آنچه در پی میآید گزيدهاي از سخنان آيتالله مصباح يزدي (دامت بركاته) در دفتر رهبر معظم انقلاب در قم است كه در تاريخ 15/02/89 ايراد شده و در آن به دیدگاه قرآن درباره تاکتیکهای شیاطین در ایجاد فتنه در جامعه اشاره گردیده است.
پيدايش فتنههاي اجتماعي در جوامع ديني معمولاً به وسيله سه گروه انجام میگيرد: يک گروه کساني که به تعبير قرآن کريم از شياطين هستند و براي رسيدن به اغراض شوم خود يک سلسله پديدههاي اجتماعي را طراحي میکنند. گروه دوم عامل مباشر در ايجاد فتنه در جامعه هستند که از عوامل پشت پرده، الهام میگيرند و پشتيباني میشوند و براي رسيدن به آمال و آرزوهاي پست دنيوي، دينشان را ميفروشند. گروه سوم کساني هستند که اهل اطاعت و عبادتند و احياناً معلوماتي هم دارند؛ ولي نسبت به فعاليتهاي شياطين و نقشههاي آنها آگاهي ندارند؛ گاهي به گمان انجام وظيفه، کاري ميکنند که در واقع عامل تأييد فتنهگران ميشود. گاهي تأثير ايشان در جامعه از هر دو گروه ديگر بيشتر است؛ ما نسبت به اين گروه بايد حساسيت بيشتري داشته باشيم. در اينجا نبايد اسلحهاي به کار برد، نبايد بياحترامي کرد؛ اما بايد از راههاي عاقلانه آنها را متوجّه اشتباهشان کرد.
البته در مسائل انساني و اجتماعي که اراده و اختيار افراد در تحقق آنها نقش دارد، فرمولي که صد در صد نتيجه بدهد، وجود ندارد. هيچ پيغمبري نتوانست تمام قومش را هدايت کند؛ هيچ امامي نبود که بتواند جامعه خودش را صد در صد اصلاح کند. قرآن از قول ايشان میفرمايد: «... من قصدى جز اصلاح [جامعه] تا آنجا كه بتوانم ندارم و توفيق من جز به [يارى] خدا نيست» (1) بالأخره موضوع هدايت، انسان است و انسان هم موجودي مختار است. تدبير انسان يک تدبير مکانيکي نيست، به طوری که يک فردي را وارد کارخانهاي کنند و از آن طرف يک کالاي خاصّ خارج شود. هر چقدر روي يک انسان کار تربيتي شود، نهايتاً فکر و اراده خودش مؤثر است که آن هم به مقدار معرفت و ايمانش بستگي دارد.
استراتژی و تاکتيکهای شياطين در ايجاد فتنه اجتماعی
ما براي اينکه بتوانيم به سهم خودمان از وقوع فتنهها در جامعه جلوگيري کنيم يا از شدّت آنها بکاهيم، بايد تلاشمان را بيشتر صرف گروه سوم کنيم. ولي اين کار سادهاي نيست؛ نقشههاي آن شياطين، نقشههايي است که با کمک إبليس و اتباعش طرح ميشود و بخصوص در اين عصر و زمانه بعد از تجارب چند هزار ساله ابليس، آنقدر اين طرحها پيچيده شده است که افراد بسيار زيرک را هم به دام مياندازد. البته با استفاده از بيانات قرآن معلوم ميشود که وجود اين فتنهها چيز تازهاي نيست؛ بلکه از روزي که جامعه انساني تشکيل شده و شياطين هم در ميان انسانها فعّال شدهاند، اين امور به صورتهاي مختلف وجود داشته، ولي پيچيدگیهاي آن به تدريج افزوده شده است. مواجه شدن با اين فتنههاي پيچيده کار آساني نيست؛ ولي يک سري راههاي کلّي وجود دارد که بايد آنها را مد نظر قرار دهيم. يک دسته از اين راهها ـ به اصطلاح امروزی ـ جنبه راهبردي و استراتژيک دارد؛ يعني يک خط مشيهاي کلي دنبال ميشود و يک دسته جنبه تاکتيکي و کاربردي دارد؛ يعني در شرايط مختلف و در رابطه با اشخاص، گروهها، احزاب و قشرهاي مختلف جامعه و جنسيتهاي مختلف، تفاوت میکند و نسبت به هر گروه خاصّ، يک راه و شيوه متناسب با آن گروه انتخاب يا ابداع میشود. به طور کلي نقشههايي که شياطين براي ايجاد فتنه طرح میکنند، به اين دو دسته کلي تقسيم میشود.
