آیتالله مدرسی یزدی
در نهجالبلاغه و کتاب کافی و امالی شیخ صدوق و... چنین نقل شده است که وقتی امیرالمؤمنین(ع) به پایان کلامشان در خطبه متّقین رسیدند: فصَعِقَ هَمَّامٌ صَعْقَةً کَانَتْ نَفْسُهُ فِیهَا؛ پس همّام بیهوش گشت و در آن بیهوشى جان داد.
بعد از این قضیه امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: امَا وَ اللَّهِ لَقَدْ کُنْتُ أَخَافُهَا عَلَیْهِ؛ به خدا قسم از چنین پیشامدى بر او مىترسیدم.
و سپس فرمودند: هَکَذَا تَصْنَعُ الْمَوَاعِظُ الْبَالغةً بِأَهْلِهَا؛ پندهاى رسا با آنان که شنواى آن هستند چنین کند.
در اینحال یکی از حاضران از حضرت پرسید: فَمَا بَالُکَ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِین؟ خودت چه حالى دارى؟
به اصطلاحِ بعضی، گویا میخواست یک نوع نقدی نسبت به حضرت داشته باشد. ظاهراً میشود دو وجه برایش ذکر کرد که فعلاً مهم نیست؛ بلکه مهم، پاسخی است که حضرت به او میفرمایند:
وَیْحَکَ إِنَّ لِکُلِّ أَجَلٍ وَقْتاً لَا یَعْدُوهُ وَ سَبَباً لَا یَتَجَاوَزُهُ؛ واى بر تو! هر اجلى را وقت معیّنى است که از آن نمىگذرد، و علّتى است که از آن تجاوز نمىکند.
سپس فرمودند: فَمَهْلًا لَا تَعُدْ لِمِثْلِهَا؛ آرام باش! مثل این را دیگر تکرار نکن. فَإِنَّمَا نَفَثَ الشَّیْطَانُ عَلَى لِسَانِک؛ همانا شیطان بود که این حرف را بر زبانت جاری کرد.(الکافی(ط - الإسلامیه)، ج2، ص230؛ الأمالی، ص574؛ نهج البلاغه، خطبه193، ص306)؛ خوب به برخورد حضرت دقّت کنید!
برخورد تند امام علی(ع) با اشعث
باز هم نظیر این مطلب در نهجالبلاغه وجود دارد؛ روزی حضرت بالای منبر کوفه خطبه میخواندند ـ که به حسب آنچه که شارحان گفتهاند، این خطبه درباره قضایای اجتماعی و سیاسی و نظامی بوده است ـ در اینحال، اشعث بن قیس (لعنةُ الله علیه) آنجا خواست که به تعبیر بعضیها نقدی بکند و چنین گفت: هذه علیک لا لک؛ این سخن به زیان تو است نه به سودت.
حضرت نگاه تندی به او کردند و فرمودند: مَا یُدْرِیکَ مَا عَلَیَّ مِمَّا لِی؛ تو چه میدانی که چه چیزى به سود، یا زیان من است؟
عَلَیْکَ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ لَعْنَةُ اللَّاعِنِینَ...؛ لعنت خدا و لعنت لعنت کنندگان، بر تو باد!(نهج البلاغه، خطبه19، ص61)، این هم یکی دیگر از نقدهایی بر معصومین.
باز هم در کتاب شریف نهجالبلاغه آمده است که شخصی به نام برج بن مُسْهِر طائی در تعریض به امیرالمؤمنین(ع) شعار خوارج را سر داد؛ حضرت در جوابش فرمودند: اسْکُتْ! قَبَحَکَ اللَّهُ یَا أَثْرَمُ. فَوَاللَّهِ لَقَدْ ظَهَرَ الْحَقُّ فَکُنْتَ فِیهِ ضَئِیلاً شَخْصُکَ خَفِیّاً صَوْتُکَ حَتَّى إِذَا نَعَرَ الْبَاطِلُ نَجَمْتَ نُجُومَ قَرْنِ الْمَاعِز؛ خاموش باش! خدا تو را بشکند! اى دندان پیشین افتاده؛ به خدا سوگند آنگاه که حق آشکار شد، تو ناتوان بودى و آواز تو آهسته بود و آنهنگام که باطل بانگ بر آورد، چونان شاخ بز، سر بر آوردى.(نهجالبلاغه، خطبه184، ص268)
برخی مثل شاخ بز میمانند، دلشان میخواهد شاخ بزنند؛ ملاک که ندارند!
اینها نمونههایی است که در کتاب نهجالبلاغه ما دیدیم که خواستهاند مثلاً بر امام معصوم(ع) نقدی وارد کنند.
از این مطلب بالاتر، آنجایی است که به عنوان پیشنهاد و مشاوره، خدمت امیرالمؤمنین(ع) مطلبی را عرضه میداشتند؛ مشاورهای که مطلوب است. در اینحال ببینید حضرت با کسی که توقّع بیجا دارد چگونه برخورد میکند؛ آن هم با شخصی مثل عبدالله بن عباس. وقتی ابن عبّاس پیشنهاد و مشاورهای به امام داد حضرت فرمودند: لکَ أَنْ تُشِیرَ عَلَیَّ وَ أَرَى فَإِنْ عَصَیْتُکَ فَأَطِعْنِی؛ بر تو است که رأى خود را به من بگویى، و من باید پیرامون آن بیندیشم، آنگاه اگر خلاف نظر تو فرمان دادم باید اطاعت کنى.(نهج البلاغه، حکمت321، ص531)
با آنکه همه میدانند حضرت در پذیرش حقّ، هیچ کُندی نداشت: وَ لَا تَظُنُّوا بِی اسْتِثْقَالاً فِی حَقٍّ قِیلَ لِی؛ و گمان نکنید که شنیدن سخن حق بر من سنگین است.(نهج البلاغه، خطبه216، ص336) آیا تسلیمتر از حضرت در مقابل حقّ، سراغ دارید؟
تسلیم پیامبر بودن یعنی تسلیم خدا بودن
واقعاً جای تعجب است که برخی یک امر واضح در نزد عموم که دارای ادلّه متعدّدی از کتاب و سنّت است زیر سؤال میبرند و بلکه معکوس جلوه میدهند و تجویز نقد پیامبر(ص) و معصوم(ع) میکنند. به آیات قرآن شریف مراجعه کنید! مسلمان کسی است که از هر نظر هم تسلیم خدا باشد و هم تسلیم رسول خدا. اصلاً تسلیم رسول خدا بودن یعنی تسلیم خدا بودن:
- مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفیظاً؛ (النساء: 80)؛ هر که از پیامبر اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده است و آنانکه سرباز زنند، پس ما تو را به نگهبانى آنها نفرستادهایم.
- إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللهُ؛ (آلعمران: 31)؛ اگر خدا را دوست مىدارید از من پیروى کنید تا او نیز شما را دوست بدارد.
- یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم؛ (النساء: 59)؛ اى کسانىکه ایمان آوردهاید، از خدا اطاعت کنید و از رسول و اولوالامر خویش فرمان برید.
آیا اینها قید دارد؟ آیا "أَطیعُوا الرَّسُولَ” قید دارد؟ مطلق است. اصلاً همه پیامبران اینچنین بودند:
- وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ الله؛(النساء: 64)؛ هیچ پیامبرى را نفرستادیم جز آنکه دیگران به امر خدا باید مطیع فرمان او شوند.
- وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةً ٍ إِذا قَضَى اللهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً؛ (الأحزاب: 36)؛ و هیچ مرد مؤمن و زن مؤمنى حقّ ندارد که چون خداوند و پیامبرش امرى فرمایند آنان را در کار خود اختیار باشد؛ و هر کس خداوند و پیامبرش را نافرمانى کند مسلّماً به گمراهى آشکارى گرفتار شده است.
در مقابل حکم خدا و رسول خدا، برای هیچکس حقّ انتخاب نیست حتی در آنچه مربوط به خودشان است.
- فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً؛ (النساء: 65)؛ به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه در اختلافات خود، تو را به داورى طلبند و سپس از داورى تو، در دل خود احساس ناراحتى نکنند و کاملاً تسلیم باشند.
میفرماید در جانشان هیچ سختی و ناراحتی از حکم تو پیدا نشود؛ چه رسد به اینکه مخالفت زبانی کنند و چه رسد به اینکه مخالفت عملی نمایند.
اصلاً «النَّبِیُ أَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم» (الأحزاب: 6) یعنی چه؟ اولی است از جان تو به تو. کسی فکر بکند که بیاید در مقابل حضرت ایستادگی کند و بگوید من قبول ندارم. خیلی حرف زشتی است. آیه شریفه: "مَا آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا”(الحشر7) دلالتش واضح است. ذیل این آیه شریفه روایات متعدّدی وارد شده است و در یکی از آنها که دارای سند معتبر و متقن است و در کتاب شریف کافی است این چنین آمده است:
إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ کَانَ مُسَدَّداً مُوَفَّقاً مُؤَیَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ؛.لَا یَزِلُّ وَ لَا یُخْطِئُ فِی شَیْءٍ مِمَّا یَسُوسُ بِهِ الْخَلْق؛ پیامبر خدا(ص) هدایت شده و توفیقیافته بود و به وسیله روح القُدُس تأیید و کمک مىشد و در هیچ امرى از امور اداره مردم، دچار لغزش و خطا نمىشد.(الکافی، ج1، ص266)
رسول خدا(ص) مسدّد و موفّق و مؤیّد به روح القدس بود. این مطلب خیلی جالب است که در هیچچیز از امور اداره مردم یعنی همان امور اجتماعی، هیچ لغزش و خطایی نداشت.
امامان معصوم؛ حجتهای خدا در روی زمین
در کتاب کافی روایتی از امام (ع) نقل شده است که: نَحْنُ خُزَّانُ عِلْمِ اللَّهِ نَحْنُ تَرَاجِمَةُ أَمْرِ اللَّهِ نَحْنُ قَوْمٌ مَعْصُومُونَ أَمَرَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى بِطَاعَتِنَا وَ نَهَى عَنْ مَعْصِیَتِنَا نَحْنُ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةً عَلَى مَنْ دُونَ السَّمَاءِ وَ فَوْقَ الْأَرْضِ؛ ما گنجینهداران علم الهی، مترجمان دستور خدا، ما افراد معصومی هستیم که خداوند تبارک و تعالی دستور داده است که همه از ما اطاعت کنند و از نافرمانی ما خودداری نمایند. ماییم حجّت رسای خداوند بر تمام آنچه که زیر آسمان و بالای زمین قرار دارد.(الکافی، ج1، ص269)
اصلاً این لفظ معصوم و چهارده معصوم گفتن در شبانهروز برای ما عادی است و تبرک به این اسمای متبرکه جستن کار همیشگی ماست؛ این باور، از همین روایات گرفته شده و تفسیر شده است که معصوم از هر گناه و خطایی هستند و از اینجهت، به طور مطلق امر به اطاعت و نهی از عصیان آنها شده است.
در کتاب علل الشرایع شیخ صدوق، ج1، ص124 از امام باقر(ع) چنین نقل شده است: هُمُ الْمَعْصُومُونَ الْمُطَهَّرُونَ الَّذِینَ لَا یُذْنِبُونَ وَ لَا یَعْصُونَ وَ هُمُ الْمُؤَیَّدُونَ الْمُوَفَّقُونَ الْمُسَدَّدُونَ؛ ایشان معصوم و پاک هستند (از هر پلیدى و اعمال زشت) و مرتکب هیچگونه گناهى نشده و نمیشوند و نافرمانى خدا را نمیکنند بلکه مؤیّد من عنداللَّه و در راه و طریق صواب و صلاح میباشند.
بِهِمْ یَرْزُقُ اللَّهُ عِبَادَهُ وَ بِهِمْ تُعْمَرُ بِلَادُهُ وَ بِهِمْ یُنْزِلُ الْقَطْرَ مِنَ السَّمَاءِ وَ بِهِمْ یُخْرِجُ بَرَکَاتِ الْأَرْضِ وَ بِهِمْ یُمْهِلُ أَهْلَ الْمَعَاصِی وَ لَا یُعَجِّلُ عَلَیْهِمْ بِالْعُقُوبَةٍ وَ الْعَذَابِ؛ و به سبب ایشان خداوند بندگان خود را روزى میدهد و شهرهایشان را آباد میگرداند و به واسطه آنها باران از آسمان میبارد و برکات از زمین خارج مىشود و به واسطه وجود ایشان است که به گناهکاران مهلت داده شده و تعجیل در عذاب و عقوبت ایشان نمیشود. لَا یُفَارِقُهُمْ رُوحُ الْقُدُسِ وَ لَا یُفَارِقُونَهُ وَ لَا یُفَارِقُونَ الْقُرْآنَ وَ لَا یُفَارِقُهُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِین؛ و روح القدس از ایشان دقیقه و آنى جدا نمیگردد و ایشان هم از او جدا نمیشوند، و ایشان از قرآن جدا نیستند و قرآن هم از ایشان جدا نیست، صلوات اللَّه علیهم اجمعین.
وعده عذاب برای مخالفت کنندگان با حضرت رسول(ص)
اهل بیت، عِدل قرآن هستند و مصون از خطا و این را از روایات متعدّدی میتوان استفاده کرد، این از یک طرف؛ و از طرف دیگر، اگر کسانی مخالفت کنند و آیه: "شَاقُّوا اللهَ وَ رَسُولَه”(الانفال: 13) بر آنها صادق باشد، ببینید که چه وعدههای عذابی به ایشان داده شده است. مشاقّه با رسول یعنی در مقابل رسول خدا و شِقِّ دیگر قرار گرفتن و مخالف حضرت بودن:
- وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدى وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبیلِ الْمُؤْمِنینَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصیراً؛ (النساء: 115)؛ کسى که بعد از آشکار شدن حقّ، با پیامبر مخالفت کند و از راهى جز راه مؤمنان پیروى نماید، ما او را به همان راه که مىرود مىبریم و به دوزخ داخل مىکنیم؛ و جایگاه بدى دارد.
همچنین خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: فَلْیَحْذَرِالَّذینَ یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصیبَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ؛(النور: 63) پس آنانکه فرمان او را مخالفت مىکنند، باید بترسند از اینکه فتنهاى دامنشان را بگیرد، یا عذابى دردناک به آنها برسد.
باید حَذَر کنند کسانیکه با امر پیامبر خدا مخالفت میکنند؛ مفسّرین نوعاً ضمیر «أَمْرِهِ» را به پیامبر اکرم(ص) بر میگردانند. در روایتی از امام صادق(ع) چنین آمده است: إِنَّکُمْ قَدْ رَأَیْتُمْ أَنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ لَمْ یَجْعَلْ لِأَحَدٍ مِنَ النَّاسِ فِی خِلَافِنَا خَیْراً إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ یَقُولُ "فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَةً أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ”؛ شما به خوبى دیدهاید که خداى عزّوجلّ براى هیچکس در مخالفت با ما خیرى قرار نداد، همانا خدای عزّوجلّ میفرماید: «پس آنانکه فرمان او را مخالفت مىکنند، باید بترسند از اینکه فتنهاى دامنشان را بگیرد، یا عذابى دردناک به آنها برسد.»(الکافی، ج8، ص88)
خداوند متعال برای هیچکس در مخالفتِ با ما و رسولش خیری قرار نداده است
آن وقت کسانی بیایند و نقد کردن و مخالفت در حکومت معصوم(ع) و در مقابل پیامبراکرم(ص) را که اساس عصمت است تجویز کنند! واقعاً جای تأمّل است. چه انگیزهای باعث چنین افکار و سخنانی میشود؟ اگر کسی یک مقدار تعهّد داشته یا یک مقدار به مسائل اجتماعی توجّه داشته باشد، چنین مطلب واضح دینی و مورد قبول عامّه ـ چه رسد به اهل فن و متخصصین در مسائل ـ را زیر سؤال نمیبرد، چه رسد به اینکه آن را معکوس جلوه دهد! واقعاً باید تحلیل شود. چرا چنین کاری از کسی سر میزند؟ به چه انگیزهای؟ از جهل است؟ از عدم تعهّد است؟ از القائات دشمنان است؟ و یا ترکیبی از اینهاست؟ علاجش چیست و چگونه باید جبران بشود؟ یک امر واضحی که این همه آیات و روایات درباره آن وجود دارد و امری که مورد قبول همه است، معکوس جلوه داده شود!؟
