8 مرداد 1390, 0:0
فتنه اي كه از كشتن بدتر است
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی
این حوادث انسانی که به یک معنا مصداق فتنه الهی و به یک معنا فتنه شیطانی است، به دو صورت انجام میگیرد:
1) وسیله امتحان در بعضی از این موارد، مستقیما امری دینی نیست؛ یعنی گاهی آنچه که منشا فتنه میشود، یک امر دنیوی است؛ مثل اکثر اختلافاتی که بین گروه هائی از انسانها بر سر اموال، ریاست مسائل جنسی و امثال اینها اتفاق میافتد. این نوع فتنه سه محور عمده دارد: 1- مال 2- مقام و 3- شهوت. وقتی بسیاری از گرفتاری ها، جنگ ها، کشت و کشتارها که در طول تاریخ واقع شده است را ریشه یابی میکنیم، میبینیم منشا آنها همین امور است. یا میخواهند اموال دیگران را تصرف کنند، یا میخواهند بر دیگران سیادت و آقایی داشته باشند. و یا مسائل جنسی است. جامع این سه محور، حب دنیا است. البته جهت امتحان الهی بودنش، این است که خدا به وسیله مال یا مقام یا مسائل جنسی- از آن جهت که امر و نهی الهی به آن تعلق میگیرد و نتیجه اش موجب ثواب و عقاب اخروی میشود- فرد را امتحان میکند؛ به این نحو که وقتی این درگیریها پیش میآید، آیا مرتکب حلال میشوند یا حرام؟ پس موضوع امتحان ابتدائا مسائل دنیائی است. یعنی دعوا بر سر این است که یکی میگوید: این مال من است، من باید داشته باشم و دیگری میگوید: من باید داشته باشم. صحبت بر سر حلال و حرام بودن نیست؛ صحبت بر سر این است که یکی میگوید: من باید رئیس باشم و دیگران باید از من اطاعت کنند و دیگری میگوید: من باید رئیس باشم. البته این یک طیف وسیعی از مراتب دنیاپرستی را شامل میشود. مراتب ساده آن از اجتماعات کوچک مثل یک خانواده، یا یک روستا شروع میشود تا میرسد به آنجا که بگوید: «انا ربکم الاعلی».[1]
2) یک بخشی از این امتحانات، یا فتنه های اجتماعی و انسانی اموری است که مستقیما مربوط به دین است. یعنی آن چه ابزار و موضوع فتنه و درگیری میشود، خود مسئله دین است.مثلا در درون یک دین، طرفداران دو مذهب برسر این که مذهب من حق است یا مذهب تو، با هم درگیر میشوند. اینجا صحبت این نیست که چه کسی رئیس باشد. البته شیطان در مراحل بعد، همه اینها را مخلوط میکند، ولی آغاز کلام از اینجاست که آیا این مذهب حق است یا آن مذهب؟ این هم یک نوع فتنه است. فتنهای که مستقیما مربوط به دین باشد، بسیار مهلک و خطرناک است و هیچ کس از درگیری در این فتنه و کمک کردن به این فتنه معذور نیست. فتنه در دین، فتنه ای است که موجب شود، دین کسی از او سلب شود. این فتنه ای است که از کشتن بدتر است. کسی را بکشند، برای او بهتر از این است که دین او را از دستش بگیرند و او را گمراه کنند، زیرا با کشتن او، نهایتا چند روز زندگی دنیا را از او گرفته اند، و چه بسا بعداز این دنیا به بهشت رود و آمرزیده شود. اما وقتی دین او را میگیرند، مستقیما با سعادت و شقاوت او سروکار دارد. قرآن کریم در یک جا میفرماید: «... الفتنه اشد من القتل...»[2]. و در یک جا میفرماید: «... الفتنه اکبر من القتل...»[3]، و در جای دیگر میفرماید: «و قاتلوهم حتی لاتکون فتنه و یکون الدین کله لله...»[4].
این مهم ترین نوع فتنه است که مستقیما با سعادت و شقاوت انسان سر وکار دارد، و هیچ کس هم در آن معذور نیست. یعنی پایه های دین حق، آن قدر روشن است که اگر کسی ضروریات دین را انکار کند از او پذیرفته نمیشود؛ مگر این که در شرایطی باشد که واقعا قاصر باشد و عقلش نرسد و به گوشش نخورده باشد. یا در یک شرایطی واقع شده باشد که اصلا احتمال خلاف مذهب خودش را ندهد. اما برای کسی که در اجتماع متمدنی زندگی میکند، افتادن در دام فتنه دین، مساوی با شرک و کفر است. در بسیاری از روایات، فتنه ای که در قرآن آمده است را، به شرک یا به کفر تفسیر کرده اند.که این تفسیر مربوط به فتنه ای است که هیچ کس از آن معذور نیست و این خطرناک ترین فتنهها است؛ یعنی فتنهای که در آن عده ای گمراه شوند و به راه حق نرسند.
این همان هدفی است که شیطان دنبال میکند: «... لاغوینهم اجمعین»[5]. نهایت آرزوی شیطان این است که هرچه بیشتر انسانها گمراه شوند، اگرچه یک لحظه بیشتر باشد او به رقص درمی آید و لذتش در این است که انسانی را فریب دهد.
قرآن کریم گاهی فاعلیت فتنه رابه خدای متعال، گاهی به شیطان و در بسیاری از آیات، به انسانها نسبت داده است. حتی در یک مورد فتنه به خود شخص نسبت داده شده است؛ یعنی به کسانی گفته شما خودتان موجب فتنه برای خود شدید. در آیه13 و 14 از سوره حدید میفرماید: در روز قیامت عده ای از ضعفاءالایمان و منافقین میبینند مومنین دارای نورانیتی هستند و به راحتی از صراط عبور میکنند؛ ولی خودشان در تاریکی به سر میبرند و جلوی پای شان را نمی بینند و نمی دانند کجا بروند. میبینند بسیاری از این مومنین از دوستان یا همسایگان شان بوده اند. درحالی که آنها را صدا میزنند، میگویند: «... انظرونا نقتبس من نورکم...»: نگاهی به ما کنید تا نور شما به ما هم بتابد و ما از نور شما استفاده کنیم. در جوابشان گفته میشود:
«... ارجعوا وراءکم فالتمسوا نورا...»: به پشت سر خود بازگردید و کسب نور کنید! بعد از توصیف این ماجرا میفرماید: اینها سوال میکنند: مگر ما در دنیا با شما نبودیم؟ مومنین جواب میدهند: بله شما در ظاهر همراه ما بودید، «... و لکنکم فتنتم انفسکم و تربصتم وارتبتم و غرتکم الامانی حتی جاء امر الله و غرکم بالله الغرور». مقصود ما عبارت «و لکنکم فتنتم انفسکم» است، که فتنه را به خود اینها نسبت میدهد و میگوید: شما خود موجب فتنه خودتان شدید.
به هرحال در قرآن کریم، موردی که فتنه به عنوان یک امر اتفاقی یا امری که فاعل جبری یا طبیعی داشته باشد، سراغ نداریم.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان