كلمات كليدي : رباعي، دو بيتي، ترانه، قالب، رباع، دو بيت، مصرع.
رباع در لغت به معنی چهارگان است و هر چیز را که دارا ی چهار جزء باشد میتوان رباع گفت. رباعی با (ی نسبت) در ادبیات یعنی شعری که دارای چهار مصراع است. رباعی در ادب فارسی با اسمهای مختلفی آمده است از جمله: دوبیتی، ترانه، چاردانه، چارخانه بیت و...؛ نه تنها «دوبیتی» و «ترانه» به جای رباعی به کار رفتهاند بلکه مفهوم و محدوده این سه درهم تنیده، به طوری که مشخص کردن مرز دقیق هر یک و تعیین مصداقهای آنان در مواردی دشوار است. آن چنان که از منابع مختلف برمیآید، یکی از اسمهای رباعی، دو بیتی است، که به عربی رفته و «الدوبیت» گفته میشود، بدین ترتیب عربها از واژه فارسی «دو بیت» و ایرانیان از کلمه عربی «رباعی» استفاده میکنند. (شمسیا؛ 1374: ص 14-13)
در تفاوت دوبیتی و رباعی گفتهاند: دوبیتی همان رباعی است جز اینکه وزنش با وزن رباعی فرق دارد و غالباً بر وزن مفاعیلن مفاعیل است.(نشاط؛ 1361: 154) به لحاظ محتوایی نیز بین دوبیتی و رباعی فرق گذاشتهاند: «دوبیتی متضمن مضامین غنایی است، عشق، عرفان، یاد دوست، گریه، سوز جدایی، درماندگی، داغ دل و...؛اما در قالب بسیاری از رباعیها، فلسفه و چون چرا و گاه شکّ فلسفی دیده میشود.» (تاکی؛ 1381: ص 79)
برای شناخت دوبیتی از رباعی باید توجه داشت که دوبیتی با یک هجای کوتاه و رباعی با یک هجای بلند آغاز میشود.
در مورد تفاوت دوبیتی و ترانه نیز گفتهاند: رباعیات ملحون، یعنی رباعیاتی که در موسیقی و آواز به کار میرود، «ترانه» است و در عوض به رباعیاتی که استفاده موسیقیایی ندارد، دوبیتی گویند. حال اگر رباعی همراه با موسیقی به زبان عربی باشد «قول» و اگر به زبان فارسی باشد غزل نامیده میشود. (شمسیا؛ 1374: ص 15-14)
فرق قول و غزل در بیت زیر از حافظ نیز به چشم میخورد:
بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود
اینهمه قول و غزل تعبیه در منقارش
تفاوتهای دقیق بین ترانه و دوبیتی و رباعی ظاهراً فقط در حوزه موسقی زنده بوده است و در عرف زبان، اندک اندک فراموش شده است؛ زیرا در آثار ادبی بارها به جای یکدیگر و مترادف با هم به کار رفتهاند.(همان) به عنوان مثال، رباعیات خیام را ترانههای خیامی گفتهاند.
رباعی در اصطلاح، شعری است دارای چهار مصراع به وزن مفعول، مفاعیل، مفاعیل، فعل یا (لا حول و لا قوة الّا بالله)؛ و بر دو نوع است: 1- هر چهار مصراع آن هم قافیه است که به آن مصرع میگویند؛ 2- مصراع سوم از نظر قافیه آزاد است که به آن رباعی خصی میگویند (تاکی؛ 1381: ص 22)
در رباعی سه مصرع اول در حکم مقدمهای برای مصراع چهارم است که باید در آن یک فکر زیبا و تازه و یک نکته ژرف بیان شده باشد و پیام مشخصی داشته باشد که سراسر رباعی وقف رساندن آن باشد و از هر شاخ و برگی که اثری در بیان آن فکر واحد و پیام مشخص ندارند عاری باشد. (ریاحی؛ 1375: ص 48)
رباعی شعر مردم است بر عکس قصیده که شعر خواص و سخن طبقه عالم و ادیب است. در رباعی ملاک، دریافت مردم و پسند مردم است و زبانش ساده و بی پیرایه. کاربرد تعبیرات مردم و زبان عامه در شعر از رباعی شروع شده و از راه غزل دوره صفوی رواج یافته است. (همان: 49)
رباعی تنها تجلیگاه احساسات درونی و بیان عواطف عامه نبوده است؛ بلکه در حادثههای سیاسی و تاریخی نیز، نظر یک طرف را به صورت مختصر و مفید به گوش طرف دیگر میرسانید. این است که در متنهای تاریخی، رباعیهای بسیاری را به عنوان اسناد و نامههای تاریخی میخوانیم؛ مثل رباعیهایی که انوری و رشید وطواط در جنگ سنجر سلجوقی و خوارزمشاه برای یکدیگر فرستادند. (همان: 53)
درباره خاستگاه رباعی بین محققین اختلاف نظرهایی وجود دارد. شمس قیس رازی صاحب کتاب المعجم، ابداع رباعی را به رودکی – شاعر دوره سامانی – نسبت میدهد. پارهای از ایرانشناسان غربی از جمله مایز آلمانی و یوزانی ایتالیایی ریشه این قالب را شعرهای کوتاه چینی و ترکی شمردهاند و آن را با هایکوی ژاپنی همتبار میدانستند. (سرامی؛ 1360: 197)