باید به مثل این افراد، نصیحت کرد که هرچه دیگران به دهنتان میگذارند تکرار نکنید و هرچه را که در گوشتان میخوانند باور نکنید. از امام حسن مجتبی(ع) چنین نقل شده است: عَجَبٌ لِمَنْ یَتَفَکَّرُ فِی مَأْکُولِهِ کَیْفَ لَا یَتَفَکَّرُ فِی مَعْقُولِهِ فَیُجَنِّبُ بَطْنَهُ مَا یُؤْذِیهِ وَ یُودِعُ صَدْرَهُ مَا یُرْدِیهِ؛ شگفتا از کسىکه در آنچه میخورد فکر کرده و میاندیشد، چگونه در آنچه باید بفهمد و بداند نمیاندیشد؛ پس همانا شکمش را از آنچه به آن اذیّت و آزار میرساند باز داشته و دور میگرداند و سینهاش را میسپارد به آنچه آن را هلاک و تباه میسازد.(بحار الأنوار، ج1، ص218)
شگفتا از کسیکه در خوردنیهای خودش فکر میکند که آیا عاری از باکتری مضرّ و سموم مضرّه هست؟ و...؛ اما آنچه که به ذهنش القا میکنند، بدون برآورد و بررسی دقیق و کارشناسانه بپذیرد و بعد طوطی صفت، تکرار کند. وقتی که در یک مسئله مهمّ و اساسی در اسلام چنین واقعهای اتفاق میافتد، آن وقت ببینید در مسائلی که این حسّاسیت را ندارد چه خبر است؟ در مسائل سیاسی، حقوقی، اقتصادی و در روابط بینالملل؛ چرا آدم این نقدی را که باید برای مصالح مردم و بخصوص در مقابل بیگانگان به کار ببرد نابجا به کار ببرد؟ آیا بهتر نیست به جای اینکه تجویز نقد حکومت زمان معصوم و تجویز نقد پیغمبر بکنیم یک مقدار هم به طور جدّ، تجویز نقد لائیکها و سکولارها بکنیم؛ نقد افکاری که از ماورای مرزها به روشهای متعدّد القا میشود را تجویز کنیم. آن هم تجویزِ به جدّ نه صوری و نمایشی. وقتی تجویز جدّی بکنیم، باید یک مقدار هم در اعمال و گفتار و تصمیماتمان اثر بگذارد. اگر بناست که ما فقط نقد را تجویز کنیم امّا هیچ اثری نداشته باشد و نه پاسخ درست و نه عمل درستی طبق نقد داشته باشیم، آن وقت چه میشود؟
اگر ما گوش شنوایی نسبت به نقد داشتیم و همه باید نقد بشوند آیا واقعاً در این اجتماع ما ناقدی خبیرتر، دلسوزتر و عالمتر از رهبر معظم انقلاب(دام ظلّه)سراغ داریم؟ چقدر در سالهای اخیر و نیز قبلش در زمینههای مختلف، دلسوزانه، مشفقانه و عالمانه نقد و نصیحت کردند و مشورت دادند. چقدر به این نصیحتها و راهحلها عمل شد؟ چقدر آنها در رفتار ما تأثیر داشت. آیا به اندازه کافی تأثیر داشت؟ اگر تأثیر داشت چرا باید رهبر معظم انقلاب در آن بیانشان اشاره بفرمایند که بیش از اینکه علنی تذکّر دادهام تذکّرات و اوقات تلخیها در مجالس خصوصی بوده است. کسیکه واقعاً استوانه حلم و تحمّل و صبر است، چرا باید تذکّری را که همراه با اوقات تلخی باشد بدهد؟ یعنی به آن تذکّرات، ترتیب اثر داده نشده است.
شعار اینکه نقد باید باشد و دلسوزانه باید باشد و گوش شنوا باید باشد، اثرش کجاست؟ این همه نقد دلسوزانهای که مراجع و حوزههای علمیّه و جامعه مدرّسین و آحاد مردم داشتند، چقدرش عمل شد؟ و چقدرش هباء منثورا شد؟
امیدواریم که خداوند متعال همه ما را متنبّه کند و گفتار و کردارمان هردو بر محور حقّ باشد و فعلمان تصدیق گفتارمان کند: انَّمَا شِیعَةُ عَلِیٍّ مَنْ صَدَّقَ قَوْلَهُ فِعْلُهُ؛ مؤمن و شیعه امیرالمؤمنین علی(ع) کسی است که کردارش، گفتارش را تصدیق کند.(الکافی، ج8، ص228)
روزنامه کیهان
تاریخ انتشار: شنبه 30 دی ماه 1396