دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

غزوه [صلح] حدیبیه

No image
غزوه [صلح] حدیبیه

كلمات كليدي : تاريخ، پيامبر(ص)، صلح، مشركان مكه

نویسنده : عباس ميرزايي

غزوه در اصطلاح به جنگی گفته می‌شود که پیامبر(ص) خود فرماندهی آن را به عهده داشت.

غزوه حدیبیه از حوادث مهم تاریخ اسلام می‌باشد که در سال ششم هجرت[1] اتفاق افتاده است که سرانجام به انعقاد صلح‌نامه‌ای میان مسلمانان و مشرکان مکه انجامید. رسول‌خدا(ص) در ذی‌القعده آن سال، تصمیم به انجام عمره گرفت و همه مسلمانان و حتی غیر مسلمانان را بر انجام عمره تشویق می‌کرد. پیامبر(ص) خود به خانه رفت، غسل کرد، دو لباس پوشید و بر ناقه خود، با نام «قصواء» سوار شد و بیرون آمد. آن روز دوشنبه[2]، اول ماه ذیقعده بود.[3] همچنین ام‌سلمه از همسران رسول‌خدا(ص) در این سفر، حضرت را همراهی می‌کردند.[4]

در ابتدا برخی از صحابه از همراهی پیامبر(ص) سر باز زدند. آنان فراهم نبودن شرایط را بهانه خود قرار داده بودند.[5]

از آنجا که، بنا به دستور پیامبر(ص)، این سفر، یک سفر زیارتی به شمار می‌رفت؛ ایشان از برداشتن سلاح به غیر از سلاح مسافر نهی کردند که با واکنش بعضی از اصحاب، مانند "عمر بن خطاب" روبرو شد.[6]

به هر حال پیامبر(ص) "عبدالله بن ام‌مکتوم" را به عنوان جانشین خود در مدینه قرار داد [7] و در حالی که پیشاپیش، هفتاد شتر علامت‌گذاری شده برای قربانی در «ذی الحلیفه»، نزدیک مدینه، به راه انداخته بود، از مدینه خارج شد. یاران حضرت نیز شتران قربانی خود را برداشتند. به امر آن حضرت، شتران را با پارچه‌های رنگارنگ آذین بستند. در طرف راست شتران، زخم مختصری زدند تا به خون آلوده شود. همچنین قلاده‌هایی بر گردن آنها انداختند.[8] رسول‌خدا(ص) از همان مدینه احرام بست و لبیک گفت. ایشان تصمیم داشت با این کار نشان دهد که برنامه‌ای برای جنگ در ماه حرام ندارد.[9] همچنین "عباد بن بشر" را به همراه بیست سوار، متشکل از مهاجرین و انصار، به عنوان پیش گروه به جلو فرستاد. درباره آمار مسلمانان عددهای مختلفی گفته شده که کمترین آن 1400 نفر و بیشترین آن 1600 نفر می‌باشد.[10]

از سوی دیگر هنگامی که مشرکین مکه از حرکت پیامبر(ص) با خبر شدند به خشم آمده و تصمیم به ممانعت از ورود پیامبر(ص) به مکه گرفتند. آنان سپاهی متشکل از دویست نفر به فرماندهی "خالد بن ولید" مقابل رسول‌خدا(ص) فرستادند که در «بلدح» بیرون مکه مستقر شد.[11] پیامبر(ص) از جریان با خبر شدند، از این‌رو راهی غیر از راه حج را پیش گرفت و به «حدیبیه» در غرب شهر مکه و در راه جده رفت.[12] پیامبر(ص) در بین راه، همراه نماز ظهر، نماز خوف نیز خواندند. مسلمانان به حدیبیه رسیدند، در آنجا به پیامبر(ص) خبر رسید که مکیان گروه انبوهی از مردم و سیاهان حبشه و هم‌پیمانان خود را گردآوری کرده‌اند و قسم یاد کرده‌اند که مانع ورود مسلمان به مکه شوند. پیامبر(ص) "خراش بن امیه کعبی" را به عنوان نماینده خود به سوی قریش فرستاد تا ضمن گفتگو، هدف مسلمانان را از ورود به مکه به آنان اعلام کند؛ اما مشرکان مکه اسب وی را پی کردند و تصمیم به قتل او گرفتند، خویشان او که در جلسه حاضر بودند، مانع این کار شدند.[13] مکیان بزرگان خود را چندین بار به سوی پیامبر(ص) می‌فرستادند تا ایشان را از ورود به مکه باز دارند. پیامبر(ص) هدف خود را فقط زیارت خانه خدا عنوان می‌کرد[14] و بر انجام مراسم عمره اصرار می‌کرد. پیامبر(ص) با علامت‌گذاری شتران قربانی، قریش را در تنگنا قرار داده بود؛ چرا که با این نشانه به همه اعلام می‌کرد که قصد زیارت کعبه را دارد. قبایل هم‌پیمان قریش از حقیقت مسأله آگاه شده بودند و حتی برخی از آنان مستقیم با رسول‌خدا(ص) صحبت کرده بودند، عدم همراهی خود با اهل مکه را اعلام کردند. آنان می‌گفتند، ما کسی را که برای زیارت به مکه بیاید، مانع نمی‌شویم.[15]

در واقع، اگر قریش خواسته پیامبر(ص) را قبول می‌کرد و مسلمانان وارد مکه می‌شدند، تمام رفتارهای خود در برابر رسول‌خدا(ص) را زیر سؤال می‌بردند. آنان می‌گفتند: «اگر عرب بشنود که با آن جنگ‌هایی که میان او و ما اتفاق افتاده، بر ما وارد شود چه می‌گوید.»[16] از سوی دیگر ممانعت پیامبر(ص) از زیارت مکه در حقیقت نقض ادعای قریش در دفاع از بیت‌الله الحرام و مکه بود. آنان مدعی تلاش برای فراهم آوردن زمینه‌های رفاه برای حجاج و زیارت کنندگان کعبه بودند. بدون تردید مقابله و جنگ با گروهی که اعلام کرده‌اند برای حج و زیارت کعبه قصد ورود به مکه را دارند، لکه ننگی برای قریش می‌شود، به گونه‌ای که هیچ قبیله‌ای آن را بر نمی‌تابد. نکته‌ای که برخی از قبایل هم‌پیمان قریش به آنان تذکر داده بودند و حتی تعدادی از آنان به قریش اعلام جنگ کردند.[17]

از طرفی، داخل مکه نیز اوضاع بر وفق مراد قریش نبود؛ چرا که در شهر نیز مسلمانانی بودند که آرزوی پیروزی رسول‌خدا(ص) را داشتند و این خود خطری برای قریش به شمار می‌آمد.[18]

پیامبر(ص) زمانی که لجاجت قریش را برای عدم ورود مسلمانان به مکه و جنگ مشاهده کرد، پیشنهاد صلح را مطرح کرد.[19] ایشان برای این مأموریت عمر بن خطاب را به عنوان نماینده، برای گفتگو با قریش انتخاب کرد؛ اما او ترس بر جان را عاملی برای عدم اجرای دستور رسول‌خدا(ص) بیان کرد و از فرمان حضرت(ص) سرپیچی کرد.[20] بعد از او "عثمان بن عفان" انتخاب شد[21] تا برای اجازه دادن به مسلمانان برای زیارت خانه خدا و قربانی کردن شتران با قریش گفتگو کند. همچنین ده نفر از مهاجرین به مکه رفتند و با اقوام خود دیدار کردند. عثمان سه روز در شهر باقی ماند و مسلمانان هیچ خبری از او نداشتند، تا آنجا که گمان بردند مشرکین عثمان و دیگر مسلمانان را کشته‌اند و عزم جنگ دارند.[22] در یکی از این شب‌ها نیز قریشیان با 50 نفر به فرماندهی "مکرز بن حفص" به قصد ضربه زدن به سپاهیان اسلام آمده بودند که عده‌ای از آنان به دست مسلمانان اسیر شدند.[23] شایعات مبنی بر کشته شدن عثمان، به عنوان نماینده پیامبر و دیگر مسلمانان از یک سو و حملات نظامی مشرکان مکه و طولانی شدن توقف آنان در حدیبیه از سوی دیگر، تأثیر مخربی بر روحیه مسلمانان گذاشته بود. در این زمان پیامبر(ص) ضرورت یک بیعت دوباره را احساس نمود. از این‌رو به منزل یکی از «بنی‌نجار» رفت و فرمان داد تا مسلمانان بیعت خویش را با رسول‌خدا(ص) تجدید کنند. پیامبر(ص) در همان منطقه در زیر درخت سبزی نشست و مسلمانان با ایشان بیعت کردند که در صورت جنگ با قریش از صحنه نبرد نگریزند.[24] برخی از گزارشات نیز، بیعت بر «موت» را نیز مطرح کرده‌اند.[25] در این بیعت تنها شمار اندکی از منافقین از بیعت سرباز زدند.[26] قریش هنگامی که از بیعت مسلمانان و آمادگی آنها برای جنگ آگاهی یافت، به وحشت افتاد و موافقت خود را بر عدم خون‌ریزی و جنگ و پیمان صلح اعلام کرد.[27] آنان "مکرز بن حفص بن احیف" و "سهیل بن عمرو" از بنی‌عامر و "حویطب بن عبدالعزی" را برای گفتگو پیرامون مفاد صلح‌نامه نزد پیامبر(ص) فرستادند.[28] سرانجام بعد از گفتگوهایی جلسه نتیجه داد و پیمان‌نامه‌ای را امضا کردند. قرارداد صلح که "علی بن ابی‌طالب(ع)" کاتب آن بود[29]، از این قرار است: طرفین ده سال جنگ را کنار گذاشته و در این مدت مردم در امان هستند. هیچ کس حق سرقت و خیانت ندارد. هر کس بدون اجازه ولیش از قریش به محمد(ص) بپیوندد به قریش باز گردانده خواهد شد و از مسلمانان هر کس به قریش پناهنده شد، به پیامبر(ص) بر نگردانده خواهد شد. هر کس از اعراب بخواهد با محمد(ص) یا قریش پیمان ببندد می‌تواند. محمد(ص) و مسلمانان آن سال به مدینه باز می‌گردند؛ ولی سال دیگر می‌توانند به مدت سه روز در مکه اقامت داشته باشند، به شرط آنکه فقط شمشیر مسافر همراه خود داشته باشند.[30] در پایان هر یک از دو طرف نسخه‌ای از صلح‌نامه را نزد خود نگه داشتند. "ابوبکر بن ابی قحافه"، "عمر بن خطاب"، "عبدالرحمان بن عوف"، "سعد بن ابی‌وقاص"، "عثمان بن عفان"، "ابو عبیده جراح"، "محمد بن مسلمه" از طرف مسلمانان، ‌"حویطب بن عبدالعزی"،‌ "مکرز بن حفص بن اخیف"[31] از طرف مشرکان مکه، به عنوان شاهدان این صلح‌نامه به شمار می‌رفتند. درباره نوشتن صلح‌نامه باید گفت، مشرکان با نوشتن بسم الله الرحمن الرحیم و محمد رسول‌الله مخالفت کردند، آنان می‌گفتند: ما نه رحمن می‌شناسیم و نه این که تو رسول خدایی. پس رسول خدا(ص) با دست خودش کلمه رسول‌الله(ص) را پاک کردند.[32] هنگامی که نوشتن پیمان‌نامه به پایان رسید، «خزاعیان» حاضر، به پیمان پیامبر وارد شدند و «کنانیان» نیز پیمان قریش را پذیرفتند.[33] بعد از نوشتن صلح‌نامه، در همان حین، ‌یکی از نومسلمانان مکه به نام "ابوجنده بن سهیل بن عمرو" غل و زنجیر در پا، نزد آن جمع آمد و از پیامبر(ص) کمک خواست؛ اما بر طبق قرارداد، او باید به ولیش "سهیل بن عمرو" باز گردانده می‌شد. پیامبر(ص) این کار را انجام داد و به ابوجنده فرمود: «صلح میان ما تمام شد. صبر و شکیبایی بورز تا خدا از برای تو گشایشی کند.»[34] در ادامه باید یادآور شد که پیمان‌نامه «حدیبیه» اضطرابی در میان صفوف مسلمانان به وجود آورد. آنان از این پیمان ناراضی بودند، زیرا در آغاز با اطمینان به پیروزی آمدند؛ ولی در پایان ناامید شدند.[35] گفتنی است که بسیاری از صحابه پیامبر(ص) صلح‌نامه را انکار و معترض بودند و بیشترین اعتراض را عمر بن خطاب به پیامبر کرد.[36] اعتراض‌ها به گونه‌ای بود که وقتی صلح‌نامه نوشته شد، رسول‌خدا(ص) به صحابه خود فرمودند: «بلند شوید و شتران خود را قربانی کنید، سر خویش را بتراشید.»؛ اما هیچ از آنان به فرمان پیامبر(ص) اعتنایی نکردند. رسول‌خدا(ص) سه بار این را تکرار کرد و هیچ کس اجابت نکرد. بعد از مدتی، عده‌ای از اصحاب سرها را تراشیدند که پیامبر(ص) برای آنان از خداوند طلب رحمت کرد.[37] حضرت با ناراحتی و نگرانی آنان را ترک کردند.[38] سرانجام بعد از ده یا بیست روز، پیامبر(ص) حدیبیه را ترک کردند و به سوی مدینه رهسپار شدند. در طول مسیر، کسانی که منکر صلح شده و نافرمانی حضرت را کرده بودند، نزد رسول‌خدا(ص) آمده و عذرخواهی و اظهار ندامت کردند. در مسیر بازگشت نیز سوره «انا فتحنا لک فتحا مبینا» نازل شد. جبرئیل فرود آمد و فرمود: «خداوند بر تو شادباش می‌گوید.» مسلمانان نیز پیامبر(ص) را شادباش گفتند.[39]

در تبیین رفتار مسلمانان با پیامبر(ص) باید گفت که اعتراض آنان به رسول‌خدا(ص) ناشی از عدم درک صحیح آنها و برداشتی سطحی از حقیقت پیمان صلح بود. در واقع تا قبل از صلح، جنگ و درگیری بین مردم فاصله انداخته بود، گفتگوها قطع شده بود و تنها در میدان جنگ با یکدیگر روبرو می‌شدند؛ ولی پس از صلح، آن موقع که سلاح‌ها زمین گذاشته شد و مسلمانان و مشرکان از یکدیگر ایمن بودند، کمتر کسی وجود داشت که درباره اسلام با او صحبت شود و اسلام را نپذیرد.[40] تا آنجا که در دوران صلح، بزرگانی از مشرکین حتی فرماندهان نظامی آنها مانند "خالد بن ولید" و یا مثل "عمرو بن عاص" و "عثمان بن طلحه" و دیگرانی مانند آنها مسلمان شدند.[41] این آرامش برقرار بود تا اینکه پس از بیست و دو ماه یا دو سال، مشرکان مکه پیمان را شکستند. بت‌پرستان همانند قبل، بلکه بیشتر از آن رو به اسلام آوردند و اسلام در هر ناحیه از سرزمین عرب گسترش یافت.[42] همچنین باید اشاره کرد، در همان اوایل صلح حدیبیه هیچ کس از خزاعه باقی نمانده بود، جز این که در شمار مسلمانان به شمار می‌رفت.[43]

به هر حال، سال بعد پیامبر(ص) به همراه هزار و هفتصد نفر از مسلمانان برای انجام عمره و زیارت کعبه به سوی مکه رفت. "بلال" کنار کعبه اذان گفت و مسلمانان بعد از سه روز و پس از قربانی کردن به مدینه بازگشتند.[44]

مقاله

نویسنده عباس ميرزايي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS