فتنه در عصر غيبت
فرشته محیطی
یکی از مسایلی که امام زمان(عج) به آن درباره عصر غیبت در نامه خود به عثمان بن سعید اشاره میکند، مساله فتنه است که بسیاری از مردم گرفتار آن میشوند و کمتر کسی از آن در امان است. البته براساس آموزههای وحیانی قرآن، فتنه و آزمون برای همگان بویژه مدعیان اسلام و ایمان، یک سنت الهی است. این سنت و قانون الهی موجب میشود تا کسی یا مردمی از فتنه در امان نمانند و تنها مدعیان واقعی از آن جان به سلامت بیرون میبرند.
نویسنده در این مطلب بر آن است تا گوشه ای از فتنههای عصر غیبت(عج) را براساس آموزههای وحیانی تبیین کند. با هم این مطلب را از نظر میگذرانیم.
فتنههای عصر غیبت
فتنه به معنای قراردادن سنگ طلادر آتش برای به دست آوردن خالصی و سره آن از ناسره اش است. اگر واژه نقد به معنای جداسازی سره از ناسره است؛ اما فتنه جداسازی است که از طریق آتش و فشار انجام میگیرد. از این رو، واژه امتحان، به معنای آزمون، شکنجه و عذاب با آتش، بلا، سختی، اضلال، (مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 623 و 624، «فتن»، التفسیر الکبیر، فخر رازی، ج 4، ص 406) شرک، بازداشتن از دین، (مجمع البیان، طبرسی، ج 1-2، ص 511 و 513) آشوب و اخلال در امور (تفسیر التحریر و التنویر، ج 4، جزء 6، ص 276) در ادبیات عرب و قرآن به کار رفته است. این در حالی است که برخی معتقدند، اصل در ماده (فتن) چیزی است که موجب اختلال و هرج و مرج همراه با اضطراب میشود. خداوند در قرآن، اموری چون اموال، اولاد و کفر را از مصادیق فتنه دانسته است. (التحقیق، مصطفوی، ج 9، ص 23-25، «فتن».)
با نگاهی به تاثیرات شگرف و بازدارندگی اموال و اولاد از حرکت انسان در مسیر تکاملی و متاله (خدایی) شدن، میتوان به سادگی دریافت چرا خداوند این امور را از مصادیق بارز فتنه دانسته است؛ زیرا محبوبیت اموال و اولاد، موجب میشود تا انسان نتواند در بزنگاههای مهم زندگی اش، تصمیمات درستی را بگیرد و همین عوامل رشد و تکاملی، خود مهم ترین عوامل بازدارنده از فلسفه وجودی انسان میشود.
خداوند در آیاتی از جمله آیات 191 و 193 و 217 سوره بقره و آیه 39 سوره انفال به تحلیل تاثیرات منفی فتنه در زندگی فردی و جمعی بشر اشاره میکند. در این آیات روشن میشود که چگونه فتنه عاملی مهم در ایجاد ناامنی، بحران، مخالفت با هنجارهای عقلانی و عقلایی و شرعی، آوارگی، مخالفت با اهداف آفرینش، خرابی عبادتگاهها و مساجد و مانند آن میشود. از این رو فتنهها را بدتر از جنگ و خونریزی میداند؛ زیرا قتل و کشتار هر چند خود نوعی فساد و تباهی در زمین است؛ ولی از نظر آثار، کمتر از فتنه میباشد که آثار آن خانمانسوز و تباه کننده تفکر و اندیشه انسانی است.
فتنه جنگ نرم در حوزه بینشها و نگرشها
با نگاهی به آموزههای قرآنی و تحلیل و توصیفی که از فتنه به دست میدهد، میتوان دریافت که فتنه جنگ نرم در حوزه بینشها و نگرش هاست. از این رو، عملکرد فتنه نخست در اندیشه هاست. اگر جنگ و قتل، نیشتر بر تن میزند، فتنه برجان میزند. از این رو آثار زیانبار آن بدتر و خطرناک تر و دامنه تاثیرات آن، بیشتر از جنگ و قتل و کشتار است.
کسانی که در دام فتنه میافتند، چنان در هیاهو و غوغای حق وباطل سرگردان میشوند که نمی توانند حق را از باطل تشخیص دهند و حتی باطل را حق یافته و جان خویش را در راه آن فدا میکنند؛ زیرا در فتنه ها، اندیشه ها، بینشها و نگرشها دگرگون میشوند و انسانهای سست ایمان و سست عنصر، خود را میبازند و به این نتیجه باطل میرسند که حق همان چیزی است که آنان میدانند، مییابند و میگویند.
