كلمات كليدي : تاريخ، امويان، عمر بن ابي ربيعه، بني مخزوم، يمن، شعر، غزل، اهل بيت(ع)
نویسنده : طلعت ده پهلواني
عمر بن ابی ربیعه از شاعران مشهور عرب که در سرودن غزلیات ملیح و بلیغ شهره بوده است.[1] وی از قبیلۀ بنی مخزوم و از خاندانهای والای قریش بود که از جهت جاه و ثروت بر دیگر خاندانها برتری داشت که در عصر جاهلیت و صدر اسلام از قدرت و نفوذ بالایی برخوردار بوده، کنیه وی ابالخطاب یمنی بود. وی در سال 23 هجری در روز وفات عمر بن خطاب در خانوادهای متمول در مدینه به دنیا آمد.[2]
پدرش ابن مغیرة بن عبدالله بن عمر بن مخزوم که در عصر جاهلیت معروف به (بجیر) بوده است، وی از بازرگانان یمن و ملقب به بحیرا بود، که با اسلام آوردن به عبدالله تغییر اسم داد.[3] وی در روزگار پیغمبر(ص) و نخستین خلفاء حکومت ولایات یافت، نام مادرش مجد از اهالی حضرت موت مشهور به حمیرالیمن بود که عطرهای یمنی میفروخت.[4]
پیامبر اکرم(ص) عبدالله (بجیر) را به حکمران ولایت جند از شهرهای یمن فرستاد. وی در زمان خلفای راشدین در سمت خود ابقا شد. عمر بن ابی ربیعه در میان ثروت و قدرت پدرش فارغ بال و با رفاه حال، در ناز و نعمت بسیار در میان پول و مال و غلامان (پدر عمر غلامان حبشی بسیاری در منزل داشت) و کنیزکان بسیار همراه با خدم و حشم و در همنشینی با بزرگان پرورش یافت.[5]
ثروت بسیار داشتن جایگاه اجتماعی ممتاز و هوش و استعداد سرشار، او را از هر شاعر دیگری برتری بخشیده بود. وی ازدواج های متعددی داشت، که یک بار با کلثوم بنت سعد مخزومی ازدواج کرده و از او صاحب پسری به نام «جوان» شد که بر راه مسلک پدرش نبوده است.[6] اغلب زنان وی از بی وفاییها و ناپایداریش دل نگران و ناراحت بودند.[7]
عمر بن ابیربیعه در پایان عمرش از لهو و لعب به زهد و پرهیزگاری روی آورد، که دقیقاً مشخص نیست؛ بعضی معتقدند که این زهد و پرهیزی که راویان بدان اشارت کردهاند، امری مستمر نبوده، بلکه گاه گاهی برخی از نزدیکان و آشنایانش او را به خاطر لاابالیگریها و لذت جوییهایش مورد سرزنش قرارش میدادند، او نیز خواه و ناخواه، از کردارهای خویش توبه میکرد. هر چند این توبه از کسانی که ایام جوانی را به لهو و عشرت سپری کردهاند، بعید نمینماید. وی هرگاه وضعیتی پدید میآمد، توبه خود را میشکست و به لهو مینشست و به یاد آن ایام شعری میسرود.[8]
مضامین اشعار عمر بن ابی ربیعه
شعر عربی که در عصر جاهلی تنها در خدمت قبیله بود، در آغاز ظهور اسلام به خدمت دعوت دین جدید و نشر مبادی و اصول آن همت گماشت و در حقیقت به عنوان اسلحهای در راستای مبارزه با دشمنان اسلام محسوب میشد. اما شعر دوره اموی، بازگشت به مضمونها و ارزشهای جاهلیت بود. نقش شاعران در امور سیاسی این دوره قابل اهمیت است. رشد شعر سیاسی و استقلال غزل، تصویری آشکار از اوضاع سیاسی و اجتماعی و اشعار نقایض، تکوین فقه، تفسیر، نحوۀ رسوخ زبان عربی در دیگر ممالک از دستاوردهای ادبی این دوره را به نمایش میگذارد. شعر سیاسی این دوره که حاصل کشمکشهای داخلی احزاب و گروههای مختلف بر سر خلافت میباشد، در بیشتر موارد برای اثبات و تأیید افکار و اندیشههای این گروهها به کار گرفته میشد.