24 آبان 1393, 14:7
كلمات كليدي : تاريخ، امام حسين، اسراي كربلا، شام، مدينه، كوفه
نویسنده : يدالله حاجي زاده
حضور اسرای کربلا در شام و اقدامات تبلیغی آنها در شهر دمشق، سبب شد یزید از حضور آنها در این منطقه احساس نگرانی کند.[1] یزید برای جلوگیری از پیامدهای خطرناک حضور اهل بیت(ع) در شام نسبت به آنها اظهار دل جویی کرد و به اکرام و احترام آنها پرداخت.[2] در منابع آمده است اهل بیت(ع) حدود هفت روز در دمشق به عزاداری پرداختند، در روز هشتم یزید آنها را فراخواند و پیشنهاد ماندن در دمشق را به آنان مطرح کرد؛ اما اهل بیت(ع) خواستار مراجعت به مدینه بودند.[3] در برخی از منابع آمده است: «یزید با احضار امام سجاد(ع) اسرا را در رفتن به مدینه و یا ماندن با اکرام و احترام در شام مخیر ساخت و اهل بیت(ع) خواستار بازگشت شدند.»[4] طبق نقلی دیگر یزید وقتی میخواست کاروان اسرا را به طرف مدینه حرکت دهد، علی بن حسین(ع) را نزد خود فرا خواند و با او خلوت کرد و به حضرت گفت: خدا لعنت کند پسر مرجانه (عبیدالله) را آگاه باش اگر من با پدرت برخورد کرده بودم، هیچ چیز از من نمیخواست جز آن که به او میدادم و به هر نیرویی از مرگ او جلوگیری میکردم؛ ولی خدا چنین مقدر کرده بود که دیدی. هر حاجتی داری برای من بنویس تا اجابت شود.[5] در وقع یزید میخواست با رفع اتهام از خویش از طرفی عبیدالله را مقصر معرفی کند و از طرفی این امر را، خواست خدا (جبر) جلوه دهد.[6] این در حالی بو د که یزید پس از واقعه کربلا به ابن زیاد جایزه داد و او را از حاکمیت بصره و کوفه عزل نکرد. یزید نه تنها عبیدالله را برکنار نکرد، بلکه او را تشویق هم کرد. مسعودی مینویسد: «یزید روزى به شراب نشسته بود و ابن زیاد طرف راست او بود، و این بعد از قتل حسین(ع) بود، رو به ساقى خود کرد و شعرى بدین مضمون خواند: جرعهاى بده که جان مرا سیراب کند و نظیر آن را به ابن زیاد بده که رازدار و امین من است و همه جهاد و غنیمت من به او وابسته است. سپس به خوانندگان گفت که شعر او را با آواز و ساز بخوانند.»[7]
وقتی کاروان آماده سفر شد، یزید نعمان بن بشیر را به ریاست گروهی مامور بازگرداندن آنها به مدینه کرد نعمان بن بشیر و همراهانش موظف شدند با اسرا برخورد شایستهای داشته باشند و احترام آنها رعایت کرده و هنگام استراحت از کاروان آنها فاصله بگیرند.[8]
یزید به نعمان بن بشیر دستور داد به همراه عدهای دیگر[9] اسرای کربلا به به مدینه بازگردانند.[10]
یزید دستور داده بود: هر کجا کاروان آنها برای استراحت توقف کرد آنان از ایشان دور شوند و خود و همراهانش مانند نگهبانانى در اطراف آنان پراکنده شوند، و جاى خود را چنان قرار دهند که اگر یکى از آنان خواست وضو بگیرد یا قضاى حاجت کند از آنان شرم نکند، آنها نیز چنان چه یزید سفارش کرده بود با اسرا مدارا کرده و مراعاتشان نمودند تا به مدینه رسیدند.[11]
در مسیر شام به کربلا یا مدینه ماموان یزید با اهل بیت(ع) با خوبی رفتار کردند. طبری از ابی مخنف نقل میکند که حارث بن کعب به نقل از فاطمه بنت علی میگوید به خواهرم زینب گفتم: خواهر جان این مرد شامى در همراهى ما نیک رفتار بود، مىخواهى چیزى به او بدهیم؟ او گفت: به خدا ما چیزی جز زیور و زینت خویش نداریم من گفتم: زیورهایمان را به او مىدهیم. دست بند و ساق بند خویش را درآوردم خواهرم نیز دست بند و ساق بند خویش را بیرون آورد و پیش او فرستادیم و از او به خاطر رفتار نیکویش تشکر کردیم. مرد شامی گفت: من به خدا این کار را جز برای رضایت خدا و به خاطر قرابت شما به رسول الله انجام ندادم».[12]
برخی معتقدند این که یزید عدهای را به عنوان همراه و محافظ اسرای کربلا میفرستد در واقع علاوه بر محافظت از آنها سیطره براوضاع است، چرا که یزید از تاثیر اهل بیت در شهرها و نشر حقایق به سایر شهرها میترسید. یزید هراس داشت که در شهرهای واقع در مسیر اسرا علیه او شورشهایی برپا شود.[13]
در این که آیا اسرای کربلا از شام به مدینه رفتهاند یا به کربلا اختلاف است. از بعضی از نصوص استفاده میشود که خروج از شام در بیستم ماه صفر(اربعین) بوده، شیخ مفید مینویسد: «و فی الیوم العشرین منه کان رجوع حرم سیدنا و مولانا أبی عبدالله(ع) من الشام إلى مدینة الرسول»[14] شیخ طوسی نیز همین قول را آورده است.[15] اگر این روایت را بپذیریم نمیتوانیم قائل شویم که اهل بیت(ع) در اربعین به کربلا رسیده اند.
اما طبق برخی از نقلها سر مقدس امام حسین(ع) و سایر شهدای کربلا، که به شام منتقل شده بود، به امام سجاد(ع) سپرده شد و آن حضرت بیستم ماه صفر آنها به بدنها ملحق کرد و به مدینه رفت.[16]
سید بن طاووس مینویسد: «وقتی زنان و اهل بیت(ع) امام حسین(ع) از شام بازگشتند و به کشور عراق رسیدند به راهنمای قافله گفتند ما را از راه کربلا ببر پس آمدند تا به قتلگاه رسیدند دیدند جابر بن عبدالله انصاری و جمعی از بنیهاشم و مردانی از اولاد پیامبر برای زیارت قبر حسین(ع) آمدهاند. پس همگی به یک هنگام در آن سرزمین گرد آمدند و با گریه و اندوه و سینه زنی به هم ملاقات کردند و مجلس عزایی که دلها را جریحهدار میکرد بر پا کردند و چند روزی به این منوال گذشت».[17]
این روایت مورد انکار بسیاری از علمای شیعه قرار گرفته است و نقلهای بسیاری در تضاد با آن وجود دارد.[18]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان