحث کرد و مانند ارسطو[25]راه‌های جلوگیری از انقلاب را مشخص کرد. او علت اولیه و اصلی انقلاب را در دو دسته‌ی فقر و نارضایتی دانست و نوشت بهترین راه جلوگیری از عصیان، از بین بردن ماده‌ی عصیان است، زیرا اگر ماده‌ای برای حریق مستعد شد، معلوم نمی‌شود که آتش از کجا بالا خواهد گرفت. علاج انقلاب جلوگیری شدید نیست، زیرا اقدامات تند و تیز ممکن است آن‌را به طرز عجیبی طولانی کند و برعکس مسخره و استهزاء بسیاری از اوقات در منع شورش و انقلاب مؤثر است. ماده‌ی عصیان، یا فقر زیاد یا عدم رضایت است. موجبات و علل انقلاب عبارتند از: بدعت در مذهب، مالیات‌ها، نقض قوانین و عادات، حذف امتیازات، بیدادگری عمومی، ترقی مردم نالایق، خارجیان، قحطی، سربازان متمرد، دسته‌های سیاسی که از وضع مأیوس شده‌اند، و بالاخره هر چه ملتی را ناراضی سازد و آن‌را برای امر مشترکی متحد کند.[26]

بیکن برای حفظ حکومت به فرمانروایان توصیه کرد بین دشمنان تفرقه‌ اندازند و با دوستان اتحاد به‌وجود آورند. او راه صحیح جلوگیری از انقلاب‌ها را تقسیم عادلانه‌ی ثروت دانست و معتقد بود، ثروت به منزله‌ی کود برای زمین است. یعنی وقتی مفید است که یک‌جا جمع نشود و پخش گردد. اما معنای این سخن بیکن تأسیس حکومتی اشتراکی و حتی دموکراتیک هم نبود، بیکن از عامه‌ی مردم متنفر بود زیرا در آن زمان عامه‌ی مردم بی‌سواد و بی‌فرهنگ بودند و بیکن می‌گفت، فوکیون حق داشت آن‌جا که چون کف زدن و تحسین مردم را دید گفت چه کار زشتی مرتکب شدم که این‌ها دست می‌زنند.[27]

جامعه‌ی آرمانی بیکن

بیکن دو سال قبل از مرگش کتاب آتلانتیس نو (جدید) را نوشت که شرحی از جامعه‌ی آرمانی (مدینه‌ی فاضله) بیکن است. این جامعه به خلاف ناکجاآباد (اوتوپی) توماس مور که سیاسی بود، جامعه‌ای علمی است. چرا که ساکنانش مردمی بودند که خویشتن را وقف مطالعه‌ی طبیعت و خداوند کرده بودند. بیکن معتقد بود راز بهروزی انسان در شناخت و تغییر طبیعت است. در این کتاب اجتماعی تصویر شده است که در آن علم مقام حقیقی خود را یافته و بر همه چیز حاکم شده است.

افلاطون در تیمائوس، داستان کهنی از سرزمین آتلانتیس نقل کرده بود که در اعماق دریاهای غربی فرو رفته بود. بیکن امریکای کشف شده را با این آتلانتیس یکسان گرفت و آتلانتیس نویی در نظر آورد .آتلانتیس نو را در اقیانوس آرام تعیین کرد و مسافران پس از هفته‌ها که از پرو به مقصد چین و ژاپن حرکت کرده بودند به آن می‌رسند. آتلانتیس نو جزیره‌ای سبز و خرم با مردمانی که لباس‌های تمیز عالی پوشیده‌اند و آثار فهم و کیاست از چهره‌ی آن‌ها آشکار است توصیف شده، و یکی از ساکنان، سازمان سیاسی و اقتصادی این جزیره را به مسافران می‌شناساند و توضیح می‌دهد: «هزار و نهصد سال پیش در این‌جا پادشاهی بود که ما همواره خاطره‌ی نیک او را می‌پرستیم ... نام او سلیمان بود و واضع قوانین این سرزمین است. تمام همت این شهریار دریادل مصروف آن بود که قوم خود را خوش‌بخت و سعادت‌مند سازد ... در میان کارهای این پادشاه یکی بر همه رجحان دارد و آن ایجاد موسسه‌ی نظم یا جامعه است که به‌نام خانه‌ی سلیمان نامیده می‌شود، به‌عقیده‌ی ما این مؤسسه عالی‌ترین چیزی است که بر روی زمین وجود دارد و روشنی بخش مملکت ماست.»

خانه‌‌‌ی سلیمان در آتلانتیس نو به منزله‌ی پارلمان انگلستان درنظر گرفته شده است و در آن حکومت مردم به وسیله‌ی بهترین مردم برقرار است در این مدینه‌ی فاضله سیاست‌مدار وجود ندارد، بلکه به‌جای آن‌ها مردان عمل و کشوردار نشسته‌اند. در آتلانتیس نو، فن‌دان‌ها، معماران، منجمان، زمین‌شناسان، زیست‌شناسان، فیزیک‌دان‌ها، شیمی‌دان‌ها و دانشمندان اقتصاد، اجتماع، روان‌شناسی، و فیلسوفان حکومت می‌کنند. هرکس که موقعیت علمی شایانی به‌دست آورده باشد می‌تواند در حکومت قرار گیرد. با چاپلوسی و تملق‌گویی و رشوه دادن نمی‌توان به مقام و منصب رسید، بلکه از راه گزینش شرافت‌مندانه بر مبنای لیاقت و صلاحیت به مقامی می‌توان رسید. بانک‌داران و بازرگانان خودخواهانه از مردم بهره‌کشی نمی‌کنند، بلکه فیلسوفان و دانشمندان با فروتنی تمام به خدمت مردم می‌پردازند. عده‌ی طبقه‌ی حاکم بسیار کم است و آن‌ها نمی‌خواهند بر مردم حکومت کنند، بلکه همه‌ی کوشش آن‌ها این است که طبیعت را در اختیار گیرند. وظیفه‌ی حکومت آتلانتیس نو چیزهایی جزیی مانند ستاره‌شناسی، استفاده از نیروی آب در صنعت. معالجه‌ی بیماری‌ها با انواع گازها، آزمایش روی حیوانات برای استفاده در جراحی‌ها، تحقیق درباره‌ی گیاهان و جانوران و غیره است. انسان علیه انسان به ستیزه بر نمی‌خیزد، بلکه همه‌ی انسان‌ها دست به دست یکدیگر برای غلبه بر نیروی طبیعت کوشش می‌کنند.

در این مملکت نمونه و کمال مطلوب کشمکش و جنگ نیست زیرا حرص و طمع نیست. هیچ‌کس نمی‌کوشد تا در کسب ثروت از همسایگان خود پیشی جوید. تمام اشیاء و تمام پول‌ها بالسویه میان افراد تقسیم می‌شود زیرا پول مانند کود حیوانی است که فایده‌ی آن در پخش کردن آن است.

همان راهنمای آتلانتیس نو باز توضیح می‌دهد: «هدف مؤسسه‌ی ما راه یافتن به راز اشیاء و علم به علل است، می‌خواهیم دایره‌ی قدرت بشر را وسعت دهیم تا آن‌جا که آن‌چه در امکان است به فعل بیاوریم ... ما پرواز مرغان را تقلید می‌کنیم و تا اندازه‌ای هم در هوا پرواز می‌نماییم، کشتی‌ها و قایق‌هایی داریم که در زیر آب راه می‌روند ... تجارت خارجی داریم ولی نه به شیوه‌ی معمول، در جزیره‌ی ما آن‌چه تولید می‌گردد مصرف می‌شود و آن‌چه مصرف می‌شود تولید می‌گردد، در این‌جا برای به‌دست آوردن بازارهای خارجی آماده جنگ نمی‌گردند. بازرگانی برای طلا و نقره و جواهر و ابریشم و ادویه و غلات و مواد دیگر نیست، ما فقط با اولین مخلوق الهی، یعنی نور تجارت می‌کنیم، ما می‌خواهیم فروغ رشد و توسعه را از تمام نقاط جهان به چنگ آوریم ...»

این بازرگانان نور، اعضای خانه‌ی سلیمان‌اند. در هر دوازده سال آن‌ها را به خارج می‌فرستند تا در جهان گردش و زندگی کنند، زبان قوم‌های گوناگون را یاد بگیرند، از علوم و منابع و ادبیات آن‌ها آگاه شوند و آگاهی‌های خود را به خانه‌ی سلیمان گزارش دهند. آتلانتیس نو طرحی از جامعه‌ی آرمانی است که در آن خردمندترین رهبران، مردم را برای دست یافتن به آرامش و رفاه رهبری می‌کنند.[28]

مقاله

نویسنده محمد علی زندی

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS