كلمات كليدي : تاريخ، عين الدوله، ايران، تهران، حكومت، دوران استبداد
نویسنده : رحمان فتاح زاده
از یکصد و بیست و چهار پسر "فتحعلی شاه قاجار" یکی "سلطان احمد میرزا عضدالدوله" بود که سه پسر و یک دختر داشت، "عبدالمجید میرزا" در سال 1261 هجری قمری، در تهران متولد شد، در سن هفت سالگی بود که امیرکبیر از دنیا رفت، او را برای تحصیل به مدرسه دارالفنون فرستادند ولی او در مدرسه هرگز شاگرد خوبی نبود و باعث شد که او را از مدرسه اخراج نمایند و به دستور "ناصرالدین شاه" او را به تبریز نزد ولیعهد "مظفرالدین میرزا" فرستادند، او در آنجا به کمک استعداد زیادی که داشت توانست فن کتابت را فراگیرد و از همین راه توانست خود و استعدادهایش را بروز دهد و مورد توجه مظفرالدین میرزا قرار گیرد و جزو کارگزاران دولت درآید و حاکم چند شهر نیز شد و توانست داماد ولیعهد مظفرالدین میرزا شود.[1]
حکومت تهران و مقام صدارت:
زمانی که "ناصرالدین شاه" از دنیا رفت و "مظفرالدین میرزا" جای او را گرفت و از تبریز به تهران آمد "عین الدوله" هم پلههای ترقی را طی کرد و بعد از مدتی حاکم تهران شد و توانست در مدت کوتاهی اوضاع پایتخت را سامان دهد، او پس از سالیان درازی که با ولیعهد در تبریز و تهران بود، توانست بعد از کنارهگیری امین السلطان از مقام صدارت، جای او را بگیرد و صدر اعظم مظفرالدین شاه شود.
او که در سال 1321 هجری به این مقام رسید پس از رسیدن به مقام صدارت خرابیها و کجیهای بسیاری در امور کشور در مقابل خود دید و تصمیم به اصلاح آنها گرفت، اما عین الدوله در رسیدن به صدارت ابتدا با آزادیخواهان و علما و کسانی که در عزل امین السلطان کوشیده بودند از در دوستی و ملاطفت درآمد اما کمی بعد چون مردی خودخواه و جاهل و از مصالح کشوری بیخبر بود طریق استبداد در پیش گرفت.[2]
دوران استبداد:
بخاطر استبدادی که عین الدوله و اطرافیان مظفرالدین شاه در اداره حکومت در پیش گرفته بودند، این امر باعث شد روز به روز نفرت عامه از عین الدوله و نزدیکان شاه افزایش یابد و در این میان طرفداران امین السلطان هم مردم و علما را به مخالفت با عین الدوله تحریک میکردند بخصوص که عین الدوله زمام امور شرعی و عرفی را تا حدی در اختیار حاج شیخ فضل الله نوری از علمای بسیار متنفذ تهران گذاشته بود و جمعی دیگر از علما از این بابت راضی نبودند و این باعث شد که عدهای از اصلاح خواهان و ناراضیان از اوضاع، در اواخر سال 1322 انجمنی مخفی برای مشروطه کردن ایران تشکیل دادند و از علمای تهران آقا سید محمد طباطبایی را همراهی کردند و چون در اوایل سال 1323 نسخههائی از عکس از مسیو نوز رئیس بلژیکی گمرک به دست وعاظ و علما افتاد که در آن نوز عمامه بر سر گذاشته و عبا بر دوش گرفته بود و این موضوع را توهین به اسلام دانستند، بر سر منبر به حکومت وقت حمله کردند و در این کار آقا سید عبدالله بهبهانی که از عین الدوله رنجیده بود پیشقدم متعرضین شد. اما عین الدوله اعتنائی به این اعتراض نکرد، بلکه روز به روز بر اقتدار نوز افزود و برای اینکه شاه باخبر نشود او را به بهانه معالجه به فرنگ فرستاد.
این مخالفت بعد از مراجعه شاه نیز، با علما و مردم ادامه داشت تا اینکه علاءالدوله حاکم تهران تجار را به بهانه گرانی قند به چوب بست و این باعث شد مخالفین عین الدوله و علمای تهران که در رمضان 1323 با یکدیگر بر ضد او اتحاد کرده بودند در شانزدهم شوال همین سال به حضرت عبدالعظیم رفتند و مهاجرت صغرای علما بر ضد عین الدوله صورت گرفت و در پی آن خصومت بین ایشان و عین الدوله علنی و انقلاب شروع شد.[3]
سرانجام عین الدوله:
بعد از مدتی گفتگو بین مهاجرین و دربار، بالاخره علما در 16 ذی القعده 1323 با احترام تمام به تهران برگشتند و به فرمان شاه قرار شد که مستدعیات ایشان با تأسیس عدالتخانه بدست عین الدوله برآورده شود.
این پیش آمد که در حقیقت شکست عین الدوله بود، مردم را بر ضد او جریتر کرد و درخواست عدالتخانه و مشروطیت علنی شد.
عین الدوله بعد از برگرداندن علما از مهاجرت صغری باز رفتار خود را تغییر نداد بلکه به توصیف بعضی از روزنامهها و تبعید جمعی از آزادیخواهان پرداخت، بر اثر فشار عین الدوله و استبداد او مردم بار دیگر به هیجان آمدند و این بار در مسجد جامع تهران اجتماع کرده و علناً عزل عین الدوله و اجرای فرمان تأسیس عدالتخانه را از شاه خواستند.
درگیری بین مأمورین و مردم باعث کشته شدن دو نفر از آزادیخواهان شد و علما به قم رفتند (مهاجرت کبری) و تجار و جمعی از مردم پایتخت در سفارت انگلیس تحصن کردند، عاقبت شاه عین الدوله را معزول کرد و مشیر الدوله را به جای او به صدارت برگزید و در چهاردهم جمای الثانی 1324 فرمان مشروطیت صادر گردید و در 18 شعبان همان سال اولین مجلس شورای ملی ایران تشکیل و قانون اساسی تدوین شد و شاه آن را در 14 ذی القعده امضاء کرد و پنج روز پس از آن فوت کرد.[4]
عین الدوله چند سالی بیکار بود تا اینکه در سال 1331 هـ.ق در کابینه میرزا محمد علیخان علاءالسلطنه وزیر کشور شد و سپس در سال 1333 هـ.ق نخستوزیر شد و بعد از 3 ماه و اندی دولت او سقوط کرد و دوباره بعد از مدتی نخست وزیر شد و از این تاریخ به بعد دیگر روی کار نیامد تا اینکه در تاریخ 1306 خورشیدی در سن متجاوز از هشتاد سال درگذشت.[5]