[9] عمر بن ابی ربیعه ملقب به شاعر وصف زنان است و اشعار او اختصاص به جنس مؤنث دارد،[10] وی در اشعارش بیشتر قصهها را روایت میکشد و گاه وظیفۀ نامهنگاری را نیز انجام میداد، از خصوصیان اشعار او قصهپردازی، محاوره و دیگر سهولت و موسیقی کلام اوست.[11] اشعار وی اگرچه منحصراً به ستایش لذائذ و نوعی شوخ چشمی و حتی دریدگی به وصف زیباییهای زنان اختصاص دارد؛ اما با این وجود از زبانی دلنشین و لبخندی (طنزآمیز) و لطائفی شیطنتآمیز و گیرا برخوردار است. از خلال اشعار او میتوان به مقامی که در آن روزگار زنان در زندگی اجتماعی و ادبی داشتند پی برد.[12] عمر بن ابیربیعه و جریر طبری بزرگترین شعرای زمان خویش بودند. وی دربارۀ عمر میگوید: «این قرشی آنقدر هذیان گفت تا بلاخره به شعر دست یافت». در واقع هم همین طور است در دیوان او اشعار او نیز سست و سخیف بسیار است و هم شعر غرا و ساده ضعف و فتور که هم پایۀ قصاید جریر و فزدق.[13]
موضع عمر نسبت به زنان عرب
خوشرویی و ثروت و استعداد شاعرانه عاقبت عمر بن ابیربیعه را در دست لذائذ و سرگرمیها گرفتار میساخت، همین که موسم حج فرا می رسید، وی زیباترین جامهها را بر تن میکرد اشتر را به حنا رنگین میساخت و گرانبهاترین زین و برگها را بر آن مینهاد. سپس سوار شده و به پیشواز کاروانهای حاجیان میرفت و در آن جا در کمین زیبارویانی که از مدینه و دمشق و عراق فراز میآمدند، مینشست. سپس به همراه اینان داخل خانۀ خدا میشود تا همه به طواف کعبه بپردازند. احوال طواف به شاعر اجازه میداد که که با دل فارغ به تماشای زیباییهای زنان بپردازد و آنها را در اشعار خود وصف کند. وی میکوشید، نام زنان مورد تمجید را با دقت و صحت ذکر کند. زنان دوست داشتند تا زمانی که عمر از حد عفت پا فراتر نمینهاد، موضع نظربازی ترانههای او قرار گیرند؛ از سوی دیگر بودند زمانی که از بیحرمتیهای عمر بن ابیربیعه بیم داشتند و حتی از ترس دیدن او، از رفتن به مکه خوداری میکردند.[14]
این همه پاکدامنی از آن اکثریت زنان نبود، اکثریت زنان دوست داشتند، نظر شاعر را به خود جلب کنند، شاعر نیز از این امر آگاه بود. در روایات آمده است که در مکه به هنگام انجام مناسک حج، گاه عمر تظاهر به انجام دادن طواف میکرد و در زنان نمینگریست. زنان برعکس در جستجوی نگاه و سپس غزلیات او بودند و چون او از توجه به ایشان خوداری میکرد، زنان در همان بیت الله الحرام او را میان گیر میکردند و به اصرار میخواستند از برایشان ترانه بسراید. وی بسیار زیرک و نکته سنج بود غزلیات تند و بی پرده را به زنانی اختصاص میداد که خود از سر میل پا به درون ماجراهای او میکشیدند.[15]
در این مورد صاحب اغانی میگوید که سلیمان بن عبدالملک به او گفت: «چرا در مدح من چیزی نمیگویی؟» او پاسخ داد: «که من ستایشگر مردان نیستم، من ستایش گر زنانم.» وی زنان بسیاری را مدح گفته بود، میپندارد که هیچ زن و دختر زیبایی نبوده، مگر آنکه برای او غزلی سروده باشد.[16]
غزلسرایی در عصر اموی
غزل در عصر اموی تابعی؛ از غزل در عصر جاهلی است، خاستگاه غزل شرایط اجتماعی و فرهنگی مشحون از احساسات و عواطف است. در عصر جاهلی غزل غالباً در دو قالب: ابراز احساسات بر «اطلال و دِمَن»؛ یعنی ویرانههای انباشته شده و خانههای فرو ریخته که یادآور گذشته مغموم و تاریک و خاطرات تلخ آنان بود؛ یا در تشبیب زنان و دختران زیبا روی قبیله بود.
