در عصر فرقه سازی یعنی در اوئل قرن دوم هجری یکی از فرقی که در جامعه شیعه بوجود میآید فرقه زیدیه است که با شهادت زید بن علی (ع) به فرق متعددی تبدیل میگردد و حتی عدهای با تغییر جریان از این گروه به فرقه دیگری ملحق میشوند و یا با آرای خود فرقه جدیدی تاسیس میکنند یکی از این افراد که در ابتدا از اصحاب امام باقر (ع) بود و سپس زیدی شد.[1]
و به فرقه جدیدی دست زد، مغیره بن سعید العجلی است. او از کسانی است که انگیزه نفوذ در نظر امام باقر (ع) را داشت ولی امام (ع) او را میشناخت و میدانست که او از دشمنان تشیع میشود به همین دلیل امام (ع) به معرفی شخصیت واقعی او پرداخت، او را به فرزندش امام صادق (ع) و دیگر یارانش شناساند؛[2] تا از او دوری گزینند ولی مغیره با حلیه و نیرنگ و دورغ و دستبرد در احادیث به تشکیلات خود سمت و سو میداد تا در نتیجه در تفکر شیعی فرقه مغیریه را به حرکت واداشت.
رهبر مغیریه
مغیره بن سعید العجلی (البجلی) از موالی حاکم کوفه، خالد بن عبدالله القسری[3]از اصحاب امام باقر (ع) بود و از محضر ایشان استفاده میکرد اما از نظر اعتقادی به غلو و کفر کشیده شد و نیز ادعای الوهیت برای امام باقر (ع) نمود، گمان میکرد با این اعتقاد میتواند در نظر امام (ع) مرتبهای پیدا کند و به نیت مسموم خود جامعه عمل بپوشاند. سپس ادعای رسالت از سوی امام باقر (ع) را نمود.[4] او برای جلب توجه مردم و به دست آوردن افراد به حیله و نیرنگ دست میزد و نزد زنی یهودی به آموختن سحر و جادو و شعبده پرداخت[5] و از این اعمال برای افرادش استفاده میکرد تا ایمانشان به او محکم شود. افرادزیادی به او ملحق شدند و به کمک او فرقه مغیریه را پیریزی کردند.[6]
عکس العمل امام باقر (ع)
امام باقر (ع) وقتی با عقاید کفرآمیز مغیره مواجه شد او را از خود طرد نمود و قسم یاد نمود که دیگر او را به محضر خود راه ندهد.[7] و با نامههایی افشاگرانه به سران اصحاب و شیعه، ایشان را به بیزاری و دوری گزیدن از مغیره و اصحابش امر نمود. شیعیان به دستور امام (ع) از مغیره و اصحابش دوری گزیدند و آنان را مغیریه رافضه نام نهادند.[8]
اعتقادات مغیره بن سعید
اعتقادات مغیره مانند دیگر فرقه سازان متناقض و متفاوت است، علت این اختلاف و تناقض را میتوان به مقتضیات مختلف زندگی و اعتقادی او دانست زیرا او در ابتدا شیعه بود و بعد زیدی و بعد مبتکر مغیریه شد، مدتی خداپرست بود بعد ادعای الوهیت امام (ع) نمود و بعد خدایش از جنس نور شد و...
1.از قائلین به تناسخ ارواح است.
2.ادعی میکند که مردگان را زنده میکند.
3.خود را رسول و نبی میپنداشت.
4.مدعی است که بر او از جانب خدا بوسیله جبرئیل وحی میشود.[9]
5.معتقد به الوهیت امام باقر (ع) بود.[10]
6.مدعی دانستن اسم الله الاکبر (اسم اعظم) بود.[11]
7.معبودش را از جنس نور میدانست.
8.معبودش اعضا و جوارحی مانند انسان داشت.
9.برسر معبود او تاج میباشد.
10. بعد از وفات امام باقر (ع) ادعای امامت نمود و سپس مدعی نبوت شد.
11. در حق امیرالمؤمنین به غلوی پرداخت که عقل آن را نمیپذیرفت.
12. در مورد خدا قائل به تشبیه و جسمیت بود.[12]
13. محرمات خدا را مباح و حلال کرد و شریعت را تعطیل نمود.[13]
14. رعاف (خون دماغ) و تهوع و کندن موی زیر بغل را از مبطلات وضو قرار داد.[14]
15. زنان (زنان آل محمد) نمازهای مفوته وقت حیض را قضا میکنند.[15]
16. ترور و مسموم کردن دشمنان را برای یارانش حلال شمرد.
17. امام بعد از علی بن الحسین (ع) را محمد بن عبدالله نفس زکیه دانست.
18. به مهدویت محمد بن عبدالله بن الحسن نفس زکیه قائل شد.[16]
خداوند و خلقت نزد مغیره
معرفت و خداشناسی که از سوی مغیره مطرح میشود چیزی جز تشبیه و جسمیت نیست یعنی آنچه که در مکتب وحی و اهل بیت نفی شده در این مکتب اثبات میشود و با این ترتیب پایه و اساس فرقه مغیریه بتپرستی عظیمی میباشد که کاملاً نقیض مکتب وحی میباشد. آنها در مورد معبود میگوید: او مردی از نور است. بر سرش نیز تاجی از نور است و این تاج همان اسم اعلی اوست او به مانند انسان اعضا و جوارح و قلب دارد و از قلب او حکمت میجوشد و حروف ابجد بر طبق اعضای او میباشد. چون خدا خواست خلقت را بیافریند به اسم اعظم تکلم کرد و آن اسم اعظم پرید و بر سر اوواقع شد و شاهدش این آیه است. «سبح اسم ربک الاعلی الذی خلق فسوی.» (اعلی 1و2) سپس با انگشت مبارک بر کف دست خود به نوشتن معاصی و طاعات مشغول شد و به خاطر معاصی غضب نمود و از غضب عرق کرد و از این عرق دو دریا بوجود آمد و خلقت را از آن دو دریا بوجود آورد. یک دریا شیرین و روشن که مؤمنین را از آن آفرید و دیگری تاریک و تلخ که کفار را از آن آفرید.[17]
دستبرد به احادیث
یکی از مهمترین خطراتی که مغیره برای شیعه بوجود آورد تحریف و دستبرد به احادیث امام باقر (ع) بود. او پس از این که مطرود امام باقر (ع) شد، با کینه شدیدی با امام (ع) وارد مبارزه شد. او از یارانش خواست تا ایشان کتب روایی اصحاب امام باقر (ع) را از ایشان بگیرند و به او بسپارند سپس با تحریف و جاسازی مطالب غلو آمیز و کفر آمیز در آن کتب و اسناد دروغین به امام (ع) به نابودی تشیع جامه عمل بپوشاند. امام صادق در این باره میفرماید:
أبَا عَبْدِاللهِ ع یَقُولُ کَانَ الْمُغِیرَهٌ بْنُ سَعِیدٍ یَتَعَمَّدُ الْکَذِبَ عَلی أبی ع وَ یَأخُذُ کُتُبَ أصْحَابهِ وَ کَانَ أصْحَابهِ وَ کَانَ أصْحَابُهُ الْمُسْتَتِروُنَ بِأصْحَابِ أبی یَأخُذُونَ الْکُتُبَ مِنْ أصْحَابِ أبی فَیَدْفَعُونَهَا إلی الْمُغِیرَةِ فَکَانَ یَدُسُّ فِیهَا الْکُفْرَ وَ الزَّنْدَقة وَ یُسْنِدُهَا إلی أبی ع ثُمَّ یَدْفَعُهَا إلی أصْحَابهِ فَیَاْمُرُهُمْ أنْ یَبُتُوهَا فِی الشَّیعَةِ فَکُلُّ مَا کَانَ فِی کُتُبِ أصْحَابِ أبی ع مِنَ الْغُلُوَّ فَذَاکَ مِمَّا دَسَّهُ الْمُغِیرَةُ بْنُ سَعِیدٍ فِی کُتُبهِمْ.[18]
مغیره بن سعید از قصد به پدرم دروغ میبست. یاران مغیره در اصحاب پدرم پنهان بودند و از ایشان کتب روایی را میگرفتند و به مغیره میدادند و او در این کتب کفر را وارد کرد و آن را به پدرم استناد میداد سپس به یارانش میداد و امر میکردکه این مطالب را در شیعه گسترش دهید.
سپس امام (ع) به ملاک کلی در مورد احادیث دروغ و غلو آمیز اشاره فرمود: هر چه در کتب اصحاب پدرم از غلو وجود دارد از دستبردهای مغیره در آن کتب است.
به همین سبب امام رضا (ع) به یونس بن عبدالرحمن دستور میدهد تا به هر روایتی عمل نکند. بلکه عمل به روایت بعد از احراز موافقت با قرآن و سنت باشد و احادیثی که مخالف قرآن است عمل نشود.[19]
مثل مغیره بن سعید
مغیره یکی از چهرههای سرشناس در اصحاب امام باقر (ع) بود و از افراد عادی نبوده است. اما نتوانست ایمان خود را مستقر سازد و کارش به جائی رسید که به سبب دروغ پردازیهایش ایمان از او سلب شد. امام باقر (ع) مثل او را مثل بلعم باعورا معرفی مینماید زیرا بلعم به نص آیه شریفه از آیات خداوند بهره داشت و از عالمان به اسم اعظم بود اما ایمانش را از دست داد و از شیطان تبعیت نمود و از هلاک شدگان شد:
«الَّذِیَ آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ»[20] «مغیره نیز همچون بلعم باعورا به سرنوشتی غیر از عاقبت به خیری دچار شد.»[21]
مهدویت در اندیشه مغیره
او در مورد مهدویت نظرش این بود که محمد بن عبدالله بن الحسن بن الحسن بن علی بن ابی طالب (ع) معروف به نفس الزکیه مهدی امت است و کشف این نظریه را این گونه نقل کردهاند که او ابتدا نزد امام باقر (ع) آمد و به ایشان عرض نمود که: به مردم اعلام نما که من علم غیب میدانم و من نیز عراق را طعمه تو خواهم نمود و میخواست با امام به معامله بنشیند که امام (ع) او را به شدت از خود طرد کرد و از او تبری جست. او مایوس نشد و به در خانه ابو هاشم عبدالله بن محمد حنیفه رفت و همان مطلب را تکرار کرد. ابو هاشم چنان به او کتک زد که رو به موت شد و با معالجه بهبودی حاصل نمود. سپس نزد محمد بن عبدالله بن الحسن آمد او مردی آرام و ساکت بود وقتی مغیره درخواستش را نزد او بیان کرد چیزی جواب نداد و مغیره از سکوت او تلقی قبول کرد و این جا بود که شهادت به مهدویت او داد زیرا ادعا داشت که پیامبر فرموده اسم مهدی اسم من است و اسم پدرش اسم پدر من است سپس مدعی شد که مهدی کشف شده او را امر به ترور و مسموم نمودن مخالفین نموده و این عمل را برای یارانش مباح نمود و ایشان را به کار دعوت میکرد.
ترور حرکتی مشروع
یارانش بعد از مدتی که به ترور مخالفین خود پرداختند به مشکلی برخوردند و آن را این گونه با مغیره در میان گذاشتند: ما در مواردی که به ترور بعضی مشغول هستیم نمیدانیم او از ماست و یا از مخالفین ما میباشد تکلیف چیست. مغیره در جواب گفت اشکال ندارد زیرا اگر از شما باشد او را زودتر به بهشت فرستادید و اگر دشمن است به جهنم میرود.[22]
تحکیم عقاید در مورد مهدویت
ادعا کرد که جبرئیل و میکائیل با محمد بن عبدالله نفس الزکیه در مکه، ما بین رکن و مقام بیعت نمودهاند و این عقیده را داشت که 17 نفر از مردگان برای کمک به او زنده میشوند که هر یک مقداری از اسم اعظم را میداند و به کمک آن لشگرهای دشمنان را شکست می دهند و مالک زمین میشوند. او عدهای از مردم را به این عقیده کشاند.[23]
امام صادق (ع) در جواب به مغیریه
شخصی از اصحاب امام صادق (ع) به نام ابی حازم با مردی از مغیریه در مساله مهدویت مناظره نمود و آن را برای امام (ع) نقل میکرد: به او گفتم اگر ملاک اسم باشد عبدالله بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب هم همان شرط را دارد. مرد مغیری جواب داده بود که مادر محمد بن عبدالله بن الحسن نفس الزکیه آزاد بوده ولی مادر محمد بن عبدالله بن علی کنیزی بوده است پس مهدی نفس الزکیه است. امام فرمود:در پاسخ چه گفتی، ابی حازم عرض نمود: چیزی دیگر نمیدانستم تا جواب او را بدهم. امام (ع) فرمود: آیا نمیدانند که مهدی فرزند کنیز اسیر است.[24]
علاوه بر این که ادعای هم نام بودن پدر مهدی قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) با پدر پیامبر اکرم (ص) از جعلیات مغیره بوده تا با این عمل، انحرافی را که در تشیع به دنبال آن بود عملی سازد، و در روایات متواتر اسم و کنیه پیامبر (ص) از ملاکات مهدی قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اعلام شده و همان طور که نام پدر ایشان نیز حسن (ع) تعریف شده و این بر کسی پوشیده نیست تا انکار کند مگر جاعلین و کذابین که از سران ایشان مغیره بن سعید است.
قتل مغیره
سرانجام وقتی حاکم عراق، خالد بن عبدالله القسری از دعاوی او مطلع شد. از او جریانش را پرسید و او نیز اقرار کرد و در ضمن خالد را به فرقه خود دعوت میکرد تا از افراد او شود به او مهلت داد تا توبه کند اما او توبه نکرد. او نیز مغیره را کشت و به دار آویخت و آتش زد و به این ترتیب در سال 119 هـ ق با قتل این کذاب جاعل امامت و تشیع از کردار او آسوده شدند.[25]