اولين ترفند شياطين: تحقير و استهزا
در چندين آيه از قرآن کريم تأکيد شده است که ما هيچ پيامبري نفرستاديم مگر اينکه از طرف مردم، به خصوص از طرف مترفين و نخبگان جامعه، مورد تکذيب و استهزاء قرار گرفت.
بايد توجه داشت که مسائل روانشناختي چيزي نيست که قراردادي باشد؛ بلکه در ارتکاز همه انسانها وجود دارد. بعد از اينکه اين ارتکازات را دستهبندي و تدوين کردند، به صورت يک علم در آمد، وگرنه همه انسانها از يک نوع روانشناسي بهرهمندند. يکي از روشهايي که از قديمترين ايّام، با استفاده از يک قاعده روانشناختي، براي منحرف کردن مردم و محروم کردن آنها از هدايت انبياء و ايجاد فتنه در جامعه از آن استفاده ميکردند، تحقير انبياء و اولياء خدا بود. ميديدند اينها در ميان جامعه، صرف نظر از مقام نبوّتشان، مردم محترم، پاک، شريف، امين، درستکار و راستگويي هستند و همه انسانها اين طور افراد را به طور فطري دوست ميدارند. همه انبياء معصوم بودند و گناهي مرتکب نميشدند؛ مهربان بودند و به ديگران خدمت ميکردند. حال چنين انسانهايي وقتي حرفهاي منطقي هم بزنند، قاعدتاً بايد خيلي زود پذيرفته شود؛ امّا بر عکس، تاريخ نشان ميدهد و قرآن هم بيان ميفرمايد که اين گونه نبوده است. پيغمبراني مبعوث ميشدند، عدّه معدودي به آنها ايمان ميآوردند و بقيه تکذيبشان ميکردند. عمده عاملي که باعث ميشد، توده مردم به انبياء گرايش پيدا نکنند، شياطيني بودند که انبياء را در ميان مردم تحقير ميکردند؛ « افسوس بر اين بندگان كه هيچ پيامبري براي هدايت آنان نيامد مگر اينكه او را استهزا ميكردند!»(2)
اگر چند نفر دور شخص محترمي را در وسط خيابان بگيرند و مسخرهاش کنند، هر قدر هم متين و مؤدب باشد، در نظر مردم سبک ميشود. اگر بچهها هم يک کسي را مسخره کنند، سبک ميشود، چه رسد به اينکه افراد بزرگ و حسابي اين کار را انجام دهند. اين مسخره کردن يک پشتوانه و يک ضمائمي هم داشت؛ اول ايشان را متّهم ميکردند که عقلشان کم است و گاهي صراحتاً ميگفتند: اينها ديوانه هستند و حرفهاي نامربوط ميزنند. وقتي انبياء الهي حرفهاي متين، زيبا و مستدل میزدند، ميگفتند: اين حرفها شعر است و اينها شاعرند؛ لذا حرفهاي قشنگ ميزنند. اين تقريباً يک بخش از برنامهاي بود که از صدر پيدايش زندگي اجتماعي بشر بين همه اقوام جريان داشته است؛ قرآن ميفرمايد: «این گونه است که هیچ پیامبری قبل از اینها به سوی قومی فرستاده نشد مگر اینکه گفتند: «او ساحر است یا دیوانه....»(3) آيا اين اقوام مختلف در طول تاريخ همديگر را سفارش کرده بودند که اين طور با پيغمبران برخورد کنند؟ پيداست که اين شيوه شيطاني خيلي سابقه دارد؛ تنها امروز نيست که وقتي کسي مورد توجّه مردم قرار ميگيرد، افرادي از سنخ همان شياطين او را مسخره ميکنند.
دومين ترفند شياطين: تهمتزنی
اگر شياطين از راه استهزاء موفق نميشدند که اولياء خدا را از راهشان باز دارند، سعي ميکردند آنها را به رفتارهايي که جامعه نميپسندد و ناهنجار است، متّهم کنند. کمابيش در همه جوامع رفتارهاي نامشروع با جنس مخالف، محکوم و مردود بوده است؛ حتّي در جوامعي که اين امور رواج داشته و علني بوده، به عنوان يک کار زشت و پست تلقّي ميشده است. البته زشتي و زيبايي کارها در همه جوامع کاملاً مثل هم نيست؛ ولي اين گونه مسائل تقريباً در تمام جوامع بشري زشت شمرده شده است. الآن هم حتّي در جوامعي که اين مسائل رواج دارد، وقتي میخواهند يک شخصيّت سياسي مهمّي را بدنام کنند، راست يا دروغ، يک چنين نسبتهايي به او ميدهند. مقصودم اين است که زشت شمردن اين کارها يک امر فطري است؛ حتّي اگر اين امور را به آنهايي که مرتکب ميشوند، نسبت دهند، ناراحت میشوند. اگر به کسي که هر روز دزدي میکند، نسبت دزدي بدهند، ناراحت میشود. اين امور هم همين طور است.
همين شياطين بعضي از انبياء را به اين امور متّهم کردند تا آنها را از چشم مردم بيندازند. کار به جايي رسيد که آنقدر اين مسائل عموميّت پيدا کرد و قبح آن ريخت که در متن کتاب تورات فعلي که کتاب مقدّسِ ميليونها انسان است، به بعضي از انبياء نسبت داده شده است که اين عمل نامشروع را حتّي با دختران خودشان انجام دادهاند! قرآن بخصوص روي اين مسئله تأکيد فرموده و میفرمايد: «ای کسانی که ایمان آورده اید! همانند کسانی نباشید که موسی را آزار دادند و خداوند او را از آنچه در حق او میگفتند مبرا ساخت و او نزد خداوند، آبرومند (و گرانقدر) بود»(4). پيداست که زمينه اين گونه اتّهامات براي پيغمبر هم بوده که ميفرمايد: همانند كساني نباشيد كه موسي را آزار دادند و خداوند او را از آنچه در حق او مىگفتند، مبّرا ساخت. اين نسبتها کمابيش در بعضي از مجامع رواييِ بعضي از فرق جهان اسلام هم وارد شده است.
اموري را به انبياء نسبت دادند که اصلاً شائبهاش هم درباره آنها مطرح نبود. آنها به قدري پاک و منزّه بودند که حتّي به شدت مراقب بودند که چشمشان به نامحرم نيفتد. اين اتّهامات براي اين بود که مردم را از انبياء دور کنند. آن اتّهام اول باعث ميشد که مردم به افکار انبياء دلبستگي پيدا نکنند و افکارشان را نپذيرند؛ وقتي ميگويند: مجنون و کم عقل است، مردم ديگر به فکر و حرفش و به مسائل نظري و علمي که مطرح ميکند، توجّه نميکنند. اين اتّهام دوم براي اين بود که به رفتار انبياء هم توجّه نکنند و تحت تأثير رفتارشان قرار نگيرند؛ يعني آنها را انسانهايي شايسته و اخلاقي ندانند. امور زندگي ما، يک منشأ فکري و يک منشأ رفتاري دارد. مردم، هم از فکر انبياء و هم از سيره عملي و رفتارشان تأثير ميگرفتند. امّا وقتي در فکرشان به جنون و در رفتارشان به گناه، فساد و انحراف متّهم شوند، چيزي براي پيروي از آنها باقي نميماند.
آخرين راهکار شياطين: آزار، اذيت و قتل
سرانجام اگر هيچ يک از راهکارهاي فوق نتيجه نميداد، شروع به اذيّت و آزار انبياء ميکردند و گاهي آنها را از شهر بيرون ميکردند و نهايتاً آنها را به شهادت میرساندند: «... قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِياءَ اللَّهِ...»(5)، اين رفتاري بود که طي مراحلي نسبت به همه انبياء واقع ميشد و قرآن آن را نقل ميکند. البته قتل نسبت به همه انبياء صورت نگرفت؛ ولي بيرون کردن از شهر، اذيّت کردن، زندان کردن و انواع ايذاها عموميّت داشته است.
شياطين امروز نيز در ايجاد فتنه در اجتماع از همين مدل استفاده ميکنند. آنها در جامعه ديني ما، با جامعهاي مواجه هستند که بر اساس مباني دينيِ اسلامي شکل گرفته و اين انقلاب بر اساس اسلام و بر اساس باورها و ارزشهاي اسلامي به وجود آمده است و قوامش به همين باورها و ارزشها است. اگر اين امور از آن گرفته شود، ديگر انقلاب اسلامي نخواهد بود. در مواجهه با چنين انقلابي، اوّلين کار شياطين متزلزل کردن افکاري است که هم مايه پيدايش اين حرکت انقلابي شد و هم عامل تثبيت اين نظام است. اين شياطين بهتر از من و شما اين را ميدانند. آنها سعي ميکنند آنچه منشأ فکر انقلابي شد و در طول تاريخ انقلاب و بعد از پيروزي انقلاب، تکيهگاه کلام رهبر بود، يعني اسلام، قرآن،... را تضعيف کنند.
ترويج گناه و اعمال ناهنجار
در کنار تضعيف باورهاي ديني، سعي میکنند کاري کنند که به ارزشهاي عملي، ارزشهاي اخلاقي و هنجارهاي ديني توجه نشود و مردم کمکم به گناه کشيده شوند و پابند به عمل به دستورات اسلام و رعايت ارزشهاي اسلامي نباشند. اين دو کار اصلي آنها است؛ يعني همان کاري که شياطين با انبياء ميکردند. البته در گذشته امکانات سادهاي براي اين اهداف داشتند؛ يک شايعه ساخته میشد و دهان به دهان پخش میشد؛ امّا امروز انواع و اقسام وسايل رسانهاي در اختيار آنهاست. امکانات رسانهاي اصلاً قابل مقايسه با گذشته نيست. در گذشته وقتي ميخواستند يک حرفي را حتّي در يک جامعه هزار نفري پخش کنند، به آساني ممکن نبود. امّا اکنون در عرض يک دقيقه يک خبر به کل دنيا منتشر ميشود. وسايل ارتباط جمعي و به همان ميزان، نقشههاي شياطين، پيچيده شده است؛ امّا ريشه و اساس کار همان است. پس در طول جريانات همواره دو کار اساسي و استراتژيک فتنه جويان، يعني تلاش در جهت تغيير افکار مردم و تلاش در جهت تغيير رفتار مردم، ادامه دارد. براي امثالِ ما اين دو مورد خيلي مهم است. با دقت در گذشته معلوم ميشود از روزهاي اول انقلاب تا به حال يک سلسله تلاشهايي در جهت تضعيف باورها، اصل اعتقاد به خدا، وحي، اعتقادات شيعه، امام زمان و سيد الشّهدا ـعليهماالسلامـ صورت گرفته و اين اواخر همه چيز را زير سؤال بردهاند. ايجاد شبهه کار مشکلي نيست؛ سنگي است که به قول معروف ديوانهاي در چاه مياندازد؛ امّا صد نفر عاقل بايد تلاش کنند تا آن را بيرون بياورند. تلاش ديگري که از اول انقلاب تا به حال صورت گرفته، اين بوده است که سعي کنند مباني ارزشي مسلمانان، حزباللهيها و انقلابيون را از آنان بگيرند؛ سعي کردهاند چيزهايي که براي ايشان مقدّس و محترم است، کمکم کمرنگ شود. کمرنگ کردن يک ارزش گاهي در اثر ايجاد شبهههاي فکري و گاهي به وسيله برنامههاي عملي است. مثلاً ربا در جامعه اسلامي يکي از خط قرمزها است که در قرآن به عنوان جنگ با خدا از آن ياد شده است: « اگر دست از ربا بر نميداريد، اعلان جنگ با خدا کنيد...»(6). شياطين در دو جنبه به آن میپردازند؛ اولاً: شبهه میکنند که اين ربا نيست و راه شرعي دارد و حيلههائي مطرح ميکنند که عملاً ربا باشد، امّا اسمش ربا نباشد. در نهجالبلاغه بخصوص در مورد فتنههاي آخرالزمان به همين امر تأکيد شده است. ميفرمايد: در آينده فتنههاي عظيمي در ميان مسلمانها اتّفاق خواهد افتاد. يکي اين است که «... فَيَسْتَحِلُّون؛... الرِّبَا بِالْبَيْع؛...»