كلمات كليدي : نقد کتاب مقدس، انواع نقد، نقد ظاهر، نقد محتوا
نویسنده : هادی جهانگشای
مسیحیان معتقدند که خداوند کتابهای مقدس را به وسیله مؤلفانی بشری نوشته است. بنابراین بر اساس این اعتقاد، کتابهای مقدس یک مؤلف الهی و یک مؤلف بشری دارند؛ یعنی خدا، کتاب مقدس را به وسیله الهامات روحالقدس تالیف کرده و برای این منظور بشر را برای نوشتن آنها برانگیخته و آنان را در نوشتن به گونهای یاری کرده که فقط چیزهایی را که او میخواسته نوشتهاند.[1]
در قرن هجدهم و پس از رنسانس، نگرش جدیدی نسبت به کتاب مقدس آغاز گشت که به «نقد کتاب مقدس»معروف است. سخن اصلی این بود که انسان میتواند همۀ زوایای عالم را با عقل و تجربه خویش کشف کند و همه چیز در تیررس این عقل قرار دارد. این فرایند شامل کتاب مقدس هم شد. بنابراین، مطالعه کتاب مقدس، مانند سایر پدیدههای طبیعی آغاز شده و به آزمایشگاه تجربی برده شد. این نگرش به کتاب مقدس نه به مثابه یک کتاب الهی و وحیانی، بلکه مانند سایر کتب بشری نگاه و نظر میکرد.[2]
ویلیام هوردرن نویسندۀ مسیحی درباره مهمترین نتایج نقادی کتاب مقدس که باعث نگرانی راستدینی مسیحی گردید، مینویسد: «نقادان به طور کلی عقیده دارند که بر خلاف نظرسنجی، نویسندۀ پنج کتاب اول کتاب مقدس، موسی نبوده است؛ بلکه نویسندگان آن لااقل چهار شخص مختلف بودهاند. یکی از نتایج این عقیده این است که در کتاب پیدایش دو نوع مختلف شرح آفرینش وجود دارد. نقادان معتقد بودند که کتابها و قسمتهایی که در آنها درباره وقایع آینده، پیشگوییهایی وجود دارد، بعد از انجام شدن آن وقایع نوشته شدهاند. نظر کلی این بود که انجیل یوحنا، که مدتها محبوبترین انجیل راستدینان بود. توسط یوحنای رسول نوشته نشده و جنبۀ تاریخی آن خیلی قوی نیست. سه انجیل اول، که اناجیل هم دید(هم نوا) خوانده میشوند، مدتها قبل از انجیل یوحنا نوشته شدهاند و بسیار معتبرتر از آن هستند. آنچه مهمتر از همه این جزئیات میباشد این موضوع است که درباره هر مطلبی که کتاب مقدس بیان میکند شک و تردید به وجود آمد.[3]
نقادان
دانشمند یهودی، ابراهیم ابن عزرا(1089- 1164) را شاید بتوان از پیشینیان این بحث قلم داد کرد. او تلاش کرد که با استناد به جملاتی از تورات، اثبات کند که ممکن نیست نویسنده این کتاب، حضرت موسی(ع) باشد. بلکه این کتابها قرنها بعد به دست فرد دیگری نوشته شده است. باروخ اسپینوزا(1632- 1677) راه او را ادامه داد و شواهد زیادی برای سخنان او بدست آورد. قبل از پیدایش جریان وسیع نقادی کتاب مقدس در قرن هجدهم، کسانی مانند اراسموس(1466 – 1536) و هوگو گروتیوس(1583- 1645) از هلند؛ ریچارد سایمون(1638 – 1712) و توماس هایژ(1588 – 1679)، جان لاک(1632 – 1704) و اسحاق نیوتن(1642 – 1727) از انگلستان و افراد دیگری چون ادلوف فون هاونک و...که هر یک به گونهای به بحث نقادی کتاب مقدس پرداختند.
محورهای نقد
محورهایی که در جریان نقد کتاب مقدس به آنها پرداختهاند، میتوان به دو بخش تقسیم کرد:
1. بررسی ظاهر کتاب مقدس؛ به اموری از قبیل نویسنده، تاریخ نگارش، لغتشناسی و... میپردازد؛
2. بررسی سخن و محتوای کتاب مقدس؛
این دو بخش را میتوان «بررسی سندی»(از قبیل بررسی مؤلفین)، نسخهشناختی و «محتوایی کتاب مقدس» نامید.
انواع نقدها به کتاب مقدس
میتوان نقدهای اندیشمندان غربی به کتاب مقدس را در هشت قسم زیر جای داد:
1- نقد نسخه شناختی(Textual Criticism): وظیفه شناخت و معرفی متن اصلی کتاب مقدس، نسخههای متعدد و نیز ترجمههای موجود به زبانهای مختلف؛[4]
2- نقد تاریخی(Historical Criticism): هر متنی را در صحنه تاریخی و جغرافیاییای که در آن پدید آمده قرار میدهد و آن را با توجه به مکان و زمانش تفسیر میکند و با استفاده از شواهد باستانشناسی و امثال آن تاریخ نگارش بخشهای مختلف کتاب مقدس را مشخص میکند.[5]
3- نقد زبانشناسی(Philological Criticism): به مطالعه زبانهای کتاب مقدس، لغات، دستور زبان، و دوره آن میپردازد.
4- نقد سبکشناختی(Literary Criticism): در کتاب مقدس، سبکها و گونههای مختلفی از متن، از قبیل سرگذشتهای تاریخی، متون شعری، متون حکمتآمیز، پیشگویی و مکاشفه وجود دارد. همچنین در خود این سبکها گونههای کوچکتری از سبک ادبی نهفته است. نقادی سبک شناختی به این مسئله میپردازد.
5- نقد شکلی(From Criticism): نقد شکلی، ترکیبی از نقد تاریخی و نقد ادبی است. ابتدا در تحلیل ادبی، بخشهای یک متن معین میشوند؛ سپس در تحلیل تاریخی، بستری را که یک بخش(مثلا یک داستان)، در آن به وجود آمده و سیری را که طی کرده تا به شکل نهایی رسیده بررسی میکند.
6- نقد سنتشناختی(Tradition Criticism): به ردیابی سنتهای شفاهی که قبل از نوشته شدن هر متن وجود داشته است میپردازد.
7- نقد ویرایشی(Redaction Criticism): نویسنده در کتاب تواریخ ایام از همان موادی استفاده کرده که در کتاب پادشاهان و در کتاب سموئیل به کار رفتهاند. وظیفه نقاد ویرایشی این است که تغییراتی را که نویسنده در کتاب تواریخ ایام انجام داده و اهداف ادبی و الهیاتی را که نسبت به کاربرد این موارد داشته است، تحلیل کند.
8- نقد قانونی(Canonical Criticism): یک متن پس از اینکه شکل نهایی خود را گرفت، شأن قانونی مییابد و طی فرایند قانونی شدن، برای یهودیان یا مسیحیان صحبت میشود، نقد قانونی به این فرایند میپردازد.[6]
گرایش دیگری در زمینه نقد تاریخی وجود دارد،حرکتی است که تاریخ ادیان(Religions Geschichte) نامیده است. این نگرش تاثیر عقاید مذهبی هم زمان با صدر مسیحیت را بر متون اولیه مسیحیت جستجو میکند. مذاهبی از قبیل، مکتب یونانیگرا، مکتب گنوستیکی و مکتب مذاهب رمزی، آنها بر این عقیده هستند که بسیاری از بخشهای عهد جدید تحت تاثیر این اندیشهها قرار داشتهاند. برای مثال انجیل یوحنا و رساله عبرانیان را نتیجه تاثیر فرهنگ بر مسیحیت دانستهاند.[7]