کسانی که در دام محبت فرزندان یا مادیات دنیوی گرفتار آمده اند، نمی توانند چیزی را برتر از محبت فرزند بیابند و یا فراتر از مادیات و آسایش و آرامش دنیوی تصور کرده و آن را بخواهند. محبت ایشان به دنیا و فرزند، آنچنان زیاد میشود که نمیتوانند محبت چیزی را فراتر از آن تصور کنند. شاید بسیاری از آنان این تصور و گرایش را به سبب حقانیت آن بدانند و بدان گرایش یابند. به این معنا که محبت به فرزند یا اموال دنیوی را عین محبت به حق و حقیقت دانسته و بدان گرایش پیدا میکنند.
این دسته از انسانها، در بینشها و نگرشها دچار نوعی دگردیسی میشوند و حقیقت محبت را محبت به فرزند و مال دنیا مییابند. این گونه است که میزان و درصد محبت ایشان به اولاد و اموال در حد و اندازه محبت به خدا یا بیش از آن است. اینان در یک تحلیل نادرست، ارزش این امور را در حد خدا و حق بالابرده و به همان میزان برای آنها ارزش و اعتبار قائل میشوند. از این رو خداوند در تعریضی به این افراد میفرماید: «و برخی از مردم، در برابر خدا، همانندهایی برای او برمی گزینند و آنها را چون دوستی خدا، دوست میدارند ولی کسانی که ایمان آوردهاند، به خدا محبت بیشتری دارند. کسانی که با برگزیدن بتها، به خود ستم نمودهاند اگر میدانستند هنگامی که عذاب را مشاهده کنند تمام نیروها از آن خداست و خدا سخت کیفر است.» (بقره، آیه 165)
این همانندهایی که برخی از انسانها برای خدا برمی گزینند، شامل بتها و طاغوتها و جبتها از جمله فرزند، مال، قدرت، منصب، ثروت و مانند آن است. بسیاری از مردم هواهای نفسانی خویش را در جایگاه حق و حقیقت قرار میدهند و آن را تا حد پرستش خداوند میپذیرند و در اطاعت آن کوشا و در انجام رضایت و خشنودی آن سعی فراوانی دارند.
بنابراین، تفاوت انسانهای سست ایمان با استوار ایمان دراین است که ایشان غیر از حق و خدا را به عنوان حق پذیرفته و درجلب رضایت آن کوشا میباشند. محبت ایشان به امور دیگر غیر از خدا، به سبب تفکر، بینش و نگرش نادرست آنان، بیش از محبت به خداوند است. همین مسئله موجب میشود که خطر آنها عظیم تر از کسانی باشد که به جنگ و کشتار میروند؛ زیرا آنان تنها در اندیشه غلبه بر تن هستند و برنامه ای برای تغییر و دگرگونی اندیشهها و بینشها و نگرشهای بشر ندارند، آنان میخواهند با تنها و اموال سلطه یابند، اما اهل فتنه، خواهان سلطه بر جان و اندیشهها هستند؛ زیرا میخواهند دیگران را به عنوان امت کفر همراه خود سازند تا در مقابل امت ایمان قرار گیرند. این جاست که اهل فتنه و رهبران آنان، در برابر امت اسلام و امامان آن قرار میگیرند و خواهان هم هدفی در آرمانهای باطل خودشان هستند.
فتنه گران، هر چند که گاه از ابزارهای جنگ سخت نیز بهره میگیرند، ولی هدف اصلی آنان تسلط بر جانها و اندیشهها و دل هاست. از این رو، بسیار خطرناکتر ظاهر میشوند و خطرناک تر و تاثیرگذارتر عمل میکنند.