(7) ربا را به نام خريد و فروش ميخورند. اين يکي از برنامههاي شياطين است که مفهوم و اسم ارزش يا ضد ارزشي را عوض کنند. ثانياً: سعي میکنند عملاً آنقدر انجام گيرد که قبح آن از بين برود. اين بُعد جريان، نقشي است که امروز فيلمها و تلويزيونها و... بازي ميکنند. اين، شبههاي در مسائل فکري و نظري نيست؛ نميخواهند بگويند: آيا اين ارزش است يا ضد ارزش، بلکه آنقدر آن را انجام ميدهند تا ارتکاب به گناه براي جوانان عادت شود. بالاخره آدميزاد چقدر ميتواند مقاومت کند؟ جوان در موقعيتي که با اوج فعاليّت غريزه مواجه است، مثل يک ماده محترقهاي است که براي انفجار فقط به يک چاشني و يک اشاره احتياج دارد؛ آن وقت اگر نه يکاشاره، بلکه از در و ديوار آتش ببارد، چه بر سر او میآيد؟ اينجا بحث از خوب يا بد بودن عمل نيست؛ اين يک عاملي است که عملاً رفتار را عوض ميکند.
نمونه ديگر، وضعيت لباس در جامعه ماست. در بازار به زحمت میتوان لباسي که با شئون اسلامي، تناسب داشته باشد، پيدا کرد. مدلهايي عرضه میشود که به صورتهاي مختلف تبليغ فرهنگ غربي است. روي بسياري از لباسها، نوشتهها و علائم خيلي بدي وجود دارد که مربوط به گروههاي فاسدي است و مصرف کنندگان هم نمیدانند. عملاً کارهاي اقتصادي و تأمين نيازمندیهاي مردم را طوري طراحي ميکنند که خودبهخود به اينها گرفتار میشوند. اين دو نحو فعاليّت براي آنها جنبه استراتژيک دارد.
ترويج ارزشهای ملی به جای ارزشهای اسلامی
گاهي مطالب خيلي ظريفي وجود دارد که اکثراً متوجّه نمیشوند و اگر کساني هم توجّه پيدا کنند، جرأت نمیکنند، بيان کنند؛ چرا که فوراً متّهم به خشونتطلبي و ارتجاع میشوند. از سياستهاي ديکته شده به شاهِ مخلوع، حمايت از مليگرايي بود. بر همين اساس تاريخ دو هزار و پانصد ساله را به بهانه زنده کردن مليت ايراني، جايگزين تاريخ هجري کرد. قصد داشتند اسلام تحت الشّعاع مليّت ايراني قرار گيرد. کلمه ميهنپرستي و وطنپرستي را در کتابهاي سال اول ابتدايي مینوشتند و به جاي تقويت شعارهاي ديني، روي مسائل ملّي و ايراني تأکيد میکردند. اين کارها از شاه عجيب نبود؛ اينها جزء سياستهاي ديکته شده به آنها براي کمرنگ کردن اسلام و ارزشهاي اسلامي بود. آنها میدانستند که جامعه خالي از ارزش نميشود و مردم به طور فطري دنبال ارزشهايي میگردند، تا پابند به آنها باشند؛ لذا میدانستند اگر بخواهند ارزشهاي ديني از بين برود، بايد ارزش ديگري را جايگزين آنها کنند. چيزي که میتوانست جاي ارزشهاي ديني را بگيرد، ارزشهاي ملّي بود. هر چقدر آنها بزرگ شود، مسائل ديني کم کم بیاهميتتر میشود. متأسفانه بعد از انقلاب هم گاهي در بين افرادي که خوش نيّت هم هستند، از اين نوع گرايشها، گاهي ضعيف و گاهي قوي، ديده ميشود. از اين مسئله غافل میشوند و تفکّري را ترويج میکنند که دل دشمنان را خنک میکند. ترويج اين تفکّر که ما ملّتي با چند هزار سال سابقه هستيم، وسيلهاي براي فراموشي اسلام و رهاوردهاي اسلام از ياد مردم است. مطرح کردن ارزشهاي باصطلاح انساني به جاي ارزشهاي ديني و الهي، جزء اسلوبهايي است که براي تضعيف مباني فکري، اعتقادي و ارزشي به کار گرفته ميشود.
تحريف مفاهيم و بازی با واژهها
نمونه ديگر، مفهوم آزادي است که يکي از ارزشهاست. باور من اين است که هيچ کس در دنيا جرأت نمیکند نسبت به اهميّت و ارزش و قداست اين شعار ترديدي داشته باشد. امّا با اين مفهوم بازي میکنند؛ آنچنان آن را توسعه ميدهند که حاصل آن اين ميشود که هر چه دلت میخواهد عمل کن و هيچ قيد و بندي نداشته باش! اين حرف شوخي نيست؛ امروز بزرگترين افتخار فرهنگ آمريکايي همين است که میگويند: «ما نسبت به اروپايیها برتري داريم؛ زيرا ما مشغول فراهم کردن زمينهاي هستيم که هر کسي هر طور دلش میخواهد، زندگي کند، و حتي المقدور قيد و بندها و قانونها و هنجارهاي اجتماعي شکسته شود.»؛ من اوّلين بار که در بعضي از دانشگاهها و مجامع آمريکا صحنههايي را میديدم، واقعاً تعجب میکردم که آيا اينها بشر هستند. از ما دعوت کرده بودند سر يک کلاسي بحثي داشته باشيم. جناب آقاي دکتر حداد عادل هم آن وقت تشريف داشتند و حرفهاي بنده را ترجمه میکردند. يک صحنههايي را ما در کلاس دانشگاه میديديم که تعجب میکرديم که آيا اينجا واقعاً دانشگاه است؟! در دانشگاههاي اروپا اين طور نيست؛ ولي آمريکاییها با افتخار میگويند «ما اينقدر آزاد هستيم که هر کس هر کاري دلش میخواهد، میکند. اين هديهاي است که ما براي انسانها آوردهايم.»؛ از يک وزير ارشادي در دولت جمهوري اسلامي ـ البته حالا در خارج از کشور پناهنده است ـ سؤال شد: وزارت ارشاد اسلامي شما چه خدمتي به فرهنگ اسلامي ما کرده است؟ گفت: «بزرگترين خدمتي که ما کرديم دادن آزادي به مردم بود؛ چه ارزشي از اين بالاتر؟ ما سعي کرديم مردم آنطور که دلشان میخواهد آزاد باشند؛ ايران هم بايد مثل برخي کشورها بشود که خانمهاي با حجاب و بیحجاب کنار هم هستند.»؛ طرح اين مسائل يعني فراهم شدن زمينههاي فتنه؛ يعني طوري کار فرهنگي در جامعه انجام بگيرد که باورهاي مردم سست شود و مکتبهاي فلسفي مختلفي مثل شکگرايي، نسبيگرايي، پوچگرايي، سکولاريسم، اومانيسم، در جامعه رواج پيدا کنند، که البته اکنون به صورتهاي گوناگون در کتابها، فيلمها و... منعکس ميشود و کسي هم خيلي متوجّه نيست. کار به جايي رسيده بود که بعضي از تئوريسينهاي بعضي از دولتهاي گذشته کتابي به نام سکولاريسم نوشتند و از اين تفکّر حمايت کردند. عدّه ديگري صريحاً گفتند: «ايدئولوژي ما ليبرال ـ دموکراسي است و اصلاً حزب ما فقط همين تفکر را ميشناسد!»؛ اينها يک سري کارهاي اساسي شياطين است که از اول انقلاب شروع شد و همچنان ادامه دارد. شياطين انتظار داشتند که سال 88 اين تلاشها به ثمر بنشيند و فاتحه اسلام و جمهوري اسلامي خوانده شود؛ امّا اراده خدا و برکت خون شهدا بود که اجازه به ثمر نشستن آن فتنهها را نداد و الّا شياطين کم نگذاشته بودند.
- هود/ 88.
- يس/ 30.
- الذاريات/ 52 و 53.
- الاحزاب/ 69.
- البقره/ 91.
- البقره/ 279.
- نهجالبلاغه، خطبه 156.
آيتالله مصباح يزدی
روزنامه کیهان