24 آبان 1393, 14:4
نویسنده : محمد محسن مردانی
كلمات كليدي : معتزله، تولد، ايمان و كفر، لطف، مجازات كودكان، توبه
در رابطه با تاریخچه ُبشریه در مقاله ابتدایی بُشریه بحث شد. در این مقاله به لطف خدا به برسی اعتقادات آنها خواهیم پرداخت.
بُشر بن معتمر نظریه خاصى در مورد تولد دارد و معتقد است که اگر اسباب و عوامل لازم در اختیار انسان باشد او قادر بر ایجاد رنگها و مزهها و بوها و... دیگر اداراکات میباشد.[1] شهرستانى معتقد است که او این نظر را از فلاسفه طبیعى اخذ کرده است. اما در واقع این اعتقاد مأخوذ از نظر معتزله درباره قدرت انسان است. بُشر، حوزه قدرت انسان را گستردهتر از سایر معتزله مىپنداشت.[2]
بُشر، درباره ایمان و کفر، مؤمن و کافر معتقد است که روا نیست خداوند بنده مؤمنى را در حال ایمانش دوست داشته و بنده کافرى را در حال کفرش دشمن بدارد. چرا که اگر چنین باشد لازم میآید خداوند مؤمن را به خاطر ایمانش پاداش داده و کافر را بخاطر کفرش مجازات کند. حال آنکه مىدانیم چنین نیست. به همین دلیل او مانند دیگر معتزله معتقد نیست که ولایت یا دوستى خداوند، خاص مؤمنان و دشمنى او، خاص کافران است.[3]
معتزله با تعابیر و تفاسیر مختلف، موضوع قدرت را براى انسان ثابت مىکنند. امّا بیشتر آنان رابطه میان انسان و خدا را منقطع دانسته و در مسائل مختلف پیرامون آن بحث کردهاند. از جمله این موارد بحثى است که معتزله در باب لطف دارند. آنان درباره چگونگى لطف خداوند و حدود آن با یکدیگر اختلاف کردهاند. نظر خاص بُشر بن معتمر درباره لطف این است که خداوند نباید لطف خود را به کسى ارزانى کند که فقط به واسطه لطف او ایمان آورد. چرا که اگر چنین کند او شایسته ثواب و در خور پاداش خواهد بود و از این حیث تفاوتى میان او و فردى که بدون بهرهمندى از لطف حق، ایمان آورده، نخواهد بود و این ستمى است در حق شخص اخیر. او معتقد است که نباید توانائى خداوند را با سودمندى و مصلحت خلق محک زد. این وظیفه مخلوق است که به آنچه که سودمندى و مصلحت وى در آن است، عمل کند. خدا موانعى که بنده را از اداى تکلیف باز مى دارد، از سر راه او برخواهد داشت و موجبات عمل به تکلیف را براى او فراهم خواهد ساخت و این لطف خداوند در حق انسان است.[4]
در مورد مجازات و عذاب کودکان، بُشر معتقد است که خداوند قادر بر تعذیب کودکان هست. اما اگر خداوند طفلى را عذاب فرماید مىتوان او را ظالم نامید و چون ساحت مقدس او از ظلم مبّراست و روا نیست که به خداوند ظالم گفته شود بنابراین اگر خداوند طفلى را عذاب کند باید آن طفل، عاقل و بالغ باشد و به ارتکاب گناهى، سزاوار آن عذاب شده باشد.[5]
در مورد حرکت، بُشر معتقد است که حرکت از جمله عوارض است. حرکت، جسم را از مکان اول به مکان دوم انتقال مىدهد اما در عین حال خود حرکت نه در مکان اول است و نه در مکان دوم.[6] بطور کلى نظر متکلمین با فلاسفه در موضوع حرکت، اختلافات زیادى دارد. همچنین میان خود متکلمین و از جمله متکلمین معتزلى در این زمینه اختلافاتى دیده مىشود. برخى از معتزله، چون نظّام حرکت را ثابت کرده و وجود سکون در خارج را نفى مىکردند. او اعتقاد داشت که سکون خود نوعى حرکت است. به این جهت او سکون را حرکتِ اعتماد نامیده است. ابوبکر بن اصم، وجود حرکت و سکون، هر دو را در خارج انکار مىکرد و مدعى است که آنچه در خارج موجود است متحرک و ساکن است نه حرکت و سکون.
معمر، موجود متحرک را در خارج به کلى انکار کرده و عقیده داشت که موجودات پیوسته ساکن هستند. نظر بُشر بن معتمر بیش از همه به نظر معمر نزدیک است. او نیز چون معمر معتقد به جزء لایتحزى بود. در واقع نتیجه طبیعى چنین اعتقادى اینست که فرد، اجسام و ابعاد و... را مجموعهاى از اتمها و یا جواهر فرد بداند که در کنار هم نشستهاند. بنابراین بُشر، نتیجه مىگرفت که هر موجودى در مکان اول و دوم و در همه مکانها ساکن است. به عبارت دیگر حرکت، مجموعهاى از سکونهاى به هم پیوسته است.
بُشر معتقد بود که هرکس از گناه کبیره توبه کند و دوباره آن گناه را انجام دهد مستحق عقاب برای گناه اول نیز هست. مثلا اگر کافری مسلمان شود و بعد شراب بنوشد و توبه نکند و بمیرد خدا میتواند او را به خاطر کفر هم عذاب کند. چون توبه به شرطی پذیرفته میشود که دیگر گناه را تکرار نکند.[7]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان