كلمات كليدي : دستور زبان، زبان شناسي، ارسطو، دستور سنتي، ميرزا حبيب اصفهاني، ادبيات فارسي
نویسنده : مهدي اسلامي
دستور زبان، مجموعه قواعدی است که دربارهی ساختمان آوایی و صرفی و نحوی زبان بحث میکند و از آن میتوان در فراگرفتن زبان بهرهمند شد. بنابراین دستور شامل سه قسمت عمدهی واجشناسی، سازهشناسی یا علم صرف و علم نحو میباشد.[1] دستور زبان خود اقسامی دارد و به شعبههایی تقسیم میشود، مانند:
الف ـ دستور تاریخی: دستور زبانی که قواعد صرف و نحوی زبان را در دوران گذشته بررسی میکند.
ب ـ دستور تطبیقی: دستوری است که دو زبان هم ریشه را با هم مقایسه میکند. بنابراین دستور تطبیقی بیشتر برای زبانهای قدیمی نوشته میشود.
ج ـ دستور توصیفی: دستوری که ساختمان زبان را در زمان معیّن مطالعه کند، دستور همزمانی یا توصیفی نامیده میشود.[2]
د ـ دستور مقابلهای: دستور زبانی است که دستور دو زبان زنده را با هم مقایسه کند، خواه این دو زبان همریشه باشند و خواه نباشند.[3]
ه ـ دستور ساختاری: دستوری که بر اساس نظریات فردینادو سوسور، زبانشناس اهل ژنو، نوشته شده باشد. سوسور در نظریات خود میکوشد تا نشان دهد که زبان مجموعهای از صداها و واژهها نیست، بلکه شبکهای است از روابط که بر روی هم نظام یا سیستمی را بهوجود میآورد، سوسور اصطلاح (form) را برای نامیدن این شبکهی زبانی بهکار میبرد. این نظریه در توصیف دستور زبان و نیز در توصیف دستگاه صوتی زبان از توسل جستن به معنا خودداری میکند و در واقع دستوری عرضه میکند که صرفا جنبهی صوری دارد و از دانش زبانی و معنا الهام نمیگیرد.[4]
و ـ دستور گشتاری: بررسی زبان بر اساس نظریات نوام چامسکی، زبانشناس آمریکای است. دستور گشتاری در توصیف جملههای زبان تنها به روساخت اکتفا نمیکند بلکه رابطهی آنها را با ژرفساخت و قواعد گشتاری در نظر میگیرد و نشان میدهد که چگونه گشتارهای گوناگون باعث درهم ریختن ژرفساخت میشود و روابط روساختی را مبهم و پیچیده میکند.[5]
سابقهی دستورنویسی به قرنها پیش میرسد. قدیمیترین مللی که متوجه دستور زبان گردیدهاند، مصریان و سومریان در قرن پنجم میلادی میباشند. سپس یهودیان به آن توجه نمودهاند. چنانکه در کتاب تورات مطالبی راجع به اشتقاق کلمات موجود است. همچنین چینیان دستور زبان داشتهاند ولی همهی اینها اقدامات ابتدایی بوده و شکل نظری و مکمّل دستور زبان از هند است که پانصد سال قبل از میلاد به زبان سانسکریت تدوین شده است و تحقیقات دقیق و گرانبهای علمای صرف و نحو هندی و به خصوص پانینی که در حدود قرن چهارم قبل از میلاد میزیسته است، شهرت به سزایی دارد.[6]
در مغرب زمین، در قرن چهارم پیش از میلاد، ارسطو که او را باید اولین دستورنویس غربی نامید، شالودهی دستور زبانی را نهاد که بعدا بهوسیلهی یونانیان دیگر گسترش یافت و از طریق رومیان در غرب اروپا رواج یافت و الگوی دستورنویسی برای زبانهای آن سامان قرار گرفت، بهطوری که امروز پس از گذشت بیست و چند قرن، هنوز اصول و تقسیمات آن همراه با ترجمهی لاتینی اصطلاحات آن در بیشتر مدارس مغرب زمین آموخته میشود.[7] افلاطون در کتاب سوفیست، اسم و فعل را از هم متمایز کرده بود. ارسطو جزئی بر آن افزود و اجزاء و کلام را در زبان یونانی به اسم و فعل و حرف تقسیم کرد. بعد از ارسطو، فیلسوفان رواقی مطالعات او را دنبال کردند. زنون، بنیادگذار این مکتب، خود بخش بزرگی از دستور سنتی را تدوین کرد. کسی که کاملترین دستور یونانی را نوشت، "دیونی سیوس تراکس"، نام دارد که در حدود صد سال قبل از میلاد میزیسته است. او برای اولین بار دستور زبان را علمی مستقل تلقّی کرد. کتاب او با وجود اختصار، سرمشق همهی دستورنویسان یونانی و لاتینی بعد از او قرار گرفت. او برای اولین بار، اجزای کلام را به هشت جزء تقسیم کرد و این همان تقسیمبندی است که تا به امروز در دستورهای سنّتی باقیمانده و با اضافه شده صوت، عدد آن به نه رسیده است: اسم، صفت، فعل، ضمیر، حرف تعریف، حرف اضافه، قید، حرف ربط، صوت.
رومیان در زمینهی دستور زبان نیز مانند بسیاری دیگر از زمینههای دانش و فرهنگ به تقلید و ترجمهی آثار یونانیان پرداختند، ولی خود بسیار کم بر آن افزودند. مثلا هشت جزء کلام را عینا از یونانی ترجمه کردند ولی چون حرف تعریف نداشتند به جای آن صوت را قرار دادند تا عدد هشت را حفظ کرده باشند.[8]
در قرن هفدهم مسایل فلسفی و زبان به هم درآمیخت و پرسشهایی دربارهی منشأ و ماهیت زبان مطرح شد. عدهای از فلاسفه زبان را انعکاس اندیشهی انسان دانستند و مقولات دستوری آنرا بازتاب فعالیت ذهن و خرد انسان پنداشتند و چنین استدلال کردند که چون شالودهی خرد انسان، همگانی است، پس باید مقولات زبان نیز شالودهای عقلانی و همگانی داشته باشد. نفوذ این فکر در میان دستورنویسان آن زمان به پیدایش دستورهایی به نام "دستور عمومی" انجامید که از همه معروفتر، دستور عمومی و عقلانی است که به دستور "پورت رویال" معروف است و در سال 1660م انتشار یافته است.[9]
در زبان فارسی، چون زبان عربی قرنها، زبانی بود که فرهنگ اسلامی را در بر میداشت و از پشتوانهی مذهبی محکمی نیز برخوردار بود، طبعا ایرانیان با دیدهی احترام به آن مینگریستند. این زبان برای ارباب فضل و دانش همان مقامی را داشت که لاتین برای دانشمندان اروپای غربی داشت. از این رو ایرانیان کمتر به مطالعهی زبان خود رغبت نشان دادند. وقتی به اولین آثاری بر میخوریم که دربارهی دستور زبان فارسی آگاهیهایی به دست دادهاند، میبینیم که اغلب آنها به عربی است و یا اگر به فارسی نوشته شده بیشتر مربوط به عروض و قافیه و بدیع است و در ضمن دربارهی صرف و اشتقاق کلمات نیز آگاهیهایی به دست دادهاند. در واقع فکر تدوین قواعد زبان فارسی، مستقل از عربی، تازه است و عمر آن به صد سال نمیرسد.[10]
"میرزا حبیب اصفهانی" را باید به حق اولین دستورنویس فارسی دانست. وی، دو کتاب در این زمینه نگاشته است. یکی "دستور سخن" که در سال 1289 قمری در استامبول انتشار یافت و دیگر تلخیص آن به نام "دبستان سخن" که در سال 1308 قمری در همان شهر منتشر شد.[11] از نظر تاریخی پس از میرزا حبیب اصفهانی، باید از "میرزا عبدالعظیم خان قریب" نام برد. کاری را که میرزا حبیب آغاز کرده بود، او دنبال کرد. با سه دوره دستور زبان فارسی که او نوشت، سنت دستورنویسی در ایران رونق گرفت. بعد از دستور قریب باید از دستور "پنج استاد" (قریب، بهار، فروزانفر، همائی و رشید یاسمی) نام برد. این دستور صرفنظر از پارهای ناهماهنگی که نشان اختلافنظر نویسندگان آن است، اصولا از روی انگارهی دستور قریب نوشته شده است و میتوان آنرا صورت مفصلتری از دستور قریب دانست.
پس از دستور پنج استاد، دستورنویسی در ایران رونق گرفت و خوشبختانه از آن زمان تاکنون دستورهای زیادی برای زبان فارسی نوشته شده است که برخی از آنها از موشکافی و بینش نویسندگان خود حکایت میکنند، ولی نکتهای که در اینجا مورد توجه است، این است که این دستورها و همچنین دستورهای متداول غربی علیرغم تفاوتهایی که بین خود دارند، دارای اصول مشترکی هستند که به اعتبار آن اصول میتوان همه را در یک طبقه قرار داد. زبانشناسان اصطلاح دستور سنتی را برای نامیدن این طبقه بهکار بردهاند. سنت دستورنویسی ما از سنت دستورنویسی غربی تقلید شده است. دستورهای متداول زبانهای غربی نیز، بر اساس سنت دستورنویسی لاتین قرار گرفنه است. دستورنویسان لاتین نیز آنچه که نوشتند، خود از یونانیان گرفته بودند. بنابراین در ظرف دو هزار سال، صرفنظر از جزئیات، اصول دستورنویسی، نسل به نسل، قوم به قوم مورد تقلید قرار گرفته است.[12]
امروزه بین دستور زبان و زبانشناسی ارتباط نزدیکی وجود دارد. بهطوری که بعضی از رشتههای دستور و زبانشناسی گاهی بر هم منطبق میشوند. از این رو جدا کردن دستور و زبانشناسی جدید از هم کاری دشوار است. اما بهترین را حل آن است که دستور را شاخهای از زبانشناسی بدانیم. زیرا زبانشناسی به مفهوم وسیع دارای رشتههای متعددی است که یکی از آنها هم دستور زبان است. بنابراین مفهوم زبانشناسی و دستور به شیوهی علمی با هم درآمیخته است و این دو را به آسانی نمیتوان از هم جدا کرد، مثلا امروز هیچ دستورنویسی بدون الهام از زبانشناسی نوین نمیتواند کار دقیق و شایستهای را عرضه کند و در زمان ما برای نوشتن دستور، بیشک باید از زبانشناسی جدید به ویژه از آواشناسی و معنیشناسی و سازهشناسی نوین و زبانشناسی تاریخی یاری جست.[13]
هدف از آموختن دستور هر زبان، آگاهی علمی به آن زبان است. این آگاهی منشأ بسیاری از عملکردهایی از قبیل استفادهی مناسب و منطقی از زبان به عنوان ابزار سازماندهنده فکر و ذهن، آموزش درست زبانهای بیگانه و توفیق در برقراری ارتباط گفتاری و نوشتاری است و مسلما آنکه زبان را بهتر میشناسد، بهتر میتواند از آن استفاده کند.[14]
دستور و خواندن آن فواید بسیار دارد. بعضی از محققان فواید زیر را برای آن قائل شدهاند:
الف ـ به زبانآموزی کمک میکند.
ب ـ میتواند در تثبیت زبان و جلوگیری از تحول هرج ومرجآفرین آن سهم داشته باشد.
ج- به یادگیری عروض و نقد ادبی مدد میرساند.
د ـ در آموزش علوم دیگر زبان مؤثر است.
ه ـ فرهنگنویسی را تقویت میکند.
و ـ سطح اطلاعات عمومی مردم را بالا میبرد.
ت- در رهبری و گسترش زبان سهم دارد.[15]