جلال الدین همایی معتقد است: رودکی مخترع رباعی نبوده و قبل از وی هم این وزن در فارسی سابقه داشته اما، رودکی بیش از دیگران از آن بهره برده است؛ بنابراین ریشه رباعی را باید در لحن اورامن و نظایر آن در اشعار و موسیقی زبان پهلوی جستجو کنیم. (همایی؛ 1379: ص 94-93)
به نظر شفیعی کدکنی نیز، رباعی نوعی شعر ایرانی خالص بود که سالها قبل از رودکی در مجامع صوفیه با آن سماع میکردهاند. رباعی در اصطلاح صوفیه بر شعرهایی که گویندگانش ناشناخته بودهاند اطلاق میشده است و غالباً سروده مردم عاشقپیشه کوچه و بازار بوده است. رباعیاتی که در حلقه صوفیه قرن سوم میخواندهاند به زبان عربی نبوده است. (شفیعی کدکنی؛ 1379: ص 477)
همه محققین بر این نظرند که ریشه رباعی از هر زبانی که باشد از عربی نیست و رباعی و دوبیتی در زبان عربی اصلاً موفق نبوده است در حالی که در فارسی از موفقترین قالبهاست و حتی نزد عده ای تقدس داشته است. از همان آغاز بالیدن تصوف در ایران، رباعیات پیرانی چون ابوسعید ابوالخیر را عوام چندان مقدس و ملکوتی میانگاشتند که آنها را مثل دعا به کار میبردهاند. امروز تعدادی از این رباعیها را میشناسیم که برای حل مسائل آنها را بر کاغذ نگاشته و برای اموری مانند نزول باران، پیدا شدن مال گمشده، ایجاد محبت و...از رباعی مدد میگرفتهاند. هنوز در روستاهای کردستان دردهایشان را با رباعی درمان میکنند و شاید این تقدس بیربط با وزن آن لا حول ولا قوة الّا بالله نباشد. (سرامی؛ 1360: 153)
رباعی از آغاز شعر فارسی در ادبیات ما حضور داشته است. شفیق بلخی و بایزید بسطامی صوفیانی هستند که رباعیاتی به ایشان نسبت داده شده اما نخستین شاعری که رباعیاتی از او باقی مانده رودکی است. (اما این بدان معنا نیست که رودکی مبدع آن است) (شمسیا؛ ص 45: 1374)
قرن شش و هفت یعنی عصر سلجوقی و خوارزمشاهی، دوران اوج شکوفایی این قالب بوده است؛ از این دوره کتاب نزهة المجالس در دست است که بیش از چهار هزار رباعی از سیصد شاعر قرون 5 و 6 و 7 را شامل میشود. (ریاحی؛ 1375: ص 11)
از قرن هشتم به بعد که دوره افول سبک عراقی است به رباعی توجهی نشد، چنان که حتی از حافظ نیز مانند سعدی رباعیات خوبی در دست نیست. رباعی در سبک هندی نیز جلوهای نداشت. فتور رباعی در دوره بازگشت نیز ادامه یافت. نیما از همه قالبهای قدیم تنها به رباعی علاقه داشت.(شمسیا؛ 1374: ص 46)
معروفترین رباعی سرای ایران خیام است که رباعیات او بسیار اندک است اما با وجود حجم کم همواره مورد توجه و شگفت انگیز بوده است و به زبانهای بسیاری ترجمه شده است. از مولوی و خیام نیز رباعیات زیبایی در دست است. از عطار مجموعه رباعیاتی به نام مختارنامه در دست است که شامل دوهزار رباعی است. تقریباً تمام شاعران در این قالب طبع خود را آزمودهاند.
شاید قالب کوتاه «طرح» که امروزه به کار میرود، بیانگر همان ضرورتی است که شاعران قدیم را به رباعی و دوبیتی سوق میداد. مثل این طرح کوتاه و پر معنای شفیعی کدکنی: آخرین بیت سفرنامه باران این است که زمین چرکین است.
نمونههایی از رباعی:
ای کاش که جای آرمیدن بودی
یا این ره دور را رمیدن بودی
کاش از پس صد هزار سال از دل خاک
چون سبزه امید بر دمیدن بودی
(خیام)
* * *
من درد تو را ز دست آسان ندهم
دل برنکنم ز دوست تا جان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم
کان دردبه صد هزار درمان ندهم
(مولوی)
* * *
گر مرد رهی میان خون باید رفت
از پای فتاده، سرنگون باید رفت
تو پای به راه نه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
(عطار)
* * *
دشت از مجنون که لاله میروید از او
ابراز دهقان که ژاله میروید از او
طوبی و بهشت و جوی شیر از زاهد
ما و دلکی که ناله میروید از او
(بابا افضل کاشانی)