كلمات كليدي : بسيج، سازماندهي، انقلاب، ايدئولوژي، رهبري
نویسنده : طاهره عطوفي كاشاني
واژه Mobilization در لغت بهمعنای لشکرانگیزی و بسیج بهکار میرود.[1] در اصطلاح بسیج، یکی از عناصر اصلی و ممیزه پدیده انقلاب است که به مهیّا نمودن گروهها برای عمل جمعی معنا میشود. عمل جمعی را میتوان عمل افرادی تعریف نمود که با یکدیگر برای تعقیب منافع مشترکشان فعالیت میکنند. در این میان، بسیج، شامل شیوههایی است که بهوسیله آنها یک گروه، کنترل منابع کافی را برای امکانپذیر ساختن عمل جمعی بهدست میآورد. اینگونه منابع شامل ذخایر کالاهای مادّی، حمایت سیاسی یا سلاحها و تجهیزات نظامی و اطلاعات است.[2]
نظریه بسیج منابع (Resource Mobilization) درابتدا برای تحلیل انتخابهای فردی و سازمان جنبشهای اجتماعی مطرح شد، اما اکنون کسانیکه روی این نظریه کار میکنند بهگونهای فزاینده به ایجاد هویتهای جمعی و بهچالش کشیدن رویدادها و مسائل اجتماعی توجه نشان میدهند. این نظریه از فردگرایی لیبرال آغاز میکند.[3]
چهار جزء اصلی عمل جمعی
در جامعهشناسی انقلاب، چهار جزء اصلی عمل جمعی معین شده است که در آن بهمنظور اعتراض به نظم اجتماعی موجود یا کوشش برای سرنگونی آن صورت میپذیرد؛ بهعبارت دیگر، در کشمکش قدرت میان حکومت و گروههای معارض، احتمال پیروزی یک طرف، بستگی به این چهار جزء دارد: سازمان گروه یا گروههای درگیر، بسیج، منافع مشترک افراد حاضر در عمل جمعی[4] و پیدایش فرصت عمل سیاسی؛ یعنی امکان عمل کردن به منافع و اهداف گروهی از طریق سازماندهی و بسیج. در این وضعیت هزینه عمل سیاسی گروه معارض نسبتا کاهش مییابد.[5]
ماهیّت بسیج
گاهی در جوامع، تضادهای اجتماعی بروز میکنند که تحت شرایطی قابلکنترل هستند. در شرایطی که این تضادهای اجتماعی بدون بهکارگیری زور، از طریق پارلمانی، حلوفصل شوند، این تضادها برای تکامل یک کشور مفید و سازنده خواهد بود. در این صورت، جامعه بیهیچ اتلاف نیرو بر ضد یکدیگر، یک گام در جهت یادگیری و حل بهتر مسائل جلو خواهد رفت. اما اگر امکان طرح و بیان تضادها نباشد و هرگونه انتقاد به نظام با روشهای توبیخ و یا فشار هنجاری و سانسور رخ نماید، در آن صورت تضادها مانند آب رودخانه پشت سد ضعیف جمع میگردنند و بهصورت قهرآمیز و با استفاده از ابزار زور بروز خواهند نمود. در این صورت، پس از بروز، تضاد، قهرآمیز و کشنده است؛ که جهت گسترش نارضایتی و تضاد در سطح وسیع جامعه، حداقلی از افراد جامعه را بسیج مینمایند که میتواند نقش یک هسته توده را ایفا نماید.[6]
این توده، کلیه گروهها و یا طبقاتی است که جزء گروه یا طبقه حاکم بهشمار نمیآیند و یا بهعبارت روشنتر، فاقد قدرت سیاسی هستند. به این تعبیر در انقلاب، گروههای درگیر در نزاع قدرت، که بخشی از جمعیت را بسیج مینمایند، عمدتا در خارج از بلوک قدرت مستقر هستند.[7]
انواع بسیج[8]
بسیج تدافعی؛ بسیج تدافعی، وقتی صورت میپذیرد که گروهی تحت حملهی حکومت یا گروههای دیگر دست به بسیج منابع خود بزند. از مصادیق بسیج تدافعی، شورشهای دهقانی و اشرافیست.
بسیج تهاجمی؛ در بسیج تهاجمی گروه بسیجگر در واکنش به فرصتهای مناسب برای تحقق خواستها و منافع خود دست به بسیج میزنند. بسیج در وضعیت انقلابی، عمدتا تهاجمی است. این نوع از بسیج بهخاطر وجود شناخت دقیق از محیط بیرونی و رهبری فعال و نیز تلاش سازمانی، هزینهبردارتر از بسیج تدافعی است؛ بههمین جهت در موقعیتهای انقلابی، طبقات پائین جامعه بسیج از نوع تدافعی است.
ابعاد بسیج[9]
عوامل متعددی در بسیج مردم نقش دارند. از بین این عوامل، رهبری، ایدئولوژی و سازمان، عناصر همبسته در درون مفهوم بسیج سیاسی است؛ که از اهمیت بیشتری برخوردارند:
الف) رهبر؛ تمایز رهبران از تودهها و پیروان انقلابی عملا دشوار است؛ چراکه رهبر وقتی معنا مییابد که بسیج تودهای ایجاد شود که آن نیازمند وجود شرایط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ویژهای است. بنابراین، وجود رهبر و فعالیّتش مستلزم وجود شرایطی است که بسیج را محقّق میسازد.
رهبران مسائلی را تأکید میکنند که در میان طبقات گوناگون جامعه مشترک است.
پژوهشگران جنبشهای انقلابی، رهبران انقلاب را به سه نوع تقسیم نمودهاند: رهبران فکری یا ایدئولوژیساز، که اصول و زمینهی عقیدتی پیدایش جنبش انقلابی را فراهم میآورند. رهبران بسیجگر یا کاریزما که با راهانداختن جنبش انقلابی قدرت را بهدست میآورند و رهبر سیاستگذار و مدبّر که به تحکیم مبانی قدرت انقلابی میپردازند. چهبسا در عمل، بسیاری رهبران، هر سه خصوصیت را دارا باشند.
نقش رهبر فکری، کاربرد اصول جهانبینی خاص در باب وضع موجود برای سلب مشروعیت از نهادهای سیاسی موجود است، لذا چنین رهبری گرچه پایبند به اصول است، اما بهخاطر نوع آموزش خود، در فعالیت سیاسی موفقیّتی حاصل نمیکند. رهبران بسیجگر دارای مهارت در تحریک مردم به عمل سیاسی هستند و با سلاح بیان، اصول ایدئولوژی انقلاب را ساده مینمایند.
ب) ایدئولوژی؛ ایدئولوژیهای انقلابی، هرچند ممکن است مبتنی بر دستگاههای فکری و فلسفی نباشند، اما اساسا در پی دستیابی به نتایج عملی هستند. ایدئولوژی از طریق سادهسازی پیچیدگیهای واقعیّات و عرضهی آن و نیز ارائهی داوری ارزشی و تأکید بر بخشی از واقعیت، میکوشد تا احساس افراد را برانگیزاند؛ بهویژه اینکه ایدئولوژی بهدنبال آن است که جهان را از طریق تطبیق با مجردات نظری دگرگون سازد.
اگر سازمان از جنبش انقلابی گسترده، ناتوان باشد، تأکید بر ایدئولوژی میتواند ضعف سازمانی موجود را جبران نماید.
ایدئولوژیهای بسیج، بهتناسب نوع جمعیّتِ جنبش انقلابی، متفاوت است؛ به بیان روشن، هرچه جمعیت مورد بسیج ناهمگنتر باشد، ایدئولوژی آن انتزاعیتر خواهد بود و بهدنبال رادیکال بودن جنبشهای اجتماعی، ایدئولوژی بسیج مفصلتر بیان خواهد شد.
این بعد اصلی از بسیج، کارویژههایی اساسی دارد که هرچند مبهم باشد، به انقلاب جهت میبخشد و در منازعات سیاسی به انتقال معنایی مشترک به گروههای مختلف برای بسیج آنها میپردازد. این کارویژهها عبارتند از:
1) نکوهش وضع موجود و تأکید بر وجوه مشترک اعتراضات گروههای متعدّد اجتماعی و یافتن ریشههای نابسامانی متصوّر و سرانجام اتخاذ راهکارهای عملی؛
2) ترسیم وضع مطلوب و تعیین اهداف غایی جنبش و وسایل دستیابی به آنها؛
3) عرضهی تبیین جدید از تاریخ، به سود جنبش و ستایش از گذشته.
ج) سازماندهی؛ سازماندهی عبارت است از «ایجاد یگانگی در تعقیب منافع گروه از راه تأمین هویت مشترک و همبستگی در میان اعضاء گروه.»
کارویژهی اصلی آن، حفظ ارتباط بین رهبران بسیجگر و پیروان است. با این مشخصه، میزان تأثیر سازمانیافتگی گروه بسیجگر در عمل بسیج مشخص میشود. هر چه گروه حاکم و دستگاه سرکوب آن منسجمتر و منازعهی انقلابی طولانیتر باشد، اهمیت سازمان افزایش مییابد. این بعد، گذشته از آنکه همبستگی ایدئولوژیک جنبش انقلابی را حفظ میکند، موجب پیدایش شرایط ویژهی منازعهی انقلابی یعنی قدرت یا حاکمیت دوگانه میگردد و هرچه سازمان انقلابی شمار بیشتری از وظایف حکومتی را قبضه نماید، احتمال پیروزی منازعهی انقلابی افزایش مییابد.
گستره بسیج[10]
جنبشهای بسیجشده از چند لایه تشکیل میشوند:
لایه مرکزی؛ مرکب از فعّالان معتقدی است که اندیشهی جمعی را ترویج و رهبری میکنند.
لایه دوم؛ مرکب از فعالان محتاط است که با پروای بیشتری عمل میکنند و پاداش و عقوبت رفتار سیاسی را میسنجند.
لایه سوم؛ متشکل از القاپذیران است که ابتکار عملی از خود نشان نمیدهند و تحت تأثیر القائات رهبران به درون جنبش کشیده میشوند.
لایه چهارم؛ مرکب از متقاعدشوندگان است که با این ویژگی به جنبش میپیوندند.
لایه پنجم؛ از پشتیبانان منفعل جنبش تشکیل میشوند که دورادور تشویق سر میدهند.
لایه ششم؛ مرکب از وادارشدگان است که بهعلت ملاحظات خاص شخصی به جنبش میپیوندند.
پس جنبش بسیج طبعا باید فراگیر باشد و هرچه از مرکز جنبش و ایدئولوژیپردازان آن دورتر شویم، بر عنصر القاء گروهی افزوده میشود. تمام روند این جنبش در محدودهی آن نیست، بلکه بخشی از آن میتواند خودجوش باشد.