یکی از مسائلی که معتزله برای آن به نظری خاص متمایل شدهاند، مسأله امر به معروف و نهی از منکر است. این مسأله به جهت اینکه بار سیاسی و اجتماعی آن در جامعه تأثیر میگذارد، مورد توجه اندیشمندان کلام نیز واقع شده. با توجه به اهمیت این اصل عملی به بررسی آن در مکتب معتزله میپردازیم.
معروف و منکر
معروف و منکر دو مفهوم متقابلند[1]و در لغت به معنای امر شناخته شده و ناشناخته و یا خیر و شر میباشند.[2]و در اصطلاح کارهایی که نیک و ارزشی یا زشت و ضد اررزش باشند، به ترتیب معروف و منکر نامیده میشود.[3]راه شناخت مصادیق این دو عنوان از طریق عقل و شرع است.[4]
امر به معروف و نهی از منکر
نقش هر فرد در تعیین سرنوشت جامعه و تعهدی که باید در پذیرش مسؤولیتهای اجتماعی داشته باشد، ایجاب میکند که او ناظر و مراقب همه اموری باشد که پیرامون وی اتفاق میافتد. این نکته در اسلام به عنوان امر به معروف و نهی از منکر مطرح شده و از مهمترین مبانی سیاسی اسلام به شمار میرود. قیام امام حسین(ع) که سرچشمه مبارزات بر علیه ظلم میباشد، با این هدف صورت یافت و همچنین قیام زید بن علی بن الحسین(ع) به انگیزه اصلاح امور سیاسی بود.[5]این اصل جنبههای مختلفی را در بر میگیرد و واضح است که تمام اموری که شامل این اصل میشود به یک نحو و به یک صورت قابل اجراء نیست بلکه امور شخصی و جزئی، احکامی متفاوت از امور کلی و اجتماعی دارد.[6]به این ترتیب امر به معروف و نهی از منکر عملی است که دیگران را به سوی اطاعت اوامرالهی و ترک معصیت، فرا میخواند.[7]
در مکتب معتزله
اینکه معتزله امر به معروف و نهى از منکر را به عنوان اصلى از اصول خود مطرح کردهاند، بیانگر احساس مسئولیت سیاسى و اجتماعى آنهاست.[8]این واقعیتی که معتزله بر طبق آن، فرد را به عنوان موجودى منفعل و منزوى و دور از فعال بودن در عرصه مسائل سیاسى و اجتماعى نمىخواهند. با بررسی جهات مختلف این عنوان در مکتب معتزله، به اختلافات این اصل معتزلی با عقیده شیعه میپردازیم:
1.موقعیت سیاسی این اصل
معتزله اصل امر به معروف و نهى از منکر را که محور مسائل اجتماعى - سیاسى خویش قرار دادهاند و با گنجاندن آن در اصول عقیدتى خود به مبارزه علنی با حکومت اموی پرداختند. در این زمینه حتی با امام صادق(ع) به بحث پرداختند ولی آن حضرت استدلالهای ایشان را رد نمود؛ زیرا امر به معروف و نهی از منکر نه فقط برای برپائی عدالت است، بلکه در برخی مراتب همانند جهاد بر علیه حکومتهای جائر به فرمان امام عادل مشروع میشود که معتزله از این موقعیت بیبهره بودند.
معتزله با این عمل طرفداران مهمی از بنی العباس را به دور خود جمع کرد بطوریکه بعد از استقرار حکومت بنیالعباس معتزله به عنوان مشاوران و عالمان کلامی در دربار عباسی مشغول به خدمت بودند و از این طریق توانستند پایگاه مستحکمی برای نشر مبانی خویش پیدا کنند.[9]به هر حال این اصل معتزلی در بر پائی سلسله بنیالعباس نقش بسزائی داشت. اما در دوران حکومت بنیالعباس با درباری شدن معتزله، این اصل نیز کارآئی خود را نزد معتزله از دست داد.
2.دلیل وجوب امر به معروف و نهی از منکر
معتزله همانطور که روش عقلگرائی را سرلوحه مبانی خویش انتخاب نموده، دلیل بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر را عقل میدانند. ابوعلی جبائی از سران معتزله گفته است: با درک حسن و قبح عقلی، امر به معروف و نهی از منکر بطور مطلق ثابت میشود. اما فرزندش ابوهاشم جبائی در تبیین و تفسیر دلیل عقلی برای وجوب امر به معروف و نهی از منکر، با پدرش مخالفت نموده و گفته است: اگر به وسیله امر و نهی ضرری از امرکننده و نهی کننده برداشته شود واجب است و در غیر این صورت واجب نیست.[10]
3. نحوه وجوب این تکلیف
در مورد وجوب عقلى یا شرعى امر به معروف و نهى از منکر، مسلمین را به سه گروه مىتوان تقسیم کرد. اول گروهى که قائل به وجوب شرعىاند. دوم گروهى که وجوب عقلى آنرا اثبات مىکنند و سوم گروهى که وجوب عقلى و شرعى آنرا اثبات مىکنند. همچنین برای اقدام به امر معروف و نهى از منکر چند شرط را ذکر کردهاند.[11]
اول: آمر به معروف و ناهى از منکر نسبت به صحت چیزى که بدان امر مىکند و نادرستى امرى که شخصى را از آن باز مىدارد، علم داشته باشد.
دوم: نشانههائى دال بر تأثیر اقدامش داشته باشد.
سوم: نسبت به نهى از منکر، باید مطمئن باشد که فرد یا افراد مورد نظر واقعاً خاطئ و اقدامکننده به آن منکرند.
چهارم: بیمى از آسیب رسیدن به جانش نداشته باشد.
پنجم: بواسطه این اقدام اموال و دارائىهایش در معرض خطر و انهدام قرار نگیرد.
شرط ششم: این اقدام او موجب مفسده نشود.
4. تکلیف شونده
معتزله امر به معروف و نهی از منکر را بر تمامی مردم و امت اسلامی واجب میدانند؛ زیرا معتقدند که عقل بین هیچ کس در این مسأله فرق نمیگذارد.[12]قاضى عبدالجبار معتقد است که اقامه امر به معروف و نهى از منکر موکول به حضور یا عدم حضور امام نیست بلکه حوزهى وظایف امام و عامهى مردم فرق مىکند. امام موظف به اقامه حدود، حفظ صیانت و آبروى اسلام، محافظت مرزها و حوزه بلاد اسلامى، تجهیز نیرو، تعین حکام و قضات است امّا وظیفه تودهى مردم در این زمینه عبارتست از جلوگیرى از مصرف مسکرات، دزدى، زنا و... قاضى عبدالجبار إقامه امر به معروف و نهى از منکر را واجب کفائى مىداند.[13]
5.شرائط ومراتب این تکلیف
تمام معتزله (غیر از اصم معتزلی) قدرت بر انجام این تکلیف را بوسیله زبان و دست و شمشیر و به هر نحو ممکن را از شرائط وجوب امر به معروف و نهی از منکر میدانند.[14]همچنین گفتهاند: هر کسی که عمل نامشروعی را میبیند باید با تمام قدرتش و به شدیدترین عمل با آن مخالفت کند ولی اگر نمیتوانست عملا جلوی منکرات را بگیرد، باید قلبا از آن عمل ناراضی باشد.[15]
نقد اصل معتزلی
کوتاهترین نقد این اصل معتزلی همان مطلبی است که امام صادق(ع) به سران معتزله تفهیم نمودند. این گروه گرچه خود را در از بین بردن سلسله بنیامیه شریک میدانستند اما با یاری نکردن امام برحق و مشروع زمینه سلطنت نامشروع دیگری را پایهگذاری کردند. انحراف از امامت و ولایت نه تنها یک انحراف عقیدتی است بلکه انحرافی است که اصول و اعمال دیگر را نیز تحت تأثیر قرار میدهد. امر به معروف و نهی از منکر در صحنه سیاسی و اجتماعی زیر پرچم خلفای غاصب چیزی جز ظلم و حقکشی و نهی از معروف و امر به منکر نیست. بطور خلاصه معتزله شناخت صحیحی از جهات مختلف اصل امر به معروف و نهی از منکر نداشته و در عمل به اهداف امر به معروف و نهی از منکر نرسیدند.
خواجه نصیرالدین طوسی نیز نقدی بر معتزله وارد میکند و معتقد است که بنابر نظر معتزله (که دلیل وجوب این اصل را عقل میدانند) دو صورت باطل اتفاق میافتد . یعنی؛ خلاف واقع و اختلال در حکمت خداوند. وی معتقد است که با این مبنی، بر خداوند واجب است که امر به معروف و نهی از منکر را انجام دهد و این در صورتی است که اراده خود مبنی بر تحقق معروف و انتفای منکر را تحقق بخشد، در حالی که در خارج همیشه معروف، محقق و منکر، منتفی نمیشود و اگر بر خداوند این عمل واجب باشد و انجام ندهد، اخلال به واجب نموده و این خلاف حکمت است.[16]در نتیجه وجوب این اصل به دلیل عقل نیست و نظریه معتزله در این باب باطل است.