این نوع غزل که هم باعث اشتهار زنان میشد و هم موجب میشد که دختران دم بخت زودتر ازدواج کنند، در فرهنگ جاهلی، امری نکوهیده نبود. نگرانی آنان از این بود که مبادا شاعر قبیله از آنان بدگویی کند، در آن صورت باعث نابودی و سرافکندگیشان شود. وی غزلسرای بزرگ عرب بود، از نخستین شاعرانی بود که شعر خود را صرفاً در خدمت غزل نهاد و در آن باب قصاید و قطعات مستقلی پدید آورد.[17]
غزلیات شعری او تصویری از روح و زندگی و عواطف اوست که تنها برای زنان شعر میسرود و اسیر زیبا رخان و همدم مغنیان بود و غزلش زبان عشق است و هر چند به لهو لعب آلوده است.[18]
عمر بن ابیربیعه تنها کسی است که جرأت داشته دربارۀ دختران و زنان مکّه و مدینه و حتی دختران و زنان خلفا غزل بسراید. طبیعی است شعر او موجب افتخار و امتیاز عدهای و موجب دلخوری و رنجش خاطر زنان مؤمنه میشد. استقلال شعر غزل از اشعار مجنونی او شکل گرفت، زیرا وی تمام قصیده را مستقلاً به غزل اختصاص میداد.[19] او از میان شاعران گذشته، مانند امرؤالقیس است و از جهت رقت کلام، میتوان نزار قبانی شاعر معاصر را با او همانند دانست از عوامل شهرت عمر بن ابیربیعه، این بود که به دلیل ثروتمند بودن، به مغنیّان و آوازخوانان صاحب نام، پول میداد تا غزلهای او را در الحان مختلف بخوانند، وی به «غَریض» بابت خواندن یکی از غزلهایش پنج هزار درهم حق الصوت داد.[20]
با ظهور اسلام در شبه جزیره عربستان، دیگر شرایطی برای حیات این نوع غزلیات نبود و سرودن این گونه اشعار ممنوع شد و شاعران این اشعار، به تعبیر قرآن کریم مردمی گمراه و اغواگر خوانده شده بودند. طبیعی است با ترویج اخلاق انسانی و نفی هر گونه رذائل اخلاقی،شعر تبدیل به ابزاری برای دانش و حکمت گردید و غزل به بیان احساسات لطیف و پاک انسانی میپرداخت. زیباییهای طبیعت به کار گرفته میشد تا شمایل ظاهری و باطنی محبوب در آن قالبها به تصویر کشیده شود. از این رو شعرا که دیگر گفتن شعرهای تشبیبی را بر خود حرام کرده بودند، به سرایش شعرهای نسیبی روی آوردند. اشعار نسیبی در تناسب کامل با اخلاق اسلامی بود، مضامین قصاید هم در بردارندۀ اخلاق و حکمت بود وی «با سرودن غزلها و قطعات کوتاه موسیقیایی، زمینه رشد و تعالی آنان را فراهم میکردند. عمر بن ابیربیعه یکی از کسانیست که بیشترین نقش را در گسترش موسیقی و غزل در این دوران داشت، اشعار وی که در زمینۀ غزل مجنونی بود، بدین گونه که این غزلیات عوامل اصلی گسترش اباحیگری و فساد اجتماعی محسوب میشد.[21]
عمر بن ابیربیعه، بیپروایی و تجرّی و رذالت را به حدّی رسانده بود که بی آن که از کسی واهمهای داشته باشد، در ایّام حج در حالی که مُحرِم بود! در کمین دختران و زنان مسلمان مینشست و هر زن زیبایی میدید، در وصف شمایل و محاسن او غزل میسرود.[22]
آثار وی
عمر بن ابیربیعه دیوان بزرگی نوشته است که شامل هزاران بیت شعر است، که در حدود چند هزار بیت این دیوان غزل است، جزء اندکی از ابیات پراکندهای که در فخر و وصف است. این دیوان در سال 1893 در لایپزیک و به سال 1311ه (1893م) در مصر و به سال 1934در بیروت چاپ شده است.[23] در دیوان او مخصوصاً زنان خاندانهای اشراف که هم طبقۀ او بودند، صفحات زیادی از دیوان او را اشغال کرده است، وی همه عمر و هنر خود را وقف غزل نمود.[24]
موضع وی نسبت به مذهب و اهل بیت(ع)
عمر بن ابیربیعه در اشعار و غزلیات و گفتگوهایش فراوان قسم میخورد و خداوند را به شهادت میگرفت و این شیوه در آن زمان رایج بوده است:
«بربک هل اتاک لها رسول فشاقک أم لقیت لها خدینا»[25]
عقیده وی در مورد اهل بیت، بسان بسیاری دیگر از جوانان آن روزگار، که شناخت چندانی از اهل بیت نداشتند، بود. وی به دلیل قدرت مالی و توانمندی ادبی و هنر غزلسرایی، خیلی زود تحت تأثیر شرایط زمانه قرار گرفت. از حکایتی که صاحب الاغانی نقل کرده، معلوم میشود که امام علی(ع) را چندان نمیشناخته است. روزی ابن عباس از روی هوش کم نظیری که داشت قصیدهای بلند را از آخر به اول خواند و موجب حیرت عمر بن ابیربیعه شد، ابن عباس به او گفت: حافظة من در مقابل حافظۀ علی بن ابیطالب هیچ است.[26] چنانکه یکی ار انصار دربارۀ اشعار و سرودههای وی گفته است: «هیچ چیز چون شعر عمر بن ابیربیعه مردم را به معصیت خدا نینداخته است».[27]
پایان کار وی
وی در سن 70 سالگی در سال 93 هجری وفات یافت. درباره کیفیت مرگ او روایات متعدد و متناقض بسیاری گفته شده است، وی در پایان عمرش توبه صحیحی نموده و نذر کرده که از آن پس در مقابل هر بیت شعری که بگوید بندهای را آزاد نماید،[28] راویان متقدم میگویند که عمر بن عبدالعزیز او را به دهلک جزیرهای در بحراحمر تبعید کرد، پس در دریا جنگی پیش آمد که وی نیز در آن شرکت جست و سفینهاش را آتش زدند و او در آن آتش بسوخت. بعضی نیز میگویند که در یمن بیمار شد و بمرد. [29]