فتنه گران چون خود گرفتار بیماری قلبی و ایمانی هستند، این بیماری را در جامعه گسترش میدهند. اینان ویروسهای مرگباری هستند که جامعه را به سرعت با شبهات و تردید هایشان آلوده میسازند. خداوند فتنه گران را انسان هایی با بیماری و انحراف قلبی (آل عمران، آیه 7) معرفی میکند که در پی شبهات و آیات متشابه میروند و در یک فرآیندی از ولایت ایمانی خارج شده و در ولایت کافران در میآیند (انفال، آیه 73) از این رو به جاسوسی برای دشمنان و کافران میپردازند تا از این طریق، فکر پلید و نادرست خویش را بر جامعه حاکم سازند. هر چند که بسیاری از اهل فتنه خود از اهل اسلام و حتی ایمانهای سست میباشند، ولی این اندیشه نادرست، آنان را به مخالفت با رهبری جامعه ایمانی وادار میسازد (انفال، آیات 24 و 25) و در عمل همکار و هم رویه با دشمنان میکند و آنها نسبت به اهل ایمان و رهبری ایمانی جامعه عصیان میورزند.(همان)
به سخن دیگر، مشکل فتنه گران و جریانهای انحرافی در جامعه ایمانی این است که حتی اگر همدل کافران نباشند، ولی همکار با کافران میشوند و مانند منافقان در خدمت کافران در میآیند. اینان گمان میکنند که قدرت کفر را برای مقاصد مشروع و حق خویش به کار گرفته اند، درحالی که دشمنان، آنان را در یک فرآیندی بنده خویش میسازند و از ولایت مطلق ایمان بیرون برده و داخل در ولایت طاغوت میسازند. از این رو خداوند از آنها به به عنوان ظالمان نام میبرد که به خود و جامعه ایمانی ظلم میکنند. (همان)
ظاهر حقیقت جوی آنان و تظاهرشان به حقانیت، موجب میشود که اهل اسلام که سست ایمان هستند، در این فتنه همراه ایشان شوند و جامعه را با خطر طغیان و عصیان علیه رهبری و امام حق مواجه سازند. خطر جریانهای انحرافی و فتنه گران از این رو سخت تر و بدتر از خطر کافران و دشمنان بیرونی است.
فتنه گران در عصر غیبت علیه امامت
یکی از مشکلات و معضلات عصر غیبت، فتنه گرانی هستند که به اسباب گوناگون میخواهند پیوند امام و امت را قطع نمایند و مردم را نسبت به فلسفه آفرینش و عدالت جهانی در آخر زمان و پیروزی حق علیه باطل به تردید افکنند. بسیاری از اینان کسانی هستند که از درون اهل اسلام و ایمان به حرکت ایمانی صدمه وارد میسازند. اینان جریانهای انحرافی هستند که خوراک دشمنان داخلی یعنی منافقان و دشمنان بیرونی یعنی کافران را فراهم میآورند و زمینه و بستری مناسب برای تردیدافکنی در میان مسلمانان ایجاد میکنند.
جریانهای انحرافی به سبب آشنایی با حقایق اسلام و ایمان، از قدرت مانور بیشتری برخوردار هستند. از این رو خطر ایشان همانند خطر منافقان بیشتر است. آموزههای قرآنی نسبت به این دسته از مسلمانان و شهروندان سست عنصری که در کنار منافقان در جبهه کفر میجنگند هشدار میدهد. فتنه گران به سبب آشنایی از کیفیت و وضعیت ایمانی شهروندان، نقاط قوت و ضعف ایشان را میدانند و راه نفوذ را به خوبی میشناسند. لذا خطرناک تر کار میکنند.
مشکل عمده مومنان و امت ایمانی در برابر جریانهای انحرافی آن است که جریانهای انحرافی، مطالب و باورهای خویش را حق میدانند و برای آن از جان و دل مایه میگذارند. محبت ایشان به باورهای انحرافی همانند محبت به فرزند است. از این رو مقابله با جریانهای انحرافی درون دینی و مذهبی حتی نسبت به منافقان و کافران و فتنههای آنان سخت تر و دشوارتر است.
جریانهای انحرافی و فتنهگری آنان
در طول تاریخ تشیع، همواره با جریانهای انحرافی مواجه بودهایم. این جریانهای انحرافی موجب شکست ظاهری امیر مومنان علی(ع) و امام حسن(ع) و سپس امام حسین(ع) در برابر دولتهای جائر و طاغوت شد.
در دورههای بعد نیز جریانهای انحرافی در درون تشیع فتنههای بسیاری را سبب شد که از آن جمله میتوان به جریان افطح و اسماعیلیها و مانند آن اشاره کرد. با نگاهی گذرا به کتاب فرق الشیعه نوبختی وملل و نحل شهرستانی میتوان از فتنههای جریانهای انحرافی و آثار زیانبار آن بر جامعه شیعی و اسلام آگاه شد.
امام زمان(عج) از جریانهای انحرافی که در دوره غیبت ایجاد میشود، هشدار میدهد. البته امامان معصوم(ع) همواره به سبب مقاومت هایی که از سوی جریانهای انحرافی و فتنههای آنان ایجاد میشد، مومنان را هشدار میدادند. در این جا به یک توقیع اشاره میشود که امام زمان(عج) نسبت به جریان انحرافی و فتنههای آنان هشدار میدهد؛ زیرا یکی از واجبات امام و امت این است که مردم را نسبت به فتنه گران و جریانهای انحرافی آگاه و هوشیار سازند. خداوند خود این کار را در آیاتی از جمله 47 و 48 سوره توبه انجام میدهد و به امام امت و مومنان میآموزد تا نسبت به جریانهای انحرافی افشاگری کنند و مردم را نسبت به توطئهها و روشهای آنان آگاه سازند.
شیخ صدوق در «کمال الدین» مینویسد: این توقیع به افتخار عثمان بن سعید و پسرش محمد بن عثمان از ناحیه مقدسه صادر شده است. این توقیع را سعدبن عبدالله اشعری روایت کرده است. شیخ ابوعبدالله جعفر- رضی الله عنه- میگوید: من آن را به خط سعد بن عبدالله اشعری- رضی الله عنه- دیده ام و توقیع این است که:
«خداوند شما دو نفر را در راه بندگی خود موفق و بر دین مقدسش ثابت بدارد و شما را با آنچه موجب خشنودی اوست، نیکبخت گرداند. آنچه گفته بودید که «میثمی» از «مختار» و گفت وگویش با شخصی که او را ملاقات کرده بود و استدلال کرده بود که پدرم امام حسن عسکری علیه السلام جانشینی غیر از جعفربن علی (جعفر کذاب) ندارد و او هم امامت او را تصدیق کرده است، به ما رسید؛ و از تمام مضمون مکتوبی که از آنچه دوستان شما در خصوص او به شما خبر داده بودند، به وی نوشته اید، مطلع شدیم. من از نابینایی بعد از روشنی و از ضلالت بعد از هدایت و از عواقب سوءاعمال و فتنههای خطرناک به خدا پناه میبرم. خداوند عزوجل میفرماید:«الم. احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لایفتنون؛ آیا مردم گمان کردند ما آنها را به مجرد این که گفتند: ایمان آوردیم، رها میکنیم و دیگر امتحان نخواهند شد.» (عنکبوت، آیه2)
چگونه است که به فتنه افتاده در وادی سرگردانی گام برمی دارند؟ و به چپ و راست منحرف میشوند؟ از دین خود دوری گزیده اند یا در دین خود دچار تردید شده اند؟ با حق در آویخته اند یا از روایات صحیح و درست بی خبرند؟ یا آگاهند و خود را به فراموشکاری میزنند؟! مگر نمی دانند که زمین هرگز خالی از حجت نخواهد بود؟ یا ظاهر و آشکار و یا غایب و پنهان! مگر نمی دانند که امامهای آنها، بعد از رسول اکرم صلی الله علیه و آله یکی پس از دیگری به طور منظم آمده و رفته اند. تا نوبت به امام پیشین- یعنی، پدر بزرگوارش امام حسن عسکری علیه السلام- رسید، که به فرمان خدا به این مقام منصوب شد و بر جای پدران بزرگوارش نشست و مردم را به سوی حق و صراط مستقیم رهنمون گردانید. او نیز قدم به قدم راه پدرانش را پیمود و سرانجام به جانشین خود عهد امامت را تسلیم نمود. خداوند جانشین او را از دیدهها پوشیده داشت و جایگاهش را پنهان ساخت؛ و این براساس مشیت خدا بود که در قضاء حتمی خدا گذشته و در تقدیر الهی قطعیت یافته بود. و اینک موقعیت او با ماست و دانش و فضیلت او در اختیار ماست. اگر خداوند اجازه دهد در مورد آنچه منع فرموده، و برطرف سازد آنچه (غیبت) را که مقرر نموده، حق را به نیکوترین شکل و روشن ترین قالب آن عرضه مینماید و خود از پشت پرده ظاهر میشود و حجتش را اقامه میکند، ولیکن تقدیر الهی شکست ناپذیر و اراده او تردیدناپذیر است و از مشیت او نتوان پیشی گرفت. باید هوای نفس را به کنار گذاشته، براساس اعتقاد خود استوار بمانند و از آنچه که از دیده هایشان پوشیده شد، جست وجو نکنند، تا به گناه نیفتند و از آنچه خدای پوشیده نگه داشته، پرده برندارند تا پشیمان نشوند.
آنها بدانند که حق با ما و در خاندان ما معصومین است؛ هیچ کس جز ما این را نمی داند، مگر این که دروغگو باشد و بر خدا افترا ببندد! جز ما کسی این ادعا را ندارد، مگر این که گمراه و خیره سر باشد. بنابراین با این مختصر که گفتیم به ما اکتفا کنند و دیگر توضیح بیشتر لازم نیست، و با این اشاره قناعت نمایند.» (کمال الدین، ج2، ص510، حدیث42، باب توقیعات و نیز بحارالانوار، ج53، باب توقیعات، حدیث19، ص190)