15 فروردین 1397, 11:13
«غیبت» که بدگویی کردن در غیاب دیگران است، بسیار زشت و ناپسند و از جمله گناهان کبیره است بویژه اگر غیبت شونده فرد مومنی باشد. غیبت ناشی از ضعف نفس، حسد و بدبینی است؛ زیرا اشخاص قوی الاراده و با تقوا اگر عیبی در شخصی یا اشخاص ببینند با کمال صراحت به نیت نهی از منکر متذکر می شوند نه اینکه مانند انسانهای پست درصدد عیب جویی و غیبت او برآیند. امیرالمومنین علی(ع) می فرمایند: «الغیبه جهد العاجز؛ غیبت، آخرین تلاش شخص ناتوان و عاجز است»(غررالحکم، ص 36). در مذمت غیبت همین بس که در روایات، بدتر از زنا معرفی شده است و از نشانه های اهل ایمان اجتناب از این خصلت ناپسند است. پیامبر اکرم (ص) در بیان صفات اهل ایمان می فرماید: «و لایذکر احدا بغیبته؛ مومن، به ذکر امور دیگران به صورت غیبت و بدگویی نمیپردازد»(بحارالانوار، ج64، ص310).
در قرآن مجید از این خوی زشت به خوردن مردار برادر دینی تعبیر شده است: «و لایغتب بعضکم بعضا ا یحب احدکم ان یاکل لحم اخیه میتا فکرهتموه؛ و هیچ یک از شما دیگری را غیبت نکند، آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟»(حجرات: 12). از امام رضا (ع) روایت شده است: «خدای متعال به یک پیغمبری از پیغمبرانش وحی کرد: که وقتی صبح از خانه بیرون آمدی اولین چیزی که به نظرت می آید بخور و دومین چیزی را که می بینی آن را بپوشان و سومین چیزی را که می بینی پناهش ده و چهارمین چیزی را که دیدی مایوس نکن و پنجمین چیزی را که می بینی از آن فرار کن. چون صبح شد و بیرون آمد کوه بزرگی را دید که در روبه رویش است ایستاد و به یاد فرموده خدا افتاد که به او فرموده بود اولین چیزی را که دیدی بخور و او تعجب کرد، بعد با خودش فکر کرد که خدا مرا به چیزی امر نمی کند که من طاقت آن را نداشته باشم. پس به طرف کوه رفت تا آن را بخورد. هر چقدربه کوه نزدیکتر می شد کوه کوچکتر می شد تا آنجا که وقتی به کوه رسید، کوه را لقمه ای لذیذ یافت و آن لقمه را خورد و لذتی به او دست داد که تا حالابا خوردن لقمه ای به او دست نداده بود.
دومین چیزی را که دید طشت طلایی بود. چون خدا امر کرده بود دومین چیزی را که می بینی آن را بپوشان، چاله ای کند و آن طشت طلارا در خاک پنهان کرد و بعد به راه خود ادامه داد و لحظه ای به پشت سر خود نگاه کرد دید که آن طشت طلایی که پنهان کرده بود، آشکار شده و از خاک بیرون افتاده، با خود گفت: آنچه را که خدا فرموده بود انجام دادم و به راه خود ادامه داد دید که مرغی در آسمان است و بازی (پرنده شکاری) دنبال اوست و قصد شکار کردن مرغ را دارد. چون خدا به او فرموده بود سومین چیزی را که می بینی پناه ده، آستین لباسش را گشود تا مرغ در آنجا رود و پناه گیرد. پس وقتی این کار را کرد باز شکاری به او گفت: من چند روزی است که دنبال این مرغ هستم تا شکارش کنم و تو او را پناه دادی و نگذاشتی که من شکارش کنم. چون خدا گفته بود چهارمین چیزی را که دیدی مایوس نکن، قسمتی از گوشت پای خود را کند و به باز شکاری داد و به راه خود ادامه داد و بعد در ادامه راه گوشت مردار گندیده کرم گذاشته ای را دید، چون خدا به او گفته بود پنجمین چیزی را که دیدی از آن فرار کن، فرار کرد. به خانه برگشت و شب در خواب خدا به او گفت: کارهایی را که گفتیم انجام دادی. آیا معنای این کارها را می دانی ؟ گفت نه. خداوند فرمود: آن کوه را که دیدی و بعد به امر ما رفتی بخوری و هرچه به آن نزدیکتر می شدی کوچکتر می شد و آخر لقمه ای لذیذ شد، غضب است که اگر هنگام غضب خود را نگه داری و غضب خود را بخوری بعد از آن خوشحال می شوی که غضب را نگه داشتی و خود را کنترل کردی. این خوشحالی همان لقمه لذیذ است. و اما آن طشت طلاکه پنهانش کردی کار خوب و نیک است که اگر آن را پنهان کنی و به کسی نگویی (و ریا نکنی) خداوند آن را ظاهر می گرداند و به همه نشان می دهد. و اما آن مرغی که پناهش دادی این است که اگر کسی تو را نصیحت می کند نصیحت او را قبول کن(گرچه آن حرف را قبلاشنیده باشی) و باز شکاری که مایوسش نکردی آن است که اگر کسی از تو چیزی می خواست او را مایوس نکن (اگر فقیری آمد و چیزی درخواست کرد به او کمک کنید و ناامیدش نکنید) و اما گوشت مردار گندیده ای که امر شده بود از آن فرار کنی، »غیبت« است و از غیبت کردن بپرهیز و غیبت نکن»(عین الحیوة، ص521).
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان