1 خرداد 1390, 0:0
فدك بهانه اي براي بيان حقيقت
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی
بعد از این که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله به مدینه مهاجرت فرمودند و عملادولت اسلامی در مدینه تشکیل شد، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله با طوایف مختلف یهود معاهدهای بستند و بنا شد که آنها متعرض مسلمانها نشوند و با دشمنانشان همکاری نکنند؛ ولی هیچ کدام از این طوایف به عهد خود وفا نکردند و پنهانی با مشرکین مکه از یک طرف و بعدها با منافقین مدینه از طرف دیگر روابطی برقرار کردند و حتی توطئه کردند که جنگی علیه پیغمبر اسلام راه بیاندازند. منافقین به آنها قول داده بودند که اگر شما به مدینه حمله کنید ما دو هزار نفر هستیم و به شما کمک خواهیم کرد. در سوره منافقون به این هدف منافقان اشاره میکند و میفرماید: «یقولون لئن رجعنا الی المدینه لیخرجن الاعز منها الاذل؛ منافقان میگفتند: ما عزیز هستیم و مسلمانها آوارههای مکه هستند و ذلیلند و ما اینها را بیرون خواهیم کرد.» وقتی پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله اطلاع پیدا کردند برای جنگ با آنها آماده شدند و نهایتاً جنگهایی اتفاق افتاد که یکی از آنها جنگ خیبر بود. در جنگ خیبر قلعههای خیبر که مهم ترین قلعه استراتژیک یهودیان بود (وظنوا انهم مانعتهم حصونهم) به دست توانای امیرالمومنین علیه السلام فتح شد. خبر فتح خیبر به اهل فدک رسید. آنها برای در امان ماندن از بلایی که بر سر اهل خیبر آمد به پیغمبر پیشنهاد مصالحه کردند و نهایتاً بزرگان فدک پیشنهاد کردند که ما زمینها و اموالمان را به شما میدهیم به شرط این که جانمان سالم بماند. پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله هم قبول کردند و آنها هر کدام به اندازه یک شتر از اموالشان برداشتند و بقیه را تسلیم پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله کردند قرآن در اول سوره حشر به این ماجرا اشاره میکند و میفرماید؛ و ما افاء الله علی رسوله منهم فما اوجفتم علیه من خیل ولارکاب ولکن الله یسلط رسله علی من یشاء و الله علی کل شیء قدیر: مضمون این آیه این است: این سرزمین را که بدون قوای نظامی تصرف کردید و خود مردم آن جا آنها را به پیغمبر بخشیدند، این اموال با سایر اموالی که مسلمانها در جنگها به غنیمت میگیرند تفاوت دارد. معمولالشکریان اسلام وقتی در جنگ با کفار پیروز میشوند و غنایمی به دست میآورند خمس آن غنایم مال پیغمبر است؛ واعلموا انما غنمتم من شیء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی. اما اموالی که به خود پیغمبر تقدیم میشود، همه آن اموال مال پیغمبر است. در فقه درباره اقسام اموالی که در جنگها غنیمت گرفته میشود بحث میشود. در بین این اموال یک قسم همین موردی است که آیه6 سوره حشر به آن اشاره دارد؛ میفرماید: «و آنچه را که خدا از آنان به رسولش بخشیده چیزی است که شما برای به دست آوردن آن نه اسبی دواندید و نه شتری». اختیار این اموال با خود پیغمبر است و هیچ کس دیگری حقی در آنها ندارد.
اهل فدک خودشان اراضی فدک را به پیغمبر تسلیم کردند تا جانشان را حفظ کنند. وقتی این اراضی در اختیار پیغمبر صلی الله علیه و آله قرار گرفت به حسب نقلی که در بعضی روایات شده، این آیه نازل شد که: «وآت ذا القربی حقه؛ اختیار این اموال با شماست؛ اما «ذی القربی» در این اموال حق دارند.» در واقع دستور داده شد که: درست است که اختیار این اموال با شماست، اما این بخش از اراضی را به «ذی القربی» بدهید. در روایت آمده است که منظور از ذی القربی حضرت زهرا سلام الله علیهاست6. پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله به امر این آیه شریف فدک را به حضرت زهرا سلام الله علیها بخشیدند و در زمان خودشان در آن جا سرپرستی گذاشتند تا آن جا را اداره کند. حضرت به اندازه خرج یک سال خود و حضرت زهرا سلام الله علیها برمی داشتند و مابقی را به عنوان هدیه حضرت زهرا سلام الله علیها بین فقرا تقسیم میکردند. تا زمانی که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله حیات داشتند این جریان ادامه داشت.
بعد از رحلت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در ظرف چند روز تحولات عظیمی در جامعه اسلامی رخ داد که باور آن بسیار مشکل است. همه آن داستانهایی که هر روز و هر شب میشنویم و دل هایمان خون میشود در همین چند روز اتفاق افتاده است. بعد از ده روز از وفات پیغمبر خلیفه وقت مباشر حضرت زهرا سلام الله علیها را از فدک بیرون کرد و فرد دیگری را به جای او تعیین کرد. با این کار درآمد آن جا که تا 120 هزار دینار هم گفته شده را مصادره کرد. حرفشان این بود که این اموال در زمان پیغمبر صلی الله علیه وآله به فقرا داده میشد؛ ما هم میگیریم و به فقرا میدهیم، در حالی که پیش از آن حضرت زهرا از ملک خودشان انفاق میکردند و ربطی به حکومت نداشت. دو ماه و چند روز بعد از این جریانات حضرت زهرا سلام الله علیها از این دنیا رخت بربست.
حضرت زهرا سلام الله علیها در همین فرصت چند سخنرانی و گفت وگو داشتند که یکی از آنها همین خطبه معروف است که از مفاخر اسلام و از اسنادی است که تا روز قیامت، حقانیت اسلام، تشیع و خاندان پیغمبر علیهم السلام را اثبات میکند. خوشبختانه این خطبه به همت شیعیان محفوظ ماند و حتی در کتابهای مخالفین هم ثبت شده است.
برخی تصور کردهاند که آن چه حضرت زهرا سلام الله علیها را خیلی رنج میداد این بود که اموالش را گرفتند! گاهی در مرثیه خوانیها گفته میشود که حضرت فرمودند: «نان بچه هایم را گرفتید!» اگر بگوییم این یکی از بزرگ ترین ظلمهایی است که ما شیعیان به اهل بیت علیهم السلام میکنیم حرف گزافی نزدهایم. چگونه کسانی که همه ثروتهای عالم در مقابل آنها به اندازه تل خاکستری ارزش ندارد، برای از دست دادن مال دنیا ناراحت شوند؟ امیرالمومنین علیه السلام در نهج البلاغه میفرماید: و ما اصنع بفدک و غیرفدک؛ من را با فدک و غیر فدک چه کار؟! آیا واقعا این گریهها، نالهها و دادخواهیها برای مال دنیا بود؟! چنین تصوری، تصوری خام، بی جا و نابخردانه است. حقیقت امر این است که این مسئله بهانهای بود برای این که حضرت زهرا سلام الله علیها حقایقی را افشا کند که تا قیامت این حقایق چنان آشکار بماند که کسی نتواند آنها را مخفی کند. به جز حضرت زهرا سلام الله علیها هیچ کس نمیتوانست این حقایق را به این صراحت بیان کند؛ حتی شخص امیرالمومنین علیه السلام! امیرالمومنین علیه السلام خود طرف دعوا با خلفا بود وادعای خلافت پیامبر صلی الله علیه وآله را داشت؛ لذا هر چه میگفت، میگفتند: «می خواهی به نفع خودت حرف بزنی!» اما حضرت زهرا سلام الله علیها حقایق را با لحنی بیان فرمودند که امروز هم کسی جرات ندارد با این لحن درباره آن اشخاص صحبت کند. در آن شرایط این تنها کاری بود که از دختر پیغمبر برمی آمد و ایشان با استفاده از همان چند روز به اندازه سالها و قرنها به اسلام خدمت کرد.
در کیفیت گفت وگوی بین حضرت زهرا سلام الله علیها با خلیفه وقت و دست اندرکاران جریان خلافت نکته ای است که گاهی مورد غفلت یا کم لطفی واقع میشود و برخی آن را به عنوان شبهه مطرح میکنند و آن این است که این مزرعه در واقع از طرف پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله به حضرت زهرا سلام الله علیها اختصاص داده شده است؛ ولی بعد پای میراث در کار آمد و حضرت ادعا کرد که میراث پدرم را به من بده. او هم در مقابل گفت: پیغمبر فرموده است: «نحن معاشر الانبیاء لانورث؛ ما انبیا ارثی برای دیگران باقی نمیگذاریم»!
این نقل که خلیفه در مقابل حضرت زهرا سلام الله علیها آورده است از مواردی است که بخشی از کلام را میگیرند و بخش دیگر که قرینه دارد را ذکر نمی کنند؛ لذا باعث اشتباه در فهم معنا میشود. ما روایاتی به این مضمون از طریق اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین داریم که پیامبر اکرم فرمود: نحن معاشر الانبیاء لانورث درهما و لادیناراً یا خود رسول خدا صلی الله علیه وآله در مقام تشویق به تحصیل به علم فرمودند: «ان الانبیاء لم یورثوا دیناراً و لادرهما و لکن ورثوا العلم فمن اخذ منه اخذ بحظ وافر؛ علم میراث پیغمبران است؛ پیغمبران که پول و درهم و دیناری برای مردم نگذاشتند؛ آن چه پیغمبران به ارث گذاشتند علم بود؛ بنابراین قدر علم را بدانید که این میراث انبیاست. اما فرق است بین این که انبیاء برای مردم چه ارثی به جا گذاشتند و بین اینکه از اموال خودشان چه ارثی برای وارثانشان به جا گذاشتند. یک وقت انبیاء «بماهم انبیاء» و به اصطلاح شخصیت حقوقی شان را در نظر میگیریم، در این صورت انبیاء در مقابل امت مطرح میشوند. این جا میتوان سوال کرد که پیغمبر برای امتش چه ارثی میگذارد؟ که در جواب میفرماید: پیغمبر برای امتش مالی به ارث نمی گذارد؛ بلکه علم، معرفت و دین را برای آنها به ارث میگذارد. اما وقتی شخص پیغمبر به عنوان محمد بن عبدالله صلی الله علیه وآله مطرح است، سوال میشود برای زن و بچه اش چه ارثی گذاشته است. این دو، دو مسئله جدا هستند. نبی بما انه نبی برای امت مالی به ارث نمی گذارد و این مطلب صحیحی است؛ ولی این با این جهت که ایشان یک فرد تابع احکام اسلام است منافات ندارد. پیغمبر اسلام هم از آن جهت که باید احکام اسلام را عمل کند و حقوق اسلامی به او تعلق میگیرد مثل سایر مسلمانهاست. او هم مثل سایر مسلمانها باید نماز بخواند، روزه بگیرد، حلال و حرام خدا را رعایت کند و اوفوا بالعقود شاملش میشود و باید در معامله وفادار باشد و... آیات صریحی در قرآن هست که انبیاء برای فرزندانشان ارث میگذارند؛ و ورث سلیمان داود9. حضرت زکریا از خدا فرزندی خواست که از او ارث ببرد (یرثنی ویرث من آل یعقوب) در این آیات مقصود این نیست که چون نبی و پیامبر هستند ارث گذاشته اند؛ بلکه مقصود این است که چون مسلمانی تابع احکام خدا هستند از مورث ارث میبرند و برای وارثانشان ارث میگذارند. این نکته را میخواستم عرض بکنم که تقطیع کلام گاهی معنای کلام را عوض میکند و باعث میشود که مقصود اصلی به دست نیاید.
قبل از ورود در بحث لازم است به این نکات توجه داشته باشیم که نزاع حضرت زهرا سلام الله علیها با کسانی که مدعی خلافت بودند اختلاف مالی و ارثی نبود. این بهانه ای بود برای این که حقایقی گفته شود و در تاریخ بماند. بعد از این جریانات هم حضرت طوری رفتار فرمودند که این هدف تامین شود. همین جا عرض کنم که اگر حضرت وصیت فرمودند که من راضی نیستم اینها در تشییع جنازه من شرکت کنند، نعوذبالله مسئله کینه توزی نبود؛ بلکه این بزرگترین سیاستی بود که خط بطلان بر ادعای آنها میکشید. حضرت خواست نهایت خشم و غضب خودش را نسبت به آنها اثبات کند تا مصداق آن حدیث پیغمبر شوند که هر کسی فاطمه را به غضب آورد خدا را به غضب درآورده است. مخفیانه دفن شدن جنازه حضرت زهرا سلام الله علیها و اجازه شرکت در تشییع ندادن به دیگران برای این بود که در تاریخ بماند تا همه بدانند که حضرت هیچ وقت از اینها راضی نشد. این مسئله کینه توزی نبود. این خاندان آن قدر مهربان بودند که اگر کوچک ترین امیدی برای هدایت دشمن ترین دشمنانشان هم داشتند از هدایت آنها مضایقه نمی کردند؛ اما اگر حضرت زهرا سلام الله علیها این کار را نمی کردند حق روشن نمی شد و من و شما امروز اسلام و تشیع را نمی شناختیم. به برکت این تدبیر حضرت زهرا سلام الله علیها میلیونها انسان حقیقت اسلام را شناختند. من قطع دارم که اگر به واسطه شرکت در تشییع جنازه حضرت زهرا سلام الله علیها آن افراد هدایت میشدند و توبه میکردند، حضرت اصرار میکردند که حتما شرکت کنند؛ اما میدانستند کسانی که آشکارا با امیرالمومنین علیه السلام مخالفت کردند به هیچ قیمتی حاضر به پذیرش حق نمی شوند. لذا این تدبیر را اندیشیدند تا آیندگان بفهمند که جریانی در امت اسلامی پیدا شد که برخلاف مسیر واقعی اسلام و بر خلاف مقاصد و سفارشات پیغمبر صلی الله علیه و آله عمل کرد، تا اگر بخواهند تابع حق شوند بتوانند حق را بشناسند.
پروردگارا! ما را از شفاعت حضرت زهرا محروم نفرما.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان