نويسنده: علي يزداني
كلمات كليدي: زيديه، تشيع، معتزله، مخترعه، مطرفيه، يمن
زیدیه در لفظ به گروهی که منسوب به زید بن علی بن حسین ابن علی بن أبی طالب(علیهم) هستند، اطلاق می شود[1]. اندیشه «منصوص بودن امامت» و اعتقاد به وجود نص بر امامت اهل بیت(ع) نقطه پیوندی است که زیدیه و امامیه را تحت عنوان عام «تشیع» قرار میدهد.[2]
زید که فرزند امام سجاد است؛ در سال 122 هـ.ق با قیام علیه حکومت هشام بن عبدالملک( 71-125 هـ.ق)[3]، پایه گذار مکتب زیدیه در جهان اسلام شد.[4] دیدار زید با واصل بن عطا (رئیس معتزله) و ابوحنیفه (رئیس مذهب فقهی حنفی)[5] از نکات قابل توجه در این دوره است. پس از قیام او، تدوین عقاید زیدیه آغاز شد. با توجه به باز بودن باب اجتهاد در فرقه زیدیه و شرائط سیاسی- اجتماعی در دورههای زمانی مختلف، این تدوین عقاید با تغییرات گسترده در نگرش فقهی و اعتقادی مواجه شد.
جارودیه، صالحیّه و سلیمانیه مهمترین دیدگاها و تفکرات کلامی بودند که همزمان با نخستین قیام های زیدیان بوجود آمدند.
با تشکیل حکومت از سوی زیدیان مکاتب فکری، کلامی و فقهی دیگری مطرح شدند. در شمال ایران، ناصر اطروش(304 هـ.ق)[6] که در منابع به ناصرللحق نیز شناخته شده است، پایه گذار مهمترین مکتب فقه زیدی به نام «ناصریه» شد.[7] در حجاز جریان دیگری را قاسم بن ابراهیم رسّی(م 246 هـ.ق)[8] پدید آورد که به آرای کلامی معتزله نزدیکتر بود و به «قاسمیه» معروف شد. این جریان بعدها در یمن و با تغییراتی جزئی در آراء الهادی الی الحق یحیی بن حسین(م 298 هـ.ق)[9] با نام «هادویه» تداوم یافت.
علماء زیدی یمن بعدها و تحت تاثیر انشقاق جامعه معتزله عراق به دو شاخه معتزله بصره و بغداد؛ به دو گروه تقسیم شدند. مطرفیه با پیروی از اندیشههای معتزله بغداد در مقابل گروه دوم از دانشمندان زیدی قرار گرفتند.
مخترعه
از یک سو ایجاد زمینه های مناسب اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی و از سوی دیگر شکل گیری و پیدایش اندیشه و اعتقادی نو از سوی یک شخص یا یک گروه، جریاناتی مؤثر در پیدایش جنبش ها و قیام های فرقهای بودهاند.
تاریخ یمن به علّت موقعیت خاص آب و هوایی و جغرافیایی با تحولات و فراز و فرودهای فراوان همراه بوده است. یمنیان که در زمان رسول گرامی اسلام(ص) و در سال ششم هجری از طریق دو فرستاده باذان -حاکم ایرانی یمن-[10] و ارسال فرستادگان از سوی پیامبر از جمله حضرت علی(ع) نزد قبیله هَمدان و ابوموسی اشعری به عنوان قاضی، با اسلام آشنا شده بودند[11]، پس از رحلت رسول گرامی اسلام(ص) در دوران خلفاء و پس از آن در عصر اموی و دوره عباسی از فعّالترین گروهههای اجتماعی بودند.
با توجه به حمایت یمنیان از اهل بیت(علیهم السلام) و حمایت آنان از شخصیتها و جریانات شیعی، زمینه مناسبی برای توجه فرقههای مختلف شیعی از جمله زیدیه به آن بخش از جهان اسلام شد. از این رو در قرن سوم هجری اولین حکومت شیعی توسط یحی بن حسین بن قاسم رسّی –ملقّب به هادی الی الحق- و در سال 284 هـ.ق در یمن شکل گرفت.[12] تاسیس این حکومت در جنوب شبه جزیره به زیدیان یمن این اجازه را داد تا با تثبیت ارکان فکری و کلامی به حضور علمی و فرهنگی خود در یمن تداوم بخشند.
در این دوران نسبتاً طولانی که نزدیک به دوازده قرن ادامه دارد، دانشمندانی فراوان و با دیدگاههای متفاوت ظهور کردند. در دوران انزواى زیدیان یمن، یکى از بزرگان زیدى مذهب به نام مُطَرَّف بن شهاب بن عمرو بن عباد شهابی (متوفای بعد از 459) ظهور کرد[13].
او با تمرکز بر عوامل تاریخی، سیاسی، اجتماعی و بهرهگیری از عقاید معتزله بغداد، خاصه آرای ابوالقاسم بلخی(م 319 هـ.ق) دیدگاههاى جدیدى کلامی ارائه کرد.[14]طرفداران دیدگاههای ابن شهاب که به مطرفیه مشهور بودند[15]، قائل به ماهیت طبیعی اعراض و پدیدآمدن آن به نحو طبیعی بودند. و میگفتند: خداوند چهار عنصر آب، آتش، باد و خاک را آفریده و باقى اشیاء را از این چهار عنصر پدید آورده است[16].
این عناصر به واسطه تضاد و تأثیر بر یکدیگر موجب تغییر میشوند(احاله) وگاه خود تغییر حالت میدهند(استحاله). بنابراین معتقد شدند که همه تغییرات جهان از طبایع اجسام حادث میشوند و خداوند تأثیری در این تغییرات ندارد. از این رو با ردّ اراده الهی در خلقت، منکر توحید در ربوبیت او شدند[17].
رواج آرای مطرفیه یمن در دوران فترت و انزواء سیاسی، سبب نگرانى برخى زیدیان شد. با احیاء مجدد زیدان یمن از سال 532هـ ق که حدوداً تا پنج قرن ادامه داشت، زیدیان مخالف مطرفیه که در منابع یمنی از ایشان به مخترعه یاد میشود، ظهور کردند. مخترعه گروه دیگر زیدیه و متأثر از مکتب اعتزال بصره با تفکرات مطرفیه به شدت مخالفت کردند و از اختراع اعراض در اجسام، توسط خداوند متعال سخن گفتند و بر خلاف مطرفیه این ادعا را که طبیعت اجسام با یکدیگر اختلاف داشته، هر یک بر طبع خود عمل میکند را رد کردند[18]. عالمان زیدی طرفدار آرای کلامی معتزله بصره، وظیفه شرعى خود دانستند تا به مخالفت و مقابله با این گونه افکار بپردازند. مخالفت با مطرفیان زیدی به حدی شدت گرفت که سبب مهاجرت علماى زیدى مذهب از ایران به یمن شد. با اقدامات احمد بن سلیمان و خصوصاً جانشین بعدی او المنصور بالله عبدالله بن حمزه که یکی دیگر از نوادگان امام هادی الی الحق بود جریان فکری- اعتقادی مطرّفیه در یمن رو به ضعف نهاد.[19]
احمد بن سلیمان برای مقابله با جریان مطرفیه دست به دامن زیدیان ایران شد. عبدالله بن حمزه با تألیفات و مبارزات سیاسی، نظامی، و علمی علیه مطرّفیه تبدیل به مهمترین و مؤثرترین رهبر زیدیان شد.[20]
با مهاجرت عالمان زیدیِ ایران، چون زید بن حسن بروقنی بیهقی (متوفای 552 هـ.ق) به یمن[21] و ترویج آرای معتزله بصره، برخی از عالمان مطرفیه از عقاید خود دست برداشتند. قاضی جعفر بن عبدالسلام مسوری(م 572) در ابتدا اسماعیلی بود، بعداً به مذهب مطرفیه درآمد و سرانجام در منازعات میان زیدیان به سخنگوی عمده آنان تبدیل شد.[22] وی که شخصی جدلی و سریع الجواب بود از سوی امام المتوکل احمد بن سلیمان به مهمترین عالم زیدیی تبدیل شد که به زید بن حسن بیهقی پیوست و به مبارزه با مطرفیه پرداخت.[23] قاضی جعفر علاوه بر مسافرت به نواحی ری و جبال، و انتقال میراث زیدیه ایران به یمن، نقش مهمی در کم رنگ کردن فعالیت مطرفیه و از بین بردن افکار آنها داشت.
او در کتابهای مقاود الانصاف فی مسائل الخلاف و مسائل الهدیة فی مذهب الزیدیة، آراء مطرفیه را نقد کرده است.ردیهنویسی علیه مطرفیه در میان زیدیه قرن ششم و هفتم متداول شد. [24]ایمن فؤادسید فهرستی از این آثار را آورده است.[25]
با آغاز امامت عبداللّه بن حمزه در 594 هـ.ق، سختگیری نسبت به مطرفیه شدت یافت[26]. در سال 611 هـ.ق، عبداللّه بن حمزه، مسجد مطرفیه را در «سنع»، جنوب صنعا خراب کرد و شهر «وَقَش»[27] و هجرتگاهش را ویران نمود.
تداوم نگارش آثاری در رد مطرفیه تا اوایل قرن هشتم، از سوی عالمان زیدی که به مخترعه شهرت داشتند، نشاندهنده وجود مکتب فکری مطرفیه تا این زمان میباشد.[28]
تفاوت دیدگاه مخترعه و مطرفیه
به طور کلی اختلافات میان این دو گروه زیدی را می توان در موارد زیر دانست:
1. اختلاف این دو نشات گرفته از تفاوت در دیدگاهها و مسائل کلامی میان دو مکتب معتزلی بصره و بغداد بوده است. این اختلاف در دیدگاهها از اواخر قرن چهارم و اواسط قرن پنجم هجری، به انشقاق جامعه زیدیه یمن به دو گروه مُطَرِّفیه و مُخْتَرعه منجر شد.[29]
2. مهمترین دیدگاه مطرفیه به مسائلى پیرامون أعراض بازمىگردد. مطرفیه قائل بود که خداوند چهار عنصر آب، آتش، باد و خاک را آفریده و باقى اشیاء را از این چهار عنصر پدید آورده است. بنابراین بر اثر تأثیر و تأثیرات بین این چهار عنصر تغییرات طبایع اجسام حاصل مىشود و خداوند تأثیرى در این تغییرات ندارد. بنابراین لزومى ندارد که خداوند به صفات مربوط به این مسائل متصف گردد. گویا این نکته حرف تازهاى نبود و برخى از معتزله بغداد همچون ابوالقاسم بلخى نیز به آن معتقد بودهاند. ولى علماى زیدیه و معروف به مخترعه این دیدگاه را نپذیرفته و قائل بودند که خداوند أعراض را در اجسام اختراع مىکند و مىآفریند از این رو به این گروه مخترعه مىگفتند. تبلیغ عدم دخالت بارىتعالى در اعراض اشیاء باعث برانگیخته شدن خشم برخى از علماى زیدیه شده و باعث تکفیر مطرفیه گردید و ردّیههاى بسیارى علیه آنها نوشته شد.[30]
3. مطرفیه و مخالفانشان که موسوم به مخترعه بودند، دست به تقابل وسیعتری از نقطه نظر فکری و ایدئولوژیک زدند. هر یک رسالهها و کتابهایی در تأیید عقاید خود و یا رد بر عقاید مخالف مینگاشتند و از اندیشهها و مبانی کلامی مختلف در این مسیر یاری میگرفتند. در حالی که مخترعه اندیشههای خود را با مکتب معتزلی بصری نزدیکتر مییافتند. آنها اساساً تلاش داشتند که عقاید زیدی خود را هم برای تقابلی روشنتر نسبت به شافعیان اشعری و هم برای تحدید و مرز بندی با مطرفیه، در چارچوب تفکرات کلامی معتزلی به طور ساختاریتری بازنویسی کنند و کتابهای امامان گذشته یمن از مکتب قاسم رسی و الهادی را در این چارچوب تفسیر و بازخوانی کنند. در مقابل مطرفیه به تدریج با بهره مندی از کتابهای معتزلی که از حدود اواخر سده پنجم و به ویژه از اوائل سده ششم قمری به یمن راه یافته بودند، سعی در تبیین و تأیید مبانی فکری و کلامی یعنی مکتب بغداد داشتند و از آثار آنان و عقاید ایشان در تأیید مبانی خود بهره مند میشدند. بدین ترتیب تقابل مطرفیه و مخترعه رنگ تقابل دیدگاههای کلامی بغدادی و بصری به خود گرفت.[31]
4. تغییر موضع برخی از عالمان مطرفیه و گرایش به مخترعه سبب تضعیف جریان فکری مطرفیه شد. منابع زیدی اشخاصی همچون قاضی شمسالدین جعفر بن احمد بن عبدالسلام بن ابی یحیی زیدی ( د.573 ق) را ذکر کردهاند که در آغاز بر مذهب مطرفیه بود. اما پس از آنکه نزد فقیه زیدبنعلی دانش آموخت به مذهب مخترعه گروید. قاضی جعفر علاوه بر تغییر مشی فکری به عنوان یکی از همکاران امام المتوکل بر ضد مذهب مطرفیه که در این هنگام گسترش پیدا گرده بود، قدم برداشت. فقیه زید در واقع با تعلیمات خود توانست در جهت تضعیف مطرفیه گامهای مهمی بردارد، به طوری که حسین بن شبیب شهابی نیز همچون قاضی جعفر تحت تاثیر فقیه زید از تطریف دست کشید. با تغییر تفکرات حسین بن شبیب نزدیک به پانصد تن از اتباع او نیز به دلیل آنکه شیخ آنان از مذهب مطرفیه دست کشیده بود به مکتب سایر زیدیان یعنی مخترعه پیوستند.[32]