یکی از فرق مهمی که در دامن تشیع ظهور و بروز جدی پیدا کرد و تا امروز ادامه دارد و از فرق شیعی محسوب شده، ولی بر ضد جریان و مسیر امامیه واقع شده اند. فرقه سلیمانیه (جریریه)(Jryryh)است که در این مقاله با آن آشنا میشویم.
رهبر فرقه سلیمانیه
سلیمان بن جریر الرقی موسس مقاله سلیمانیه یا جریریه است[1]. این فرقه از زیدیه در زمان منصور دوانقی ظاهر شد[2]. او را از متکلمین زیدیه و فقهاء شمرده اند.[3] او مردم را به مکتب زیدیه میخوانده است[4] و مناظراتی با هشام بن حکم در مجلس متکلمین در محضر هارون داشته[5] و نیز از کسانی که به دربار هارون عباسی خدماتی شایسته نموده است .
از این اعمال و اعتقادات او به دست میآید که او در اعتقاد زیدی بوده ولی در عمل عباسی بوده و در هر صورت با امامیه رابطهای جز خصومت و بغض و عناد ندارد[6].
تقابل و اشتراک فرق زیدی
زیدیه عمدتا به سه فرقه جارودیه و بتریه و سلیمانیه منشعب شده و در این مسیر دو فرقه سلیمانیه و بتریه نزدیکی بیشتری دارند بلکه بتریه به عنوان تعلیقه ای بر سلیمانیه مطرح شده یعنی در آراء کلی متأثر از سلیمانیه است[7] ولی در موارد جزئی با هم اختلاف دارند اما فرقه جارودیه در برابر سلیمانیه و بتریه واقع می شود و متاثر از هم نیستند. با بیان اعتقادات سلیمانیه تقابل و اشتراک این فرق روش میشود.
مهمترین عقائد سلیمان و سلیمانیه
اعتقاداتی که در مورد شخص سلیمان و نیز سلیمانیه آمده در مورد امامت و مسائل پیرامونی آن است که به ترتیب به آنها اشاره می کنیم:
1. در مورد نحوه انتخاب امام: قائل به انتخاب شورائی بوده و به نحو عقد اجرا میشود و حداقل رأی دهندگان یا به عبارتی بیعت کننده گان میتوانند دو نفر از بزرگان مسلمین برای شخصی که صلاحیت این مقام را دارد باشند و در واقع شخصی که با بیعت به مسند خلافت می رسد خلیفه است.[8]
2. از تحلیل و قبول خلافت در صدر اسلام به قاعده کلی در این مساله رسیدهاند و گفته اند با وجود افضل (شخص سزاوارتر به امامت) میتوان به امامت مفضول (شخص پایین تر از دیگری در سزاواری به خلافت) قائل شد. در صورتی که افضل راضی باشد.[9]
تحلیل خلافت در صدر اسلام را این گونه بیان میکنند: علی بن ابیطالب (ع) امام بود ولی ابوبکر و عمر با بیعت به خلافت رسیدند و البته این بیعت اجتهاد خطائی بود که صورت گرفت ولی امامت این دو ثابت است نه باطل. (سلیمان به امامت این دو نفر اقرار کرده است)
اما علاوه بر بیعت با این دو تن، عامل دیگر را در صحت خلافت ایشان رضایت امیرالمومنین علی (ع) به خلافت این دو اعلام کردهاند.[10]
این مطلب از مناظره او با هشام بن حکم شاگرد امام صادق (ع) معلوم می شود. در مناظره ای که در محضر هارون عباسی برای به شکست کشاندن هشام ترتیب داده شده بود، سلیمان بن جریر از هشام سوالش را این گونه عنوان نمود: در مورد کلام علی (ع) به ابوبکر که گفته است: یا خلیفه رسول الله، چه میگویی. آیا او در این کلام صادق است یا دروغگو (اگر صادق است پس به خلافت ابوبکر رضایت داده است و اگر دروغگوست چگونه میتواند ادعی عصمت و بالتبع امامت کند): هشام با جوابی منطقی و با شواهدی قرآنی جوابی دندان شکن به سلیمان داد، به این ترتیب:
اولا چه دلیلی بر این مطلب داری که امیرالمومنین علی (ع) خطاب به ابوبکر فرموده باشد یا خلیفه رسول الله (این مطلبی است که به اثبات نرسیده تا با آن به استدلال بپردازی)
ثانیا اگر هم ثابت شود که ایشان چنین فرمایشی داشته اند کاذب نبوده و نیز به عصمت ایشان لطمه وارد نمیشود زیرا ابراهیم (ع) در مقام دفاع وقتی متهم به بتشکنی شد فرموده است: این کار را بزرگ بتان انجام داد (در حالی که ابراهیم بتها را شکسته بود و به غرض احتجاج با بت پرستان این مطلب را فرمود) و نیز یوسف (ع) که به قافله فرمود: ای قافله شما سارق هستید ( در حالی که آن قافله به اعتبار جام عزیز مصر دزد نبود بلکه خود یوسف دستور به جاسازی آن در اساسیه بنیامین داده بود تا او را نزد خود نگه دارد) در مورد ما نیز اگر چنین سخنی از امیر المومنین ثابت شود دروغ نیست ولی به دلائلی مختلف به قصد رضایت از خلافت ابوبکر نبوده بلکه میتواند به اعتقاد مخاطب این گونه بیانی داشته باشند.[11]
3. بیعت با ابوبکر و عمر خطائی است که به حد کفر و فسق نمیرسد بلکه اجتهادی خطا بوده نه به ایمان ضرری میزند و نه به عدالت و به همین سبب بیعت کنندگان با ایشان را تکفیر نمیکنند و عمل ایشان را موجب فسق نمیدانند.
نکته: این دو مطلب مورد وفاق بتریه و خلاف جارودیه است.[12]
4. عثمان قبل از فسادی که در حکومت به بار بیاورد مانند ابوبکر و عمر بوده یعنی به خلافت سزاوار نبود ولی خلافت او به بیعت تصحیح شد و در مورد او نیز اجتهادی غیر مصیب صورت گرفته ولی بعد از فساد او در حکومت که منجر به قتل او شد کافر گشت.[13]
نکته: این تفصیل بر خلاف نظریه بتریه است زیرا بتریه در مورد عثمان توقف کرده است.
5. محارب با امیرالمومنین علی (ع) را کافر میدانند.[14]
6. عائشه و طلحه و زبیر را تکفیر کردهاند زیرا ایشان سرکرده محاربان جمل بر علیه امام علی (ع) را تشکیل میدادند.[15]
7. همانطور که گفته شد، سلیمانیه از فرق زیدیه است پس باید به امامت زید بن علی (ع) معترف باشند.[16]
نظر اهل سنت در مورد سلیمان و نظریات او
در دو مورد از اعتقادات سلیمان دو نظر متضاد در مورد او داده شده
1. در مورد خلافت ابوبکر و عمر در این مبحث او به تأیید اهل سنت پرداخته. زیرا در واقع نظر اصلی اهل سنت در خلافت را بیان کرده است گر چه اهل سنت او را بخاطر تکفیر عده ای از عشره مبشره تکفیر کردهاند.
2. درمورد تکفیر عثمان و عائشه و طلحه و زبیر: سمعانی از علماء اهل سنت در این قسمت که میرسد ناراحت شده و در ضمن کلامی، سلیمان بن جریر را تکفیر میکند و میگوید: مشهور است که پیامبر اکرم (ص) برای ده نفر بهشت را بشارت دادند (که عثمان و طلحه و زبیر و عائشه از ایشان هستند) پس کسی که اهل بهشت را تکفیر کند خودش کافر است.[17]
اهل سنت او را بخاطر تکفیر عثمان تکفیر می کنند.[18]
نکته: حدیث عشره مبشره از جعلیات و ضاعین است که متعصبین اهل سنت از آن در بسیاری از مطالب استفاده می کنند و ما در مقام نقل و نقد آن مدعی نیستیم.
تحلیل نادرست سلیمان از مکتب امامیه
همان طور که سلیمان بن جریر از امامت تحلیلی نادرست داشت و به توجیهاتی مانند اهل سنت گرفتار شد، در مورد برخی اعتقادات شیعی و عمل ائمه (ع) نیز تحلیلی نادرست ارائه میکند. او درک صحیحی از تقیه و بداء ندارد و این مطلب را به عنوان طعن بر شیعه و امامت ایشان یاد میکند.[19] او تقیه را به عنوان وسیله ای برای نفی دروغ اعلام و بداء را وسیله توجیه برای شکستها و ناکامی ها برداشت میکند در حالی که بر هیچ کس از اهل تحقیق و امامیه صحت این دو عقیده مخفی نیست. بلکه چیزی که منحصرا باطل است، تفسیر و فهم سلیمان و عدم درک صحیح اوست و با توجیهی در حق سلیمان او را می توان متأثر از آرای اهل سنت در این دو عقیده و مساله خلافت دانست. و این مطالب باطل را از اهل سنت اخذ کرده است و از طرفی عملکردی همسو با بنی عباس در همکاری با هارون عباسی از او مشاهده میشود و زیدی بودن او نیز به غرض مستقل شدن از امامیه و اهل سنت قابل توجیه است. او در واقع دنبال عقیده ای مستقل بوده ولی درعمل با هر مخالفی جز امامیه و تشیع هم داستان متحد است.