كلمات كليدي : توكل، بي اعتمادي، حسن ظن، سوء ظن، ايمان
نویسنده : سيده معصومه جوادي زاويه
توکل از ریشه «وکل» است و به دو صورت استعمال میشود؛ هرگاه با «لام» بیاید به معنای قبول وکالت و سرپرستی برای کسی است و هر گاه با «علی» بیاید به معنای دیگری را وکیل گرفتن و به او اعتماد کردن است.[1]
علامه طباطبایی(ره) در تعریف معنای توکل چنین گفتهاند: توکل به خدا، به معنای اعتماد بر او و اطمینان به او در امری از امور است.[2] از اینرو وقتی آدمی به حقیقت «لاحول ولا قوه الاّ بالله»[3] که همان توحید و ایمان است واصل گردید، در مرحله عمل نیز به این حقیقت بزرگ توجه خواهد داشت، لذا امور خویش را به او وا میگذارد و به او تکیه میکند.[4]
ضد توکل و اعتماد به خداوند، عدم توکل و بیاعتمادی به اوست. این صفت خبیثه از جمله مهلکات عظیمه و منافی ایمان شمرده شده، بلکه نشانهای است از شرک به خداوند رحمان که دنیا و آخرت بنده از آن ویران و پریشان میگردد[5]، از این جهت است که خداوند در مذمت کسانی که چشم به غیر دارند میفرماید: «خزائن آسمانها و زمین از آن خداست، ولی منافقان نمیفهمند»[6]
به همین جهت هر اندازه ایمان آدمی تزلزل یابد، از اطمینان و اعتماد بنده به خدا نیز کاسته میشود. خداوند سبحان درباره کسانی که به ایمان ناب راه نیافتهاند میفرماید: «و بیشتر آنها که مدعی ایمان به خدا هستند، مشرکند»[7]
امام صادق(ع) در تبیین رابطه اعتماد به غیر خدا و شرک میفرماید: همین که میگویند اگر فلان شخص نبود، مشکل من حل نمیشد، این تفکر با ایمان سازگار نیست.[8]
بیاعتمادی به خدا در آیات
برای این مفهوم بطور دقیق عبارات خاصی ذکر نگردیده، بلکه با عناوینی از جمله؛ سوء ظن به خدا، اعتماد به غیر و... در برابر حسن ظن و توکل و اطمینان به خدا و... بیان شده است.
1. «و(نیز) مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد میبرند مجازات کند،(آری) حوادث ناگواری(که رای مؤمنان انتظار میکشند) تنها بر خودشان نازل میشود.»[9]
2. «خداوند در بیان داستان حضرت یوسف(ع) میفرماید: و به آن یکی از آن دو نفر، که میدانست رهایی مییابد، گفت: مرا نزد صاحبت یادآوری کن. ولی شیطان یادآوری او را نزد صاحبش از خاطر وی برد و به دنبال آن(یوسف) چند سال در زندان باقی ماند»[10]
در رابطه با آیه فوق، عیاشی روایتی را از امام صادق(ع) در خصوص مدت در زندان ماندن حضرت یوسف(ع) از ایشان نقل میکند که ایشان فرمود: حضرت یوسف(ع) هفت سال در زندان ماند و خداوند به یوسف(ع) وحی نمود که ای یوسف چه کسی موجب خواب دیدن تو شد؟... چه کسی تأویل رویا را به تو الهام نمود؟ حضرت یوسف گفت: تو ای پروردگار من. خداوند فرمود: پس چگونه از من کمک نخواستی و به غیر من استعانت جستی و به عبدی از بندگان من امید بستی تا تو را نزد مخلوقی از مخلوقات من ذکر کند، در حالی که آن مخلوق در اختیار من بود و بخاطر همین گناهت مدتها در زندان به سر بردی.[11]
بیاعتمادی به خدا در روایات
در روایات بسیاری از ائمه معصومین(ع) در خصوص نهی از اعتماد به غیر خداوند و بیاعتمادی به او و علل و ثمرات آن، مطالب ارزشمندی بیان گردیده است که تنها به تعداد محدودی از آنها اشاره میشود:
1. بنابر فرمایشی از امام صادق(ع)، خداوند متعال پس از قسم به عزت و جلال خویش فرموده است:
الف. امید هر امیدوار به غیر خودش را قطع نموده و او را به ذلت خواهد کشاند.
ب. علت امیدواری و رجوع بندگان به غیر و درخواست رفع شدائد در گرفتاریها از غیر خدا، همانا بیاعتمادی به قول خداوند متعال و عدم رضایت به حفاظت او از خواستهها و آرزوهای بندگان و ناتوان و بخیل دانستن خداوند میباشد و حال آنکه تنها خداوند قیم اصلی و خالق و منبع رحمت و محل همه امیدهاست.[12]
2. در روایت دیگری نیز از خداوند خطاب به داوود(ع) آمده که خداوند متعال امید کسی را که به خداوند بیاعتماد است و دست به دامن دیگری شده و به غیر او امید بسته است، قطع و تمام اسباب و علل آسمانها را از پیش روی او قطع کرده و زمینی را که زیر قدم اوست برای او خشمناک خواهد نمود و در مورد هلاکت او در هر کجای زمین که باشد تضمینی وجود ندارد.[13]
3. پیامبر از جبرئیل پرسید توکل بر خدا چیست؟ خداوند فرمود: علم به اینکه مخلوق ضرر و یا نفعی نمیرساند، چیزی نمیبخشد و از چیزی منع نمیکند. و توکل یأس از خلق است.[14]
علل بیاعتمادی به خدا
با استفاده از آیات و روایات و نظریات دانشمندان که در موضوع فوق وجود دارد، علل متعددی را میتوانیم بدست بیاوریم که به بررسی برخی از آنان نیز میپردازیم.
1.عدم ایمان و معرفت نسبت به خداوند: کسی که خداوند و صفات و اسماء ذات و فعل او را بشناسد و به مراتب عالی ایمان و یقین برسد، با درک حقیقت توحید ذاتی و صفاتی و افعالی او هیچ گاه به غیر او اعتماد ننموده و تنها بر او اعتماد خواهد نمود. از این روست که در روایات متعدد توکل از ارکان ایمان شمرده شده است.
از امام رضا(ع) نقل شده است که فرمود: ایمان چهار رکن دارد: توکل بر خداوند، رضا به قضای او، تسلیم به امر او و واگذاری و تفویض امور به او.[15]
2.سوء ظن به خدا: این صفت رذیله در نتیجه ترس و ضعف نفس است. زیرا هر ضعیف النفسی به هر فکر فاسدی -که بخاطرش میگذرد و به قوه واهمه او در میآید- اعتماد میکند و پی آن میرود.[16]
قرآن کریم در این باره میفرماید: «گروه دیگری در فکر جان خویش بودند. آنها گمانهای نادرستی درباره خدا داشتند و میگفتند آیا چیزی از پیروزی نصیب ما میشود؟»[17]
از این آیه استفاده میشود سوء ظن این گروه موجب بیاعتمادی به خداوند و وعدههای او شده است.
3.افراط در حسگرایی و عقلگرایی: بیاعتمادی انسانها نسبت به خدا به عنوان گریز از اوهام و خرافات و مسائل ماوراء طبیعی، ناشی از تکیه افراطی بر حس گرایی و علوم تجربی و عقل گرایی است.
عدهای در واقع خدای دیدنی را طلب میکنند تا مانند بت پرستان آن را ببینند و پرستش کنند[18] و خدایی که دیده نشود قابل پرستش و اعتماد و کمک خواستن از او نیست.
4.لجاجت: امیرالمؤمنین(ع) در وصیت خود به امام حسن(ع) فرمودند: «و بپرهیز از اینکه مرکب لجاجت سرکشی کند.»[19]و در جای دیگر نیز میفرماید: «لجاجت آدمی را دور میسازد و به کارهای ناشایست وا میدارد.»[20]
لجاجت به معنای پافشاری در انجام کاری است که مخالف میل طرف مقابل باشد[21] و نوعی مرض است که اگر کسی گرفتار آن شود، هیچ استدلال منطقی را نمیپذیرد و در نتیجه دچار انحطاط و عذاب میشود.[22]
از این رو ممکن است کسی با توجه به وجود چنین صفت رذیلهای در او به جای تکیه و اعتماد به خدا به دیگری اعتماد کند، هر چند اعتقاد به وجود خداوند نیز داشته باشد.
5.توهم خلف وعده و خیانت: یکی از علل بیاعتمادی افراد به دیگر انسانها خلف وعده و خیانت دیگران به شخص اعتماد کننده است، لذا در مورد خداوند نیز ممکن است چنین توهمی موجب عدم اعتماد به خداوند باشد و حال آنکه حریم کبریائی او منزه از صفات مذموم و ناپسند است. چنانچه خداوند در قرآن میفرماید: «زیرا خداوند از وعده خود تخلف نمیکند»[23]
6.اعتماد به غیر: یکی از علل بیاعتمادی به خداوند تکیه به غیر و اسباب عادی دنیوی است؛ زیرا اعتماد کننده غیر خدا را دارای علم، قدرت و جایگاه ویژه میداند و او را مستقل و مؤثر پنداشته و منافع خویش را مستقیما در ارتباط با او مییابد، از این رو فریب ظواهر را خورده و بر او تکیه میکند، و مرتکب شرک میگردد.
آثار بی اعتمادی به خدا
1.قطع ارتباط با خداوند و جهان غیب: انسانی که از خدا اعراض کرده و به او اعتماد ندارد، انگیزهای برای ارتباط با او ندارد، با او سخن نمیگوید، از او چیزی نمیخواهد، مشکلات خود را با او در میان نمیگذارد و به او عشق نمیورزد، که نتیجه آن واگذاشته شدن انسان به خودش است.
2.محرومیت از نعمتها: کسی که اعتماد به خداوند ندارد، به سخنان و ارشادات او و فرستادگان او نیز اعتماد نخواهد داشت و از راهنماییهای آنها استفاده نمیکند، در نتیجه مشمول هدایتهای الهی نخواهد شد.
در روایتی از امیرالمؤمنین(ع) آمده است که میفرماید: «کسی که بر خدا توکل کند تاریکی شبهات برای او روشن میشود و اسباب پیروزی او فراهم میگردد و از مشکلات رهایی مییابد.»[24]
3.سست بنیانی و عدم آرامش و اطمینان قلبی:
اعتقاد قلبی به خداوند مالک و قادر متعال و استناد امور به حضرت باری تعالی در ایجاد سکینه و آرامش قلبی و آرامش درونی به حدی مؤثر است که موجب میشود اضطراب و تشویش در فرد از بین برود و به راحتی در راه حصول نتیجه گام بردارد. این فرد در سایه اطمینان و اعتماد به خدا در راه رسیدن به هدف تلاش میکند و نتیجه کار را به خدا وا میگذارد و اطمینان دارد که خداوند او را در رسیدن به مطلوب کمک خواهد کرد. در مقابل کسی که بیاعتماد به خداوند است ناچار در امور خود به غیر خدا -که در واقع اعتماد به تار عنکبوت که سستترین[25] بناها است- اعتماد خواهد نمود.
4.ذلت و خواری و عدم احساس عزت نفس: فردی که نسبت به خداوند بیاعتماد است، به دلیل عدم تکیه بر خدا نسبت به مردم احساس غنا و بینیازی نمیکند، لذا بخاطر رسیدن به مال و مقام به مردم التماس میکند و در نتیجه عزت و سربلندی محفوظ نمیماند.[26]
از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که فرمودند: خداوند فرمود هر مؤمنی را که به غیر من و به مردم امید ببندد، لباس مذلت بین مردم را به او خواهم پوشاند.[27]
5.تباه شدن عبادت و ایمان: از مفاسد دیگری که بیاعتمادی و سوء ظن به خدا دارد این است که سبب فساد و تباهی عبادت میشود. از این رو امیرالمؤمنین(ع) مردم را از عاقبت این بلایی که دامنگیر افراد میشود بر حذر داشته و میفرماید: «از گمان بد دوری کنید؛ زیرا بدگمانی عبادت را از بین میبرد و گناه را بزرگ میسازد.»[28]
راه درمان بیاعتمادی به خدا
1.افزایش معرفت: کسی که خداوند را با اوصاف کمالیاش شناخت و او را قدرتمندی با اراده در صحنه هستی دید، دیگر حوادث جهان را تنها در قالب اسباب و علل مادی تفسیر نخواهد کرد. بلکه مشیت نافذ او را در همه جا میبیند و حوادث و امور را با در نظر گرفتن این واقعیت تفسیر میکند.
علامه طباطبایی میفرماید: حقیقت مطلب این است که نفوذ اراده و رسیدن به مقصود در عالم ماده نیازمند به یک سلسه اسباب و عوامل طبیعی و یک سلسله عوامل روحی و نفسانی است. هنگامی که انسان وارد میدان عمل میشود و کلیه عوامل طبیعی مورد نیاز را آماده میکند، تنها چیزی که میان او و هدفش فاصله میاندازد همانا تعدادی از عوامل روحی از قبیل سستی اراده، ترس، شتابزدگی، کم تجربگی و بدگمانی نسبت به تأثیر علل و اسباب است. در چنین وضعی اگر انسان به خداوند سبحان توکل داشته باشد، ارادهاش قوی و عزمش راسخ میشود و مزاحمات روحی در برابر آن خنثی خواهد شد، زیرا انسان در مقام توکل با مسبب الاسباب پیوند میخورد، با چنین پیوندی دیگر جایی برای نگرانی و تشویش خاطر باقی نمیماند و با قاطعیت با موانع دست و پنجه نرم میکند تا به مقصود برسد[29] و چنین حالتی در بیاعتمادی به خداوند و اعتماد به غیر حاصل نخواهد شد.
2.توجه به حالات گذشته خود: انسان باید به حالات گذشته خویش بنگرد و ببیند که چگونه خداوند عالم او را به وسیله نور هستی از ظلمت نیستی خارج ساخته و لباس زیبای وجود که ریشه همه موهبت هاست بر قامت او پوشانیده است. هنگامی که در رحم مادر هم بود و دست او از همه جا کوتاه بود، از لطف خداوند بیبهره نبود، بلکه هر چه نیاز داشت در اختیارش بود، پس از گام نهادن در فضای این جهان نیز آنچه مایه حیات و بقای او بود، از شیر گرفته تا نوازشها و محبتهای او را برایش فراهم ساخت.[30]
آری، هر گاه در این امور بیندیشد، درمییابد که همه چیز از ناحیه خداست و تنها باید بر او توکل کرد خداوند در آیه شریفه میفرماید:
«و اگر خداوند زیانی به تو رساند، هیچ کس جز او آن را برطرف نمیسازد، و اگر اراده خیری برای تو کند هیچ کس مانع فضل او نخواهد شد. آن را به هر کس از بندگانش بخواهد میرساند و او آمرزنده و مهربان است.»[31]
3.ترک توجه به مخلوق: انسان تا توجه به مخلوق را ترک نکند، توجه به حق در قلبش محکم نمیشود و به قبول روحانیت و وحدت واصل نشود.
امیرالمؤمنین(ع) در خبر معراج از پیامبر اکرم(ص) نقل میکند که فرمودند: ای پروردگار من، کدام عمل برتر و افضل است؟ خداوند عزوجل میفرماید: ای احمد، پیش من چیزی از توکل بر من و رضا به آنچه که قسمت کردهام برتر و افضل نمیباشد.[32]
4. شناخت محدودیت های علم و عقل: علم و حس و عقل با محدودیتهای فراوانی روبرو هستند؛ زیرا آنها تنها میتوانند به بررسی اوضاع و احوال امور این عالم بپردازند و در برابر بسیاری از پرسش ها و نیازهای انسان توان پاسخگویی و رفع نیازها را ندارند.
لذا توجه به این نکته موجب گرایش به نیرویی میشود که دارای علم و قدرت و رحمت مطلق است. و میتواند پاسخگو و برآورنده تمام نیازهای بشر باشد.[33]